علامه (ره)در توضیح این مطلب می نویسد :«در قرآن مجید اصول عقاید دینی و فضایل اخلاقی و کلیات قوانین عملی در آیات بسیاری ذکر شده است».[۱۰۰]
علامه طباطبایی بر این نظر است که تمامی آنچه که مربوط به هدایت و کمال و سعادت افراد بشر است در قرآن مطرح شده است. چنانچه در تفسیر آیه «تبیاناً لکل شی ء» به این موضوع پرداخته و میفرماید:
«این آیه شریفه قرآن کریم را با صفات برجسته اش توصیف میکند. یک صفت عمومی آن این است که تبیان برای هر چیزی است و تبیان به معنی بیان است ، و چون قرآن کریم کتاب هدایت برای عموم مردم است و جزء این کار و شانی ندارد ؛لذا ظاهراً ً مراد از لکل شی همه آن چیزهایی است که برگشتش به هدایت باشد، از معارف حقه مربوط به مبدأو معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهیه و قصص و مواعظی که مردم در امتداد و راه یافتشان به آن محتاجند، و قرآن تبیان همه اینهاست».[۱۰۱]

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

بنابراین ایشان به دو شرط میپذیرد که قرآن تبیان هر چیزی باشد؛اولاًبیان آن مسائل مربوط به هدایت مردم باشد، ثانیاًمردم نیازمند آن بیان و توضیح باشند.[۱۰۲]ایشان بر این نکته تأکید میکندکه منظور از تبیانیت قرآن، بیانگری در اموری است که هدایت بشر بر آن متوقف باشد و جامعیت و کمال دین در ارائه این بخش از رهنمودها و توصیفات است نه هر دانستنی و تبیانی. [۱۰۳]
بنابر آنچه بیان شد به نظر میرسد که دیدگاه سوم که زندگی اخروی و دنیوی را دو بخش از حیات انسان ارزیابی می‌نمود و رسالت اصلی قرآن را هدایت انسان در آن بخشها می‌دانست دیدگاه مقبول و بر اساس واقع نگری قرآن است.
فصل سوم:
دین و کارکردهای اجتماعی آن از دیدگاه دورکیم
بخش اول:کلیاتی در باره دورکیم
بخش دوم: کارکردهای اجتماعی دین از نظر دورکیم
بخش اول: کلیاتی درباره دورکیم
۱- زندگی و آثار دورکیم
امیل دورکیم جامعه شناس معروف فرانسوی، در۱۵آوریل ۱۸۵۸در شهر اپینال واقع در لورن پاریس متولد شد[۱۰۴].او از تبار فقیهان ریشه دار کلیمی بود، در آغاز تصمیم گرفته بود به پیروی از سنت خانوادگی اش در آینده یک فقیه کلیمی گردد . دورکیم جوان ضمن گذراندن دروس معمولی اش در مدارس غیر مذهبی، زبان عبری، عهد عتیق و تالمود را نیز فرا گرفت.
دورکیم چندی پس از تأییدیه سنتی کلیمی در سن سیزده سالگی، تحت تأثیر یک زن کاتولیک، کوته زمانی دچار حالتهای عارفانه شده بود و بر اثر آن، به کاتولیسیسم علاقه پیدا کرده بود . اما دیری نپایید که او از هر گونه تعلق مذهبی دست کشید و یک لاادری[۱۰۵]گشت، هرچند که علاقه به بررسی پدیده های مذهبی را همچنان برای خود نگهداشته بود.[۱۰۶]شخصیت او سخت متاثر از پرورش اولیه و زندگی دقیق و منضبط خانوادگی باقی ماند، ژرژ داوی در یکی از بررسیهای معدود و معتبری که از زندگی اولیه دورکیم انجام شده، خاطر نشان میکند «محیط خانه که در آن بیشتر قناعت به چشم میخورد تاگشاده دستی، ودر آن رعایت قانون، هم فریضه اخلاقی بودو هم نمونه عمل، در لورنی(دورکیم)جوان چند صفت غیرقابل تغییر به وجود آورد: تحقیر کسانی که از تلاش و کوشش روی گردانند، پست شمردن موفقیتی که بدون کوشش به دست آمده باشدو ترس از هرآنچه بر بنیادی قابل اعتماد استوار نباشد…»
دورکیم در سن هجده سالگی به پاریس رفت تا برای ورود به دانشسرای عالی درس بخواند.[۱۰۷] در دانشسرا در زمره گروهی از روشنفکران برجسته ای بود که تنی چند از آنها بعدها نفوذ عظیمی برزندگی فرهنگی و سیاسی فرانسه گذاشتند.[۱۰۸]در میان استادان موردعلاقه دورکیم در دانشسرا میتوان از تاریخ نگاربزرگ، فوستل دوکولانژ نویسنده «شهر باستان» نام برد و همچنین امیل برترو فیلسوف.[۱۰۹]
دورکیم پس از فارغ التحصیل شدن در سال۱۸۸۲ تاسال۱۸۸۷در چندمدرسه ولایتی به تدریس فلسفه پرداخت و در این میان سال تحصیلی ۶-۱۸۸۵رادر آلمان سپری کرد وبه مطالعه تحولات معاصر در فلسفه اجتماعی و «روان شناسی جمعی»در آن کشور پرداخت. در بازگشت دو مقاله بلند نوشت و در آنها به چهرههای بارز تفکر اجتماعی در آلمان پرداخت این مقالات به وی کمک کرد تا در سال ۱۸۸۷ مقامی در دانشگاه بوردو به دست آورد، این مقام که« دانشیاری علوم اجتماعی و آموزش »بود، خاص وی به وجود آمد.[۱۱۰]
سالهای بوردو برای دورکیم یک دوره فعالیت بس آفرینشگرانه بود.او در این سالها یک رشته مقالات انتقادی مهم از جمله نقد کتاب جامعه سنتی و جامعه نوین فردیناند تونیس را منتشر ساخته و سخنرانیهای افتتاحیه درس هایش را به صورت یک رشته مقالات به چاپ رساند.در سال ۱۸۹۳او از رساله دکترایش به زبان فرانسوی تحت عنوان تقسیم کار و نیز از رساله لاتینی خود که درباره منتسکیو نوشته بود، دفاع کرد.دورکیم درکتاب درباره تقسیم کار، کارکردهای اجتماعی تقسیم کار را تحلیل میکندو در صددنشان دادن این بر میآید که چگونه در جوامع جدید، بر خلاف جوامع ابتدایی، تقسیم کار منبع اصلی هماهنگی و همبستگی اجتماعی است.[۱۱۱]
کتاب قواعد روش جامعه شناسی از بسیاری جهات، مرجع برجسته این علم جدید است.اینکه باید امور اجتماعی را همچون اشیاء بررسی کردو اهمیتی که نویسنده بر عینیت و تحلیل امور اجتماعی باعلل اجتماعی و خصوصاً تأکیدی که بر روش های گونه شناسی (با احتیاطی که باید در این جهت رعایت کرد)قائل است قابل توجه است.[۱۱۲]
خودکشی یکی دیگر از آثار مشهور دورکیم است و ضمناً اولین تحقیق علمی منظمی است که در زمینه جامعه شناسی انجام گرفته است.دورکیم از این تحقیق نتیجه میگیرد که خودکشی یک پدیده اجتماعی است و با عوامل روان شناختی قابل توجیه نیست بلکه خودکشی را باید با عوامل اجتماعی دیگر تبیین کرد[۱۱۳].او مسئله خودکشی را با متغیرهای اجتماعی از قبیل سن، جنس، اعتقادات مذهبی(تفاوت میزان خودکشیها بین پروتستانها و کاتولیک ها)وضعیت تاهل، تعداد فرزندان، در ارتباط قرار میدهدودرجه همبستگی و پیوند اجتماعی فرد با جامعه را به عنوان محور اصلی مطالعات تلقی مینماید.[۱۱۴]
با این سه اثر عمده، دورکیم در صف مقدم جهان دانشگاهی جای گرفت.[۱۱۵]دورکیم برای جامعه شناسی وجهه و مقبولیتی دانشگاهی کسب کرد، و آثارش سرانجام در تحول جامعه شناسی وعلی الخصوص در نظریه جامعه شناسی نقش عمده ای ایفا کرد.[۱۱۶]
دورکیم در چند سال آخر اقامتش در بوردو، به بررسی پدیده های مذهبی علاقمند شده بود. او تا اندازه ای تحت تاثیر رابرتسون اسمیت و مکتب انسان شناسی انگلیسی، به بررسی دقیق دین ابتدایی روی آورده بود.دورکیم پس ار انتشار چندین مقاله مقدماتی در این زمینه، سرانجام، آخرین اثر عمده اش را در سال ۱۹۱۲با عنوان «صورتهای ابتدایی زندگی دینی» منتشر ساخت.[۱۱۷]
سه نوع بررسی در کتاب صورتهای ابتدایی زندگی دینی جمع شده است:یکی از آنها توصیف و تحلیل تفصیلی دستگاه های کلانی[۱۱۸]وتوتمی برخی قبایل استرالیایی همراه با اشاره ای به قبایل آمریکایی است.بررسی دیگر شامل نظریه ای است درباره ذات دین بر اساس مطالعه توتم پرستی در استرالیا. بالاخره، بررسی نوع سوم، طرحی است از نوعی تعبیر جامعه شناختی صور اندیشه بشری، یعنی مقدمه ای است بر جامعه شناسی شناخت.از بین سه مایه فکری مذکور، مطالعه توصیفی نظام کلانها و توتم پرستی جای بیشتری را میگیرد . اما از دید گاه ریمون آرون، دومین مایه فکری دورکیم یعنی نظریه عمومی ادیان بر اساس مطالعه توتم پرستی اهمیت بیشتری دارد . روش دورکیم در این کتاب مانند روش او در کتابهای پیشین است، نخست نمود مورد مطالعه را تعریف میکند. آنگاه به نقد تحقیقی و رد نظریههای دیگر میپردازد.سرانجام، درمرحله سوم، طبیعت اساسا اجتماعی ادیان را اثبات میکند.[۱۱۹]او سرانجام در ۱۵نوامبر سال۱۹۱۷در سن ۵۹سالگی درگذشت.
بخش عمده آثار دورکیم که بیشتر شامل جزواتی است که وی برای درسهای متعدد نوشته بود، بعدها به چاپ رسید.مهمترین این آثار عبارتند از : دو مطالعه درباره آموزش (آموزش اخلاقی و درس وی در سوربن درباره تاریخ نظام آموزشی فرانسه که در دو جلد به نام تحول تعلیم و تربیت در فرانسه چاپ شده است )درسهای بوردو و درباره سوسیالیسم بحثی در سیاست مدنی و دولت(که تحت عنوان اخلاق حرفه ای و اخلاق مدنی چاپ شد)و بالاخره تحلیل فلسفه عمل گرایی که از یادداشتهای دانشجویان گرد آوری شده است(عمل گرایی و جامعه شناسی).[۱۲۰]
۲- زمینه فکری و اندیشه های اصلی دورکیم
گرچه دورکیم تا اندازه زیادی تحت تاثیر اندیشه اجتماعی آلمانی و بریتانیایی بود امابنا به اظهار نظر درست تالکوت پارسنز، افکار او بیشتر ریشه در تاریخ فکری فرانسه داشتند.سنت روشن اندیشی تاریخ فکری فرانسه بویژه آثار منتسکیو و روسو، بر افکار دورکیم تاثیر عمیقی گذاشته بودند . مفهوم اراده عمومی روسو ازهمه بیشتر اندیشه دورکیم را تحت تاثیر قرارداده بود. طبق این مفهوم جامعه همان تجلی همبستگی اجتماعی است. [۱۲۱]از این گذشته، دورکیم از جهت قائل شدن تمایز بین پدیده های اجتماعی و روان شناختی، خود را مدیون روسو میداند. دورکیم فکر همبستگی همه پدیده های اجتماعی را از منتسکیو آموخته بود.به نظر دورکیم منتسکیو به روشنی دیده بود که همه این عناصر، سازنده یک کل اندکه اگر هریک از اینها بدون توجه به عناصر دیگر و جدا از آنها در نظر گرفته شود، غیر قابل فهم میشود . او قانون را از اخلاق، دین، بازرگانی و غیره جدا نمی سازد واز همه مهمتر، قانون را جدا از صورت جامعه نمی انگارد، یعنی جدا از همان صورتی که بر همه پدیده های اجتماعی دیگر اثر میگذارد.
دین دورکیم به سن سیمون و کنت از منتسکیو و روسو بیشتر است.او در مورد سن سیمون گفته بود که گرچه او نخستین کسی بود که از آنچه جامعه شناسی میبایست باشد مفهوم روشنی داشت، اما به عبارت دقیق این او نبو د که جامعه شناسی را آفرید . دورکیم این افتخار را از آن اگوست کنت میدانست.او با تاکید یاد آور میشود که کنت تشخیص داده بود که تقسیم کار سرچشمه همبستگی اجتماعی است . تاکیدهای دورکیم بر قدرت پیوند دهنده باورهای اخلاقی به عنوان مبنای همبستگی اجتماعی و یکپارچگی که تقسیم کار میان افراد متقابلا وابسته ایجاد میکند، تا اندازه ای از کنت و سن سیمون مایه گرفته بود.[۱۲۲]او با رهیافت روش شناختی کلی کنت موافق بود، یعنی همان رهیافتی که درصدد یافتن قوانین مثبت رفتار اجتماعی بود، قوانینی که گرچه از قوانین طبیعی متفاوت تر و پیچیده ترند ، اما در بنیاد با آنها تفاوتی ندارند.این نیز آشکار است که وجدان جمعی دورکیم، نسخه دیگر وفاق اجتماعی کنت است و علاقه دورکیم به ارتباط متقابل پدیده های اجتماعی، علاوه بر منتسکیو از کنت نیز سرچشمه میگیرد.[۱۲۳]
دورکیم ازتاریخنگار بزرگ، فوستل دوکولانژ(استاددورکیم در اکول نورمال )روش تحقیق تاریخی را آموخته بود، که به ویژه در بخشهای تاریخی تقسیم کار، این تاثیر پذیری آشکار است . دوکولانژ در کتاب شهر باستان، برنقش کانونی دین بومی و پیوندهای مذهبی تاکید ورزیده بود.او در بررسی پدیده های مذهبی تحت تاثیر دوکولانژبود.
همچنین معلم دیگراو در اکول نورمال، امیل برترو، براو تاثیری ماندگار داشت و به او آموخت که میان سطوح مختلف واقعیت تفاوت قائل شود.شیوه برتروبه دورکیم کمک کرد تابعدها بتواند جامعه را به عنوان واقعیتی مستقل تحلیل کند.[۱۲۴]
ویلیام رابرتسون اسمیت، نویسنده کتاب گفتارهایی درباره اقوام سامی نیز بر دورکیم درواپسین سالهای زندگی اش تاثیر چشمگیری گذاشته بود. نقطه شروع آخرین اثر بزرگ دورکیم این نظر اسمیت بود که چون دینهای ابتدایی مبتنی بر شعائر مذهبی اند، تحلیل دینی بیشتر باید متوجه روابط گروندگان و عملکرد نهادهای دینی باشد، تا نظامهای صرفاً اعتقادی .[۱۲۵] نکته دومی که درباره وی باید گفت، تاکیدی است که بر ماهیت الزامی مراسم دینی در بیشتر جوامع بشری داشت. به نظر او بخش اعظم دین در ذهن اعضای جامعه القاءشده و از آنها خواسته میشود آنرا پاس بدارند. دین بخشی از همانی است که دورکیم بعد از اسمیت آن را بازنمودهای جمعی جامعه مینامد . به ادعای رابرتسون اسمیت، دین دو کارکرد دارد : یکی تنظیم کننده و دیگری بر انگیزاننده . تنظیم رفتار فردی برای خیر همگان یا به سخن دیگر، برای خیر گروه اهمیت دارد. رابرتسون اسمیت میگوید گناه کنشی است که هماهنگی داخلی گروه را بر هم میزند . دین همین احساس مشترک و وحدت اجتماعی را بر میانگیزاند. مناسک بیان تکراری وحدت و کارکرد هایی است که اشتراک اجتماعی را تحکیم میبخشد.[۱۲۶]
دورکیم توانست اندیشه های پراکنده روزگارخود را در نظامی جامع و سازمان یافته -گرچه نقدپذیر-فراهم آورد و اندیشه ای را بپروراند که در نهایت به نام او ثبت شد.وی نظام فکری پدید آورد که به نام« پوزتیویسم اجتماعی» شناخته میشود. هسته مرکزی نظریه دورکیم آن است که اندیشه، آرمانها و حتی مسائل فلسفی محض را باید در متن جامعه و بر اساس کارکرد اجتماعی آنها فهمید و تفسیر کرد. این نگرش به مسائل از زاویه جامعه شناسی و تفسیر اندیشه های کنشگران اجتماعی، بر اساس کارکردی که اعمال آنها دارد و بی توجه به نیت فاعلان آنها، شاخصه تفکر دورکیمی است و شامل همه مسائل فردی و اجتماعی، نظری و عملی میگردد. این راهبرد، بعدها به شکل اولیه آن نماند و به وسیله متفکران دیگر تکمیل شد. از این رو امروزه دیگر کسی اندیشه های دورکیم را به همان شکلی که وی ارائه کرد، به سادگی نمی پذیرد و میکوشد برای اندیشه و نیت کنشگران اجتماعی نیز جایی در تفسیرهای اجتماعی خود بگنجاند؛ نگرشی که برآمده از جامعه شناسی تفّهمی است و درست در برابر پوزیتیویسم میایستد.
دورکیم، بر خلاف پاره ای از متفکران معاصر خود، به حوزه های گوناگون نپرداخت، بلکه عمدتاً زندگی فکری خود را بر چند مسئله ی معین متمرکز ساخت[۱۲۷]. که بعدها هر یک در کتابی متمایز بسط یافت. این کتب عبارتند از : تقسیم کار اجتماعی، خودکشی و صورتهای ابتدایی حیات دینی.[۱۲۸] هریک از مسائل اساسی و دغدغه های فکری دورکیم عبارت بودند از :

    1. جامعه شناسی به مثابه علمی مستقل : تا پیش از دورکیم، هر چند کسانی چون کندورسه، منتسکیو و بیشتر از همه اگوست کنت بحثهای اجتماعی را مطرح کرده بودند و حتی کنت نام « جامعه شناسی » را برای رشته ی نظری خود پیشنهاد کرده بود، اما جدایی این رشته از دیگر رشته ها و استقلال آن مرهون تلاشهای بی وقفه دورکیم است. پیشینیان وی مباحث جامعه شناختی را در پرتو مسائل فلسفه تاریخ – که از آرای ویکو بر جای مانده بود – یا مسائل جغرافیایی و یا حتی مسائل نژادی تفسیر میکردند. [۱۲۹]حتی کنت نیز نتوانسته بود جامعه شناسی خویش را از پاره ای ملاحظات متافیزیکی خود جدا نماید و به جای تأسیس دانشی منضبط و دیسیپلینی با حوزه و مسائل خاص خود، عملاً یک فلسفه و نظامی فکری بنا نهاد که بتوان آن را با نظریات هستی شناختی فلاسفه همسنگ دانست. از این رو، پس از کنت تا مدتها متفکران از به کار بردن عنوان « جامعه شناسی » خود داری میکردند و آن را فلسفه ای مانند دیگر فلسفه های کلی گویانه و غیر علمی میدانستند. دورکیم، مدتها پس از کنت، مجدداً به جامعه شناسی اعتبار لازم را داد و آن را به مثابه علمی مستقل و متمایز مطرح ساخت و برای آن در دانشگاه کرسی ویژه ای پدید آورد. تک نگاریهای جدی و اصیل دورکیم در حوزه جامعه شناسی به دیگران نشان داد که این دانش نوپا را باید جدی گرفت . امروزه در نوشته ها و گفته های گوناگون شاهد ترکیباتی چون « محیط اجتماعی »، « انحراف اجتماعی »، « مهندسی اجتماعی »، « کنترل اجتماعی » و « اصطلاحات اجتماعی »، هستیم. در حالی که تا پیش از دورکیم به کار رفتن صفت « اجتماعی » بسیار غیر معمول بود و اساساً تعبیر « جامعه » فقط ناظر به ثروتمندان و شب نشینیهای آنان بود.[۱۳۰]در نتیجه نقش دورکیم در ایجاد یک دانش با حوزه های معین و روش های خاص و واژگان ویژه انکار ناپذیر است . دورکیم با ارائه اصول اساسی تحلیل ساختاری و کارکردی در جامعه شناسی و نقد بسیار بجا از روش های روان شناسی در بررسیهای اجتماعی و مطرح ساختن مفاهیم کلیدی چون بی هنجاری، یکپارچگی اجتماعی و همبستگی ارگانیک، چنان خدمت بزرگی به جامعه شناسی نوین کرد که تنها با کار معاصر بزرگ آلمانی اش ماکس وبر قابل مقایسه است.[۱۳۱]

۲.فرد گرایی در جامعه صنعتی : دومین مسئله ای که دورکیم به آن پرداخت، بحث فرد گرایی در جامعه صنعتی بود. نقش فرد در جامعه و الزامات اجتماعی و تعیین جایگاه فردی در نظام صنعتی جدید از مسائلی بود که دورکیم به تفصیل به آن پرداخت. مناسبات فرد و جمع به گونه های مختلفی در تحقیقات خود را نشان میدهد. وی در برابر اندیشه هایی که آرمانهای فرد گرایانه را گونه ای آسیب اجتماعی میدانستند، به دفاع از نظریه خود پرداخت و نشان داد که این آرمانها میتوانند به نوبه خود پدید آورنده نظم اجتماعی خاص و تازه ای باشند. کتابِ درباره تقسیم کار اجتماعی نتیجه همین رهیافت او به این مسئله است.
۳.سرچشمههای اخلاق و سرشت الزامات اخلاقی : سومین دغدغه اصلی دورکیم، شناختن سر چشمههای اخلاق و سرشت الزامات اخلاقی بود. وی کوشید برای اخلاق در زمانی که تحولات صنعتی اصول اخلاقی دوران فئودالیته را منسوخ کرده بود، بنیادی استوار بیابد و همین نکته او را به سوی جامعه شناسی سوق داد. در حقیقت میتوان گفت که در همه عمر، مسئله اخلاق، دغدغه اصلی او بود[۱۳۲].دورکیم حیات فکری خود را باتلاش در بنیاد نهادن یک علم اخلاق آغاز کرد. این تلاش وی را به جامعه شناسی کشاند که میبایست روش چنین علمی را فراهم آورد. از آنجا که وجه مشخصه حقایق اجتماعی خصلت اخلاقی شان است، تدوین این روش به نوبه خود او را به طرف اخلاق بازگرداند.[۱۳۳] وی برخلاف کسانی که میکوشیدند قواعد اخلاقی را از دل اصول پیشینی در آورند، بر آن بود که ریشه های اخلاق نیز در جامعه است و مهم ترین کار آن ایجاد پیوند اجتماعی میان افراد است. بدین ترتیب وی اخلاق را از هر گونه بنیاد مابعد الطبیعی و یا درون فردی جدا ساخت و تنها آن را بر اساس کارکرد اجتماعی آن تفسیر نمود.
۴.دین: مهم ترین مضمونی که دورکیم به آن پرداخت، دین بود. خاستگاه و کارکرد دین چیست ؟ این مسئله که از مسائل جدی قرن نوزدهم بود و غالب متفکران را به خود مشغول ساخته بود، برای دورکیم جایگاه خاصی داشت. وی برخلاف مارکس که بی کمترین تردیدی فاتحه دین را میخواند و در یک کلام خاستگاه و کارکرد دین را منفی میدانست، کوشید از منظری جامعه شناختی به این مسئله بپردازد. نتیجه کندوکاو او در اثر بزرگش، صور ابتدایی حیات دینی منتشر شد. [۱۳۴]بی شک کتاب صورتهای ابتدایی حیات دینی، مهمترین کتاب او از لحاظ روشن کردن منبع الهام و خط مشی فکری اوست.این کتاب در صدد بیان نظریه ای عمومی درباره دین بر اساس تحلیل ساده ترین و ابتدایی ترین نهادهای دینی است. [۱۳۵]
این چند مسئله، دغدغه های اساسی دورکیم به شمار میروند. هر یک از این مسائل جای بحث جداگانه ای دارد؛ اما در این بخش تنها کارکردها ی دین از نگاه دورکیم را بررسی میکنیم.
۳- رویکرد روش شناسی دورکیم در دین پژوهی
پدیده های انسانی و اجتماعی به جهت ویژگیها و وجوه متعددشان، موضوع مطالعه و بررسی علوم گوناگون بودهاند.این مساله در مورد دین صورت گسترده تری را اقتضامی کند ؛زیرا که دین علاوه بر دارا بودن ابعاد مختلف از حیث درونی، به مسائل متعددی نیز در بیرون از خود دامن زده است. [۱۳۶]
آنگاه که موضوع مطالعه خود دین است و هیچ گونه التزام پیشینی نسبت به نتایج حاصل از کاوشهای عالمانه و پژوهشهای محققانه وجود ندارد ومنابع و ابزار کسب معرفت، جز با حجیتهای معرفت شناسانه محدود نمی گردد، مابا نوعی از معرفت مواجهیم که با نظر به همین خصوصیات آن را برون دینی دانستهاند.[۱۳۷] تاریخ انتقادی و تطبیقی، مردم شناسی، روان شناسی، جامعه شناسی و فلسفه از جمله علومی هستند که با همین نگاه و بی اعتناءبه فحوا و مدعای دین، آن را به مثابه یک پدیده موضوع مطالعه خویش قرار داده اندو به بررسی ماهیت و چیستی و منشاء و ریشه دین در مقام تعریف و بازشناسی تحولات و تغییرات آن در طی زمان و درموقعیتهای مختلف، تعاملاتش با دیگر پدیده ها و پیامدهای روانی اجتماعی آن در مقام تحقق پرداختهاند.[۱۳۸]
رویکرد برون دینی با مدلهای مختلفی ارائه شده است.یکی از مدلهای رویکرد برون دینی، روش کارکرد گرایی است که به طور عمده در روان شناسی دین و جامعه شناسی دین مورد استفاده فرار میگیرد.این روش بی توجه به صدق و حقانیت گزارههای دینی به بیان فوائد و آثار و کارکردهای باورهای دینی می پردازد.ولی این نگرش جدید در پژوهش تمام عرصه های دین ناتوان است ؛زیرا چه بسا آثار برخی از باورهای دینی علی رغم حقانیت آنها، بر مؤمنان کشف نشده باشد[۱۳۹].
امیل دورکیم که یکی از ستون های اصلی جامعه شناسی دین به شمار میرود. [۱۴۰] رویکرد برون دینی نسبت به دین دارد.مطالعه دورکیم در باب دین، به این دلیل است که به نظر او دین« نهاد اجتماعی» و «امر اجتماعی» است.[۱۴۱]
تاکید دورکیم بر ساختهای کلان اجتماعی، تحت تاثیر نگاه اندام واره ای به جامعه و همچنین بر وظیفه و کارکرد اجزای اجتماعی برای حفظ آن از جهت گیریهای مهمی است که در جهت دهی به منظر مطالعه جامعه شناسان بعداز خود بسیار مؤثر افتاد. بنابر این جریان دورکیمی در جامعه شناسی دین منتسب به جامعه شناسانی است که اولا کلان نگرند و بر مطالعه نقش و جایگاه دین در ساخت اجتماعی بیش از رفتارها و عقاید دینی در سطح خرد اهتمام دارند؛ ثانیاً به بررسی کارکردهای دین در جهت حفظ انسجام اجتماعی و همچنین بحثهای مربوط به تحولات پدید آمده در صورتهای دینی بسیار علاقمندند، و ثالثاً تلاش مینمایند تا فاصله ممکن از موضوع خویش را چنان حفظ نمایند که کمترین لطمه ای به اصل بی طرفی در شناسایی و داوری وارد نیاید.[۱۴۲]
۴- هستی شناسی دورکیم
سال‌های اولیه زندگی دورکیم با نوعی تربیت دینی یهود، توأم بود. جهان از دیدگاه عهد عتیق، هستی منظم پایداری است که تحت رهبری خالقی مقتدر اداره می‌شود و کوچک‌ترین کجروی از قوانین روشن و صریح جامعه، به هیچ روی مقبول و مشروع نمی‌تواند باشد. هر چیزی از قبل تعیین شده و مشخص است. انسان نیز با ورود در جامعه، تنها وظیفه‌اش یادگیری هنجارها و اطاعت محض از آنهاست. این رویه دینی بی‌شک مبنای ایستایی‌شناسی و آسیب‌ شناسی او را به وجهی روشن پایه‌ریزی کرد.
آشنایی او با اصول دین مسیحیت در دوره نوجوانی، تنها توانست باورهای تئولوژیک او مبنی بر یک زندگی ایثارگرانه و پای‌بندانه را در وی تقویت نماید. بنابراین احترام سخت به قوانین پایدار جامعه –که از سنت تفکر یهودی بود- با روحیه ایثارگرانه و عشق صوفیانه مسیحی هم‌آواز شده و پایه‌های فداکاری و فنا جز در کل را برای او با سیمایی آرمانی پی‌ریزی نمود.
این تقابل ادیان الهی و دین مدنی در دورکیم به بی‌خدایی و لاادری‌گری منجر شد. بنابراین سنت جامعه‌شناسی دورکیم به سنتی دینی –ولی دینی اجتماعی- تبدیل گشت. از طرفی دیدگاه لاادری‌گری دورکیم به دلیل همان رشته‌های قوی تربیت یهودی-مسیحی به دنبال ایده‌آل‌های اخلاقی بود که ناخودآگاه او را به دانشمندان مذهبی شبیه‌تر می‌کرد تا اندیشمندان ناخداگرا. اخلاق دینی غیرتوحیدی او به اصول انسان‌گرایانی نزدیک می‌شود که با باور غیردینی برای بشریت و جامعه بشری ارزشی خاص قائلند. [۱۴۳]
بنابر آنچه گفتیم دورکیم یک لاادری است . ایشان جامعه را به مقام خدایی می رساندو دینی اجتماعی را مطرح می سازد.خدا از نظر او تجسم دیگری از جامعه است .از این رو نگاه او به خدا و جهان یک نگاه دنیوی است و در نگاه دنیوی دورکیم طبیعت و زندگی دنیوی همه حقیقت است و ابعاد فوق طبیعه هستی انکار می شود .
۵- انسان شناسی دورکیم
به نظر دورکیم، انسانها موجوداتی هستند با علائق و آرزوهای نامحدود.او بیان می کند که: «انسان هر چه بیشتر داشته باشد بیشتر هم میخواهد و برآورده شدن هر نیازی به جای کاستن از آرزوهای انسان، نیازهای تازه ای را هم بر میانگیزاند.»[۱۴۴] از این سیری ناپذیری طبیعی نوع بشر چنین بر میآید که آرزوهای انسان را تنها میتوان با نظارت خارجی یعنی نظارت اجتماعی مهارکرد.[۱۴۵]
به نظر او انسان موجودی دو بعدی است، که از یک سو دارای بدن، میل و اشتها است و از سوی دیگر یک شخصیت اجتماعی دارد. اما انسان تنها در بعد اجتماعی صورت انسانی به خود میگیرد و تنها از طریق جامعه انسان به معنای کامل آن میشود.از این رو کنش اخلاقی راستین، در فدا کردن برخی از میلهای فردی برای خدمت به گروه و جامعه نهفته است . اما یک چنین ایثارهایی در تحلیل نهایی، هم به سود فرد و هم به سود جامعه اند، زیرا که امیال مهار نشده بیشتر به ناکامی و ناشادمانی میانجامند تا خوشبختی و کامروایی. [۱۴۶]
دورکیم جامعه را به مثابه موجود زنده‌ای می‌داند که افراد و اجزا آن همگی در خدمت به کلیتی که بقای سیستم را تداوم می‌بخشد، خدمت‌گزارند. این کلیت که دورکیم از آن تحت عنوان وجدان جمعی یاد می‌کند تنها حاصل تجمع صوری افراد جامعه نیست بلکه چیزی جدای آنهاست که هرگاه لازم باشد از خارج خود را بر تک تک افراد تحمیل می‌کند. لزوم این تحمیل و نظارت اجتماعی به تصویری برمی‌گردد که دورکیم از انسان متصور می‌شود.[۱۴۷] از نظر دورکیم، افراد قبل از حضور در جامعه هیچ هویت ‏خاصّی ندارند؛ یعنی افراد، جدا از جامعه مانند ظرف خالی هستند که فقط استعداد پذیرش روح جمعی را دارند، همه تمایلات، گرایش‏ها، اندیشه ها و عواطف که به انسانیت انسان مربوط میشود در پرتو روح جمعی پیدا میشود این روح جمعی است که این ظرف ‏خالی را پر میکند و این شخص را به صورت شخصیت در میآورد.[۱۴۸] بنابراین بر اساس این نظریه دورکیم، چیزی جز روح و وجدان جمعی وجودندارد. جامعه دارای یک من جمعی است. شعور و وجدان فردی نیز مظهری از شعور و وجدان جمعی است.[۱۴۹]که در مقابل جامعه یعنی روح جمعی مجبور و مسلوب الاختیار است.
بخش دوم: کارکردهای اجتماعی دین از نظر دورکیم
۱- دین و ابعاد آن
همانطور که اشاره کردیم ، اهمیت دین در مطالعات دورکیم به دلیل قابلیت لمس آن درحکم نهادی اجتماعی و جایگاهش به مثابه «واقعیت اجتماعی» بود. موجودیت پایدار دین در حیات اجتماعی نمی توانست مقدور باشد مگر آنکه در حکم نوعی « بازتاب واقعیت » باشد و نه در حکم یک توهم که اثبات گرایان طبیعت گرا اعلام میداشتند. کتاب صور ابتدایی حیات دینی از بسیاری جهات، حمله ای است علیه اثبات گرایی طبیعت گرا، که دورکیم آن را جریانی منتهی به دو نوع اصلی تئوری دین ارزیابی میکرد: «آنمیسم»(جاندارانگاری) و«طبیعت گرایی». هردو ادیان را توهم و بیان ماقبل علمی پدیده های طبیعی یا روان شناختی میدانستند، که دورکیم باطرح مقوله «امر اجتماعی» نظرش را در برابر آنهاتبیین کرد.[۱۵۰]
دورکیم در کتاب صور بنیانی حیات دینی برا ی ارائه نظریه دینی خود در وهله نخست، دو نظریه معروف آن زمان را رد میکند:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...