• نام شناسی: هما،پرنده ای دست نیافتنی که با خود سعادت و خوشبختی می آورد اما هدیه او برای آهو و فرزندانش و برای سیدمیران چیزی جز بدبختی نابودی نیست.
      • ( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

    • تاریخچه زندگی:

پدر و مادر او در گذشته اند، خواهری دارد که در ده چغا سفید زندگی نمی کند، برادرانش براخاص و باباخان در ده چغا سفید زندگی می کنند، وضع چندان خوبی ندارند. پسر عمویش، خالو کرم کدخدای ده چغاسفید است. زمان آشنایی با میران ۲۰ سال دارد. پدر و مادر او پدر و مادر حقیقی اش نیستند. آنها او را در چهارسالگی که شیفته رقص های چوبی اش شده بودند از کولی ها به صد من گندم خریده اند. در ده سالگی شهرتش در رقص به آنچنان نقطه ای می رسد که هنگام عروسی ها از دهات دور دست به دنبال او می آیند. پیش از آنکه به حد تکلیف برسد عروس دلهای صدها کرد چابک سوار و یکه بزن است. پدر خوانده اش ترجیح می دهد او را به یک شهری گمنام که تصادفاً گذرش به آن ده می افتد بدهد تا زندگی اش را از آشوب و فتنه های اجتماعی وا رهاند. دختری دوازده ساله است که به همراه دایه و عروسک او را به خانه حاج بنا می فرستند. در بیست سالگی به دلیل سختگیری ها و بد خلقی های شدید شوهرش با وجود داشتن دو فرزند برای نجات جان خود، با همراهی یکی از دست خواهرچه هایش با نقشه قبلی، خود را عاشق البرزنامی نشان می دهد و از خانه شوهرش فرار می کند. البرز به دلیل نداشتن مسکن و مأوایی او را به خانه دوستش حسین خان ضربی می برد و خود می رود تا برای او پول، لباس و وسایل زندگی بیاورد حسین خان که پنج سال پیش هما را در بازار دیده و سخت شیفته حرکات ظریف او شده است. در فکر به دست آوردن اوست. زمان برگشت البرز، با کمک زنش، زهرا دشتی، به دروغ می گویند: او از این خانه رفته است. پای پلیس وسط می آید، پلیس می داند، هما درخانه حسین خان است، از روی مصلحت به او بروز نمی دهند و به این ترتیب دست البرز از سر او کوتاه می شود.
تاریخچه زندگی او از زبان خودش گفته می شود و ماجرای البرز از زبان خودش، حسین خان و ننه اصغر بیان می شود زیرا نویسنده می خواهد، خواننده از خود بپرسد که آنچه می گوید حقیقت دارد یا نه؟ گفته های حسین خان در مورد او حقیقت دارد یا نه؟

    • پیوند با دیگر شخصیت ها:

خواهر براخاص و باباخان، دختر عموی خالوکرم، زن مطلقه حاج بنا، مادر همایون و کتایون، زن سید میران سرابی، هووی آهو، زن بابای کلارا، بهرام، بیژن و مهدی.

    • نشانه های ظاهری:

خصوصیات ظاهری هما در جاهای مختلف و به بهانه های مختلف به صورت مستقیم از زبان نویسنده و نگاه دیگر شخصیت های داستانی وصف می شود. توصیفات نویسنده از خصوصیات ظاهری هما اغلب شاعرانه و همراه با تشبیه است. مانند:
«گیسیوی نرم و خرمائی رنگ او که با جلوه ای بس دلاویز می درخشید شانه زده و مانند زلف دختر بچگان کوتاه و چتری بود. گردن صاف و بلند و بناگوش نقره فامش چون رازی از پرده برون افتاده غوغا می کرد.چهره ظریفش گرد و دخترانه و اسباب صورتش یک یک و همه با هم نمونه بدیع صنع خدا بود. مژگان خاکی رنگ بلند و برگشته اش، اگر چه فرو افتاده تر از حجاب آسیه زن پرهیزکار فرعون بود، حقیقت ترسناکی را فاش می کرد که در پس آن، چه چشمان سحرانگیزی به قصد صید دلها، تیر و کمان به دست کمین کرده بود. »(افغانی،۱۳۴۵: ۱۷)
قیافه ظاهری قبل از حادثه:
«زن چادر سفید، زیباروئی بود در برو برو حسن و جوانی، پیراهن سیکلمه بی رنگ و رو و کت دامن گرد نیمداری به تن داشت. گونه هایش پریده و لاغر بود و هنگامی که دستهای سفید و بی نهایت ظریفش را، یکبار برای نان و بار دوم برای پول از زیر چادر به در آورد.سید میران سرابی توجه کرد، آستین کت از تو زدگی چندین باره سر دستها بیش از اندازه کوتاه شده بود. تمام مچ دست و النگوی مفتولیش بیرون بود.» (همان،۱۴)
نشانه های ظاهری هما نشان می دهد که او یک زن رنج دیده و سختی کشیده است.
قیافه ظاهری پس از حادثه:
«به زودی بدن نقره فام هما با آن سفیدی ملایم و مطبوعش به هیجده عیار آراسته گشت. زن زیبا و پرهوس که به همان نسبت خوش سلیقه بود و همه چیز لایق بود رفته رفته آن شخصیت و ارزش زنانه ای را که باید داشته باشد باز می یافت. لباس به تن او می خندید. وقتی برای انجام کاری از هر قبیل که بود آهنگ کوچه رفتن می کرد، چنان که گوئی می خواهد به عروسی برود، از ساعت ها قبل می نشست و به خود مشغول می شد و بالاخره وقتی که از کار پرزحمت خود فارغ و روی پله ایوان ظاهر می شد منتظرین و همراهان او جا می خوردند، از بیرون رفتن با چنان زن تیتیش مامانی و پر طمطراقی که همه نظرها را به سوی خود جلب می کرد پشیمان می گشتند. چادر کرپدوشین گلدار که روی بهترین لباس ابریشمی به رنگ های جالب می لغزید و مانند موج دریا بی قراری می کرد. کفش های بت با جوراب گوشتی فیل دکوز دستبند و سینه ریز، گوشواره و شش دانگ غرق بزکی که چهره با معنای او را به رنگ لاله های هلندی در آورده بود. » (همان:۴۲۷ )
تحول و دگرگونی:
هما در طول رمان در برابر حوادث داستان عکس العمل هایی نشان می دهد اما تحول و دگرگونی چندانی ندارد. او یک شخصیت دراماتیک است. او استثنا است، با همه زن های رمان از لحاظ پوشش، اخلاق، رفتار و حتی زیبایی متفاوت است. او به حقوق خود آشناست، عادت ها را زیر پا می گذارد. در ابتدای ورود به داستان هما زنی است ستم کشیده چنانکه خود می گوید«آنقدر خواری کشیده ام، آنقدر سرم به سنگ خورده است که قدر یک زندگی آرام و بی زخم زبان را بدانم. منی که برای سعادت کودکانم قصد کلفتی دارم چرا کلفت کسی نشوم که در خوبی و بزرگواری میراث از جدش دارد. زنی هستم خاکشی مزاج که به هر طبعی می توانم بسازم، نه کاری با شما دارم و نه چیزی می خواهم، جز اینکه اسمی رویم بگذارید و از این سرگردانی و بلا تکلیفی خلاصم سازید»(افغانی،۱۳۴۵: ۱۷۱)اما با پیش رفتن داستان خواننده می فهمد هما آن چیزی نیست که قبلاً گفته و از خود نشان داده است. او زنی است با روح آزاد و استقلال جو،زیاده خواه و بلندپرواز، بسیار زیرک و آب زیرکاه و در یک کلام در اوج ناپختگی و مظلومیت بسیار فرزانه و سیاستدان است. او همان چیزی است که در طول داستان از خود نشان می دهد و در پایان داستان نیز همان است که بوده زنی است سرکش، آزاد و استقلال جوو بلندپرواز.

    • خصوصیات اخلاقی شخصیت:

سرکش، بی بند بار، زنی با روح آزاد و استقلال جو، پیش افتاده و سرکش، عاشق رقص و آواز، خواهان شرف و آبرو، زنی به شکنندگی چینی و به سختی شمشیر، اخلاق و اطوارش در کمال ناپختگی فرزانه و در نهایت آزادگی متین و مرد صفت، در حرکاتش چیزی از خلق و خو و عادت بی بند و بار و بی پروادیده می شود، لیکن سرسخت و تسلیم ناپذیر است، روحش بیمناک و در جستجوی آزادی است، زیرک، سیاستدان و با تدبیر، بیزار از زور، دمدمی مزاج، آب زیرکاه، دورو، دو زبان، خودخواه، انحصار طلب، حسود، بهانه جو، پر دل و جرات، خودنما و جلوه فروش، ولخرج، پررو، تمیز و پرافاده است. نسبت به امور جاری زندگی بی قید، میران را دوست دارد و تمام روز در اندیشه جلب اوست، حق نشناس، بی قرار و آرام، حاضر جواب، خودساز، غدرپیشه، فتنه گر، شوخ چشم، نسبت به کسانی که دوست دارد مهربان و دلسوز، خوش سلیقه و کاردان، تجدد طلب ، عشرت طلب، عشوه گر، لغزگو، جور طلب
نویسنده، خصوصیات اخلاقی هما را خود بسیار کم تشریح می کند. خصوصیات و ویژگی های اخلاقی وی بیشتر از نگاه دیگر شخصیت های داستان و در گفتار آنان به خواننده گفته می شود. زیرا نویسنده می خواهد هما شخصیتی مرموز باشد به همین دلیل حتی در تاریخچه زندگی او اصل و ریشه هما نامشخص باقی می ماند او ترک کولی زاداست از نژاد کریم خان زند که توسط پدر و مادری ناتنی بزرگ شده است، نویسنده برای پیچیده تر شدن وی خصلت های ضد و نقیض و نا هماهنگی را در وجود او تعبیه می کند و خود سکوت می کند و به شخصیت ها اجازه می دهد تا در مورد او سخن بگویند و خصوصیات اخلاقی وی را بیان کنند. برای نمونه به چند مورد اشاره می شود:
از زبان حسین خان:
«پر ادا و اصول، جور طلب و آزادوار…اگر شما قادر باشید مجلل ترین زندگی شرعی یا غیر شرعی را در این شهر برای او فراهم کنید، از عشق خود برای او درختی بنشانید که بر هر شکوفه اش میوه ای و در هر میوه اش طعمی باشد، روح او را نمی توانید به تصرف در آورید، روح این زن آن مرغ شیدا و مدهوشی است که شیفته عوالم اثیری دیگر شده است اگر شما خانه مرا برای او جهنم حساب کنید شکی نداشته باشید، اریدیس آن را به بهشت زندگی معمولی ترجیح می دهد و همان جا می ماند، یا اگر برود، قبل از آن که دیری بگذرد باز می گردد. از همه این ها گذشته او یک اسفنکس به تمام معناست، سر انسان و تن ماده شیر دارد، حرکات و خلق و خویش غیر قابل تعبیر، مبهم و معما آمیز است من می توانم به جرات بگویم که حتی از عشق چیزی نمی فهمد، با این وجود محض آزمودن عشق مردی که هدف اوست مانند هندیان در شکار فیل، بر سر راهش چاله های موحش می کند که نجات از آن هرگز میسر نیست. در مسئله عشق او خود کامه جلادی است که بار دوستیش را به دوش کشیدن جز محکومیت و دردسر دائمی نتیجه ای ندارد. چون آب متلون و چون آتش یکرو است. عشقش پستانکی است که گول می زند. سیراب نمی کند. چهار دیواری خانه شوهر سهل است. این شهر برای او کوچک و تنگ می باشد. از خانه من به بیرون، او ساغری است که خواهی نخواهی باید در جمع رندان دست به دست بگردد. به درد آدمکی از قماش همان البرز عاشق قلابی اش می خورد که نه می داند کجا به دنیا آمده، پدر و مادرش کیست و نه می فهمد آبرو خوردنی است یا بوئیدنی. به درد چنان آدمی می خورد که مثل گربه چشم باز نکرده می تواند در یک شب هفت بار او را جا عوض کند.» (افغانی،۱۳۴۵: ۱۲۸-۱۲۷)
از زبان خورشید:
«او زن گشتورو خودسازی است، مثل مرغ چمنزار مست هوای آزاد و دیدن و دیده شدن است، اما بوالهوس و هر جایی نیست.» (همان:۷۳۰)
از زبان آهو:
«همایی که من می بینم هر چیزش نادرست باشد این یکی اش درست است.او هوسی و سرکش است. نسبت به امور جاری زندگی بی قید است.خودنما است. در هر جا و انجمنی که هست اگر مردی نباشد تا او را ببیند و بپسندد یا حتی لبخندی نثارش کند ناراحت و بی قرار است.اما آیا این ها را می توان دلیل بر نادرستی زن دانست؟شاید کسی که تازه با او برخورد کرده است چنین حکمی درباره اش بدهد اما من نمی توانم بدهم. او دارای آن استعدادی هست که خطاکار باشد و نیست و عفافش نیز در همین است.» (همان:۵۶۲)
گفت و گو:
با گفتگوی هما با دیگر شخصیت ها بسیاری از خصوصیات وی آشکار می شود. گفتار او اغلب بسیار طولانی است وچندین صفحه از کتاب را به خود اختصاص میدهد.برای مثال می توان به صفحه ۵۳۳-۵۲۵اشاره کرد.
او یک زن سختی کشیده است که برای نجات خود به میران پناه می برد و برای راضی کردن وی حرف هایی می زند که بر خلاف باطن و خواسته حقیقی اوست :
«من از همین حالا مانند یک کنیز دست شما را می بوسم. می گویم کنیز، زیرا تو جان مرا خریده ای، در باریک ترین لحظه ها به دادم رسیده ای، تصمیم شما، اگر بخواهی مرا به همان خانه ببری، بستگی به خلق و خو و میزان سازگاری او دارد. و آنچه که مربوط به من است، هرچند همسر موقت شما هستم، آنقدر خواری کشیده ام، آنقدر سرم به سنگ خورده است که قدر یک زندگی آرام و بی زخم زبان را بدانم. منی که برای سعادت کودکانم قصد کلفتی دارم چرا کلفت کسی شوم که در خوبی و بزرگواری میراث از جدش دارد. زنی هستم خاکشی مزاج که به هر طبعی می توانم بسازم، نه کاری به کار شما دارم و نه چیزی می خواهم، جز اینکه اسمی رویم بگذارید و از این سرگردانی و بلا تکلیفی خلاصم سازید. همین والسلام. » (افغانی ،۱۳۴۵: ۱۷۱)
هما مکار، آب زیرکاه، انحصار طلب و فتنه گر است. او برای به دست آوردن میران موذیانه سخن می گوید و آهو را فدای خواسته خود می کند:
«ناراحتی من در این است که غذای دستپخت دشمنم را بخورم، تهیه شام و ناهار دو نفر آدم چه ناراحتی دارد، شاید آهو آنقدر زن بدخواه و کینه ای نباشد که من تصور کرده ام. اما دیا من به سر او نیامده ام؟ ما دو تا الان هووی هم نیستیم؟ اگر دیروز ظهر سر سفره، من و تو همکاسه نبودیم هرگز لب به آن غذا نمی زدم، چیزی به من الهام کرده بود که از آن نخورم. هنوز نمی خواهم از روی یقین بگویم که آهو اهل این گونه کارهاست، اما آدمیزاد هر چه باشد شیرخام خورده است و نگرانی من بیشتر از اینکه برای خودم باشد برای توست که مبادا خدای نکرده روزی چیزی که به خوردت بدهند. حسادت کرمی است که عاقبت اژدها می شود و از دهانش آتش می جهد، این موضوع را تا به حال نشنیده ای؟ » (همان:۴۱۲)
هما شوخ چشم، لجباز و یکدنده، خودپسند، مکار و طعنه زن است. زنی است که با روح آزاد و استقلال جو، فاخته ماده ای است که نمی تواند آزاد باشد و بخواند:
«که به تو گفت نباید آب تنی بکنم. دلم می خواست همین حالا اینجا بود و می دید که دستورش را اطاعت نکرده ام. چه خوب شد نگذاشتیم بچه ها با ما بیایند. یک فاخته کوچک ناجنس ما را دیده است که نمی خواهد خودش را لو بدهد. ای فاخته کوچک، من می خواهم لخت بشوم و چند دقیقه ای تن نقره گونم را در بستر جویبار هم آغوش حبابها سازم. تو را به خدا اگر نر هستی چشمهایت را ببند و فوراً از این مکان دور شو. شوهری دارم خود خواهتر از خروس، بدگمان تر از لکلک و شیداتر از بلبل، که اگر رد تو را در این مکان ببیند باز می شود و بال می کشد و تا آن سر دنیا به دنبالت می آید. هان، نمی روی، پس معلوم می شود تو هم از جنس خودم هستی، آری، ماده ای که نمی توانی بخوانی. » (همان:۷۰۶)
او زنی است جور طلب و خودخواه:
«هرچه دده گوید از داغ گده گوید. پس حالا که اینطور شد فردا شب هم پیش او نخواهی رفت. بگذار برای او درس عبرتی بشود. برای خودش بنالد و به زمین بمالد، این بدترین دردهاست، بدترین درس هاست.» (همان:۳۲۸)
هما زنی است با روح آزاد و با وجود اینکه سیدمیران را دوست دارد در وجود او چیزی است که نه تنها تسلیم میران نشده است بلکه از او می گریزد.او همواره نگران ازدست دادن میران است و به ناچار به مردی می اندیشد که بتواند زندگی او را تضمین کند:
«عجیب است که شما در چار چوب آزادی های ظاهری که این مرد به من داده است روح زندانی ام را که مثل یک تخته پوست پلنگ بر مسند شهوات او چار میخ شده است نمی بینید. اگر هووی من به صرف جفاهای شوهر دوستانی دارد که می تواند پیش آنان در درد دل بگشاید و غم خود را خالی کند من این را نیز ندارم و نمی توانم داشته باشم.هر وقت آهو را می بینم که با نهایت علاقه سرگرم وظایف مادری خویش است و عارش می آید هرگز سر بردارد و به پنجره اتاق من بنگرد از بغض و وحشتی نامعلوم دلم می خواهد به دو نیم شود .تنها فضیلت زنانه ای که به جای همه عواطف پاک و سرشار مادری اکنون در دل من به جا مانده است در همین یک موضوع خلاصه شده است.مواظبتی که من از نهال تازه عشقم کرده ام و بعد از این هم تاهستم و هست با شدت و دقت ادامه خواهد یافت رفتن او به اتاق آهو ولو برای یک ساعت یا یک دقیقه باشد،همان آزمایشی است که دن کیشوت به خاطر اطمینان از درستی معشوقه اش کرد،او را به دست دوستش سپرد و نتیجه چنان که نمی خواست دید…عقل و حساب درست زندگی به من می آموزد که هرچه زودتر،تا گوشتم خریدار دارد،از چار دیوار حریم این مرد بیرون بزنم و بروم با کسی روی هم بریزیم که هرچند در طراز البرز مردی ضعیف اراده،شغال صفت و جبون باشد لااقل رندگی همیشگی با مرا تضمین کند اما من به ندای قلبم گوش می دهم که برای سرابی می تپد والسلام، همان قلبی که در شکم مادر ماه ها پیش از مغز بجنبش در می آید.» (همان:۵۲۸-۵۲۷)
زنی است آزاد و بی پروا اما سخت و تسلیم ناپذیر، دیگران را قربانی خواسته های خود می کند اما بدخواه کسانی که دوست دارد نیست.
«باز هم می گویم، نه اینکه یک وقت خیال کنی من از خودم می ترسم، مادر من قنداقم را همچین سست نبسته بود که هرلات هرزه و بی سر و پائی که از راه پیدا شد بیاید ومرا وسیله هوس خود قرار بدهد. دلواپسی من همه از آینده این طفل معصوم است. درست است که من به آهو بدی کرده ام اما بدخواه او و دخترش نیستم، در هر صورت اصراری هم ندارم که تو جواب رد به آنها بدهی. چه که با همه احوال فی الواقع پر دور نیست فردا که زاق و زیقی دورش را گرفت این پسر به سر عقل بیاید، سرش را پایین بیندازد و برای زنش شوهر خوبی بشود. بعد از همه این حرفها، چه بخواهی خواستگاران را جواب کنی چه قبول، تنها خواهش من این است که گفته های امشب میان خودمان دو تا بماند. نمی خواهم آهو مرا باعث اینکار بداند و هر جا بنشیند هدف ناسزا و نفرینم قرار دهد. » (همان:۷۷۹)
صفات و تشبیهات:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...