کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

شهریور 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


آخرین مطالب


 



الف- لیست حداقل
الف- ۱- کلاهبرداری رایانه ای[۸۰]
الف- ۲- جعل رایانه ای[۸۱]
الف- ۳- ایراد خسارت به داده ها[۸۲] یا برنامه های رایانه ای
الف- ۴- خرابکاری رایانه ای
الف- ۵- دستیابی غیر مجاز [۸۳]
الف- ۶- شنود غیر مجاز رایانه ای
الف- ۷- ایجاد مجدد و غیر مجاز یک برنامه رایانه ای حمایت شده
الف ۸- ایجاد مجدد و غیر مجاز یک توپوگرافی یا محصول نیمه هادی یا اختراع تجاری
ب- لیست اختیاری:
ب- ۱- تغییر داده ها و یا برنامه های رایانه ای
ب- ۲- جاسوسی رایانه ای[۸۴]
ب- ۳- استفاده غیر مجاز از رایانه
ب- ۴- استفاده غیر مجاز از برنامه حمایت شده رایانه ای
۳-سازمان پلیس جنایی بین المللی
سازمان پلیس جنایی بین المللی( اینتر پل) در چند سال گذشته فعالیت های خوبی در امر مبارزه با جرایم رایانه ای از خود نشان داده است و صرفنظر از تشکیل گروه های کاری تحقیقاتی، آموزش نیروهای پلیس کشورهای عضو، برگزاری سمینارها و نشستهای علمی بین المللی، تهیه کتابچه راهنمای پی جویی جرایم رایانه ای و تشکیل سیستم اعلام خطر آن لاین ویژه و امثال آن یک طبقه بندی نیز بر مبنای اهداف خویش ارائه نموده است که به شرح ذیل است:
۱- دستیابی غیر مجاز، شامل:
۱-۱-نفوذ غیر مجاز[۸۵]
۱-۲-شنود غیر مجاز
۱-۳- سرقت زمان رایانه
۲- تغییر داده های رایانه ای، شامل:
۲-۱- انتشار بمب منطقی[۸۶]
۲-۲- انتشار اسب تروا
۲-۳- انتشار ویروس رایانه ای
۲- ۴- انتشار کرم رایانه ای
۳- کلاهبرداری رایانه ای، شامل:
۳-۱- سوء استفاده از صندوق های پرداخت
۳-۲- جعل رایانه ای
۳-۳- سوء استفاده از ماشینهای بازی
۳-۴- دستکاری در مرحله ورودی و خروجی
۳-۵- سوء استفاده از ابزارهای پرداخت مستقر در فروشگاه ها (نقاط فروش)
۳-۶- سوء استفاده از تلفن(برای شنود یا استفاده از خدمات مخابرات)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۴- تکثیر غیر مجاز، شامل
۴-۱- تکثیر بازی های رایانه ای
۴-۲- تکثیر توپوگرافی نیمه هادی.[۸۷]
بند دوم: طبقه بندی اسناد ملی
می توان دو بسته بندی از قانون مجازات جرایم نیروهای مسلح و قانون تجارت الکترونیک استخراج کرد که با توجه به موضوع بحث مقایسه آنها با دسته بندی های مطرح شده در پیش نویس قانون تجارت الکترونیکی نیز انجام می گیرد.
۱-قانون مجازات جرایم نیروهای مسلح ۱۳۸۲
این قانون در ماده ۱۳۱ خود اقسام جرایم رایانه ای نظامیان را برشمرده است که به شرح ذیل است:
تخریب (حذف)اطلاعات یا نرم افزارهای رایانه ای
۲-تخریب سیستمهای رایانه ای
۳- جعل رایانه ای
جاسوسی و افشای اطلاعات رایانه ای
سرقت یا معدوم نمودن حاملهای اطلاعات رایانه ای
سوء استفاده مالی از طریق رایانه( ارتشا، اختلاس، اخاذی)[۸۸]
۲-پیش نویس قانون تجارت الکترونیکی ۱۳۸۰
در این پیش نویس مواد کیفری در شش مبحث به شرح ذیل آمده بود:
مبحث اول: کلاهبرداری رایانه ای
مبحث دوم: جعل رایانه ای
مبحث سوم: نقض حقوق مصرف کننده و تبلیغات در بستر مبادلات الکترونیکی
مبحث چهارم: نقض حق مولف
مبحث پنجم: نقض حمایت از داده های شخصی/ حریم خصوصی
مبحث ششم: نقض اسرار تجاری و علایم تجاری

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-04-14] [ 06:59:00 ب.ظ ]




نوپدیدارگروی مکتبی است که به شناخت حقیقت انسان به عنوان یکی از پدیده‌های موجود در عالم علاقه نشان می‌دهد. این مکتب نگرشی است تجربی فلسفی به ماهیت جهان پیرامون؛ این نگرش در اصل در حیطه دیدگاه‌های مادی طبقه‌بندی می‌شود. این رویکرد، پدیده‌های موجود در طبیعت را زاییده تعاملات موجود در طبیعت می‌داند.[۱۴۴] از این روست که این دیدگاه کاملاً خود را پایبند به مطالعه تجربی در باب فرایندهای مادی در طبیعت می‌داند. این دیدگاه تلاش دارد علل غایی را بشناسد تا از این طریق بتواند تبیین نهایی از پدیده‌ها در جهان طبیعت ارائه دهد؛[۱۴۵]
تفاوت‌های موجود میان انسان ودیگر موجودات زنده، نوپدیدارگرایان را به وجود بعدی فراتر از ماده و اجزاء مادی انسان راهنمایی می‌کند. این بعد در سنت‌های مطالعاتی گوناگون نام‌های متفاوت پیدا کرده است. نگاه سنتی، آن را نفس می‌نامد اما نگرش مادی آن را از بُعد جسمانی می‌نگرد و از این رو نام ذهن بر آن می‌نهد.
سؤالی که کلایتون در صدد پاسخگویی به آن می‌باشد این است که به لحاظ وجودی ماهیت ذهن چیست و چه رشته مطالعاتی ما را به ماهیت ذهن آگاه می‌کند؟[۱۴۶] سؤال دیگر برای کلایتون این است که چه رابطه‌ای میان سلسله اعصاب موجود در مغز و آنچه ما ‌آن را ذهن می‌نامیم هست؟ از این سؤال در دیگر سنت‌ها به مشکل رابطه نفس و بدن تعبیر می‌شود. یه نظر کلایتون سرسپردگی افراطی به مطالعه و فهم جهان طبیعی مستلزم اتخاذ رویکردی زیست شناختی نسبت به ذات بشر نیست؛ حتی کمتر مستلزم این است که افعال اشخاص از طریق مجموعه‌ای از علوم تبیین‌گر که در نهایت به فیزیک منجر می‌شود توضیح داده و تبیین شود از این طریق او می‌خواهد وجود سطوحی فراتر از ماده که برخاسته از خود ماده می‌باشند اما قابل تقلیل به ماده نیستند را به اثبات برساند.[۱۴۷]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

به دلیل مشکلاتی که تقلیل‌گرایی مادی در تعریف ماهیت اشیاء به بار می‌آورد و به دلیل شواهدی که بر وجود بعد دیگری در بشر سراغ داریم، کلایتون وجود یکپارچه مرکب از جسم و روح را برای ذات انسان می‌پذیرد. به نظر او به واسطه وجود این ابعاد نمی‌توان حقیقت انسان را به امر مادی تقلیل داد؛ کلایتون مدعی است: اظهار اینکه ذات بشری متشکل از واحد یکپارچه جسمانی روانی است، بیان این است که انسان وجودی است که به طور پیچیده‌ای در این جهان طراحی شده و هر واحد آن برخوردار از مجموعه‌هایی از ویژگی‌های طبیعی است و هر کدام از این ویژگی‌ها برای درک شدن به علمی متناسب با پیچیدگی آن نیازمند است. می‌توان وجود این لایه‌های چندگانه در انسان را تکثرگرایی هستی شناختی و نیاز به سطوح چندگانه از تبیین را تکثرگرایی تبیینی نامید؛[۱۴۸]
بدون نگاه نوپدیداری حداکثری درکی از علَیَت روحی و روانی نخواهیم داشت مگر اینکه اصلا تأثیر ذهن (‌نفس) را بر جهان پیرامون انکار کنیم و صرفاً به ذهن به عنوان یک پدیده نگاه کنیم نه چیزی دارای تأثیر علَی و حقیقتی فعَال در طبیعت. طبیعتاً برای دوری جستن از چنین استنتاجی باید نوپدیداری حداکثری را بپذیریم؛[۱۴۹] به نظر کلایتون که به سیر تکامل طبیعی پایبند است،‌ نمی‌توان به درستی تبیینی طبیعی از نوپدید شدن حقیقت آگاهی به عنوان ویژگی ذهن، از شبکه‌های عصبی ارائه داد. به منظور رهایی از چنین مشکلی نوپدیدارگرایان فرارویدادگی را به عنوان تبیینی از چگونگی ارتباط میان ذهن و بدن ارائه می‌دهند. به نظر آنان این تبیین می‌تواند رهیافتی برای برون رفت از معضل حل نشدنی رابطه ذهن با شبکه‌های عصبی به شمار رود. بر اساس تعریفی که کلایتون از فرارویدادگی ارائه می‌دهد، یک سطح یا ویژگی از نظر وجودی بر سطحی پایین‌تر مبتنی است به گونه‌ای که خصوصیات سطح زیرین یا فرورویداده تعیین کننده ویژگی‌های سطح زبرین یا فرارویداده است؛ به دلیل ویژگی فوق، تغییرات در سطح فرارویداده مبین تغییرات در سطح فرورویداده است. بر اساس بحث فرارویدادگی می‌توان این نتیجه را گرفت که اگر بتوانیم سطح فرورویداده را پس از انفصال یا ازمحلال مجدداً بازسازی کنیم، می‌توانیم سطح فرارویداده را مجدداً شاهد باشیم؛
فصل دوم
دیدگاه صدرالمتألهین شیرازی
و
علامه طباطبایی در باب نفس
۲-۱٫ مقدمه
صدرالمتألهین محمد قوامی شیرازی معروف به ملاصدرا (۱۰۵۰-۹۸۰٫ق)[۱۵۰] و علامه محمد حسین طباطبایی (۱۴۰۲-۱۳۲۱٫ق)[۱۵۱] یکی از فیلسوفان اسلامی معاصر و مدرس مکتب ملاصدرا، در جایگاه کسی که به دنبال شناخت حقیقت هستی و عالم موجود می‌باشد، خود را موظف به مطالعه در باب نفس می‌دانند. برای آشنا شدن با دیدگاه آنان و به منظور بررسی آراء فیلیپ کلایتون در باب نفس و آراء ایشان به مطالعه نگرش این دو اندیشمند در باب نفس در حد گنجایش این نوشتار می‌پردازیم.
از آنجا که سید محمد حسین طباطبایی به عنوان یکی از معروف‌ترین مدرسین مکتب ملاصدرا، در زمان معاصر شناخته می‌شود و عموماً مطالب و نظرات خود را به عنوان حاشیه یا تعلیقه بر نظرات ملاصدرا بیان داشته است، از این رو نظرات طباطبایی ضمن نظرات ملاصدرا خواهد آمد و فصل جدیدی به منظور ارائه دیدگاه ایشان در مورد نفس اختصاص داده نشده است. در مواردی که نظری از طباطبایی نقل نمی‌شود به این دلیل است که در این زمینه اظهار نظر نداشته است و به دلیلی که گفته شد، عدم اظهار نظر وی در موضوعی به معنای موافقت با دیدگاه ملاصدرا محسوب می‌شود.
در باب روش علمی این دو فیلسوف باید عنوان شود که ملاصدرا در ابتدای بحث در باب نفس و تعریف آن تصریح می‌کند که بحث از نفس در زمره علوم طبیعی به شمار می‌رود.[۱۵۲] در عین حال هر جا او و طباطبایی در مورد نفس سخنی از زاویه علوم طبیعی به میان می‌آورند در حقیقت با نگاهی عقلانی و فلسفی به آن می‌نگرند. مطالعات طبیعی برای آن دو، همچون پلی است برای اثبات مدعای عقلانیشان.
۲-۲٫ ترسیم کلیات دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی و طرح مسئله
مقصود اصلی از بررسی نفس از نگاه صدرالدین شیرازی و علامه طباطبایی در این نوشتار این است که بدانیم چه اعتقادی نسبت به حقیقت نفس، نحوه پیدایش آن و ارتباط میان نفس و بدن دارند. بدین منظور مباحث فصل دوم به چهار بخش تقسیم می‌شود: بیان چیستی نفس، چگونگی پیدایش نفس، نحوه وجودش و در نهایت چگونگی تعامل و ارتباط آن با بدن. ملاصدرا در هر چهار بخش دارای نظر است. گذشته از اثبات وجود نفس ملاصدرا با سه سوال رو به روست. اول سوال از چگونگی پیدایش نفس، که برای پاسخ گویی به آن به جسمانی بودن نفس در مرحله پیدایش اعتقاد پیدا می‌کند؛ دوم در مورد نحوه وجود نفس است که بر اساس دیدگاه خود از وحدت نفس دفاع می‌کند تا جایی که کثرت قوای نفس نیز در پرتو وحدت آن تعریف می‌شود؛ سوم پرسش از چگونگی رابطه نفس و بدن است که در مرحله تبیین رابطه نفس با بدن، دیدگاه او با مسئله پیدایش نفس پیوند می‌خورد. اصالت وجود، تشکیک مراتب وجود، جوهر، حرکت و نیز حرکت جوهری مفاهیمی است که نقش مهمی در فهم اندیشه ملاصدرا دارند از این رو قبل از پرداختن به پاسخ سؤالات بالا آن را به طور مختصر تعریف می‌کنیم.
۲-۳٫ بررسی مفاهیم
اندیشه ملاصدرا مبتنی است بر مفاهیم و اصولی بنیادین که شناخت آن در ارائه آنچه مقصود این نوشتار است مهم به نظر می‌رسد از این رو باید قبل از ورود به بحث نفس و بررسی دیدگاه ملاصدرا، به طور اجمال توضیح داده شود؛ این مفاهیم و اصول عبارت اند: وجود و اصالت وجود، مفهوم جوهر، مفهوم حرکت و حرکت جوهری.
۲-۳-۱٫ وجود و اصالت آن
اصل واقعیت خارجی، بدیهی و غیر قابل انکار است زیرا تمام انسان‌ها رفتار خود را براساس قبول واقعیَات خارجی انجام می‌دهند. به نظر اینان حتی کسانی هم که در اصل واقعیت خارجی دچار تردید شده‌اند، زندگی خود را براساس قبول آن استوار ساخته‌اند. به نظر این دو اندیشمند این خود دلیل بر بدیهی بودن واقعیت خارجی نزد انسان هاست. اما عموم فیلسوفان براساس اصل علیت، به وجود واقعیت خارجی پی برده‌اند. به این بیان که ادراکات آدمی (مثلاً احساس سوزش بر اثر گرمی آتش) معلول علتی است و علت آن یا در خود انسان است یا خارج از آن. اما ما انسانها علت آن نیستیم، زیرا هرگز تمایلی به چنین احساسی نداشته‌ایم؛ بنابرین علت آن، چیزی خارج از وجود انسان است و آن واقعیت خارجی است.
این واقعیات خارجی، هنگامی در ظرف ذهن قرار می‌گیرند معمولاً به صورت قضیه هلیه بسیطه در می‌آیند که حداقل از دو مفهوم مستقل تشکیل شده است که یکی از آنها موضوع و دیگری محمول قرار می‌گیرد. معمولاً مفهومی که موضوع قرار می‌گیرد و قالب مفهومی متعلق به آن واقعیت خارجی می‌باشد، به آن ماهیت می‌گویند و مفهومی که محمول قرار می‌گیرد مفهوم موجود و هستی است که از معقولات ثانیه فلسفی است. از این رو، دو مفهوم مختلف از یک واقعیت خارجی به دست می‌آید که یکی را ماهیت و دیگری را وجود و هستی می‌نامند. مثلاً از واقعیت خارجی درخت و انسان دو مفهوم درخت و هستی و انسان و هستی در ذهن حاصل می‌شود که قالب مفهومی واقعیت خارجی نظیر درخت و انسان را ماهیت و مفهوم دیگر را هستی و وجود می‌‌گویند.
در این مسئله اختلاف است که اصالت با کدامیک از وجود و ماهیت است یعنی مصداق واقعیت عینی، مابازاء کدامیک از این مفاهیم است وجود یا ماهیت؟ اصالت وجود، بدین معناست که واقعیت عینی، مصداق بالذات مفهوم وجود است و مفهوم ماهیت تنها از حدود واقعیت حکایت می‌کند و بالعرض و بالتبع بر آن حمل می‌شود و معنای اصالت ماهیت این است که واقعیت عینی مصداق بالذات مفهوم ماهیت است و مفهوم وجود بالعرض و بالتبع به آن نسبت داده می‌شود.
عقیده رایج بر آن است که اولین کسی که تفکر و نظام فلسفی خویش را بر مبنای اصالت وجود پی‌ریزی کرد و مبتکر آن است، ملاصدراست، زیرا که اصالت وجود یا ماهیت، قبل از ملاصدرا به صورت مسئله مستقلی مطرح نبوده است، هر چند که در میان فلاسفه پیشین گرایش‌هایی به یکی از دو طرف مسئله به چشم می‌خورد ولی نمی‌توان هیچکدام از دو قول را به صورت قطعی به مکتب فلسفی خاصی نسبت داد.
ملاصدرا دلیل خود را در باب اصالت وجود چنین بیان می‌کند: چون حقیقت هر شیء همان خصوصیت وجودش است که برای آن ثابت است پس وجود در حقیقت‌داشتن سزاوارتر از آن شیء بلکه از هر شیء است همان‌طور که سفید در سفیدی اولی از اشیاء غیر سفید است که سفیدی بر آنها عارض می‌شود، بنابرین وجود بذاته موجود است و اشیاء دیگر غیر از وجود بالذات موجود نیستند، بلکه به سبب وجوداتی که عارض آنها می‌شود موجودند.[۱۵۳]
علامه طباطبایی نیز در این مورد می‌گوید: قول حق، عقیده مشائین است که به اصالت وجود عقیده دارند و برهان آن عبارت است از این که ماهیت در حد ذاتش چیزی جز خودش نیست و نسبت آن به وجود و عدم، علی السویه است. حال اگر ماهیت که از مرحله استواء خارج شده و به سطح وجود رسیده به طوری که آثار بر آن مترتب می‌شود به خاطر وجود نباشد، انقلاب در ذات پدید خواهد آمد و انقلاب یعنی اینکه یک ذاتی بدون هیچ علتی به چیز دیگری متحول شود ضرورتاً محال است؛ پس این وجود است که ماهیت را از حد استواء خارج کرده است، بنابرین این وجود است که اصیل است.[۱۵۴]
دلیل ملاصدرا بر اصالت وجود در بیان سبزواری یکی از شارحان اندیشه او چنین آمده است: ما وقتی به ماهیت نگاه می‌کنیم می‌بینیم موجود بودن و یا معدوم بودن هر دو برای ماهیت حالات لااقتضاء دارد. یعنی ماهیت در ذات خودش نه ایجاب می‌کند موجودیت را و نه ایجاب می‌کند معدومیت را. مثلاً انسان نه ذاتش اقتضای وجود دارد و نه اقتضای عدم (زیرا ذات انسان چیزی جز حیوان ناطق نیست یعنی جوهری که جسم است و نمو می‌کند و حساس و متحرک بالاراده و ناطق است. در ذات انسان وجود و عدم نهفته نیست، زیرا اگر در ذات انسان وجود نهفته بود دیگر نمی‌توانستیم بگوییم انسان معدوم است و همچنین عدم نیز نهفته نیست چون اگر عدم نهفته بود دیگر نمی‌توانستیم بگوییم انسان موجود است چون اجتماع تناقض حاصل می‌شود پس ذات انسان حالت لااقتضاء دارد نه اقتضای وجود و نه اقتضای عدم. حال که انسان موجود شده و از آن حالت بی تفاوتی ذاتی خارج گردیده، چه چیزی باعث شده است که ماهیت انسان از حالت استوا خارج شود؟ آن چیزی غیر از وجود نیست و این معنای اصالت وجود است.[۱۵۵]
۲-۳-۲٫ تشکیک مراتب وجود
به نظر صدرا وجود هرچند وحدت دارد ولی امری تشکیکی است یعنی دارای مراتب است. تشکیک وجود به تقدم و تأخر و شدَت وضعف است. مراتب وجود یک حقیقت است. وجود داری دوگونه کثرت است، کثرت طولی و کثرت عرضی. کثرت طولی مراتب نازله، به لحاظ شدَت و ضعف و نیز علَیت و معلولیت معلول مراتب عالیه است. ولی کثرت عرضی، آن است که هیچکدام علت و معلول دیگری نیستد بلکه همه در یک مرتبه قرار دارند. برای تبیین این مطلب از مثال نور استفاده شده است. نور هم دارای دو کثرت است طولی و عرضی. نوری که از خورشید طالع می‌شود، بسیار شدید است ولی هر چه فاصله می‌گیرد ضعیف‌تر می‌شود، مراتب شدید علت و منشاء مراتب ضعیف و مراتب ضعیف معلولند. میان مراتب مزبور کثرت طولی برقرار است. ولی میان رابطه نور تابیده به نقاط مختلف زمین که هیچکدام معلول دیگری نیستند کثرت عرضی بر قرار است.
البته باید توجه داشته باشیم بر اساس نظام فکری ملاصدرا در مثال نور، شدت و ضعف مربوط به وجود نور است نه ماهیت نور، چون ماهیت شدت و ضعف ندارد بلکه آنچه تشکیک بردار است وجود است.
رابطه میان وجود جهان‌های مختلف، عقول، نفوس و جهان طبیعت، وحدت است که در ذات خود دارای تشکیک است، یعنی وحدتی که همراه کثرت طولی است. هریک از آنها در رتبه متقدم بر دیگری قرار دارد. ولی رابطه میان موجوداتی که در یک مرتبه قرار گرفته‌اند، مانند رابطه میان انسانهای مختلف با یکدیگر، هر چند وحدت است، ولی همراه با کثرت عرضی. انسانهای مختلف هیچ کدام علت دیگری نیستند.[۱۵۶]
پس بنا بر نظریه صدرا، وجود وحدت فردی ندارد تا تمام موجودات قطعه ای از آن باشند، بلکه کثرتی با عرض عریض دارد که یک مرتبه‌اش بی حد و نهایت است که واجب است و مرتبه دیگرش موجودات محدودند که ممکنات را تشکیل می‌دهند. و رابطه میان مراتب به شدت وضعف، تقدم و تأخر وعلیت و معلولیت است.
۲-۳-۳٫ حرکت
ساده‌ترین تعریف برای حرکت «تغییر تدریجی» است که تغییری ممتد در طول قطعه‌ای از زمان است و از آن به خروج تدریجی قوه به فعل نیز تعبیر می‌کنند. وقتی چیزی در حال تغییر وعوض شدن تدریجی است دارای صفتی است که از آن به حرکت تعبیر می‌کنیم. هر حرکت بدین گونه صورت می‌پذیرد که شیئ از حالی که هم اکنون در آن است در آید و تدریجاً به حالتی که به آن می‌تواند برسد دست یابد. پس در هر حرکت، شیئ متحرک به تدریج و به صورت متصل چیزی را ترک می‌گوید و چیزی را می‌یابد؛ از حالتی می‌گذرد و به حالتی دیگر می‌رسد؛ از او چیزی زایل می‌شود و در او چیزی حادث می‌شود؛ این زوال و حدوث مستمر است که ماهیت و طبیعت حرکت را تشکیل می‌دهد. در هر حرکت ابتدا قوه‌ای وجود دارد و آنگاه این قوه تدریجاً و مستمراً به فعلیَت می‌رسد؛ از حالت امکان به در می‌آید و به واقعیت می‌رسد؛ یعنی هر متحرک آنچه را که ندارد اما می‌تواند داشته باشد تدریجاً بدل به دارایی می‌کند.
هیچ حرکتی از اجزاء منفصلی که در کنار هم قرار گرفته‌اند درست نمی‌شود، بلکه حرکت، چیزی جز امتداد واحد و یکپارچه نیست. به سخن دیگر وقتی یک قطعه حرکت را در پیش روی داریم، چه دست بر مبدأ آن بگذاریم و چه بر مقصد آن، در هر دو حال دست بر یک موجود نهاده‌ایم و کشدار بودن حرکت، وحدت شخصی آن را از آن نمی‌گیرد. بر همین اساس می‌توان گفت نمودار حرکت اولاً خطی است یکنواخت، یعنی خطی است که درطول آن شکستی نیست و ثانیاً هیچ جزئی از آن بر محور زمان عمود نیست بلکه موازی با آن است.
۲-۳-۴٫ حرکت جوهری
حرکت جوهری به معنای تغییر و تحول در ذات و جوهر اشیاء است. به واسطه این ویژگی ذات اشیاء و نه عوارض آنها تحول خیز، روان و سیال می‌باشد؛ بر این اساس، جسم علاوه بر سه امتداد و سه بُعد فضایی آن، که برای همه قابل درک است، بُعد و امتداد دیگری هم دارد که منطبق بر امتداد زمان است. این بُعد مانند سه بُعد اول به کمک حواس قابل درک نیست و فقط با عقل می‌توان به وجود آن پی برد. پذیرفتن چنین بعدی برای جسم به این معناست که کل جسم، همین شیئ سه بُعدی نیست که در یک آن می‌بینیم، بلکه کل آن در کل مدتی از زمان موجود است، که همراه با تقسیم زمان، این جسم نیز تقسیم می‌شود و به ازاء هر جزء فرضی زمان برای این جسم نیز جزئی فرضی وجود دارد که فقط منطبق بر همان جزء فرضی از زمان است. پس هرگز کل جسم در یک آن از زمان وجود ندارد، بلکه در یک آن از زمان فقط مقطعی فرضی از جسم وجود دارد. مدعای حرکت جوهری این است که شیئ متحرک دمادم هویتی نوین می‌یابد و از مرز پیشین هستی خود، فراتر می‌رود. این هویت‌های نوین به دلیل اتصال و پیوستگی وجودی، یک هویت شخصی واحد را تشکیل می‌دهند، و به همین دلیل است که می‌توان از بقاء موضوع، در عین تحول جوهری‌ آن سخن گفت.
۲-۴٫ حقیقت نفس از دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی
ملاصدرا معتقد است نفس در مسیر استکمال خود مادامی که به صورت عقل مفارق[۱۵۷] در نیامده در مرحله وجود جسمانی است و دارای صورتی مادی است و در این مرحله به تناسب شدَت و ضعف وجودیش دارای کمال و نقصان است.[۱۵۸] از این مطلب می‌توان این نتیجه را گرفت که نفس دارای مراحلی است و یکی از مراحل ابتدایی آن مرحله جسمانی نفس است و در نهایت از جسمانی بودن فاصله گرفته و وارد مراحلی می‌شود که یکی از آنها مرحله عقل مجرد است. مرحله عقل مجرد مرحله‌ای کامل‌تر نسبت به مراحل پیشین محسوب می‌شود.
هر چند ملاصدرا در بخش‌هایی از کتاب حکمه متعالیه با آنچه فیلسوفان پیشین در باب نفس گفته‌اند هم آوایی نشان می‌دهد[۱۵۹] و درصدد تبیین جوهر مطلق بودن نفس است و درجایی دیگر نفس را جوهری در کنار جسم عنوان می‌کند که علت صوری آن است[۱۶۰]، اما در واقع وی نفس و بدن را دو جوهر مجزا نمی‌بیند، بلکه بدن را مرتبه‌ای از نفس می‌داند. ملاصدرا برای اثبات ادعای خود مبنی بر رد دوگانه بودن جوهر نفس و بدن، به ویژگی جوهر مفارق اشاره می‌کند. به نظر او اگر نفس در آغاز پیدایشش جوهری ملحق به بدن باشد آن گونه که ملاصدرا به جمهور فلاسفه نسبت می‌دهد، لازمه‌اش این است که بگوییم حالتی برایش پیش آمده و آن را از عالم قدس جدا کرده و به بدن ملحق کرده است. این امر محال است زیرا برای جوهر مفارق حالی که ذاتی آن نباشد پیش نمی‌آید و از طرفی اگر بگوییم که تعلق نفس به بدن ذاتی است جدا شدن نفس از بدن در پی مرگ آن را نقض می‌کند زیرا ذاتی شیئ زایل شدنی نیست.[۱۶۱] طباطبایی با این نگرش ملاصدرا مخالفتی ندارد. تنها نکته‌ای که طباطبایی ابراز می‌دارد این است که جمهور فلاسفه منعی در اتحاد مجرد و مادی به عنوان یک نوع مستقل نمی‌بینند و لذا تبعاتی که ملاصدرا بر اتحاد مجرد و مادی قائل است را قبول ندارند.[۱۶۲]
ملاصدرا حقیقت نفس را ترکیبی اتحادی میان نفس و بدن می‌داند. در مقابل ترکیب اتحادی، ترکیب انضمامی قرار دارد. او در باب رابطه میان ماده و صورت به این نتیجه می‌رسد که نفس عین بدن است و ترکیب میان نفس و بدن ترکیبی اتحادی است. به بیان ملاصدرا نفس به صفات معیَن بدن متصف می‌گردد و هر چیزی که به صفات معین یک شیئ متصف گردد، عین آن شیئ است؛ پس نفس عین بدن است. شکل استدلال او این چنین است:
مقدمه۱: هرکس بالوجدان می‌داند که آنچه با لفظ «من» به آن اشاره می‌کند، متحرک، جالس، خورنده، بوکننده و چشنده است؛ پس می‌گوییم: من می‌نشینم، می‌خورم و…..؛ بدون اینکه مجاز یا استعاره‌ای در کار باشد، با این که این صفات، صفاتی بدنی هستند که «من» یا نفس به آنها متصف شده است.
مقدمه۲: در جای خود ثابت شده است که صفت واحد معین، نمی‌تواند متکی بر دو موصوف باشد، زیرا وجود عرض فی نفسه همان وجود تعلقی آن به موضوعش می‌باشد و ممکن نیست که وجود یک عرض وابسته به دو موضوع مختلف باشد مگر آن که آن دو چیز به یک وجود موجود باشند یعنی به نحوی اتحاد وجودی داشته باشند؛
نتیجه: با اثبات این دو مقدمه نتیجه گرفته می‌شود که صورت عین ماده است. از این استدلال ملاصدرا چنین برداشت می‌کند که نفس عین بدن است.[۱۶۳]در این حال ملاصدرا به این نکته نیز توجه نموده است که این رابطه ماده و صورت به رابطه میان مجرد و مادی نمی‌انجامد.[۱۶۴]
۲-۵٫ چگونگی پیدایش نفس از دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی
پیدایش یا حدوث نفس به نظر ملاصدرا جسمانی است. ملاصدرا برای اثبات دیدگاه خود ابتدا به رد دیدگاه مخالف یعنی کسانی که قائل به روحانی بودن حدوث نفس می‌باشند می‌پردازد و در نهایت مطلوب خود را نتیجه می‌گیرد. جسمانیت الحدوث بودن نفس نزد ملاصدرا مسئله ای است که نیازمند تبیین است زیرا ممکن است به ذهن بیاید که او نگرشی مادی به حقیقت نفس انسانی دارد و در این صورت می‌تواند مکتب او با مکاتب مادی اشتباه شود اما در واقع این چنین نیست زیرا نگاه ملاصدرا به نفس نگاهی مادی نیست هر چند او ماده را امری دارای حقیقت خارجی می‌داند از این رو ملاصدرا رئالیست است نه ایده آلیست. در عین حال ملاصدرا نفس انسانی را حقیقتی مجرد نیز می‌داند. جمع نمودن میان مادی بودن نفس و مجرد بودن آن نیازمند تبیین می‌باشد.
مسئله حدوث جسمانی نفس آنگاه بهتر تبیین می‌شود که دیدگاه روحانی بودن حدوث نفس نیز مطرح شود و با دلایلی که ملاصدرا می‌آورد رد شود. زیرا رد دیدگاه مخالف خود بخشی از اثبات نظریه نزد فلاسفه اسلامی تلقی می‌شود از این رو ابتدا به طرح مسئله جسمانیت الحدوث بودن نفس می‌پردازیم سپس دیدگاه مخالف را طرح کرده و دلایل ملاصدرا بر رد آنها را نیز می‌آوریم.
۲-۵-۱٫ پیدایش جسمانی نفس
ملاصدرا قائل به مراتب گوناگون وجودی برای نفس است. اصل این مطلب که آیا عالم هستی دارای مراتب گوناگون می‌باشد یا خیر مطلبی است که در جای خود مورد بررسی و مداقه قرار گرفته و با عنوان مراتب تشکیکی وجود مورد پذیرش ملاصدرا و علامه طباطبایی می‌باشد. ملاصدرا معتقد است نفس حقیقتی است دارای مراتب اما این سؤال که نفس چگونه می‌تواند مراتب وجود را طی کند مسئله حرکت جوهری را مطرح می‌کند. به نظر ملاصدرا ذات نفس اقتضای استکمال دارد و چون استعداد هنگفتی در ذات نفس نهفته است موجب می‌شود که خود به خود مسیر استعدادهایش را بروز دهد. در حین بروز استعدادهای نهفته نفس مسیر عبور نفس از مراحل مختلف وجودی قابل مشاهده می‌باشد.[۱۶۵] به نظر ملاصدرا حدوث نفس جسمانی است[۱۶۶] معنای این کلام نزد ملاصدرا این است که نفس در مرحله ابتدایی وجود خود جسم است. این جسم همان نفس نباتی است که مرحله اولیه تحقق نفس است اما این مرحله هنوز استعداده های بسیاری را برای تحقق با خود دارد از این رو همین نفس نباتی به نفس حیوانی تبدیل می‌شود. تا این مرحله از حرکت نفس در مسیر بروز کمالات ذاتی‌اش هنوز در دائره مادیات است و ذاتاً حقیقتی مادی است اما از این مرحله به بعد نفس به مرز مجرد بودن نزدیک می‌شود. در این مرحله نفس انسانی در انسان حادث می‌شود به این معنا که همان نفس حیوانی به نفس انسانی تبدیل می‌شود.
۲-۵-۲٫ رد پیدایش روحانی نفس
ماده و صورت در خارج همچون جنس و فصل با یکدیگر متحدند. این اصل مورد پذیرش جمهور فلاسفه است. نفس، صورت جسم طبیعی انسان است، به همین خاطر باید در حدوث و بقا مانند اتحاد ماده و صورت با بدن متحد باشد. از طرفی روشن است که اتحاد موجود مجرد با موجود مادی امکان پذیر نیست؛ در همین حال اتحاد نفس با بدن در نخستین مراحل تکوین انسان امری مسلم و تردید ناپذیر تلقی شده است.[۱۶۷] به عبارت دیگر: نفس تمام بدن است و از نفس و ماده بدنیه، یک نوع کامل جسمانی یعنی انسان حاصل می‌شود، در حالی که اگر نفس از ابتدای حدوث، مستقل و مفارق و مجرد باشد و نفس بودن امری لاحق به آن باشد ممکن نیست از ترکیب یک امر مجرد و امر مادی، یک نوع کامل مادی حاصل شود. تالی فاسد است؛ یعنی می‌بینیم که از ترکیب آن دو، یک نوع طبیعی مادی حاصل شده است؛ پس مقدم نیز باطل است.؛ یعنی نفس در ابتدای حدوث، یک جوهر مفارق بالفعل نیست و اتحاد آن با بدن، ذاتی اوست که به جهت وجود خاص خود چنین است. این استدلال مؤید این مطلب است که نفس همچون جوهری سیال در ذات خود متحرک است و دارای مراتبی می‌باشد؛ برخی از این مراتب جسمانی و برخی نیز مجرد می‌باشند. به نظر ملاصدرا اگر نفس در ابتدای پیدایشش جوهری جسمانی و صورتی منتبع در ماده باشد، مشکل ناسازگاری مجرد با مادی را در ابتدای پیدایش ندارد زیرا نفس در این مرتبه در حقیقت با بدن مادی متحد است نه جوهری مفارق که به جوهری جسمانی یعنی بدن مادی ملحق شده باشد [۱۶۸]
۲-۵-۳٫ نفس پیش از پیدایش مادی
به واسطه دیدگاه خاص ملاصدرا در باب نحوه پیدایش نفس سؤالاتی مطرح می‌شود. یکی از این سؤالات در مورد نحوه وجود نفس پیش از تحقق مادی آن است. ملاصدرا برای این سؤال پاسخ مناسبی دارد. او چون برای نفس مقام‌ها و مرتبه‌های فراوان قائل است، درباره هر مقام، حکم خاصی ارائه می‌دهد. از نظر او نفس قبل از پیدایش جسمانی وتعلق به بدن نوعی وجود خاص دارد؛ ملاصدرا در این رابطه چنین می‌گوید: اما راسخان در علم و آنانی که نظر و برهان را با کشف وشهود همراه ساخته‌اند، نفس را دارای شئون و اطوار فراوان و در عین بساطت، برخوردار از وجودهای گوناگون و مراتب وجودی مختلف دانسته‌اند که برخی قبل از طبیعت و برخی نیز همراه آن و پاره‌ای نیز بعد از آن است. ‌آنها بر آنند که نفوس انسانی قبل از تعلق به بدن، از وجودی عقلانی که به وجود علل و مبادی عالی وابسته است، برخوردارند، زیرا سبب کامل، لزوماً مسبب را همراه دارد. پس چون سبب نفس دارای ذات کامل و تام است،‌ نفس نیز به نوعی همراه آن موجود است.[۱۶۹]
از این عبارت پیداست که سؤال پیش روی ملاصدرا چگونگی نفس پیش از پیدایش مادی آن است. ملاصدرا نفس را پیش از تحقق مادی آن، از سنخ حقایق عالم عقول و در سایه آن عالم می‌داند. بر این اساس تحقق این وجودهای عقلانی رقیق در عالم ماده عبارت است از وجود حقایق عالم عقول در عالم ماده، بدون این که برای آن حقایق تجافی از مقام خود پیش آید.[۱۷۰]دلیل عدم بروز تجافی در این مقام هم همان دارای مراتب بودن نفس است؛ به همین خاطر کسانی که نفس را دارای مراتب ندانسته‌اند، هبوط نفس بر پایه نظر آنها به تجافی می‌ انجامد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:59:00 ب.ظ ]




شکل شماره ۲-۱
نقش بازخوردی. در این تصویر تعامل دوسویه میان طبیعت و گیاهان که طی آن گیاه و محیط زیست مواد مورد نیاز را از یکدیگر دریافت کرده و پس از انجام فعل وانفعالات آن را در اختیار یکدیگر قرار می‌دهند
۱-۱۲-۱-۴-۳٫ نقش فعل و انفعالات عام و موضعی
به نظر کلیتون، در مجموعه‌های پیچیده و پویا بازخوردهای چند گانه و در هم تنیده می‌توانند ساختارهای نوپدیدی عام وکلی تولید کنند. کلایتون به نقل از راجر لوین[۹۰] (-۱۹۴۶٫م) الگوی کلی در این زمینه ارائه می‌دهد. او مدعی است در این موارد، ویژگی‌های عام و جهان شمول که به تعبیری رفتارهای نوپدیداند، انعکاس و بازخورد تأثیر رفتار افرادی‌اند که این رفتار را انجام می‌دهند. این ساختار‌های عام می‌توانند ویژگی‌هایی داشته باشند که رفتارهای خاص و موردی آن را دارا نیستند. به شکل شماره ۳-۱ توجه نمایید. این تصویر بیان گر ایده ساختار عام وکلی است. در این نمونه به عنوان مثال زیست بوم، معمولاً ارائه دهنده نوعی از ثبات درونی است که موجودات زنده تشکیل دهنده این زیست بوم، دارای این ویژگی ثبات نمی‌باشند. با این وصف، نمی‌توان از سطوح زیرین که مبتنی بر شناخت اجزاء این سیستم است، تأثیرات عام یا ساختار‌های عام را پیش بینی کرد. دلیل عدم توانایی در پیش بینی ساختار‌های کل مانند رفتار عمومی، مسئله پیچیدگی‌ای هست که در سطح عام می‌توان مشاهده نمود.
شکل شماره ۳-۱
نقش فعل و انفعالات عام و موضعی. در این تصویر تأثیر متقابل فعل و انفعالات عام و موضعی که منجر به نوپدید شدن ساختارهای پیچیده جدید می‌شود نمایش داده شده است.
در مقابل نظر کافمن[۹۱](۱۹۹۰-۱۹۳۹٫م) قرار دارد. او اعتقاد دارد که زیست بوم در یک تعبیر فقط شبکه پیچیده‌ای از کنش‌ها و واکنش هاست. برای مطالعه و بررسی پیچیدگی سیستم‌های زیست محیطی که او در نظر می‌گیرد باید از روش کمی به مدل کیفی تغییر روش دهیم. یعنی مطالعه کمی تغییراتی که در این نوع پیچیدگی رخ می‌دهد بیان گر حقیقت آنچه رخ می‌دهد نیست.

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

مثلاً برای ارزیابی تأثیر آلودگی بر جمعیت ها، گونه‌ها یا زیست گاه‌های خاص، دانشمندان روش‌های کیفی را با روش‌های تک متغیری و چند متغیری ترکیب می‌کنند. از این رو در یک تحقیق، تعداد فعل و انفعلات ممکن به نحو ترکیبی رو به افزایش می‌گذارد. این تأثیر و تأثرات مبتنی بر پیشینه پیچیده‌ای از عوامل تنش زای طبیعی، معلول‌ها و وقایع تاریخی است. ویژگی نگرش کافمن نسبت به دیدگاه لانگتون این است که نیرویی خارج از چرخه تأثیر و تأثرات میان اجزاء یا موجودات زنده درون یک مجموعه در نظر نمی‌گیرد، در حالی که لانگتون نتایجی برخاسته از رفتارهای فردی را در نظر می‌گرفت که ویژگی عام‌بودن داشتند. این ویژگی‌ها هر چند برخاسته از رفتار افراد یک مجموعه هستند، اما مجدداً بر افراد به عنوان قوانین کلی تأثیر می‌گذارند.
۱-۱۲-۱-۴-۴٫ نقش سلسله مراتب تو در تو
چهارمین و آخرین سطح از عوامل مؤثر در پیچیدگی پدیده‌های زیستی مربوط می‌شود به سلسله مراتب تو در تویی که بر‌اثر پدید آمدن ساختار‌های عام و خاص رخ می‌دهند. تو در تویی، یکی از شکل‌هایی بنیادینی است که بر اثر تزاید و انفجار ترکیبی رخ می‌دهد. موجودات زنده در این فرایند به مرحله‌ای از پیچیدگی ساختاری دست پیدا می‌کنند و این پیچیدگی سبب انسجام آنها از گسیختگی سیستمی و در نهایت منجر به حفظ بقای آنها می‌شود. به شکل ۴-۱ توجه نمایید.[۹۲]
شکل شماره ۴-۱
نقش سلسله مراتب تو در تو. در این تصویر سلسله مراتب تو در تو که در نتیجه آن پیچیدگی پدیده‌های زیستی رخ می‌دهد به نمایش در آمده است.
۱-۱۳٫ نوپدیداری در حیات
حیات چیست؟ و چه نوع ویژگی نوپدید در حیات می‌توان دید؟ پیش از این توضیح داده شد که بر اساس نگرش نوپدیداری حداکثری، کلایتون معتقد است که پیچیدگی موجود در طبیعت مقتضی سطح متناسبی از دانش به منظور تبیین ساختار نوپدیداری در هر سطح خاص است. این نگرش مدعی است که حقیقت اشیاء برخاسته از ماده می‌باشد و دانش‌های فیزیک، شیمی و زیست شناسی بیان گر روابط ماده در سطوح مرتبط با آن می‌باشند. اما نوپدیدارگروان این علوم را کافی برای تبیین تمام آنچه در طبیعت رخ می‌دهد نمی‌دانند. آنان معتقدند، نوپدیدی در طبیعت به گونه‌ای پیاپی می‌باشد که سطوح جدید از وجود را در طبیعت موجب می‌شود. این سطوح دارای پیچیدگی جدید و مخصوص به خود می‌باشند و پیچیدگی حاصل از نوپدیدی این سطوح نیازمند سطوح جدیدی از دانش به منظور تبیین این پیچیدگی جدید می‌باشند.
یکی از مهم‌ترین و یا شاید مهم‌ترین سطحی که ذهن نوپدیدارگروان را به خود معطوف داشته، مسئله حیات است. به نظر آنان حیات امری است که بدون تردید در حیطه عالم مادی رخ می‌دهد، اما آیا می‌توان حیات و ویژگی‌های آن را به ماده و ویژگی‌های مخصوص ماده تقلیل داد؟ طرفداران نوپدیداری حداکثری که کلایتون به این گروه تعلق دارد به شدت امکان تقلیل ویژگی‌های خاص موجودات زنده به امور مادی را انکار می‌کنند و دلایلی برای رد آن می‌آورند. آنها شواهدی بر وجود نوپدیدی در حیات که در مجموعه موجودات زنده می‌توان یافت را برای اثبات مدعای خود ارائه می‌دهند و از این مسیر می‌کوشند ضمن اثبات پیچیدگی موجود در حیات، غیر قابل تقلیل بودن آن به ویژگی‌های ماده را نیز ثابت کنند. به ادعای کلایتون نوپدیداری حیات را با ویژگی‌های خاص آن می‌توان شناخت. به این منظور کلایتون دو معیار برای تشخیص نوپدیداری در حیات ارائه می‌کند.
۱-۱۳-۱٫ تغییرات وجودی
اولین ویژگی نوپدیداری در حیات، تغییرات وجودی مشخص است. به این معنا که ابتدا یک سری مواد آلی در طبیعت بوده و پس از آن شکل‌های مختلف حیاتی پدیدار شدند. او شاهدی از دو زیست شناس جرالد جویس[۹۳](- ۱۹۵۶٫م) و جفری بدا[۹۴](- ۱۹۴۸٫م) ارائه می‌دهد که می‌گویند به وجود آمدن حیات از مواد آلی و عناصر موجود در زمین احتمال بعیدی نیست. بدا مدعی است که حیات از آمیخته‌ای از مولکول‌های همتا ساز بی حد و مرز آغاز شده است و از آن به بعد به طور اتفاقی غشاء سلولی (مراحل اولیه حیات) در آن پدید آمده است. جویس نیز حیات و زندگی را سامانه‌ای شیمیایی خود پایدار می‌بیند که قادر است دستخوش فرضیه تکامل داروین شود. اما کلایتون این نگاه را روشنگر مرز میان حیات و غیر حیات نمی‌بیند. مثلا در مورد ویروس‌ها میان حیات و نبود آن نمی‌توان تمییز گذاشت چون به نظر او، از جهتی به حیات و از جهتی به فقدان آن منتسب است زیرا هم ویژگی‌های موجودات زنده را از خود بروز می‌دهند و هم شباهت‌هایی به موجودات غیر زنده دارند، تا جایی که ویژگی‌های حیاتی بنیادین آن را می‌توان ویژگی‌های فرا‌نوپدید نامید.[۹۵] علت آن نیز شباهت ویروس‌ها از طرفی به موجود دارای حیات و از طرفی به موجودات بی‌جان می‌باشد.[۹۶]
۱-۱۳-۲٫ خودآگاهی
دومین ویژگی نوپدیداری حیات که می‌توان آن را وجه ممیز دانست خودآگاهی است که در شکل ابتدایی موجودات زنده به صورت تغذیه، نمو و کارکرد‌های تکثیری شاهد آن هستیم. این ویژگی‌ها مسئله‌ای را به نام پیچیدگی به نمایش می‌گذارند که در دیگر سطوح طبیعت چنین شکلی دیده نمی‌شود. خودآگاهی در مفهوم زیست شناختی اش به این معنی است که موجودات زنده بر حالات درونی خود به نحوی تسلط و اشراف دارند و رفتار‌های خود را متناسب با نیاز حیاتی شان تغییر می‌دهند. برآوردن نیاز‌های حیاتی، هماهنگی با تغییرات محیطی و گذشته از آن آگاهی نسبت به شرائط درونی از ویژگی‌های موجودات زنده به شمار می‌رود. از این رو برخی مدعی خودآگاهی انعکاسی به معنای آگاهی و کنترل بر آگاهی می‌باشند، یعنی آگاه بودن از این که چگونه نسبت به چیزی آگاه هستند. این امر موجب پیچیدگی بیشتر نیز خواهد بود.
خود آگاهی در معنای زیست شناختی، هر دو ساحت اشراف بر محیط خارجی و احوالات درونی و اصلاح و تسلط بر رفتارهای آن را شامل می‌شود. خود آگاهی خود به دو بخش انعکاسی و عام تقسیم می‌شود. از آنجا که نوع انعکاسی آن به معنای استعداد نظارت بر خود خودآگاهی است، این قسم از نظر رتبه بعد از خودآگاهی قرار می‌گیرد و خودآگاهی عام یعنی آگاهی از چگونگی آگاه‌بودن از خودآگاهی در جایگاه سوم است. این بدان معنی است که احساس و شناخت لااقل به مفهوم پیش‌آگاهی ارتباط نزدیکی با گسترش زیست شناختی دارد و شناخت آگاهانه در مرحله‌ای متأخر، مبتنی بر آنهاست. به نظر کلایتون حتی در مورد رفتار برخی باکتری‌ها متناسب با دریافتشان از محیط می‌توان رشد و بهبود مشاهده کرد و شاید بتوان نام آن را شناخت غیر آگاهانه از محیط اطراف گذاشت.[۹۷] این تبیین از این جهت نیز که تفاوتی میان شناخت و آگاهی قائل می‌شود دارای امتیاز است.
۱-۱۴٫ تبیین سطوح نوپدیدار در حیات
نوپدیدارگروی با اتکا بر مصادیق خاص نوپدیدار، مدعی پیچیدگی در حیات می‌باشد. بدون شک مبنای مادی آنها نمی‌تواند عناصری غیر مادی را به عنوان ساده‌ترین اجزاء تشکیل دهنده اشیاء معرفی کند. از این رو اولین اجزاء ترکیب یافته برای پدید آمدن موجود زنده همان عناصر آلی موجود در طبیعت‌اند. در اولین سطح یعنی ساده‌ترین سطح در طبیعت تعدادی عنصر ترکیب نیافته مشاهده می‌کنیم با خواص مخصوص به خود. فیزیک و شیمی علومی هستند که قادر به تبیین این سطح از واقعیت هستی هستند. پس از این مرحله شاهد ترکیباتی میان عناصر هستیم، چیزی که حیات را به ما عرضه می‌دارد. موجود زنده واقعیتی است که از ترکیب میان عناصر حاصل می‌شود. آیا موجود زنده به معنای حاصل ترکیب عناصر ساده، مساوی با جمع عناصر غیر ترکیب یافته است؟
کلایتون حقیقتی در موجود زنده می‌بیند که با حاصل جمع عناصر تشکیل دهنده آن مساوی نیست؛ پیچیدگی حاصل از ترکیب میان عناصر آلی است که حقیقت حیات را به ما نشان می‌دهد. حقیقتی که از تفاوت آشکار وجود شناختی تا رفتار‌های هدفمند و هوشیارانه تک سلولی زنده و حتی آگاهی انعکاسی در آن را شامل می‌شود. تغذیه، رشد و نمو، تکثیر و سازگاری با محیط جلوه‌های این پیچیدگی هستند. به وضوح می‌توان دریافت که دانش‌هایی از قبیل فیزیک و شیمی قادر به تبیین چنین پیچیدگی در طبیعت نیستند. به نظر کلایتون این سطح جدید از طبیعت برای تبیین، نیازمند سطحی فراتر از فیزیک و شیمی می‌باشد.[۹۸]
موجود زنده که در مرحله اول به صورت تک سلولی است توانایی تغذیه، نمو و تکثیر را داراست. در درون این سلول اطلاعاتی وجود دارد که بر اساس آن مسیر خود را در تجزیه و تقسیم می‌شناسد. تبدیل یک سلول به سلول‌هایی که دارای اطلاعات مجزا و دستورالعمل‌هایی برای کارکردهای گوناگون هستند نیز جلوه‌ای دیگر از پیچیدگی موجود در ساختار این تک سلول زنده است. سلول‌های تقسیم یافته هر کدام علاوه بر کارکردهای خاص خود، دارای توانایی‌های یاد شده نیز هستند. سلول کبدی، مغزی، عصبی، خونی، عضلانی یا هر سلول دیگر شامل اطلاعاتی در زمینه کارکردهای خاصی است که به عهده اش گذاشته شده است. این سلول‌ها، به نوبه خود بر اثر تکثیر، کلونی‌هایی از نوع خود را تشکیل می‌دهند. این کلونی‌ها خود دارای ویژگی پیچیدگی هستند که در سطح ابتدایی حیات شاهد آن نیستیم.
مرحله بعدی که در مسیر حیات موجود زند با آن رو به رو هستیم، هماهنگی میان کلونی‌های سلولی از انواع گوناگون با یکدیگر است. در این مرحله سلول‌های تشکیل دهنده یک کلونی با یکدیگر تشکیل یک اندام را می‌دهند و اندام‌ها در کنار یکدیگر، یک پیکر را شکل می‌دهند. در هر یک از این مراحل حیاتی شاهد پیچیدگی‌ای هستیم که در مرحله قبل دیده نمی‌شد. توده‌های سلولی دارای تمامی ویژگی‌های تک سلول اولیه به علاوه خصوصیات جدید دیگر می‌باشند؛ علاوه بر این هماهنگی با محیط به شکلی تکامل یافته نسبت به سلول اولیه در آنها مشاهده می‌شود. به نظر کلایتون هیچ‌کدام از این پیچیدگی‌ها به وسیله فیزیک و شیمی قابل تبیین نیست. دانشی که متکفل تبیین این سطوح از طبیعت است زیست شیمی و زیست شناسی می‌باشد. مسئله در مرحله‌ای به اوج می‌رسد که اندام‌های مختلف در تلفیق با یکدیگر یک کل و پیکر را تشکیل دهند. این کل، فقط شامل ویژگی‌های اندام‌ها نیست بلکه خصوصیت‌های متعدد دیگری نیز دارد و آن درک و شناخت خاص از خود و از محیط اطراف، اراده و توانایی تصمیم گیری، برقرار کردن رابطه‌ای فراتر از موجودات دیگر با خود، طبیعت و دیگر موجودات زنده در شکل عاطفی و بسیاری از ویژگی‌هایی که نه در عناصر اولیه دیده می‌شود، نه در سلول‌های متراکم و نه در اندام‌های تشکیل یافته از توده سلولی. بی گمان دانش‌های زیست شیمی و زیست شناسی هم توانایی تبیین این سطح از نوپدیدی در موجودات زنده را ندارند.[۹۹] تضارب و گستردگی آراء و مکاتب در باب روان شناسی انسان خود گواه مناسبی بر این مدعا می‌تواند باشد.
به عبارت دیگر می‌توان گفت: در مورد رفتار‌های هدفمند اندامواره‌ها که نمی‌توانیم توجیهی از زیست شناسی بیابیم شاید بتوان از آن به نظریه هدفمندی بدون هدف در عرصه نوپدیدی و رفتار اندامواره‌ها تعبیر کرد. در حقیقت رفتار اندامواره‌ها نظیر مغز، کبد، رشته‌های عصبی و…. نمونه‌ای است بارز میان دو سطح کاملاً متفاوت که یکی از عناصر شیمیایی نوپدیدار، مثلاً عناصرتشکیل دهنده سلول که هیچگونه رفتار هدفمندی را از خود بروز نمی‌دهد تشکیل شده و دیگری عوامل هوشمندی که کاملاً رفتارهای هدفمند و از روی قصد مرتکب می‌شود یعنی سطح بسیار پیچیده از نوپدیداری که از آن به هوش و نفس یاد می‌شود. در حقیقت تفاوت این سطوح به یک مثال یعنی رفتار اندامواره‌ها ختم نمی‌شود بلکه می‌توان سلسله مثال‌هایی میان سطح شیمیایی و سطح آگاهی یافت. اندامواره‌های اولیه به شیوه هوشیارانه‌ای که عاملی از روی قصد، هدفی را به انجام می‌رساند اقدام نمی‌کنند. در عین حال اجزاء یک اندامواره یا اندام یا سلول جهت حفظ بقاء خود در تلاش هوشمندانه اند؛ رشد نمو، تغذیه و کارکرد باز تولیدی همه در این راستا صورت می‌گیرد و در نهایت سطحی از موجودات در جهان طبیعت بروز می‌کند که قادر به انجام اقداماتی به منظور اهداف هوشمندانه آشکار و واضح خواهند بود. این موفقیت تکاملی در طبیعت، بر اساس توسعه‌های تدریجی پیاپی، حاصل شده است.
به تدریج که سطح پیچیدگی موجود به حدی می‌رسد که توانایی انجام امور هوشمندانه در وی از سطح رفتارهای هوشمندانه اندامواره‌ها فراتر می‌رود، انسان یعنی موجودی با هوشمندی مستقل نوپدید می‌شود که سازگار با قوانین فیزیکی، از موجودات دیگر تأثیر می‌پذیرد و بر آنها تأثیر می‌گذارد، این تأثیر گذاری در مواردی از حدود قوانین فیزیکی نیز فراتر می‌رود. نکته قابل دقت و تأمل در رابطه میان آگاهی و بدن همین تأثیری است که در محیط اطراف از خود برجای می‌گذارد و ما از آن به تأثیر علَی یاد می‌کنیم. به نظر کلایتون اگر اعتقاد به تأثیر علَی ویژگی‌های نوپدید ذهنی در طبیعت، را کنار بگذاریم ناچار به ماده‌گرایی گرایش پیدا کرده‌ایم زیرا یکی از وجوه تمایز میان اندیشه نوپدیداری و ماده‌گرایی عدم تقلیل پذیری ویژگی‌های هوشمند ذهنی است که به واسطه تأثیر علَی آن در طبیعت قابل اثبات است. در صورتی که این تأثیر علَی را نپذیریم ویژگی‌های ذهنی به ماده قابل تقلیل خواهد بود.[۱۰۰] بر این اساس، مغز، آنچنان که از طریق تجربه و فعل و انفعالات بشری در یافتیم نقش بسیار مهمی در درک جانوران از محیط اطرافشان و خصوصاً در مورد علائم مربوط به آگاهی اولیه از دیگر موجودات در برخی از تیره‌های جانوران بالا دستی ایفا می‌کند.
به نظر کلایتون، اگر این محاسبه به نحو استواری به انجام رسد به ما اجازه خواهد داد از اندیشه و اغراض انسان (فعل و انفعالات سمبلیک) به عنوان سطح جدید و واقعی‌ای از تجربه و رفتار بشر سخن به میان آوریم؛ همچنان که بشر پیشین از طریق فعالیت در زیست بوم شکل گرفت، اندیشه بشر نیز بر اساس قاعده مندی‌های قوانین فیزیکی و به واسطه سطح شبه قصدی نقش‌های زیست شناختی شمایل پذیرفت. اندیشه بشر برخاسته از تشخص و روان انسان است نه از این بابت که روح و روان ارتباط و همبستگی نزدیکی با حالات مغز انسان دارد بلکه از جهت موقعیتش در اندامواره‌ای که به واسطه اشکال گوناگون کنش‌ها در طول تاریخ تکامل به این شکل در آمده است؛ هرچند به وضوح این کنش‌ها تأثیراتی را در مغز انسان به جای می‌گذارند. بسیاری از این تاریخ پیچیده در (DNA) انسان منعکس است. پس به وضوح پدیداری روان انسان و به تبع آن اندیشه انسان در این دیدگاه با مسیری که مجموعه اندامگان انسان برای رسیدن به این مرحله از تکامل طی می‌کنند همراه است.[۱۰۱]
به طور خلاصه می‌توان دریافت که کلایتون از طرفی ویژگی‌هایی را در انسان می‌بیند که نمی‌تواند آن را به ماده تقلیل دهد و در عین حال این ویژگی‌ها را به وضوح نشأت گرفته از ماده و ویژگی‌های موجود در جهان مادی می‌بیند که بر اثر تعامل میان مواد و رسیدن به سطحی از پیچیدگی بروز یافته و نوپدید می‌شوند.
به نظر کلایتون آگاهی قابل درک در موجود زنده، در انسان به کمال می‌رسد. آگاهی انسان عمیق‌ترین و پیچیده‌ترین نمونه چالش برانگیز از ویژگی پیچیدگی در سطحی از سطوح جهان طبیعت است. سلسله سؤال‌های نوپدیدارگرایان در باب ماهیت هستی به اینجا می‌رسد که حقیقت درک و آگاهی که در انسان مشاهده می‌شود چیست؟ این آگاهی در چه سطحی از طبیعت نوپدید می‌شود؟ آیا می‌توان با دانش‌هایی از قبیل فیزیک، شیمی و زیست شناسی که دانش‌های پایه‌ای در تبیین ماده و خواص آن هستند به تبیین هوش و استعداد انسان پرداخت؟ و این که آیا آگاهی انسان در حقیقت همان چیزی نیست که طی فرایند قابل مشاهده در فعل و انفعالات موجود در مغز رخ می‌دهد؛ آیا می‌توانیم آگاهی انسان را همان فعل وانفعالات مغزی تفسیر کنیم؟
۱-۱۵٫ رابطه نفس و ذهن
نوپدیدارگرایان برای معرفی آنچه به عنوان سطح بسیار پیچیده نوپدید در انسان می‌خوانند کلمه ذهن[۱۰۲] را به کار می‌برند. برای این سطح از حقیقت انسانی دو نام دیگر نیز به کار می‌رود، نفس[۱۰۳] و روح[۱۰۴]. کلایتون در نگرش خود به ماهیت انسان در جهان طبیعت سعی می‌کند تحت هر شرایطی به اصول سیر تکامل طبیعی پایبند باشد. از طرفی او حقیقت انسان را متشکل از ماده‌ای قابل درک و شناخت در عالم ماده می‌داند و از طرفی با حقایقی خارج از حیطه مطالعات مادی صرف از قبیل فیزیک، شیمی و زیست شناسی رو به روست؛ حقایقی از قبیل گزارشات اول شخص نسبت به آنچه درک می‌کند یا می‌اندیشد یا عواطفی که احساس می‌کند و غیره.
همان گونه که در طول این نوشتار بارها به آن اشاره شد، مجموعه آنچه کلایتون در مسیر تبیین گری حقایق نوپدیدار در انسان در مکتب نوپدیدارگروی می‌پذیرد، در برابر دو دیدگاه ماده‌گروی محض که حقیقتی غیر مادی را در طبیعت نمی‌تواند ببیند و نیز دیدگاه دوگانه انگاری جوهری که حقیقت به طور کلی غیر مادی به عنوان جنبه دیگری برای انسان قائل است قرار می‌گیرد. نگرش کلایتون به حقیقت غیر مادی انسان هر چند از ماده آغاز می‌شود اما در ماده متوقف نمی‌شود و تا آنجا پیش می‌رود که حقیقتی با خواصی غیر مادی را ثابت می‌کند؛ چیزی که از ماده محض برخاسته اما دارای خواص مادی صرف نیست.
یکی از دلایلی که سبب می‌شود یک نوپدیدارگرای حداکثری همچون کلایتون برای این سطح مورد نظر از نام soul استفاده نکند این است که این نام تداعی کننده دوگانه انگاری جوهری است. نگاه کلایتون به حقایق نوپدید در انسان به او اجازه می‌دهد از ماده فراتر رود اما برای آن که فاصله خود را از دوگانه انگاری جوهری حفظ کند ناچار درباره آنچه به عنوان سطح بسیار پیچیده نوپدید در انسان با خواصی فراتر از ماده معرفی می‌کند، نمی‌خواهد یا نمی‌تواند از اصطلاحاتی به کار ببرد که در اندیشه دوگانه انگاری از آن به عنوان سطح کاملاً متفاوت به لحاظ جوهری یاد می‌شود. spirit[105] نیز دچار مشکل دوگانه انگاری است.
اگر یک نوپدیدارگرای حداکثری بخواهد به معنای حقیقی به اصول و مبانی سیر تکاملی موجود دارای حیات در طبیعت یعنی انسان دارای شعور، احساس و فکر پایبند باشد نمی‌تواند در مرحله اول از ویژگی‌های نوپدید ماده فراتر رود و کلایتون بر اثر این پایبندی به سیر تکامل طبیعی بشر، ناچار است ذهن را که در تعامل مستقیم با مغز به عنوان مرکز فعل و انفعالات مادی و در عین حال ویژگی‌های نوپدید غیر مادی می‌باشد به جای آنچه دوگانه انگاری به نام روح یا نفس می‌نامد قرار دهد. دلیل این ادعا که کلمه ذهن در عبارات نوپدیدارگرایان همان کارکرد نفس را دارد بیشتر مربوط به ویژگی تأثیر گذاری و عاملیت علَی غیر تقلیلی ذهن است که کلایتون به عنوان یک نوپدیدارگرای حداکثری بر آن تأکید می‌کند.[۱۰۶]
۱-۱۶٫ طرح مسئله ماهیت ذهن
مطالعات نوپدیداری مبتنی بر مطالعه روابط طبیعی مواد است که شامل موجودات زنده می‌شود و به عقیده اندیشمندان نوپدیدارگرا، بدون مطالعه اصول بینادین فیزیک که زیر بنای زیست شناختی پدیده‌های زیستی را تشکیل می‌دهد نمی‌توان به واقعیات آن پی برد. در عین حال نوپدیداری به ما گوشزد می‌کند که مطالعه تکامل زیستی چیزی غیر از نتایج مطالعات فیزیکی به ما نشان می‌دهد.[۱۰۷] نوپدیداری بر آن است که جهان طبیعت بسیار پیچیده‌تر از آن است که به یک سطح مادی و یا دو سطح قابل تجزیه و تقسیم باشد؛[۱۰۸] بلکه این جهان تشکیل شده از سطوحی است که هر کدام از آن با قوانین و علل خاصی قابل شناخت و فهم می‌باشد.[۱۰۹] از این رو هر چند نوپدیدارگروان تمام هستی را دارای ویژگی نوپدیدی می‌دانند اما تمرکز آنان بر مسئله حیات، موجودات زنده و به ویژه بر انسان و ویژگی ذهنی و آگاهی اوست. نوپدیداری به طور دقیق‌تر مهم‌ترین شاهد بر نوپدیدار بودن هستی و منحصر نبودن ویژگی‌های موجود در طبیعت به ویژگی‌های مادی را مسئله حیات و به طور دقیق‌تر ذهن انسان می‌دانند.
به نظر کلایتون، بر اساس مطالعات عصب شناسی، مغز بشر با بهره گیری از ۱۰ رشته ارتباط عصبی از بیشترین پیچیدگی برخوردار است و از این مسیر است که ما با جهان خارج ارتباط برقرار می‌کنیم. این عنصر دارای ویژگی‌هایی است که ما آن را (خصایص دماغی) می‌نامیم. خصایصی نظیر ترس از نزول ارزش بورس، امید به برقراری صلح در خاور میانه یا باور به وحی الهی. تصور این که این ویژگی‌ها به طور کامل با به کارگیری اصطلاحات (و شیوه علمی) زیست شناختی درک خواهد شد دقیقاً مثل این است که در انتظار تحقق احتمال، پندار یا شرط بندی‌ای در آینده باشیم.[۱۱۰]
ویژگی‌های یاد شده مثال‌هایی است برای حالات ذهنی و دماغی انسان. این حالات در هیچ یک از موجودات زنده به پیشرفتگی انسان یافت نمی‌شود؛ در عین حال حالاتی نیستند که بدون ارتباط با سلسله شبکه عصبی موجود در مغز انسان رخ بدهند. سؤال کلایتون و دیگر نوپدیدارگرایان این است که این شناخت و آگاهی ذهنی، روحی یا به تعبیری دماغی چگونه نوپدیدار شد؟ کلایتون با پایبندی به سیر تکاملی طبیعت تلاش می‌کند به این سؤال پاسخی درخور بدهد.
نکته‌ای که مد نظر کلایتون است تفاوت میان در نظر گرفتن ذهن به عنوان ویژگی[۱۱۱] و ذهن به عنوان موضوع خارجی است. اگر ذهن را موضوعی خارجی فرض کنیم لاجرم باید انتظار مکتب دوگانه انگاری را نیز داشته باشیم. کلایتون، برای فرار از دوگانه انگاری جوهری ذهن و نیز ماده انگاری محض، خصوصیات روانی را ویژگی‌های ذهنی[۱۱۲] معرفی می‌کند، زیرا اگر ذهن به عنوان شیئ خارجی تلقی شود یا به واسطه تفاوت‌های بنیادینی که نسبت به بدن و مغز دارد به وسیله دوگانه انگاران به عنوان جوهری مجزا دیده خواهد شد و یا حقیقت آن توسط ماده گرایان انکار خواهد شد؛[۱۱۳] با این وجود کلایتون با مشکلی جدید مواجه می‌شود یعنی شناخت تفاوت میان ویژگی‌های ذهنی و ویژگی‌های مغزی. اگر به سیر تکامل طبیعی پایبند باشیم چگونه می‌توانیم ویژگی‌های ذهنی را چیزی غیر از ویژگی‌های مغز بدانیم؛ در عین حال هم به لحاظ مفهومی و هم به لحاظ علَی شاهد تفاوت‌هایی میان آنها هستیم. به همین خاطر با وجود این که اندیشمندان نوپدیدارگرا، پدیده آگاهی را که از خصوصیات بارز ذهن قلمداد می‌شود، به عنوان نمونه نوپدیداری ارائه می‌دهند اما نگرش‌های شکاکانه‌ای در رابطه با نوپدیدار بودن ویژگی‌های ذهنی وجود دارد. شکاکان علاقه دارند ویژگی‌های ذهنی را به فعل و انفعالات درون مغزی تقلیل دهند و در مقابل نوپدیدارگرایان سعی در تفسیر و تبیین ابتناء زیستی تجربیات هوشی بر سیستم شبکه‌های مرکزی مغز دارند، تا رابطه شدیدی که هوشمندی انسان نسبت به سیستم شبکه عصبی انسان دارد موجب تقلیل ویژگی‌های ذهنی به ویژگی‌های عصبی یا مغزی نشود.. مشکلی که بیشتر به چشم می‌خورد از اینجا نشأت می‌گیرد که می‌توان مغز را در عالم طبیعت به اجزاء طبیعی آن تحلیل کرد اما ذهن را نمی‌توان با آن روش‌ها و نتایج علمی بررسی کرد.[۱۱۴]
با وجود این، کلایتون بر این عقیده است که بدون در نظر گرفتن رابطه تکاملی میان مغز و ذهن که در بخش نو پدیداری و علوم طبیعی به آن پرداخته، نمی‌توان به رابطه میان آن دو پی برد و نمی‌توان نظریه نوپدیداری را سامان داد؛ این به وضوح در تقابل با اندیشه دوگانه انگاری[۱۱۵] است که اندیشه و فکر را امری به لحاظ کیفی متفاوت با مغز می‌داند و آن را عاملی غیر قابل تقلیل به ماده می‌بیند؛ نیز با فیلسوف مادی در تقابل است که مغز را صرفاً سامانه‌ای زیستی می‌داند که کار آن شکل دهی ساختار فهم با به کار گیری قوانین و فرایندهای ریزمادی بنیادین است و هیچ گونه عاملیت نوپدیداری برای فکر قایل نیست.[۱۱۶]
به نظر کلایتون، با تفاصیلی که در تاریخ طبیعی از تنوع سطوح گوناگون حیات شاهد بودیم که از سطح سلولی آغاز می‌شد و تا ساختارهای پیچیده اعصاب مرکزی را شامل می‌شد، باید گفت: فلاسفه از افلاطون تا دکارت و نیز بسیاری از سنت‌های دینی در تبیین دچار اشتباه بودند، زیرا به طور کامل میان نفس و بدن تفاوت قایل بودند و این دو را مجزای از هم می‌دیدند. در حالی که دیدیم نفس یا حالت آگاهی که توانایی انجام امور ارادی و هدفمند و از روی قصد را دارد، در نتیجه‌ی فعل و انفعالات مادی و طی فرایند تکاملی و در شرایطی کاملاً سازگار با قواعد مادی و فیزیکی، از ماده‌ای که روزی تنها عناصر شیمیایی صرف بود بروز می‌کند. در نتیجه جدا کردن نفس و بدن به این معنی که این دو در اصل دو جوهرند و تناسبی میان آن در پدیداری نیست صحیح نمی‌باشد. ما شاهدیم که رفتار‌های آگاهانه، اغراض و اهداف بشر در رفتار شبه هدفمند اندامواره‌های اولیه تعبیه شده است؛ پس چگونه می‌توان مجموع این رفتار‌ها را به امری خارج از ماهیت همین انداموارها منتسب دانست؟
در نتیجه‌ی روابط میان رفتار و اهداف پیش بینی شده در اندامواره‌‌های اولیه، قطعاً پیچیدگی و در نتیجه نوپدیداری سطح جدیدی از رفتار و هدفمندی را شاهد خواهیم بود، یعنی رفتار انسانی نوپدید؛ امّا این سطح از آگاهی هرگز قابل تقلیل به رفتارهای اندامواره‌های اولیه نخواهد بود و در عین حال چیزی غیر از همان رفتار‌های پیش بینی شده در آنها نیز نیست، جز این که ویژگی پیچیدگی را با خود دارد. سخن در این است که با وجود پیچیدگی رفتارهای بشر نسبت به رفتار اندامواره‌های اولیه، آیا می‌توان این رفتارها را برخواسته از امری به کلی متفاوت، مثلاً جوهری متفاوت از بدن دانست؟ پاسخ کلایتون به این سوال منفی است. به نظر وی اگر به انسان به عنوان موجودی دارای دوجوهر مجزی نگاه کنیم آنچنان که دوگانه انگارها می‌کنند، از عمق درک واقعیتی که تاریخ طبیعی به ما عرضه می‌کند محروم می‌مانیم.
۱-۱۷٫ ماهیت آگاهی به عنوان ویژگی ذهنی
از آنجا که نوپدیدارگرایی همچون کلایتون برای فهم چگونگی نوپدیداری در طبیعت به مطالعه سیر تکاملی طبیعت پایبندی نشان می‌دهد، برای فهم رابطه دقیق میان ذهن و مغز (آگاهی و شبکه‌های عصبی) باید ساختار چند سطحی قوانین و اسباب موجود در جهان را بررسی نماید. اوج پیچیدگی ساختاری از نظر سامانه طبیعی که از ویژگی‌ها و الگوهای غیر منتظره برخوردار است را می‌توان در آگاهی و ساختار علَی روحی روانی مشاهده کرد. سلسله اعصاب مرکزی هیچگاه با آگاهی مساوی دانسته نمی‌شود اما ارتباط زیست‌شناختی مستحکم آن دو را نیز نمی‌توان نادیده گرفت. به نظر کلایتون با وجود چنین ارتباطی میان آگاهی و شبکه عصبی، هیچگاه نمی‌توان تنها با دانستن وضعیت مغز از نظر فعل و انفعالات درونی، به معنای درک تجربه خوشی یا ناخوشی یا بینش فرد پی برد.[۱۱۷]
در عین حال که آگاهی بسیار برای ما آشنا و ملموس است، اما از منظر علم بسیار اسرار آمیز می کند، تا جایی که برخی ادعا کرده‌اند هیچ کس نمی‌داند چگونه امر مادی (مغز و سلسله اعصاب) تبدیل به آگاهی می‌شود و یا از خود آگاهی بروز می‌دهد. کالین مک گین[۱۱۸] (-۱۹۵۰٫م) درک آگاهی را از طریق شناخت مغز معما و سرَی حل ناشدنی عنوان می کند.[۱۱۹] این پیچیدگی آنگاه بیشتر می‌شود که آگاهی را امری نوپدید بدانیم که از لحاظ کیفی با دیگر امور نوپدید طبیعی تفاوت دارد. در باب آگاهی از نگاه نوپدیداری مقبولات اولیه‌ای وجود دارد:
ویژگی‌های روحی در ظرف تاریخ طبیعی پدید آمده‌اند.
ادعای وجود ذهن به سادگی ادعای وجود سلول نیست.
کسی که مدعی وجود حقیقتی به نام ذهن است ناچار با تنگناهایی که مطالعات علمی اقتضا می‌کنند مواجه می‌شود. در مقابل کسی که منکر وجود این حقیقت می‌باشد نیز با مسأله حس مشترک مواجه است که دلیل محکمی بر وجود ذهن انسانی است.[۱۲۰]
۱-۱۷-۱٫ شبکه‌های عصبی آگاهی
هدف نظریه پردازی در باب آگاهی در این عرصه، یافتن ریشه اختلاف میان دیدگاه عصب‌شناسی علمی و توصیفات افراد به عنوان اول شخص از تجربه آگاهیشان است، تا معلوم شود آنچه اول شخص از تجربیات خود نسبت به آگاهی رائه می‌دهد طی چه فرایندی تحقق پیدا می‌کند. کلایتون نیز برای همین منظور به مطالعه شبکه‌های عصبی آگاهی می‌پردازد. نوشتار حاضر نیز هرچند به نحو تخصصی برای درک عمیق فرایند تحقق آگاهی تدوین نشده است اما برای تبیین دیدگاه کلایتون در باب نوپدیداری نفس یا ذهن و تمایز وجودی میان نفس و ذهن از طرفی و بدن و مغز از طرف دیگر نیازمند نتایجی است که کلایتون در بررسی آگاهی به عنوان ویژگی نوپدید فرایندهای تکامل یافته مغزی و عصبی می‌گیرد؛ از این رو در این نوشتار به این بخش پرداخته شده است.
کلایتون از میان دیدگاه‌های متنوع در باب آگاهی و ماهیت آن و نظرات اندیشمندان، با دیدگاهی که از ادلمن[۱۲۱] (- ۱۹۲۹٫م) و دیگران نقل می‌کند موافقت بیشتری نشان می‌دهد: آنچه آگاهی نامیده می‌شود حاصل رشد فزاینده پیچیدگی در روابط عصبی است و جستجوی ماهیت آگاهی از طریق بررسی تک یاخته‌های عصبی راهی به جایی نمی‌برد.[۱۲۲] بدون شک این نگاه به ماهیت آگاهی با دیدگاه کلایتون در تعریف نوپدیداری در عرصه زیست شناسی، فیزیک و شیمی تطابق دارد. همان طور که در میدان مطالعات علمی (مثلا زیست شناسی) کلایتون قائل به وجود سطوح گوناگون نوپدیدار بود که هر کدام ویژگی خود را داشت و قابل تقلیل به سطوح پیشینی نیز نبود و این ویژگی‌ها نیز در پی پیچیدگی‌های نوپدیدار در پدیده‌ها رخ می‌نمود؛ در این بحث نیز کلایتون به هدف خود رسیده و آگاهی را محصول پیچیدگی روابط موجود در ارتباطات عصبی معرفی می‌کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:59:00 ب.ظ ]




بیشترین صفات و تشبیهات در رمان شوهر آهو خانم مربوط به آهو و هماست با این تفاوت که بیشتر صفات و تشبیهات در مورد وی در خدمت توصیف زیبایی و خصوصیات ظاهری اوست و کمتر حالات و احساسات روانی او را نشان می دهد در حالی که تشبیهات آهو بیشتر در خدمت انتقال احساس است.
بیوه زیبا روی که طلعت رخسارش رخشانتر از ستاره صبحدم بود. با آن چشمان فتنه گر، با آن حالات پرمعنا و لطف آمیز، ممکن نبود بیننده را به خیال وا ندارد. » (افغانی،۱۳۴۵: ۸۳)
« حرکات زن مثل سودا زدگان و مهجوران عجیب و غیر ارادی بود.» (همان: ۸۹)
« چون غزال رمیده ای که می روید و می ایستد و واپس می نگرد از عاشق خود گریخت. » (همان: ۲۱۳)
« صورت گرد و بس زیبایش مثل بلور فسفردار با سفیدی دل انگیزی تابان بود. » (همان:۳۰۵)
« بی شک اگر پراگزیتل در آخرین لحظه ای که از کار ساختن مجسمه ونوس می پرداخت، اندام این پری را می دید تیشه بر می داشت و بی درنگ مخلوق زشت خود را محو و نابود می کرد تا چشم کسی به آن نیفتد . زیبائی های نگفتنی این پادشاه حسن مثل ستم روی اراده اثر می کرد.» (همان:۳۷۹)
«این دختر کرد کولی که به پای خود به خانه او آمده بود اکنون مانند هبه با باده هستی بخش زندگی، عمر جاویدش می بخشید» (همان:۴۴۴)
«مجسمه ای بود از لطف و کشش زنانه، از ناز و دلبری، جائی سایه جائی روشن، شاهکاری بود از هنر نقاشی و طرح بدیع رنگها، که هیچ دستی، حتی دست خود خدا قادر به ایجاد دوباره آن نبود» (همان:۵۶۹)
«اندام خوش زن جوان در سایه بهشتی آن خلوتگاه انس، مانند برفی که مهتاب بر آن بتابد جلوه ای خیالی داشت.» (همان:۷۰۷)
«می خواست در آینه میان اتاقچه گوشه چشم خود را نگاه کند می گرفتمی نشست و خود را میان اسباب آرایشش همچنان محاصره می کرد که عثمان در میان مجلدات قرآن.» (همان:۴۸۷)

    • توصیف حالات و احساسات روانی:

کمترین توصیف حالات و احساسات روانی در رمان شوهر آهو خانم مربوط به هماست زیرا نویسنده می خواهد وی شخصیتی مرموز باشد. با این وجود با توصیف حالات و احساسات روانی هما، به خواننده اجازه می دهد تا با نسبت دادن انگیزه هایی به شخصیت دلیل اعمال و رفتار مبهم، غیر قابل تعبیر و معما آمیز هما را دریابد. افکار و احساسات روانی او روشن کننده روح ناآرام، آزاد، سرکش و استقلال جوی است. بیان کننده نگرانی های اوست از آینده نا معلوم، از سعادتی که همه زنان دارند اما او از داشتنش محروم است.سعادت داشتن همسر و فرزند، سعادت داشتن امید به آینده.
«لیکن روحش سرگرم اندیشه دیگری بود تجسم روزی را می کرد که بالاخره خواه نا خواه می باید با آن سعادت مجازی که مثل قارچ بر دیوار زاغه ها ریشه ای نداشت وداع کند. فی الواقع چه چیزی تا این موقع او را در خانه این مرد نگه داشته بود؟ شاید عقل و هوشمندی زنانه ای که در منتهای پختگی خود چیزی جز جنون نبود و شاید یک حماقت و بی فکری ساده. این مرد از عشق دیوانه خود دسته گل بزرگ و زیبایی ساخته و به دست او داده بود که هنگام بوییدن، به هرم نفس برگ هایش پرپر می شد و به زمین می ریخت. سوداهای سوخته جوانی یک فرد در سراشیب سقوط به امید زندگی دوباره سر برداشته بود تا زندگی جوان دیگری را به خاکستر بدل سازد. غیر از این عشق پرپر و پلاسیده که مانند طفلی عجیب الخلقه فقط به درد شیشه الکل می خورد، دل بی همدل او به چه می توانست خوش باشد؟ امید ها، جاه طلبی ها و از همه بالاتر شرف زندگی دو به دو با یک مرد در وجود او مانند غول های عظیم الجثه ای در کپسول هوس های کوچکی زندانی شده بود که خربارها از آن به لبخند بیغش یک کودک یا حتی به یک دسته سبزی ناقابل نمی ارزیده درست بود که اگر او اتکا خود را از این مرد می برید، با همه عشاق کوتاه و بلند، پیر و جوان، فقیر و دولتمندی را که چپ و راست بر سر کویش خوشه چین نگاهی دیدند، باز همان موجود بی کس و بی پناهی شد که پنج سال پیش بود اما فی الحقیقه با یک دقت همه جانبه حتی مصلحت جویی از برخی دوستان آیا او نمی توانست از میان این عشاق یا خارج از بلوغ آنان کسی را که مرد زندگی می بود برای خود انتخاب کند؟ چرا اهمیت داشت که این مرد مانند پیشکار مالیه پیر و از کار افتاده یا مثل البرز بنده پانزده قران مزد روزانه بود؟ هرچه بود در عوض قاتق نانش امید به آینده و سعادت حقیقی، آن سعادتی که مفلوک ترین زن شوهر دار داشت و نمی دانست و او نداشت و می دانست اما خود را به ندانستن می زد.» (افغانی ،۱۳۴۵: ۶۰۷-۶۰۶)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

«آیا پس از آن طلاق افتضاح آمیز و نگفتنی، این ازدواج دومین اشتباهی نبود که من در زندگی کردم. چرا این قدر ندانم کار و نادان هستم .دلهره ناشناس و شومی در دلش موج می زد. آینده او که دو سوم فعالیت انسانی متوجه و حتی وابسته بدان است تاریک بود. بچه های شوهر اولش دیر زمانی بود که دیگر مال او نبود. و با آن وضع و ترتیب که او راه کاملاً جدا و مستقلی در زندگی خود پیش گرفته بود مسلماً این بچه ها در آینده نه تنها به او وصال نمی دادند بلکه اصلاً دور بود که به مادری بشناسندش و احوالش را بگیرند. سید میرانی که او را می خواست با تمام تار و پود وجودش به موجودات دیگری گره خورده بود. اگر نه چنین بود چه دلیل داشت به شیرین جان خانم مادر رضاخان آسیابان خاطر جمعی بدهد که هماپایش در هوا است. » (همان:۴۳۰)
کشمکش:
هما هرچهار کشمکش درونی و بیرونی(ذهنی، اخلاقی، جسمانی و احساسی) را دارد. اما کشمکش ذهنی او بسیار چشمگیر است.
شخصیت هما از خصلت های ضد و نقیض و ناهماهنگ ترکیب یافته است، او در گفتگویی که با میران دارد به این نکته اشاره می کند«من به راستی شیفته هنرم. شاید اگر این حساسیت را نداشتم می توانستم تا پایان عمر با زشتی های رفتار شوهرم بسازم و در خانه او بمانم»(افغانی،۱۳۴۵: ۱۰۸) و در جایی دیگر می گوید« با اینکه روزها، هنگامی که زن و دختر او هم وجود دارند، به من تعلیم می دهد و هرگز حرکتی که نشانه ناموافقی در آن باشد پیش او یا زنش از من سر نزده است، بی میلی و نفرت باطنی ام را به سر تا پای گفته ها و هم کار خود حدس زده است.»(همان: ۱۰۹) در حالی که خود به میران پیشنهاد می دهد که او را عقد کند اما «در حقیقت جواب منفی مرد او را بیشتر خوشحال می کند دلش به حال زنی که هنوز ندیده است می سوزد، آیا وجدانی بود و خدا را خوش می آمد که سعادت و زندگی هم جنسی را مثل دیوی که در بزم پریان فرود آید به هم بزند؟ آدم گوشت تنش را بکند و بخورد بهتر است تا نام مردی را که زن دیگر نیز در خانه دارد، هر چند برای مدت یک ماه یا یک ساعت باشد.»(همان:۱۶۹) با وجود بیزاری خود را قانع می سازد«این هم راهی است که خود او یعنی خدا و بخت و روزگار پیش پای من نهاده است، بخت و روزگاری که نخواست منم مانند هزاران زن لایق دیده دیگر از لذت و گرمی یک زندگی آرام و خوش برخوردار باشم.»(همان:۲۱۵)بنابراین می کوشد تا میران را به سوی خود جلب کند « بگذار اگر آتشی هست باز هم تیزتر شود. بالاخره گذر ما به محضر خواهد افتاد.» (همان: ۲۱۴) او موفق می شود میران قصد دارد او را به محضر ببرد اما او به صیغه راضی نیست. صیغه شدن به آبرو و حیثیت او لطمه می زند. میران او را عقد می کند و در سراسر داستان با اینکه باطناً از ستم به آهو ناراضی است، همواره به او ستم می کند. با اینکه میران را دوست دارد به او می گوید: « من در زندگی امروزی خود با تو کاملاً خود را خوشبخت می دانم اما اقرار می کنم روحم دنبال چیزی می گردد که نمی دانم چیست. » او بدون اینکه بخواهد دائم به البرز می اندیشید در پایان داستان نیز با وجود عشق عمیق میران نسبت به او با البرز به شهری دیگر می رود.
پس از بررسی ده جنبه گفته شده می توان گفت: هما،شخصیت درجه اول داستان،زنی است بچه سال اما زیرک و سیاست دان. پدر و مادرش او را در کودکی به بهای صد من گندم به خانواده ای دیگر می فروشند. تنها دوازده سال دارد که خانواده اش به دلیل زیبایی صورت و رقص بی نظیرش، برای حفظ زندگی اش از عشاق گوناگون او را به مردی که تفاوت سن چشمگیری دارد شوهر می دهند، شوهر او حاج بنا مردی است کج خلق، ستیزه جو،ایرادگیر،سنگ دل و نچسب و در یک کلام سگ صفت،در حالی که هما زنی است زیبا، طناز، آزادوار، جورطلب و پر ادا و اصول.
هما به ناچار رهایی از خانه شوهر را با قربانی کردن آبروی خویش و تظاهر به عشق مردی البرز نام به دست می آورد. با او به خانه مردی به نام حسین خان ضربی می رود،او که از نوازندگان معروف شهر است و رقص زیبای او را دیده است می کوشد با تعلیم او به آرزوی دیرینه خود جامه عمل بپوشد.هما عاشق رقص است اما زمانه ،زمانه پذیرش رقص و آواز نیست.می کوشد تا زندگی شرافتمندانه ای برای خود فراهم سازد .با نقشه به سوی سیدمیران می رود . سید میران قصد کمک به او دارد اما یک دل نه صد دل عاشق او می شود.هما با وجود این که از ستم به آهو و فرزندانش بیزار است اما به ناچار با سیدمیران به منزلش می رود .(افغانی،۱۳۴۵: ۱۶۹) او که صیغه را شکستی برای خود می بیند میران را به عقد مجبور می سازد. (همان:۲۷۷)
پس از عقد ،هما می کوشد تا رابطه ای سازگارانه با آهو برقرار سازد،آهو علیه او بر می خیزد،هما مقابله می کند و پس از مدتی که سیدمیران را سخت عاشق خود می بیند ،می کوشد تا این عشق را که تنها دلخوشی اوست حفظ کند(همان:۶۲۶-۷۱۴) هما موفق می شود تا عشق سیدمیران را تصاحب کند. هما اگرچه سید میران را دوست دارد اما بی قرار و بهانه جوست و در وجود او چیزی است که نه تنها تسلیم میران نشده بلکه از او می گریزد.(همان: ۴۶۵) روحش اسیر چیزی است که خود نمی داند با این وجود هما که خداوند و جامعه او را از داشتن فرزند محروم کرده است برای حفظ خود می کوشد تا بازی عشق را هر بار بهتر از پیش بازی کند. او به شراب شبانه پناه می برد تا زندگی را آن طور که می خواهد بسازد و سیدمیران را آن طور که دوست دارد ببیند. (همان:۷۰۹)
هما به اقتضای زمان از نظر پوشش تغییر می کند و آلتی در دست تغییرات زمانه می شود اما او همچنان تنها راه حفظ خود را عشق سوزان سیدمیران می بیند و برای حفظ آن با ستم به آهو می کوشد سید میران را با خود همراه سازد اما در سراسر داستان از ازدست دادن سید میران ، سید میرانی که از رگ و ریشه به دیگران وصل است ،از آینده ای که مال او نیست می ترسد .به ناچار به مردی می اندیشد تا زندگی و آینده او را تضمین کند(همان: ۵۹۲) هما در پایان داستان با وجود اینکه مدیون خوبی های سیدمیران است و با وجود عشق عمیق سیدمیران ،او را رها می سازد و به البرزی می پیوندد که اگرچه دوستش ندارد اما می تواند زندگی او را تضمین کند. (همان)
۳-۱-۲-۷-شخصیت درجه ۱: آهو
سخنی درباره شخصیت آهو:
نویسنده در خلق شخصیت آهو توانسته زنی را از جامعه سنتی و طبقه متوسط برگزیند و خصوصیات منحصر به فرد او را به خوبی نمایان سازد . افغانی شخصیت آهو را تا حد یک تیپیک بر کشیده است. آهو شخصیتی است که میتوان نمونه ی آن را در جوامع سنتی ایران یافت اما خود از لحاظ فردی بی همتاست .وی شخصیتی است دوست داشتنی و بدون آنکه مرتکب گناهی گردد،دچار مصایب درد انگیزی می شود .وی ضعیف و ناتوان است و نمی تواند در برابر موج بلا از خود محافظت کند ولی در نهایت توفیق می یابد تا در برابر بد اقبالی ها مقاومت کند و خود و خانواده را از بلایی بدتر نجات دهد.

    • نام شناسی: آهو،حیوانی رام و بی آزار .نام او یاد آور هوی حق ،یاد آور آه و اندوه
    • تاریخچه زندگی:

۳۰ ساله، او دختری بی کس و کار بود که زیر سرپرستی خاله و شوهر خاله است از تیغ آفتاب تا دیرباز شب روزگارش به رنج و محنت سپری می شد. در خانه خاله اش نان می پخت و شوهر خاله اش به دوره ها می برد و می فروخت. هنگام ازدواج با میران شانزده سال داشت، یعنی کمتر از نصف سال شوهرش با این وجود از هوش و پختگی یک زن جا افتاده بهره داشت. بعد از ازدواج با میران از خاله اش تشتی برای خمیر کردن و ساجی برای نان پختن امانت می گیرد و با میران به شهر می آید. به هر جان کندنی است سر نبش چهار سو با میران دکانی علم می کند روزها هنگامی که میران پی هیزم یا آرد ارزان به سرا و سر راه ها به بزگیری می رفت، آهو در دکان می ماند و کار می کرد. خودش خمیر می کرد، خودش چونه می گرفت، خودش نیز می پخت و می فروخت. آن دو سخت کار می کردند شب ها، تابستان وزمستان، و در همان دکان می خوابیدند. نتیجه دو سال و نیم عرق ریزی و تلاش آن ها درحالی که آهو داشت بچه دار می شد، غیر از آن کاسه کوزه و وسایل اولیه، سیصد تومان پول نقد بود. پنجاه تومانش در دست آنها می گشت و باقی را آهو در گوشه دکان چال کرده بود. آهو به دلیل بارداری به سراب نزد خاله اش می رود، میران مغازه ای اجاره می کند، ۵ سال بعد خانه ای می خرد و به ترتیب آهو و به کودکش کلارا و بهرام از ناراحتی های کرایه نشینی رهایی می یابد.
نویسنده برای معرفی بیشتر شخصیت به گذشته آن رجوع می کند و تاریخچه زندگی او را به طور کامل تشریح می کند.

    • پیوند با دیگر شخصیت ها:

زن سید میران سرابی، مادر کلارا ، بهرام، بیژن و مهدی.

    • نشانه های ظاهری:

گیسوان شب رنگ و خرمن، چشمان مشکی خوش حالت، پوست تر و تازه، چهره شاداب، نگاه مهرآمیز و نوازشگر، تبسم شیرین، لبان قلوه ای.
مثال:
«صورت بیضی شکل، پوست لطیف و شاداب، لب های گوشتی و به خصوص تبسم نمکین او حتی در حالت معمولی گرم و گیرنده بود. گیرندگی ساده و بی جلوه ای که تپش های یک قلب حساس، خون فشان و شوهر دوست را عیان می ساخت. از رفتار و حالات او به همان نسبت که از هوویش عشوه و ناز می بارید سادگی و فروتنی خوانده می شد، سادگی و فروتنی که به بیننده نجابت و محبت را القا می کرد نه هوس یا حسد را.» (افغانی، ۱۳۴۵: ۴۹۳)
نویسنده در فصل ۱۰ کتاب با مقایسه ای که میان هما و آهو انجام می دهد به این نکته اشاره می کند که آهو از نظر پوشش«زنی است ساده، فروتن و کاملا بی تکلف و تظاهر. لباس های نویش در صندوق روی هم بود، در پوشیدن امساک می نمود، به جز در روزهای مخصوص، عروسی یا مهمانی، مثل اینکه اصلاً صحیح نمی دانست از لباس ها و زیور آلات خود استفاده کند»(افغانی،۱۳۴۵: ۴۲۷ ) اما «به مرور زمان آهو نیز خواه نا خواه از زمانه و هوویش پیروی می کند. منتهی پیرویی که با متانت و احتیاط یک زن عاقل همراه بود. او به جای تکپوش های لاستیکی سابق کفش پاشنه بلند را انتخاب می کند، از نظر پوشش از هوویش پیروی می کند و حتی به تقلید از او موهای خود را کوتاه می کند.»(همان:۴۹۱ ) در تمام این توصیفات و مقایسه ها می توان فهمید، آهو زنی است ساده و بی شیله پیله مانند تمام زن های سنتی طبقه متوسط.او برعکس هما بازیچه تغییرات زمانه نمی شود بلکه آهسته و باسیاست می کوشد خود را با زمانه سازگار سازد، سازگاری که شایسته یک زن متین و عاقل چون اوست.

    • تحول و دگرگونی:

آهو یکی از پویاترین و گسترش یابنده ترین شخصیت های رمان است. وی از لحاظ تغییر و تحول در درجه دوم بعد از میران قرار می گیرد.
«تبسم شیرین همیشگی اش که نقش دلاویز روحی بود شاد و بی غم، به خوبی نشان دهنده حقیقتی بود که او زنی است خوشبخت، زنی است که از لذت مست کننده یک زندگی گرم و هستی بخش به وبه تمام معنی کلمه سعادت آمیز، برخوردار می باشد»(افغانی،۱۳۴۵: ۴۴ ) اما در طول داستان تغییر می کند. او دیگر آن زن خوشبخت و سعادتمندی نیست که تا آن زمان ملکه بلامنازع خانه بود و کمترین شکایتی از زندگی نداشت. او حالا زنی است که هدف بزرگترین حقارت های و اهانت ها واقع شده، کتک می خورد واز خانه رانده می شود. او دیگر آن زن خونسرد نیست آن زن صبور و آرام که هرگز صدای بلندش را کسی نشنیده بود. او شیر زنی است که می خروشد و با چنگ و دندان از حق خود و فرزندانش دفاع می کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:58:00 ب.ظ ]




      • نام شناسی: هما،پرنده ای دست نیافتنی که با خود سعادت و خوشبختی می آورد اما هدیه او برای آهو و فرزندانش و برای سیدمیران چیزی جز بدبختی نابودی نیست.
      • ( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

    • تاریخچه زندگی:

پدر و مادر او در گذشته اند، خواهری دارد که در ده چغا سفید زندگی نمی کند، برادرانش براخاص و باباخان در ده چغا سفید زندگی می کنند، وضع چندان خوبی ندارند. پسر عمویش، خالو کرم کدخدای ده چغاسفید است. زمان آشنایی با میران ۲۰ سال دارد. پدر و مادر او پدر و مادر حقیقی اش نیستند. آنها او را در چهارسالگی که شیفته رقص های چوبی اش شده بودند از کولی ها به صد من گندم خریده اند. در ده سالگی شهرتش در رقص به آنچنان نقطه ای می رسد که هنگام عروسی ها از دهات دور دست به دنبال او می آیند. پیش از آنکه به حد تکلیف برسد عروس دلهای صدها کرد چابک سوار و یکه بزن است. پدر خوانده اش ترجیح می دهد او را به یک شهری گمنام که تصادفاً گذرش به آن ده می افتد بدهد تا زندگی اش را از آشوب و فتنه های اجتماعی وا رهاند. دختری دوازده ساله است که به همراه دایه و عروسک او را به خانه حاج بنا می فرستند. در بیست سالگی به دلیل سختگیری ها و بد خلقی های شدید شوهرش با وجود داشتن دو فرزند برای نجات جان خود، با همراهی یکی از دست خواهرچه هایش با نقشه قبلی، خود را عاشق البرزنامی نشان می دهد و از خانه شوهرش فرار می کند. البرز به دلیل نداشتن مسکن و مأوایی او را به خانه دوستش حسین خان ضربی می برد و خود می رود تا برای او پول، لباس و وسایل زندگی بیاورد حسین خان که پنج سال پیش هما را در بازار دیده و سخت شیفته حرکات ظریف او شده است. در فکر به دست آوردن اوست. زمان برگشت البرز، با کمک زنش، زهرا دشتی، به دروغ می گویند: او از این خانه رفته است. پای پلیس وسط می آید، پلیس می داند، هما درخانه حسین خان است، از روی مصلحت به او بروز نمی دهند و به این ترتیب دست البرز از سر او کوتاه می شود.
تاریخچه زندگی او از زبان خودش گفته می شود و ماجرای البرز از زبان خودش، حسین خان و ننه اصغر بیان می شود زیرا نویسنده می خواهد، خواننده از خود بپرسد که آنچه می گوید حقیقت دارد یا نه؟ گفته های حسین خان در مورد او حقیقت دارد یا نه؟

    • پیوند با دیگر شخصیت ها:

خواهر براخاص و باباخان، دختر عموی خالوکرم، زن مطلقه حاج بنا، مادر همایون و کتایون، زن سید میران سرابی، هووی آهو، زن بابای کلارا، بهرام، بیژن و مهدی.

    • نشانه های ظاهری:

خصوصیات ظاهری هما در جاهای مختلف و به بهانه های مختلف به صورت مستقیم از زبان نویسنده و نگاه دیگر شخصیت های داستانی وصف می شود. توصیفات نویسنده از خصوصیات ظاهری هما اغلب شاعرانه و همراه با تشبیه است. مانند:
«گیسیوی نرم و خرمائی رنگ او که با جلوه ای بس دلاویز می درخشید شانه زده و مانند زلف دختر بچگان کوتاه و چتری بود. گردن صاف و بلند و بناگوش نقره فامش چون رازی از پرده برون افتاده غوغا می کرد.چهره ظریفش گرد و دخترانه و اسباب صورتش یک یک و همه با هم نمونه بدیع صنع خدا بود. مژگان خاکی رنگ بلند و برگشته اش، اگر چه فرو افتاده تر از حجاب آسیه زن پرهیزکار فرعون بود، حقیقت ترسناکی را فاش می کرد که در پس آن، چه چشمان سحرانگیزی به قصد صید دلها، تیر و کمان به دست کمین کرده بود. »(افغانی،۱۳۴۵: ۱۷)
قیافه ظاهری قبل از حادثه:
«زن چادر سفید، زیباروئی بود در برو برو حسن و جوانی، پیراهن سیکلمه بی رنگ و رو و کت دامن گرد نیمداری به تن داشت. گونه هایش پریده و لاغر بود و هنگامی که دستهای سفید و بی نهایت ظریفش را، یکبار برای نان و بار دوم برای پول از زیر چادر به در آورد.سید میران سرابی توجه کرد، آستین کت از تو زدگی چندین باره سر دستها بیش از اندازه کوتاه شده بود. تمام مچ دست و النگوی مفتولیش بیرون بود.» (همان،۱۴)
نشانه های ظاهری هما نشان می دهد که او یک زن رنج دیده و سختی کشیده است.
قیافه ظاهری پس از حادثه:
«به زودی بدن نقره فام هما با آن سفیدی ملایم و مطبوعش به هیجده عیار آراسته گشت. زن زیبا و پرهوس که به همان نسبت خوش سلیقه بود و همه چیز لایق بود رفته رفته آن شخصیت و ارزش زنانه ای را که باید داشته باشد باز می یافت. لباس به تن او می خندید. وقتی برای انجام کاری از هر قبیل که بود آهنگ کوچه رفتن می کرد، چنان که گوئی می خواهد به عروسی برود، از ساعت ها قبل می نشست و به خود مشغول می شد و بالاخره وقتی که از کار پرزحمت خود فارغ و روی پله ایوان ظاهر می شد منتظرین و همراهان او جا می خوردند، از بیرون رفتن با چنان زن تیتیش مامانی و پر طمطراقی که همه نظرها را به سوی خود جلب می کرد پشیمان می گشتند. چادر کرپدوشین گلدار که روی بهترین لباس ابریشمی به رنگ های جالب می لغزید و مانند موج دریا بی قراری می کرد. کفش های بت با جوراب گوشتی فیل دکوز دستبند و سینه ریز، گوشواره و شش دانگ غرق بزکی که چهره با معنای او را به رنگ لاله های هلندی در آورده بود. » (همان:۴۲۷ )
تحول و دگرگونی:
هما در طول رمان در برابر حوادث داستان عکس العمل هایی نشان می دهد اما تحول و دگرگونی چندانی ندارد. او یک شخصیت دراماتیک است. او استثنا است، با همه زن های رمان از لحاظ پوشش، اخلاق، رفتار و حتی زیبایی متفاوت است. او به حقوق خود آشناست، عادت ها را زیر پا می گذارد. در ابتدای ورود به داستان هما زنی است ستم کشیده چنانکه خود می گوید«آنقدر خواری کشیده ام، آنقدر سرم به سنگ خورده است که قدر یک زندگی آرام و بی زخم زبان را بدانم. منی که برای سعادت کودکانم قصد کلفتی دارم چرا کلفت کسی نشوم که در خوبی و بزرگواری میراث از جدش دارد. زنی هستم خاکشی مزاج که به هر طبعی می توانم بسازم، نه کاری با شما دارم و نه چیزی می خواهم، جز اینکه اسمی رویم بگذارید و از این سرگردانی و بلا تکلیفی خلاصم سازید»(افغانی،۱۳۴۵: ۱۷۱)اما با پیش رفتن داستان خواننده می فهمد هما آن چیزی نیست که قبلاً گفته و از خود نشان داده است. او زنی است با روح آزاد و استقلال جو،زیاده خواه و بلندپرواز، بسیار زیرک و آب زیرکاه و در یک کلام در اوج ناپختگی و مظلومیت بسیار فرزانه و سیاستدان است. او همان چیزی است که در طول داستان از خود نشان می دهد و در پایان داستان نیز همان است که بوده زنی است سرکش، آزاد و استقلال جوو بلندپرواز.

    • خصوصیات اخلاقی شخصیت:

سرکش، بی بند بار، زنی با روح آزاد و استقلال جو، پیش افتاده و سرکش، عاشق رقص و آواز، خواهان شرف و آبرو، زنی به شکنندگی چینی و به سختی شمشیر، اخلاق و اطوارش در کمال ناپختگی فرزانه و در نهایت آزادگی متین و مرد صفت، در حرکاتش چیزی از خلق و خو و عادت بی بند و بار و بی پروادیده می شود، لیکن سرسخت و تسلیم ناپذیر است، روحش بیمناک و در جستجوی آزادی است، زیرک، سیاستدان و با تدبیر، بیزار از زور، دمدمی مزاج، آب زیرکاه، دورو، دو زبان، خودخواه، انحصار طلب، حسود، بهانه جو، پر دل و جرات، خودنما و جلوه فروش، ولخرج، پررو، تمیز و پرافاده است. نسبت به امور جاری زندگی بی قید، میران را دوست دارد و تمام روز در اندیشه جلب اوست، حق نشناس، بی قرار و آرام، حاضر جواب، خودساز، غدرپیشه، فتنه گر، شوخ چشم، نسبت به کسانی که دوست دارد مهربان و دلسوز، خوش سلیقه و کاردان، تجدد طلب ، عشرت طلب، عشوه گر، لغزگو، جور طلب
نویسنده، خصوصیات اخلاقی هما را خود بسیار کم تشریح می کند. خصوصیات و ویژگی های اخلاقی وی بیشتر از نگاه دیگر شخصیت های داستان و در گفتار آنان به خواننده گفته می شود. زیرا نویسنده می خواهد هما شخصیتی مرموز باشد به همین دلیل حتی در تاریخچه زندگی او اصل و ریشه هما نامشخص باقی می ماند او ترک کولی زاداست از نژاد کریم خان زند که توسط پدر و مادری ناتنی بزرگ شده است، نویسنده برای پیچیده تر شدن وی خصلت های ضد و نقیض و نا هماهنگی را در وجود او تعبیه می کند و خود سکوت می کند و به شخصیت ها اجازه می دهد تا در مورد او سخن بگویند و خصوصیات اخلاقی وی را بیان کنند. برای نمونه به چند مورد اشاره می شود:
از زبان حسین خان:
«پر ادا و اصول، جور طلب و آزادوار…اگر شما قادر باشید مجلل ترین زندگی شرعی یا غیر شرعی را در این شهر برای او فراهم کنید، از عشق خود برای او درختی بنشانید که بر هر شکوفه اش میوه ای و در هر میوه اش طعمی باشد، روح او را نمی توانید به تصرف در آورید، روح این زن آن مرغ شیدا و مدهوشی است که شیفته عوالم اثیری دیگر شده است اگر شما خانه مرا برای او جهنم حساب کنید شکی نداشته باشید، اریدیس آن را به بهشت زندگی معمولی ترجیح می دهد و همان جا می ماند، یا اگر برود، قبل از آن که دیری بگذرد باز می گردد. از همه این ها گذشته او یک اسفنکس به تمام معناست، سر انسان و تن ماده شیر دارد، حرکات و خلق و خویش غیر قابل تعبیر، مبهم و معما آمیز است من می توانم به جرات بگویم که حتی از عشق چیزی نمی فهمد، با این وجود محض آزمودن عشق مردی که هدف اوست مانند هندیان در شکار فیل، بر سر راهش چاله های موحش می کند که نجات از آن هرگز میسر نیست. در مسئله عشق او خود کامه جلادی است که بار دوستیش را به دوش کشیدن جز محکومیت و دردسر دائمی نتیجه ای ندارد. چون آب متلون و چون آتش یکرو است. عشقش پستانکی است که گول می زند. سیراب نمی کند. چهار دیواری خانه شوهر سهل است. این شهر برای او کوچک و تنگ می باشد. از خانه من به بیرون، او ساغری است که خواهی نخواهی باید در جمع رندان دست به دست بگردد. به درد آدمکی از قماش همان البرز عاشق قلابی اش می خورد که نه می داند کجا به دنیا آمده، پدر و مادرش کیست و نه می فهمد آبرو خوردنی است یا بوئیدنی. به درد چنان آدمی می خورد که مثل گربه چشم باز نکرده می تواند در یک شب هفت بار او را جا عوض کند.» (افغانی،۱۳۴۵: ۱۲۸-۱۲۷)
از زبان خورشید:
«او زن گشتورو خودسازی است، مثل مرغ چمنزار مست هوای آزاد و دیدن و دیده شدن است، اما بوالهوس و هر جایی نیست.» (همان:۷۳۰)
از زبان آهو:
«همایی که من می بینم هر چیزش نادرست باشد این یکی اش درست است.او هوسی و سرکش است. نسبت به امور جاری زندگی بی قید است.خودنما است. در هر جا و انجمنی که هست اگر مردی نباشد تا او را ببیند و بپسندد یا حتی لبخندی نثارش کند ناراحت و بی قرار است.اما آیا این ها را می توان دلیل بر نادرستی زن دانست؟شاید کسی که تازه با او برخورد کرده است چنین حکمی درباره اش بدهد اما من نمی توانم بدهم. او دارای آن استعدادی هست که خطاکار باشد و نیست و عفافش نیز در همین است.» (همان:۵۶۲)
گفت و گو:
با گفتگوی هما با دیگر شخصیت ها بسیاری از خصوصیات وی آشکار می شود. گفتار او اغلب بسیار طولانی است وچندین صفحه از کتاب را به خود اختصاص میدهد.برای مثال می توان به صفحه ۵۳۳-۵۲۵اشاره کرد.
او یک زن سختی کشیده است که برای نجات خود به میران پناه می برد و برای راضی کردن وی حرف هایی می زند که بر خلاف باطن و خواسته حقیقی اوست :
«من از همین حالا مانند یک کنیز دست شما را می بوسم. می گویم کنیز، زیرا تو جان مرا خریده ای، در باریک ترین لحظه ها به دادم رسیده ای، تصمیم شما، اگر بخواهی مرا به همان خانه ببری، بستگی به خلق و خو و میزان سازگاری او دارد. و آنچه که مربوط به من است، هرچند همسر موقت شما هستم، آنقدر خواری کشیده ام، آنقدر سرم به سنگ خورده است که قدر یک زندگی آرام و بی زخم زبان را بدانم. منی که برای سعادت کودکانم قصد کلفتی دارم چرا کلفت کسی شوم که در خوبی و بزرگواری میراث از جدش دارد. زنی هستم خاکشی مزاج که به هر طبعی می توانم بسازم، نه کاری به کار شما دارم و نه چیزی می خواهم، جز اینکه اسمی رویم بگذارید و از این سرگردانی و بلا تکلیفی خلاصم سازید. همین والسلام. » (افغانی ،۱۳۴۵: ۱۷۱)
هما مکار، آب زیرکاه، انحصار طلب و فتنه گر است. او برای به دست آوردن میران موذیانه سخن می گوید و آهو را فدای خواسته خود می کند:
«ناراحتی من در این است که غذای دستپخت دشمنم را بخورم، تهیه شام و ناهار دو نفر آدم چه ناراحتی دارد، شاید آهو آنقدر زن بدخواه و کینه ای نباشد که من تصور کرده ام. اما دیا من به سر او نیامده ام؟ ما دو تا الان هووی هم نیستیم؟ اگر دیروز ظهر سر سفره، من و تو همکاسه نبودیم هرگز لب به آن غذا نمی زدم، چیزی به من الهام کرده بود که از آن نخورم. هنوز نمی خواهم از روی یقین بگویم که آهو اهل این گونه کارهاست، اما آدمیزاد هر چه باشد شیرخام خورده است و نگرانی من بیشتر از اینکه برای خودم باشد برای توست که مبادا خدای نکرده روزی چیزی که به خوردت بدهند. حسادت کرمی است که عاقبت اژدها می شود و از دهانش آتش می جهد، این موضوع را تا به حال نشنیده ای؟ » (همان:۴۱۲)
هما شوخ چشم، لجباز و یکدنده، خودپسند، مکار و طعنه زن است. زنی است که با روح آزاد و استقلال جو، فاخته ماده ای است که نمی تواند آزاد باشد و بخواند:
«که به تو گفت نباید آب تنی بکنم. دلم می خواست همین حالا اینجا بود و می دید که دستورش را اطاعت نکرده ام. چه خوب شد نگذاشتیم بچه ها با ما بیایند. یک فاخته کوچک ناجنس ما را دیده است که نمی خواهد خودش را لو بدهد. ای فاخته کوچک، من می خواهم لخت بشوم و چند دقیقه ای تن نقره گونم را در بستر جویبار هم آغوش حبابها سازم. تو را به خدا اگر نر هستی چشمهایت را ببند و فوراً از این مکان دور شو. شوهری دارم خود خواهتر از خروس، بدگمان تر از لکلک و شیداتر از بلبل، که اگر رد تو را در این مکان ببیند باز می شود و بال می کشد و تا آن سر دنیا به دنبالت می آید. هان، نمی روی، پس معلوم می شود تو هم از جنس خودم هستی، آری، ماده ای که نمی توانی بخوانی. » (همان:۷۰۶)
او زنی است جور طلب و خودخواه:
«هرچه دده گوید از داغ گده گوید. پس حالا که اینطور شد فردا شب هم پیش او نخواهی رفت. بگذار برای او درس عبرتی بشود. برای خودش بنالد و به زمین بمالد، این بدترین دردهاست، بدترین درس هاست.» (همان:۳۲۸)
هما زنی است با روح آزاد و با وجود اینکه سیدمیران را دوست دارد در وجود او چیزی است که نه تنها تسلیم میران نشده است بلکه از او می گریزد.او همواره نگران ازدست دادن میران است و به ناچار به مردی می اندیشد که بتواند زندگی او را تضمین کند:
«عجیب است که شما در چار چوب آزادی های ظاهری که این مرد به من داده است روح زندانی ام را که مثل یک تخته پوست پلنگ بر مسند شهوات او چار میخ شده است نمی بینید. اگر هووی من به صرف جفاهای شوهر دوستانی دارد که می تواند پیش آنان در درد دل بگشاید و غم خود را خالی کند من این را نیز ندارم و نمی توانم داشته باشم.هر وقت آهو را می بینم که با نهایت علاقه سرگرم وظایف مادری خویش است و عارش می آید هرگز سر بردارد و به پنجره اتاق من بنگرد از بغض و وحشتی نامعلوم دلم می خواهد به دو نیم شود .تنها فضیلت زنانه ای که به جای همه عواطف پاک و سرشار مادری اکنون در دل من به جا مانده است در همین یک موضوع خلاصه شده است.مواظبتی که من از نهال تازه عشقم کرده ام و بعد از این هم تاهستم و هست با شدت و دقت ادامه خواهد یافت رفتن او به اتاق آهو ولو برای یک ساعت یا یک دقیقه باشد،همان آزمایشی است که دن کیشوت به خاطر اطمینان از درستی معشوقه اش کرد،او را به دست دوستش سپرد و نتیجه چنان که نمی خواست دید…عقل و حساب درست زندگی به من می آموزد که هرچه زودتر،تا گوشتم خریدار دارد،از چار دیوار حریم این مرد بیرون بزنم و بروم با کسی روی هم بریزیم که هرچند در طراز البرز مردی ضعیف اراده،شغال صفت و جبون باشد لااقل رندگی همیشگی با مرا تضمین کند اما من به ندای قلبم گوش می دهم که برای سرابی می تپد والسلام، همان قلبی که در شکم مادر ماه ها پیش از مغز بجنبش در می آید.» (همان:۵۲۸-۵۲۷)
زنی است آزاد و بی پروا اما سخت و تسلیم ناپذیر، دیگران را قربانی خواسته های خود می کند اما بدخواه کسانی که دوست دارد نیست.
«باز هم می گویم، نه اینکه یک وقت خیال کنی من از خودم می ترسم، مادر من قنداقم را همچین سست نبسته بود که هرلات هرزه و بی سر و پائی که از راه پیدا شد بیاید ومرا وسیله هوس خود قرار بدهد. دلواپسی من همه از آینده این طفل معصوم است. درست است که من به آهو بدی کرده ام اما بدخواه او و دخترش نیستم، در هر صورت اصراری هم ندارم که تو جواب رد به آنها بدهی. چه که با همه احوال فی الواقع پر دور نیست فردا که زاق و زیقی دورش را گرفت این پسر به سر عقل بیاید، سرش را پایین بیندازد و برای زنش شوهر خوبی بشود. بعد از همه این حرفها، چه بخواهی خواستگاران را جواب کنی چه قبول، تنها خواهش من این است که گفته های امشب میان خودمان دو تا بماند. نمی خواهم آهو مرا باعث اینکار بداند و هر جا بنشیند هدف ناسزا و نفرینم قرار دهد. » (همان:۷۷۹)
صفات و تشبیهات:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:58:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم