• بار آن در تعریف خود ازهوش هیجانی آن را مجموعه ­ای از مهارت ­ها، استعدادها و توانایی‎های غیرشناختی می­داند که توانایی موفقیت فرد را در مقابله با فشارها و اقتضاهای محیطی افزایش می­دهد (طبری و قربانی، ۱۳۹۰).

    • از دیدگاه بارون۱ (۱۹۹۶)، هوش هیجانی یک نمونه از شایستگی­های هیجانی و اجتماعی است که تعیین می‌کند ما نسبت به دیگران و در کنار آمدن با فشارهای و تقاضاهای روزانه به چه خوبی می­توانیم خودمان را درک و بیان نمائیم.

    • گاردنر در تعرف خود از هوش هیجانی، معتقد است که هوش هیجانی توانایی فرد در شناسایی و ابراز هیجان­ها در خود و دیگران است (آقایار و شریف درآمدی،۱۳۹۱).

      • تاکر[۶] (۲۰۰۰) هوش هیجانی را توانایی درک عواطف خود و دیگران و تمایز بین آن­ها را برای جهت دهی فکر و عمل تعریف کرد ( دهکردی،۱۳۹۳).

    • ویسینگر[۷] هوش هیجانی را هوش به کارگیری عاطفه و احساس در جهت هدایت رفتار، افکار، ارتباط مؤثر با همکاران، سرپرستان، مشتریان و استفاده از زمان در چگونگی انجام کار برای ارتقای نتایج می­داند (Wong & Law. 2012).

  • بارون هوش هیجانی را توانایی‌های یک شخص در مواجهه با چالش های محیطی می‌داند که موفقیت های فرد را در زندگی پیش‌بینی می‌کند (وثوقی کیا،۱۳۹۳).

به طور کلی می توان گفت که هوش عاطفی ، ظرفیت یا توانایی سازماندهی احساسات و عواطف خود و دیگران برای برانگیختن و کنترل مؤثر احساسات خود و استفاده از آن ها در روابط با دیگران است.

۲-۲-۳) تاریخچه هوش هیجانی

مفهوم هوش هیجانی را اولین بار پاپن[۸] ( ۱۹۸۴ ) در رساله ی خود که به چاپ نرسیده است به کار برد و چند سال بعد سالووی و مایر آن را در مجامع علمی مفهوم سازی نمودند. این نوع از مفهوم هوش در سال های اخیر در هر دو زمینه ی علمی و کاربردی، توجهات زیادی را به خود اختصاص داده است. چرنیس[۹] اعتقاد دارد هر چند اصطلاح هوش هیجانی به طور مستقیم مورد استفاده قرار نگرفته است، اما تاریخچه ی طولانی از تلاش در جهت کمک به بهبود هوش هیجانی و قابلیت ­های اجتماعی و هیجانی کارکنان وجود دارد (Bar-On. 2000). با این وجود می توان گفت که از لحاظ تاریخی هوش هیجانی مفهوم جدیدی است که در سال های اخیر مطرح شده و در مقابل هوش شناختیبه کار می­رود. این نوع هوش در واقع یک هوش غیر شناختی است که ریشه در مفهوم هوش اجتماعی دارد و برای اولین بار توسط ثراندایک[۱۰] (۱۹۲۰) مطرح شد. به عقیده ی ثراندایک، هوش هیجانی توانایی مهم و مدیریت انسان ها برای عمل به شیوه ای خردمندانه در روابط انسانی است. او رفتار هوشمندانه را شامل هوش عینی (مهارت ساختن و به کار بردن ابزار و وسایل)، هوش انتزاعی (توانایی کاربرد کلمات، اعداد و اصول علمی) و هوش اجتماعی ( شناخت افراد و توانایی عمل خلاقانه در روابط انسانی) می­دانست.

نظریه پرداز دیگری که به جنبه­ های متفاوت هوش توجه نشان داد وکسلر[۱۱] بود. او در سال ۱۹۴۰ ایده­ عناصر غیرفکری و فکری را مطرح کرد، به اعتقاد وی، عناصر غیرفکری همان عناصر عاطفی، شخصی و اجتماعی هستند. علاوه بر این او در سال ۱۹۴۳ چنین اظهار نظر کرد که توانایی‌های غیرفکری برای پیش‌بینی احتمال موفقیت فرد در زندگی لازم هستند (الوانی و ده بیگی،۱۳۸۶)، علاوه بر این موارد، وکسلر در کارهای خود به تلاش­ های دال[۱۲] مبنی بر سنجش جهات غیرشناختی هوش نیز اشاره کرد. لیپر[۱۳] ( ۱۹۴۸ ) نیز بر این باور بود که تفکر هیجانی بخشی از تفکر منطقی است و ‌به این نوع تفکر یا به معنای کلی تر هوش، کمک می­ کند. پیاژه[۱۴] (۱۹۵۲) نیز بر در هم تنیدگی شناخت و عواطف تأکید داشت ( جمالی،۱۳۹۱).

در هر حال سال ۱۹۲۰ تا ۱۹۹۰ تحقیق­ها در زمینه ی هوش اجتماعی، دست خوش تحول بوده است و دیدگاه های مختلفی به وجود آمده آن که هوش اجتماعی را به عنوان توانایی ارتباط با دیگران، دانش میان فردی، توانایی قضاوت درست درباره ی احساسات، خلق ها و انگیزه های دیگران، عملکرد اجتماعی مؤثر و مهارت رمزگشایی نمادهای غیرکلامی تعریف کرده‌اند. در اوایل سال ۱۹۸۰، محققان به مفهوم سازی نظامند ایده ی هوش عاطفی دست زدند. مشهورترین آن ها مفهوم هوش های درون و بین فردی گاردنر (۱۹۸۳) و مطالعات استینز[۱۵] (۱۹۸۴) در زمینه ی سواد عاطفی بود که سنگ بنای واژه ای شد که سالووی و مایر در سال‎های ۱۹۸۹ و ۱۹۹۰ آن را هوش هیجانی نامیدند ( هادی زاده و فرجیان،۱۳۹۲).

در این راستا پس از ثرندایک[۱۶] نیز گاردنر (۱۹۸۳) هوش اجتماعی را متشکل از هوش درون فردی و بین فردی می­دانست. گاردنر و استرانبرگ[۱۷] از جمله ی کسانی بودند که اعتقاد داشتند هوش نه تنها توانایی‌های شناختی را شامل می­ شود، بلکه چگونگی تجربه و بیان هیجانات را نیز در بر می‌گیرد (دهکردی،۱۳۹۳). از نظر گاردنر، هوش درون فردی شامل توانایی هوشی فرد برای مواجهه با خویشتن و ابراز مجموعه ای پیچیده و کاملاً متمایز از احساسات است و هوش بین فردی شامل توانایی هوشی فرد برای مواجهه با دیگران، احساس کردن و تمایز قایل شدن بین اخلاق، انگیزه و نیت آن ها ‌می‌باشد، اما پس از گاردنر، سالووی و مایر (۱۹۹۰) از جمله اولین افرادی بودند که هوش هیجانی را به­عنوان زیر مجموعه ­ای از هوش اجتماعی تعریف کردند که شامل توانایی کنترل احساسات و هیجانات خویش و دیگران، تشخیص احساسات و هیجان­ها در خود و دیگران و استفاده از این اطلاعات برای هدایت تفکر و اقدامات خود فرد می شد. در سال ۱۹۹۰ همچنین بار-آن ، مفهوم بهره­ی هیجانی را مطرح کرد تا بر اساس آن بتواند روش خود را برای ارزیابی هوش کلی توضیح دهد. او معتقد بود توانایی ما در کنار آمدن موفقیت آمیز با دیگران، توأم با احساسات درونی را منعکس می­سازد (دهکردی،۱۳۹۳).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...