اما سؤالی که از رورتی به عنوان یک فیلسوف داریم این است که آیا این جهان با این همه نظم موجوددرآن،این انسان با این همه پیچیدگی های زیستی آیا می تواندخودبه خود و بدون تکیه به یک قدرت عظیم به وجودآمده باشد.وازآن جایی که فلسفه ازسه مسئله بحث می کندکه شامل:منطق،مابعدالطبیعه که شامل شناخت شناسی وهستی شناسی است،وارزش شناسی که شامل اخلاق وزیبائی شناسی است.بنابراین هدف فلسفه،شناخت ذات وحقیقت اشیاءاست،یعنی شناخت جنبه تجربه ناپذیرهستی که همان مابعدالطبیعه می باشد.(همان:۲۴)پس به نظرمی رسد یکی از نقص های اندیشه رورتی درخصوص مبدأوجودانسان نادیده گرفتن مابعدالطبیعه و تنها اکتفا نمودن به امورصرف ظاهری و تجربی است.دراین گونه انسان شناسی وانسان شناسی های غیردینی،انسان به کلی بریده ازمبدأ مورد بررسی قرارمی گیرد ودر انسان شناسی تجربی و انسان شناسی فلسفی رورتی درباب مبدأ و انسان درقالبی بسیارکلی سخن به میان می آید.وازپاسخ وبررسی سؤالات اصلی واساسی انسان عاجزاست،سؤالاتی مثل این که جهان وانسان از کجا آمده وبه کجا می رود؟ما درچه نقطه وموضوع ازمجموع هستی هستیم؟آیا هستی درمجموع خودصحیح است یا غلط؟حق است یا پوچ؟وسؤالات بیشماردیگر،علم تجربی درپاسخ به همه این پرسش ها به نمی دانم می رسد؛زیرا نمی توان این ها را آزمود.علم به مسائل محدود وجزئی پاسخ می دهد،اما ازتصویرکلی جهان ناتوان است.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

درانسان شناسی اسلامی ودینی،گذشته وحال وآینده انسان،ساحت های جسم وجان،مادی ومعنوی، بینش،گرایش وکنش وی وارتباط آن ها و تأثیر و تأثرهریک بردیگری مورد توجه قرارمی گیرد.امادرانسان شناسی تجربی،فلسفی،یا از ارتباط این ساحت ها بایکدیگرغفلت می شود و یا این ارتباط،با این گستردگی موردتوجه قرارنمی گیرد وفقط ارتباط برخی ازساحت ها با یکدیگر گفتگو می شود.
بنابراین نقدی که ازدیدگاه محمدحسین طباطبایی برانسان شناسی رورتی درموضوع مبدأوجود وارداست این است که رورتی وجودیک قدرت لایزال، مطلق ومابعدالطبیعی راکه همان خداوندمتعال باشددرخلقت انسان نادیده می گیرد.وازپاسخ دادن به این سؤال که مبدأوجود انسان چیست ناتوان است چون علم بشری دراین خصوص محدوداست.همچنین تاریخ نگری افراطی رورتی باعث نادیده گرفتن قدرت خداوند درخلقت انسان وتصادفی بوجود آمدن انسان شده است.
جدول۴-۱-مبدأوجودانسان ازنظرمحمدحسین طباطبایی و ریچارد رورتی

نام دانشمند

مبدأوجودانسان

محمدحیسن طباطبایی

۱-خلقت انسان بدست خداوند۲-خلق شدن حضرت آدم وحوا به عنوان مبدأوجودانسان ازگِل۳-انتشارنسل بشرازنطفه۴-مراحل خلقت انسان که شامل:نطفه ،علقه،مضغه،استخوان،گوشت ودمیدن روح۵-یکی از راه های خداشناسی وتوحیدمراحل خلقت انسان است

ریچارد رورتی

۱- وجودانسان برحسب تصادف۲-نادیده گرفتن قدرت مطلق الهی درخلقت انسان
۳- تردید در وجود غیرتاریخی انسان

سؤال دوم
ازدیدگاه محمدحسین طباطبایی در موضوع غایت انسان چه نقدی به دیدگاه نوعمل گرایی رورتی وارد می شود؟
۴-۲-۴-دیدگاه محمدحسین طباطبایی درخصوص غایت انسان
سؤال دومی که درخصوص انسان مطرح میشوداین است که غایت وسرانجام انسان چه می شودکه محمد حسین طباطبایی براساس احادیث و روایات پاسخ می دهد.خداوند متعال می فرماید:«اِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْءَإِذاکُنّاتُراباًءَإِنالَفی خَلْقٍ جَدیدٍالئِکَ الَّذینَ کَفَروابِرَبِّهِمْ وَاُلئِکَ الْأَغْلالُ فی اَعْناقِهِمْ وَاُلئِکَ أَصْحابُ النّارِهُمْ فیها خالِدُونَ»[۸۲]پس اگر شگفت-آری،شگفت از گفتار آنان است که می گویند:راستی وفتی خاک شدیم از نو زنده می شویم؟!آن ها کسانی هستندکه به پروردگارشان کافر شده اند،آن ها به گردن هایشان غل هادارند،آنان اهل جهنمد ودر آن جاودانه اند.دراین آیه خداوند متعال به شبهه کفاردر امر معاد،اشاره می فرماید شبهه ایشان در امر معاد این است که گفته اند:«راستی وقتی که خاک شدیم از نو زنده می شویم»؟!ولذاخداونداین شبهه را به عنوان این که سخنی شگفت آور وسزاوار تعجّب است ذکرفرمود،چون بطلان وفسادگفتارشان آن قدر واضح بودکه هیچ انسان سلیم العقلی تردید درآن را جایز نمی داند،وبا این حال اگر انسانی بدان قائل شودازمصادیق عجب خواهدبود،ومقصودشان از«تُراب»درجمله«ءَإِذاکُنّاتُراباًءَإِنّالَفی خَلْقٍ جَدیدٍ»به قرینه سیاق، خاکی است که بدن آدمی،پس از مرگ بدان تبدیل می شود،زیرا در آن موقع انسان که هیکلی گوشتی به شکل مخصوص ومرکب از اعضای خاص ومجهز به قوایی به قول ایشان مادی است به طور کلی معدوم شده است،وچیزی که به کلی واز اصل نابود شده چگونه مشمول خلقت می شود ودوباره به صورت مخلوقی جدید برمی گردد؟.
این شبههایشان دربارهمعادوغایت انسان،که خودجهات مختلفی دارد،وخدای سبحان درکلام خود از یک یک آن جهات ومناسب هر کدام جوابی داده که ریشهشبهه را از بیخ و بن برکنده است.یکی از آن جهات،این استبعاداست، خاک برگرددوانسانی تمام عیار شود،به این شبهه جوابی داده شده که مگر قبلاً که زنده بود از چه خلق شده بود؟،و مگر غیر این بود که مواد زمینی بصورت نطفه در آمده سپس علقه شده سپس مضغه گشته وسپس بدن انسانی تمام عیار درآمده است؟!با این که همه روزه نمونه های آن را می بینیم وازصرف امکان در آمده به وقوع می پیوندد،دیگر چه جای تردید است که مشتی خاک روزی دوباره انسانی تمام عیار گردد؟!.(طباطبایی ج۴۰۶،۴۰۵:۱۱)
یکی دیگر ازموارد استبعاداین است که به طورکلی چیزی که معدوم شده دوباره موجود می گردد،وبه این موردجواب داده شده به این که:خلقت نخست چه طور ممکن بود،این نیزهمان نحو ممکن است،همچنان که خدای تعالی فرمود:«وَضَرَبَ کُنّامَثَلاًوَنَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَهِیَ رَمیمٌ،قُلْ یُحْییهَاالّذی أَنْشَاَهااَوَّلَ مَرَّهٍ».[۸۳]وبرای ما مثلی زدوخلقت خود را فراموش کرده گفت:چه کسی این استخوان های پوسیده را زنده می کند؟بگوزنده می کندآن ها راکسی که در اولین بارخلقشان کرد.
جهت سوم این که انسان وقتی که مرد،ذاتش معدوم می شود،ودیگر ذاتی نداردتا با خلقت جدیدلباس وجود به تن کند،درذهن اشخاص تصوری از او هست،ولیکن انسان خارجی نیست،پس چه چیز اعادهوجود می یابد؟
خدای تعالی درکلام خوداین رانیز جواب داده وچنین فرموده که:انسان،عبارت از بدن مرکب از مشتی اعضای مادی نیست تا با مرگ وبطلان ترکیب ومتلاشی شدنش بکلی معدوم شود،بلکه حقیقت او روحی است عُلوّی-ویا اگر خواستی بگوحقیقت او نفس اواست-که به این مرکب مادی تعلق یافته،واین بدن رادراغراض ومقاصد خود به کار می اندازد،وزنده ماندن بدن هم از روح است،بنابراین هر چندبدن ما به مرور زمان وگذشت عمر از بین می رود ومتلاشی می شود،اما روح،که شخصیّت آدمی با آ ن است باقی است،پس مرگ معنایش نابود شدن انسان نیست،بلکه حقیقت مرگ این است که خداوند روح را ازبدن بگیرد،وعلاقه او را ازآن قطع کند،آن گاه مبعوثش نماید،وبعثت ومعاد هم معنایش این است که خداوندبدن را ازنوخلق کندودوباره روح را به آن بدمد،تادر برابرپروردگارش برای فصل قضاءبایستد.پس برای آدمیان حیاتی است باقی که محدود به عمر فانی دنیا نیست،وعیشی است دائمی در عالم دیگری که با بقای خداوند باقی است،(همان:۴۰۷)
کلمه روح به طوری که در لغت معرفی شده به معنای مبدأ حیات است که جاندار به وسیله آن قادر بر
احساس وحرکت ارادی می شود.به هر حال کلمه«روح»دربسیاری ازآیات مکی ومدنی تکرار شده، (که درآن ها تعبیر کرده به«روحم»«روح خود»،«روحمان»،«روحی از او»،«روح القدس»وغیره).لیکن در بعضی از مواردهم بدون قید ذکر کرده مثلاًفرموده:«تَنَزّلُ الْمَلائِکَهُوَالرُّوحُ فیهابِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ اَمْرٍ»،[۸۴]ملائکه وروح در شب قدر به اذن پروردگارشان وازهر امری نازل می شود.
خداوند متعال در خصوص زنده شدن مردگان در قیامت چنین بیان می دارد:«فَانْظُروااِلی آثارِرَحْمَتِ اللهِ،کَیْفَ یُحْیِ الْاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهااِنَّ ذلِکَ لِمُحْیِ الْمَوْتی وَهُوَعَلی کُلِّ شَیْءٍقَدیرٌ»[۸۵]،یعنی پس نشانه های رحمت خداراببین،که چگونه زمین را از پس مرگش زنده می کند،این همان خداست که زنده کنندهمردگان است،وهموبه همه چیز توانا است.پس زنده شدن زمین بعد از مردنش از آثار رحمت خداست،ونباتات واشجار ومیوه هاازآثارزنده شدن زمین است،بااین که خودآن هانیزازآثار رحمت هسنتند،وتدبیر،تدبیری است الهی،که از خلقت باد وابرباران حاصل می شود».
ومنظورازجمله«اِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتی»کلمه«ذلِکَ» فهماندن این معنااست که زنده کردن مردگان مثل زنده
کردن زمین موات است؛چون درهر دومرگ هست.بنابراین خداوند متعال انکارمنکرین معاد را به رخ ایشان می کشد؛چون با عمومیت ملک خدا و علمش به همهموجودات جایی برای شک وتردید درآمدن آن نیست،تاچه رسدبه این که با ضرص قاطع آن را انکارکنند،وبه همین جهت به رسول گرامی(صلی الله علیه واله وسلّم)خود دستوردادکه به سخن ایشان جواب گوید،که: «آری به پروردگارم سوگند،قیامت شمابه طور قطع ومسلّم خواهدآمد».وچون علت عمدهانکار ایشان این بوده که فکر کرده اند بدن های مردگان همه با هم مخلوط گشته،وصورت هاتغییر وتبدیل یافته،بدنی که دیروزیک انسان بود،امروز خاک وفرداخشت،وچند صباح دیگرچیز دیگر می شود،با این حال چگونه ممکن است باردیگرهمان انسان با همان خصوصیات موجود شود؟لذا برای دفع این توهم،در جمله«عالِمُ الْغَیبِ لایَعْزَبُ عَنْ عِلْمِهِ مِثْقالُ ذَرَّهٍفِی السَّمواتِ وَلافِی الْاَرْضِ»فرمودکه:هیچ محلی برای استبعاد نیست؛برای این که خدای تعالی عالم به غیب است وکوچکترین موجوداز علم او دور نیست،حتی چیزی به سنگینی یک ذره(معلق درفضا)درهمهآسمان ها وزمین از علم او پنهان نیست؛وبا این حال برای او چه اشکالی داردکه ذات وجودی شخصی را با ذات وجودی شخص دیگر اشتباه نکند.نکته ای که در این آیه به آن اشاره کرده،این است که شیاءهرچه باشند درکتاب خدا ثبوتی دارند،که دستخوش تغییروتبدیل نمی شوندوانسان وهر موجود دیگرهرچند اجزای دنیویش از هم متلاشی گردد،وبه طورکلی آثارش ازصفحه روزگارمحو ونابود شود،با زهم اعاده اش برای خدا کاری ندارد؛چون همین نابودی درکتاب مبین بودی وثبوتی دارد.
کلمه«برزخ»به معنای حائل درمیان دوچیزاست،همچنان که درآیه:«بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لایَبْغیان»[۸۶]به این معنا آمده است و مراد از این که درآیات دیگرفرمود:برزخ در ماورای ایشان است،این است که برزخ در پیش روی ایشان قراردارد،ومحیط به ایشان است همچنین منظوراز«برزخ» عالم قبراست که عالم مثال باشد ومردم در آن عالم که بعد از مرگ است زندگی می کنندتا قیامت برسد.(طباطبایی،ج۹۷:۱۵)
تفسیرعیّاشی ازامام صادق(علیه السّلام)روایت کرده است که «هنگامی که روزقیامت شود،کتاب(نامه اعمال)انسان را به او دهند و گویند:بخوان،راوی ازامام(علیه السّلام)سؤال کرد:آیا آن چه را که درنامه هست می داند؟امام پاسخ داد:خداوندمتعال به یاد او می آورد و هیچ چشم برهم زدن، گام برداشتن،سخن گفتن و عملی نیست که به یاد نیاورد چنان که گویی درهمان لحظه انجام داده است و از این رو می گویند:«یاوَیْلَتَنا مالِ هذاالْکِتابِ لایُغادِرُصَغیراًولاکَبیرَهًاِلّااَحْصاها»[۸۷]وای برمااین چگونه کتابی است اعمال کوچک و بزرگ ما را سر مویی فروگذار نگذاشته جزآن که همه را احصا کرده است.(طباطبایی،۱۳۲:۱۳۸۹)
۴-۲-۵-دیدگاه ریچاردرورتی درخصوص غایت انسان
جهان دیویی ورورتی،علاوه برنامعین بودن نامقدرنیزهست.دراین جهان،همه چیزدرهاله ای ازابهام قرار دارد وهمه امور بر سبیل احتمال رقم می خورد.تعبیردیویی از«خدا»تعبیری طبیعی شده است که ازدوران مدرن،دراندیشه های او وارد شده است.در این مفهوم شأن تدبیرجهان برای خداوند مطرح نیست.مفهوم خدانزد دیویی بانظیرآن در ادیان الهی متمایزاست.دیویی،خدا را به مثابه موجودی استیلایی که وجودش برجهان وآدمی مقدم است نمی پذیرد.(رورتی،۶۹:۱۹۹۱)
دیویی درکتاب خویش،در«آیین مشترک»خدا را به مثابه ارتباط فعال میان حال وآینده درنظرمی گیرد. همین دیدگاه دراندیشه های رورتی نیزحضوردارد وسبب می شودکه جهان موردنظراو،تقدیریافته از موجودی علیم وقدیرنباشد.اصل درجهان دیویی (وبه طبع وی دردیدگاه رورتی)برتغییراست.جهان وی نه تنهامبدأ ندارد،بلکه فاقدمنتها نیز هست وتغییر وحرکت آن غایتی را دنبال نمی کند.این تصویر،جهان رابه صورت گویی معلق در فضا نشان می دهدکه نه برخود اتکاءدارد(که درحرکت است)ونه به چیزی دیگر.درچنین جهانی،آدمی چون تکه ای رهاشده دربی نهایت تصورمی شودکه اطمینان عمل ازوی سلب شده، عملش گونه ای ازناچاری تعبیرمی شود.
ریچارد رورتی درصف اول کسانی بوده است که در وجود طبیعت غیرتاریخی انسان تردیدکرده اند.او متذکر «نزاع میان افلاطون ونیچه بر سر این که ما واقعاً چگونه ایم» می شود واین را شخصاً مناقشه ای می دانددرباب این که آیا انسان هاجزءافزودهوامتیازخاصی(ازقبیل عقلانیت یا نفس/روح)دارندکه مارا ازلحاظ وجودی درمقوله ای متفاوت ازحیوانات قراردهد.هرچند به نظررورتی علاقه به این پرسش که طبیعت انسان چیست،کمتر شده است.و اوخوددرپاسخ،چنینادامه می دهد:”ما خیلی کمتراز اجدادمان،به طورجدی به داشتن «نظریه درباب طبیعت بشر»مایلیم.خیلی کمترمایلیم وجودشناسی یا تاریخ یا شناخت عادات و رسوم را راهنمای حیات بپنداریم.ما تمایل کمتری برای طرح پرسش وجودشناسانه «ماچیستیم»داریم.چون شاهدیم که درس اصلی تاریخ وانسان شناسی،انعطاف پذیری فوق العاده مااست.”بنابراین نظراواین است که به جای این که نگران سؤالات مابعدالطبیعی بی تناسب وبی ارتباط باشیم،باید با این مسئله علمی روبروشویم که«ما»چه چیزی می توانیم ازخودبسازیم.(تریگ،۲۳۸:۱۳۸۲)
۴-۲-۶-مقایسه دیدگاه رورتی ومحمدحسین طباطبایی درموضوع غایت انسان
ازمیان سخنان محمدحسین طباطبایی که برگرفته ازآیات قرآن کریم است وسخنان ریچارد رورتی چنین برمی آید که انسان ازدیدگاه اسلامی موجودی است که بی هدف در این دنیا رها نشده است.وخداوندمتعال درطراحی خلقت انسان وجهان، زندگی پس ازمرگ یامعاد را قرارداده است تا انسان ها بدانندکه اعمال آن ها ازکوچک و بزرگ ثبت وضبط خواهد شدوبه آن هارسیدگی می شود.واین امر که انسان چگونه زندگی کند تاهم در این دنیا وهم درآخرت سعادتمندباشد خداوند متعال ازطریق وحی درقالب دستورات دینی به پیامبران عظیم الشان خود بیان فرموده است تا به مردم ابلاغ شود،این دستورات نه تنها باعث نگرانی وخوف وترس ازآینده نیست بلکه یک نوع اطمینان وآرامش خاطربرای بشربوجودمی آورد که از احساس پوچی، به علت اتکاء به قدرت لایزال الهی درامان می ماند برخلاف دیدگاه رورتی که ادیان را دین خوف می داند وانسان ها را ازآینده می ترساند و به کمک خداوند امیدوار نگه می دارد.در واقع انسان ها با بکاربردن دستورات دینی می توانند بهترین روابط را درمیان خود برقرارکنند تا هم اززندگی این دنیا وهم اززندگی پس ازمرگ لذت ببرند.
اما درخصوص انکارمنکران قیامت که معتقدبودندچگونه انسان بعدازمردن وپوسیده شدن استخوان ها ویا حتی تغییرشکل دادن بدن افرادی چگونه ممکن است انسانی کامل دوباره خلق شود،خداوند متعال این شبهه را این طور جواب می دهدکه همان طور که ابتدا از هیچ خداوند شما را خلق نمود دوباره نیز می تواندخلق نمایدودرجایی دیگرمثال زنده شدن زمین ودرختان، پس ازمرگ رامثال می زند و زنده شدن مردگان را مانند زنده شدن زمین و درختان بیان می کند.ودر جایی دیگر مطرح می کندکه آن چه از بین می رود و متلاشی می شود جسم انسان است ولی روح انسان که همان شخصیت انسان است باقی می ماند.
براساس بیانات قرآن کریم،به سلسله حقایقی که مافوق جسم وجسمانی هستندروح اطلاق می شود.به روح انسانی هم ازاین جهت که غیرجسمانی است و از درون فعل وانفعالات دنیای مادی حاصل نیامده،بلکه از بالای این دنیابه این دنیا آمده و یک تجلی خاص الهی آن رادرانسان بوجودآورده روح اطلاق شده است.بنابراین شخصیت وهویت هرکسی همان روح ومن واقعی اواست.لذا این روح به چیزدیگرتبدیل نشده ونمی شود.وملاک تشخیص انسان روح اواست وبدن هیچ گونه ارتباطی به فردیت انسان ندارد.( پورنیازی،۷۱:۱۳۸۹).
اساساًهمهآیات وادلهمعاد،خوددلیلی بروجودروح هستند؛چراکه معاددرصورتی معناداردکه انسان حقیقتی ثابت داشته باشدکه شخصیت ومن بودنش به آن وابسته است واین رسالت ازبدن برنمی آید؛چراکه بدن همیشه درحال تغییراست ودرقیامت هم پس ازمتلاشی شدن زنده می شودوبه همین دلیل وحدت را ازدست می دهد؛پس باید روحی باشد که ملاک وحدت و درستی ثواب وعقاب باشد.بنابراین قرآن کریم در آیه های ۱۰و۱۱سورهسجده درپاسخ به شبهه منکران معاد که خاکستر شدن و گم شدن ذات بدن درزمین را دستاویز قرارداده بودندمی فرماید:شما(من واقعی شما)آن چیزی نیست که شما فکرمی کنیدگم می شود. شما به تمام شخصیت وکل واقعیت دراختیارفرشته خدا قرارمی گیرید.(همان:۷۳)
امادرسخنان ریچاد رورتی نفی وجود ازلیت وخدا را می بینیم درنتیجه آینده انسان مانندمنکران معادپوچ وبی معنا خواهدبودواین انسان ها هستندکه بایدحال ووضعیت کنونی خودرادرنظربگیرند.درواقع روح حاکم برانسان شناسی رورتی درزمینه غایت انسان به دلیل دوری ازمنبع زلال ودست نخورده وحی وفقدان تفکرات عمیق وهمه جانبه عقلانی،ومتأثرشدن ازموقعیت ها وشرایط گذرای زمانی،ازانسجام واستحکام لازم بی بهره است و نمی تواند به سؤال اساسی که جهان و انسان ها ازکجا آمده و به کجا می روند؟پاسخ دهد.بنابراین نقدی که به انسان شناسی رورتی ازدیدگاه محمدحسین طباطبایی وارد است این است که چون رورتی به وجود خدا به عنوان مبدأ لایزال،مطلق،مالک ومدبّرعالم اعتقادندارد،وحیات انسان وجهان را برتصادف می پندارد،مرگ جسمانی آدمی را به منزله نابودی اوتلقی می کندودر واقع برای مجموعه حیات انسان دردنیا جزسرانجامی پوچ ونیستی محض تصوری ندارد.همچنین مقدر نبودن عالم در دیدگاه رورتی،سبب ایجاد وحشت و اظطراب در انسان شده و قدرت عمل را از اوسلب می کند.
جدول۴-۲-غایت انسان ازنظرمحمدمحمد حسین طباطبایی و ریچارد رورتی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...