۱-۳-اهمیت و ضرورت پژوهش

نوجوانی بی تردید یکی از پرماجراترین دوره های زندگی آدمی است. اساس سلامت روانی یا آسیب شناسی روانی دوره بزرگسالی در این دوره بنا نهاده می شود. دگرگونی‌های بی سابقه و سریعی که در این دوران رخ می‌دهد، اعم از تحول در جنبه‌های جسمانی، شناختی، هیجانی و اجتماعی، نوجوانی را به موقعیتی دوگانه برای رشد یا آسیب مبدل ساخته است (سامانی و فولاد چنگ، ۱۳۸۵). هرچند اندیشه غالب بر آن است که بیشتر افراد از این طوفان و استرس به سلامت می گذرند، اما مطالعاتی که در دهه های اخیر صورت گرفته اند، نشان می‌دهند روز به روز بر تعداد نوجوانانی که نشانه های آسیب شناسی رفتاری یا هیجانی را در خویش حمل می‌کنند افزوده می شود (مصلی نژاد فر، ۱۳۹۱). از آنجا که نوجوانی، دوره ای است که در آن تغییرات جسمی و روانی – اجتماعی با هیجان و هیجانات شدید همراه است و بسیاری از دستگاه های عصبی یا شناختی که هیجان را کنترل می‌کنند در ضمن این دوره به رشد می‌رسند (هوپر[۵۳] و همکاران، ۲۰۰۴) توجه به راه های شناختی مقابله با هیجان به هنگام مواجهه با رخدادهای زندگی در این دوره می‌توانند دارای اهمیت باشند، زﻳﺮا ﺑﻴﻦ ﻣﺸﻜﻼت درون رﻳﺰ و ﻓﺮاﻳﻨﺪ ﺗﻔﻜﺮ ﻣﻨﻔﻲ با تحریفهای ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ اﻓﺮاد راﺑﻄﺔ ﻗﻮی وﺟـﻮد دارد (رونان و کندال[۵۴]، ۱۹۹۷).

اگر چه هیجان‌ها اساس زیست شناختی دارند، اما افراد قادرند بر هیجان‌ها و ابراز آن ها تسلط داشته باشند. تنظیم هیجانی به اعمالی اطلاق می شود که به منظور تغییر یا تعدیل یک حالت هیجانی به کار می رود و شکل خاصی از خود تنظیمی است . به طور کلی نظم جویی هیجان یکی از عوامل بهزیستی و کنش وری موفق بوده و نقش مهمی در سازگاری با وقایع تنیدگی زای زندگی ایفا می‌کند . نتایج پژوهش ها نشان می‌دهد که ظرفیت افراد در تنظیم مؤثر هیجان‌ها بر شادمانی روان شناختی، جسمانی و بین فردی تأثیر می‌گذارد. تنظیم هیجان موفقیت آمیز با پیامد های خوب سلامتی، عملکرد تحصیلی و عملکرد شغلی همراه است و بر عکس، نارسایی در نظم جویی هیجان با اختلال های روانی، شخصیتی و اختلال های اضطرابی در ارتباط است (آلداو، نولن هاکسیما و شووایزر[۵۵]، ۲۰۱۰؛ کول[۵۶]، ۲۰۰۹؛ گراتز و رومیر[۵۷]، ۲۰۰۴؛ حسنی و همکاران، ۱۳۸۷). بدین ترتیب انتخاب راهبرد های مقابله ای مؤثر و کارآمد در ابعاد شناختی، هیجانی و رفتاری بر افزایش استفاده از مقابله های سازگارانه و ارتقای سلامت روان اثر می‌گذارند (لنبرن[۵۸]، ۲۰۰۶؛ به نقل از رضائیان، ۱۳۹۱) .

از طرف دیگر بالبی (۱۹۶۹) معتقد است که نظریه دلبستگی فقط نظریه تحول کودک نیست، بلکه نظریه تحول گستره حیات است (مظاهری، ۱۳۷۹ ) و رفتار های دلبستگی و پیامد آن ها در سراسر زندگی فعال و حاضرند و به هیچ وجه به دوران کودکی محدود نمی شوند ( سیمپسون[۵۹]و همکاران، ۲۰۰۷). اگر چه کاهش فراوانی و شدت رفتار دلبستگی با افزایش سن تصدیق شده است، اما کیفیت روابط دلبستگی، به ویژه اوایل نوجوانی به بعد ثابت می ماند. از دید دلبستگی، نوجوانی دوره انتقالی است که در آغاز آن، نوجوان برای کم کردن وابستگی به چهره دلبستگی اولیه تلاش زیادی می‌کند، اما چند سال بعد، در اواخر نوجوانی امکان دارد که خود، برای فرزندانش، چهره دلبستگی باشد. با این وجود، نوجوانی تنها زمان کوتاه و گذرایی نیست که نقش پل ارتباطی بین دو دوره کودکی و بزرگسالی را ایفا کند، بلکه نوجوانی دوره ای عمیق از انتقال ها، بین نظام های رفتاری، شناختی و هیجانی است. در واقع نوجوان، مراحل تحول را از دریافت کننده مراقبت والدین به سوی مراقبت کننده بالقوه برای فرزندانش می پیماید ( کاسیدی و شیور، ۱۹۹۹؛ به نقل از بهزادی پور، پاکدامن و بشارت، ۱۳۸۸). این دوره، همچنین به سبب تأثیرات الگوهای دلبستگی بر رفتار به موازاتی که محرک های تنش زای این دوره به فعال شدن سیستم دلبستگی منجر می شود، دوره‎ای برجسته تلقی می شود.

با توجه به اهمیت مطالب گفته شده و ذکر این نکته که اگر چه در زمینه ی رابطه ی صفات شخصیت، سبک های دلبستگی و حالت های هیجانی به ویژه هوش هیجانی مطالعات متعددی صورت گرفته است ولی در زمینه بررسی راهبرد های تنظیم هیجان بر اساس صفات شخصیت، سبک‌آموزش‌ها و ابعاد دلبستگی، تا کنون طبق اطلاعات محقق، تحقیقی انجام نگرفته است، ‌بنابرین‏ ضرورت دیده شد که در این پژوهش به آن پرداخته شود. نتایج این پژوهش می‌تواند به دانش آموزان کمک کند تا با پی بردن به سبک ها و ابعاد دلبستگی خود و همچنین با شناختن صفات شخصیتی شان بتوانند بهترین راهبرد شناختی تنظیم هیجان را متناسب با این موارد انتخاب کرده و به کار گیرند. همچنین نتایج این پژوهش می‌تواند زمینه و بستری را برای دست اندرکاران تعلیم و تربیت فراهم کند تا ضمن شناخت صفات شخصیتی گوناگون و انواع سبک ها و ابعاد دلبستگی در دانش آموزان اقدام به برنامه ریزی کرده و به آموزش راهبردهای شناختی مؤثرتر و سازش یافته تر برای تنظیم هیجانات در سطح مدارس مبادرت ورزند و ضمن اینکه امید است که نتایج این تحقیق بتواند زمینه را برای انجام تحقیقات گسترده تر فراهم نماید.

۱-۴- متغیرهای اساسی پژوهش

۱)متغیرهای پیش بین(مستقل): صفات شخصیت، سبک های دلبستگی، ابعاد دلبستگی

۲)متغیر ملاک(وابسته): راهبردهای شناختی تنظیم هیجان

۳)متغیر کنترل: دوره تحصیلی

۱-۵- اهداف پژوهش

۱-۵-۱-هدف کلی

هدف کلی این پژوهش تعیین رابطه صفات شخصیت، سبک ها و ابعاد دلبستگی با راهبردهای شناختی تنظیم هیجان در دانش آموزان دوره دوم متوسطه شهرستان مهریز در سال تحصیلی ۹۳- ۱۳۹۲می باشد.

۱-۵-۲-اهداف جزئی

جهت تحقق هدف کلی فوق، اهداف جزئی زیر تدوین گردیده است:

۱- تعیین رابطه صفات شخصیت و راهبردهای شناختی مثبت تنظیم هیجان در دانش آموزان.

۲- تعیین رابطه صفات شخصیت و راهبردهای شناختی منفی تنظیم هیجان در دانش آموزان.

۳-تعیین رابطه سبک های دلبستگی و راهبردهای شناختی مثبت تنظیم هیجان در دانش آموزان.

۴- تعیین رابطه سبک های دلبستگی و راهبردهای شناختی منفی تنظیم هیجان در دانش آموزان.

۵- تعیین رابطه ابعاد دلبستگی و راهبردهای شناختی مثبت تنظیم هیجان در دانش آموزان.

۶- تعیین رابطه ابعاد دلبستگی و راهبردهای شناختی منفی تنظیم هیجان در دانش آموزان.

۱-۶- فرضیه های پژوهش

۱- بین صفات شخصیت و راهبردهای مثبت تنظیم هیجان در دانش آموزان رابطه وجود دارد.

۲- بین صفات شخصیت و راهبردهای منفی تنظیم هیجان در دانش آموزان رابطه وجود دارد.

۳- بین سبک های دلبستگی و راهبردهای مثبت تنظیم هیجان در دانش آموزان رابطه وجود دارد.

۴- بین سبک های دلبستگی و راهبردهای منفی تنظیم هیجان در دانش آموزان رابطه وجود دارد.

۵- بین ابعاد دلبستگی و راهبردهای مثبت تنظیم هیجان در دانش آموزان رابطه وجود دارد.

۶- بین ابعاد دلبستگی و راهبردهای منفی تنظیم هیجان در دانش آموزان رابطه وجود دارد.

۷- صفات شخصیت و سبک های دلبستگی در پیش‌بینی راهبردهای مثبت تنظیم هیجان دانش‎آموزان نقش دارند.

۸- صفات شخصیت و سبک های دلبستگی در پیش‌بینی راهبردهای منفی تنظیم هیجان
دانش آموزان نقش دارند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...