جدول شماره ۱: مؤلفه‌ های فراشناخت از دیدگاه فلاول (۱۹۷۹)

مؤلفه

توضیح

فرد: آگاهی از توانایی خود

و دیگران به عنوان

پردازشگر شناختی

۱) آگاهی فرد از نقاط قوت و ضعف خود

۲) آگاهی از اینکه چه چیزی را می‌دانیم و چه چیزی را نمی دانیم

۳) آگاهی از محدودیت های حافظه کوتاه مدت

تکلیف:

آگاهی از انواع تکالیف شناختی

۱) آگاهی فراگیر از اینکه بازشناسی ساده تر ازیادآوری یک سلسله اطلاعات است

۲) آگاهی از اینکه یادآوری کلمه به کلمه دشوارتر از بیان خلاصه یک مطلب است

۳) آگاهی از اینکه یادگیری دوبارۀ چیزی بسیارآسان تر ‌از یادگیری آن برای اولین بار است

راهبرد: آگاهی از انواع

راهبردهای شناختی

۱) آگاهی و استفاده از روش های یادیار مانند تکرار، سازماندهی، خودآزمایی وتفسیر

۲) علم به اینکه استفاده از راهبردها می‌تواند به عملکرد موفقیت آمیز کمک کند

۲-۸-۲- نظریه بیکروبراون

بیکر و براون[۲۲۳] (۱۹۸۴) در مفهوم سازی فراشناخت، آن را به دو حیطه طبقه بندی نموده‌اند:

الف) دانش درباره‌ شناخت و ب) تنظیم شناخت. این نظریه‌پردازان بر این باورند که فراشناخت دارای دو بخش است:

۱) آگاهی و بازبینی دانش حقیقی یا بیانی برای تکمیل و به پایان رساندن یک کار ویژه

۲) آگاهی و بازبینی فرآیندها و جریان‌های مورد نیاز یا داشتن روش‌ برای انجام دادن یک کار ویژه

به نظر آن ها، آگاهی و بازبینی، به بازنگری فعال، دانش اطلاق می‌شود. با این حال آن ها مدعی‌اند که پدیده‌هایی که نوعاً در حیطه فراشناخت می‌گنجد، ممکن است بسیار ناهمگن و از لحاظ ماهیت و دوره‌ رشد بسیار متفاوت باشند، به گونه‌ای که استفاده از هر گونه اصطلاح واحد از قبیل فراشناخت ‌در مورد آن ها مشکل باشد. از این رو، آن ها ترجیح می‌دهند که به جای مفهوم فراشناخت، از اصطلاح فرآیندهای اجرایی[۲۲۴] استفاده کنند و از این طریق به مطالعه‌ اشکال مختلف تنظیم شناختی نظیر بازبینی، خودتنظیمی، بپردازند. به عبارت دیگر فراشناخت دومولفه دارد: دانش (آگاهی) وکنترل(تنظیم) اولی ناظراست برآگاهی ازمهارت­ها، راهبردها و منابعی که لازمه عملکرد مؤثر در یک تکلیف و مؤلفه‌ دوم لازمه توانایی استفاده از مکانیسم­های خودتنظیمی است تا از تکمیل موفق تکلیف اطمینان حاصل آید. اینکار شامل وارسی پیامد[۲۲۵]، تلاش­ های مسئله گشایی[۲۲۶]، برنامه ریزی و ارزشیابی ثمربخش کنش انجام شده ،آزمون و تجدید نظر در راهبردهای مورد استفاده در یادگیری و اقدام به کنش جبرانی برای چیرگی برمشکلات می­ شود (ماهر،۱۳۷۲). به سخن دیگر، فراشناخت از یک سو شامل دانش روش‌ها و فرآیندهای شناختی یادگیری و از سوی دیگر شامل روش‌های کنترل و نظارت بر یادگیری است.

۲-۸-۳- نظریه پاریس وکراس

پاریس[۲۲۷] و همکاران (۱۹۸۴) در بیان مفهوم فراشناخت، پهنه‌ این مفهوم را گسترده‌تر از آگاهی و بازبینی دانش بیانی و روش‌مند دانسته‌اند. آنان فراشناخت را به بازنگری اجرایی «نظام شخصی[۲۲۸]» و تعامل نظام شخصی با تکالیف یا زمینه‌های یادگیری ویژه، گسترش داده‌اند. از این دیدگاه، نظام شخصی، نظامی است که بر احساسات، نگرش‌‌ها، باورها، ارزش‌ها، ساخت دانش و مهارت‌ها استوار است.کراس و پاریس (۱۹۸۸) نیز دو نوع فراشناخت به هم پیوسته را نام می‌بردند:

الف: دانش درباره‌ شناخت و ب: تنظیم شناخت و نظارت بر آن (خرازی، ۱۳۷۵).

به عبارت دیگر فراشناخت عبارت است از دانشی که ما درباره‌ فرآیندهای شناختی خویش داریم و روش‌های نظارت و کنترل بر این فرآیندها.

پاریس (۱۹۹۰) معتقداست که محققان دو ویژگی اصلی فراشناخت را شناخته‌اند: «ارزیابی شناخت خود و مدیریت شناخت خود[۲۲۹]». ارزیابی شناخت خود شامل دانش شخص از دانش و استعدادهای خود و حالات احساسی خود از دانش، استعدادها، انگیزه و ویژ‌گی‌ها به‌ عنوان یادگیرنده است. چنین ارزیابی‌هایی ‌به این سؤالات جواب می‌دهد: «چه می‌دانید؟ چطورفکر می‌کنید؟ چه موقع و چرا از دانش و راهبردها باید استفاده کرد؟»

به ارزیابی شناخت خود و مدیریت شناخت خود «فراشناخت درعمل» گفته می‌شود؛ یعنی فعالیت­های ذهنی که موجب حل بهتر مسئله می‌شود. برای تمرکز بر ارزیابی شناخت خود و مدیریت شناخت خود لازم است یادگیرنده در مدیریت ساخت دانش خود به طور فعال دخالت کند (همان).

مفهومی که در دهه ۱۹۷۰ به عنوان «نامعلوم» شروع شد، در طول زمان به صورت مفهوم مشخصی درآمده است و در بسیاری از تحقیقات روانشناسی یافت می‌شود. به‌طورکلی، به‌ نظر می‌رسد که تعریف فراشناخت باید حداقل شامل مفاهیم زیر باشد:

دانش از دانش خود، از فعالیته­ای ذهنی، از حالات شناختی و احساسی و استعداد کنترل و تنظیم هوشیارانه و عمدی دانش، فعالیت­های ذهنی و حالات شناختی و احساسی. اغلب تبیین­های فراشناختی تمایزی اساسی بین دانش فراشناختی (آنچه که فرد در موردشناخت می­داند) و فرآیندهای کنترل فراشناختی (فرد دانش را برای تنظیم شناخت به کار ‌می‌گیرد) قائل ‌شده‌اند (اسکرا و مشمن[۲۳۰] ۱۹۹۵).

۲-۹- فراشناخت ویادگیری اجتماعی

از روزگار «کورت لوین[۲۳۱]»، (جونز، ۱۹۸۵؛ به نقل از طوسی، ۱۳۷۵) روان‏شناسان اجتماعی بر این باور بوده ‏اند که شیوه بهتر برای شناخت رفتار اجتماعی، آن است که رفتار اجتماعی را کارکرد و پیامد «دریافت­های‏ ذهنی[۲۳۲]» مردم از پدیده‌های جهان پیرامون­شان بدانیم، نه پیامد «بررسی‌های عینی[۲۳۳]» آن ها از آن پدیده ها. برای نمونه، چنانچه دریافت یک پاداش عینی مانند پول یا ستایش را باج یا خودشیرینی بدانیم، واکنش دیگری در برابر آن خواهیم داشت تا چنانچه آن را باج یا خودشیرینی ندانیم. از این‏رو، واکنش ما گذشته از خود محرک، بستگی به برداشت و دریافت ما از آن محرک هم دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...