• افکار خودآیند ناکارآمد، در اکثریت قریب به اتفاق موارد، منفی هستند، مگر اینکه فرد دچار شیدایی[۸۵] یا شیدایی خفیف [۸۶]بوده، اختلال شخصیت خودشیفته[۸۷] داشته باشد و یا معتاد به مواد مخدر باشد.

 

      • معمولاً افکار خودآیند خیلی گذرا هستند و فرد اغلب بیشتر از هیجانی که حاصل آن تفکر است آگاه می‌باشد (و نه خود آن تفکر!).

 

    • هیجان فرد، ارتباطی منطقی با محتوای فکر خودآیندش دارد.

 

    • افکار خودآیند غالباً به صورت مختصر هستند.

 

    • افکار خودآیند ممکن است به صورت کلامی ‌یا بینایی (تصاویر ذهنی) و یا هر دو باشد.

 

  • افکار خودآیند را می‌توان بر اساس اعتبار و سودمندی آن ها ارزیابی کرد. شایعترین نوع فکر خودآیند، به نوعی تحریف شده است و علی‌رغم وجود شواهدی بر علیه آن، در ذهن فرد ایجاد می‌شود. نوع دیگر، فکر خودآیند صحیح است ولی نتیجه ای که فرد از آن می‌گیرد تحریف شده است. و نوع دیگر آن، فکر خودآیندی است که صحیح می‌باشد، اما بدون تردید ناکارآمد است (بک، ۱۹۹۵؛ به نقل از محمدی و همکاران، ۱۳۹۱).

ماهیت افکارخودآیند منفی

 

محتوای تفکر افسرده ساز بر حسب مثلث شناختی طبقه بندی شده است. این مثلث، شامل نگرش مخدوش و منفی نسبت به موارد زیر می‌شود: (هاوتون و همکاران، ۱۹۸۹؛ به نقل از قاسم‌زاده، ۱۳۷۶).

 

    • خویشتن: نگرش‌های منفی درباره خویشتن به طور مثال: فرد به خود می‌گوید: من به هیچ دردی نمی‌خورم.

 

    • تجارب فعلی: ‌در مورد تجارب فعلی به طور مثال فرد دایما به خود می‌گوید: هیچ یک از کارهایی که می‌کنم درست از آب در نمی‌آیند.

 

  • آینده: افکار منفی ‌در مورد آینده به طور مثال فرد با خود می‌گوید: هیچ وقت حالم بهتر نخواهد شد.

انواع تفکر منفی و تحریفات شناختی

 

بک (۱۹۹۵ به نقل از محمدی و همکاران، ۱۳۹۱) در کتاب شناخت درمانی: اصول و مفاهیم ماورای آن انواع تفکر منفی و خودکار را بیان می‌کند: گرچه برخی از افکار خودآیند صحیح هستند، بسیاری از آن ها یا غیرواقعی هستند یا تنها رگه‌هایی از حقیقت را در خود دارند. خطاهای نمونه در تفکر عبارتند از:

 

    • تفکر همه یا هیچ (که تفکر سیاه و سفید، قطبی، یا تفکر دو رنگی نیز نامیده می‌شود): در این حالت، شما یک موقعیت را به جای آنکه بر روی یک پیوستار ببینید، آن را فقط در دو دسته مجزا می‌بینید.

 

    • فاجعه انگاری: در این حالت شما آینده را منفی پیش‌بینی می‌کنی، بدون آنکه پیامدهای احتمالی دیگر را در نظر بگیرید.

 

    • سلب قابلیت یا کاهش مثبت نگری: شما به طور غیر منطقی به خود می‌گویید که تجربیات، کردار و صفات مثبت به درد نمی‌خورند. مثلاً اگر کاری را به خوبی انجام دادیم آن را فقط بر پایه شانس می‌گذاریم.

 

    • استدلال هیجانی: شما به دلیل احساس و عملا باور شدیدی که نسبت به یک موضوع دارید، فکر می‌کنید آن موضوع درست است، و شواهد و مدارکی که بر درست نبودن آن موضوع دلالت دارند را نادیده می‌انگارید و یا آن ها را کم اهمیت قلمداد می‌کنید.

 

    • انگ زدن: شما بدون در نظر گرفتن شواهدی که ممکن است به نحوی منطقی‌تر، به نتیجه‌گیری‌هایی منجر شوند که چندان هم مصیبت بار نباشند، یک انگ کلی و ثابت را به خود و دیگران می‌زنید.

 

    • بزرگنمایی/ کوچک نمایی: زمانی که شما خودتان یا شخص دیگری یا یک موقعیت را ارزیابی می‌کنید، به طور غیر منطقی نکات منفی آن را بزرگ کرده و یا نکات مثبت آن را کمتر از حد واقعی قلمداد می‌کنید.

 

    • صافی روانی (انتزاع انتخابی): شما به جای آنکه تمام تصاویر را ببینید، به یک نکته منفی جزیی، بیش از اندازه توجه می‌کنید.

 

    • ذهن خوانی: شما اعتقاد دارید که می‌دانید دیگران چه فکری می‌کنند و سایر گزینه‌های احتمالی را در نظر نمی‌گیرید.

 

    • تعمیم افراطی: شما به یک نتیجه گیری منفی بسیار کلی می‌رسید که به مراتب فراتر از موقعیت فعلی است. هر اتفاق منفی را به موقعیت‌هایتان تعمیم می‌دهید.

 

    • شخصی کردن (به خود گرفتن) : شما بدون در نظر گرفتن توضیحات معقول تر درباره‌ رفتار دیگران، اعتقاد دارید که آنان بخاطر وجود شما رفتار منفی دارند.

 

    • جملات باید و حتما (امری) : شما یک عقیده راسخ و محکم و وسواسی دارید که هم خودتان و هم دیگران باید بر طبق آن عمل نمایید، و معتقد هستید که برآورده نشدن این انتظارات، بیش از حد ناگوار است .

 

  • دید تونلی: شما فقط جنبه‌های منفی یک موقعیت را می‌بینید.

افکار منفی و رفتارها

 

افکار منفی نه تنها چگونگی احساس ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد، بلکه شیوه رفتار و چگونگی واکنش ما به دیگران را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهد. برای مثال، اگر این فکر را داشته باشیم که دوست داشتنی نیستیم، ممکن است از یک رابطه اجتناب کنیم. اگر فکر کنیم کسی می‌خواهد ما را اذیت کند، ممکن است یک حمله‌ پیشگیرانه بر علیه او انجام دهیم. با انجام این کار، ممکن است فرد مقابل نیز به ما پاسخ دهد. پس ما نتیجه می‌گیریم که او می‌خواسته به ما حمله کند، در حالی که احتمالا از ابتدا چنین چیزی نبوده است. به بیان دیگر، این نوع الگوی رفتار خود – مخرب، ممکن است به صورت خود – تحقق بخش عمل کند. این مسئله می‌تواند یک تعامل منفی در رابطه ایجاد کند، در حالی که از ابتدا چنین چیزی نبوده است. همچنین ممکن است سیگار بکشیم، الکل بنوشیم یا به مصرف مواد رو بیاوریم تا با هیجانات دردناک مان مقابله کنیم. حتی ممکن است وجود مشکلاتمان را انکار نماییم تا از مواجهه با آن‌ ها اجتناب کنیم. استفاده‌ طولانی مدت از این نوع رفتار‌ها، اغلب منجر به ایجاد مشکلات بزرگتر، استرس بیشتر و درگیری بیشتر ما با تفکر منفی و تحریفات شناختی می‌شود (آنتونی و همکاران، ۲۰۰۷؛ به نقل از آل محمد و همکاران، ۱۳۸۸).

موضع گیری‌های نظری در خصوص استرس

 

استرس و ناباروری

 

در راستای پیشرفت‌های نورواندوکرینولوژی در زمینه‌ی نقش استرس در ناباروری بسیاری از پژوهش‌های روان شناختی نیز ارتباط استرس و اضطراب را با ناباروری گزارش کرده‌اند (نلسون[۸۸]، شیندل[۸۹]، نایتون[۹۰]، اوهبشالوم[۹۱] و مالهال[۹۲]، ۲۰۰۸). وقتی فرد به وسیله استرس برانگیخته می‌شود، غده‌ی هیپوفیز میزان زیادی پرولاکتین تولید می‌کند و سطوح افزایش یافته پرولاکتین سبب اختلال در تخمک گذاری می‌گردد. استرس مفرط، حتی ممکن است به توقف کامل چرخه‌ی قاعدگی بیانجامد و این حالت اغلب در زنان دونده‌ی ‌ماراتن دیده می‌شود که دچار یائسگی دوندگان می‌شوند. در موارد ضعیف تر، استرس ممکن است منجر به بی نظمی در سیکل قاعدگی شود. همچنین استرس، تعداد اسپرم‌ها و لیبدو را کاهش می‌دهد که در نتیجه‌ آن، تعداد آمیزش جنسی و احتمال باروری کاهش پیدا می‌کند (ابی و همکاران، ۱۹۹۸).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...