(منبع: حناچی، ۱۳۸۰)

۲-۳-۱۰- مزایای مشارکت

“سی” و همکارانش( ١٩٩٨ ) مزایای مشارکت را عبارت می دانند از:
تقویت روحیه ، افزایش تفاهم متقابل، افزایش میزان بهره وری وکارائی، تقویت روحیه ابتکار، توزیع مناسب اطلاعات، تقلیل تنش ها وسوء ظن ها، افزایش همکاری، ایجاد امنیت خاطر ورضایت، ایجاد زمینه مناسب برای پذیرش تغییرات وتحولات، سهیم بودن ودخالت دادن فرد در امور.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۱- بهره وری در کار افزایش می یابد.
۲- میان ملت یگانگی به وجود می آید.
۳- دگرگونی امکان پذیر می شود.
۴- ایستادگی ومقاومت در مقابل تغییرها کاهش می یابد.
۵- مردم سالاری جای خودکامگی رامی گیرد وانسان ها در تعیین سرنوشت خویش خود سهیم می شوند.
۶- انسان ها توان ونیروی بیشتری می یابند .ترس ووحشت ناشی از تنهایی رخت بر می بندد.
۷- فرهنگ سکوت در هم می شکند.
۸- توسعه پایدار وهمه جانبه تحقق می یابد.
۹- استعدادها شکوفا می شود.
۱۰- مشارکت تاییدی است برشان ومنزلت انسان ها.
۱۲- مشارکت سهیم کردن همه افراد درپذیرش مسئولیت، یکی از مهمترین عواملی که به تداوم حیات بشری یاری رسانده است همکاری، مشارکت ومسئولیت پذیری میان انسان هاست. نگاهی به تاریخ جوامع انسانی نشان می دهد که افراد بشربه گونه ای تدریجی ارزش کار کردن ومعنای مشارکت ومسئولیت پذیری را آموخته اند آن­ها در ابتدا فقط به اعضای قبیله وقوم خود کمک می کردند بی آنکه بیاندیشند همسایه ها چگونه مشکلاتشان را حل می کنند. آن­گاه به تدریج دریافتند که اگر نیروهایشان را با هم در آمیزند قادرند کار انجام دهد، رفته رفته آرزوی اولی بشر یعنی کارکردن با دیگران برای یک هدف مشترک جنبه جهانی گرفت و وسعت یافت به گونه ای که هم اکنون سرعت حمل ونقل وارتباطات تمام ملل را به یکدیگر نزدیک ساخته و هیچ فرد یا ملتی بدون کمک دیگران قادر به ادامه حیات نیست (الشوکی ، ۱۳۸۹: ۵-۲).

۲-۳-۱۱- موانع مشارکت:

سپهری موانع ومحدودیت های مشارکت در کشور را در سه قلمرو اجرایی، فرهنگی و ساختاری به شرح ذیل مطرح نموده است:
موانع اجرایی مشارکت شامل برنامه ریزی متمرکز، فقدان هماهنگی محل، فقدان ساختارهای محلی ومکانیزم نامناسب توزیع.
موانع فرهنگی مشارکت شامل؛ جهل، خودخواهی وخود محوری؛ عدم کنجکاوی، فقدان همدلی؛ عدم اعتماد، احساس حقارت در موانع فرهنگی، با آنکه مشارکت فواید بسیاری دارد ویافته های پژوهشی علمی در دو دهه گذشته درستی این سخن را نشان می دهد، اما مشارکت همچون نهالی است که به سادگی در محیط انسانی نمی روید. در محیط انسانی همواره موانعی وجود دارند که راه مردم را برای دسترسی به مراکز قدرت یا نظام­های تصمیم گیری سد می کند. در قلمرو موانع فرهنگی باید به نوعی از روابط میان مردم اشاره داشت که برپایه نظام خودکامگی یا ارباب- رعیت استقرار دارد. نظام ارباب –رعیت به تفاوتی سهمگین میان دو گروه از انسان ها می پردازد وآنان را از یکدیگر جدا ومتفاوت می شمارد. این نظام به صورت یک شیوه فرهنگی وهنجار اعتقادی در درون خانواده، روستا، شهر، کشور، سازمان، کارخانه وجز آن دیده می شود و راه را برای مشارکت اعضای خانواده، ساکنان روستا و شهر، شهروندان یک کشور، کارکنان یک سازمان یا کارخانه می بندند. جهل ونادانی و محروم بودن از مواهب سواد ودانش های فنی- تخصصی دامنه مشارکت راتنگ کرده وراه را به روی مردم بی اطلاع یا کم اطلاع می بندد. هنجارهای اجتماعی که بخشی از فرھنگ عمومی یک جامعه را پدید می آورند در شمار موانع مشارکت هستند. برخی صاحب نظران موانع وبازدارنده های فرهنگی مشارکت را با این گونه طرح می کنند (اسدی، ١٣٧٠ ، به نقل از طوسی ۱۳۷۹: ۲۵).
– جهل: انسان جاهل توانایی مشارکت ندارد زیرا شناخت لازمی از محیطش ندارد.
– خودخواهی وخود محوری: انسان خود محور نمی تواند با دیگران در آمیزد وبه دنیای آنان رسوخ ونفوذ کند و در واقع زندانی خویشتن خویش است.
– نداشتن اعتماد به دیگران: اعتماد را باید روح مشارکت دانست، بی اعتمادی نمی گذارد قالب کار جمعی شکل بگیرد وبا هم کار کردن یک شیوه پذیرفته شود.
– نبودکنجکاوی: کنجکاوی گسترده وعمیق انسان را به کشف وشناخت وا می دارد.
– نبود همدلی: در هر نوع مشارکتی انسان نیاز به همدلی دارد، یعنی خود را جای دیگری نهادن، همدلی سبب می شود تا انسان بتواند با دیگران بر مبنای تفاهم متقابل برقرا ر کند.
– نداشتن انعطاف ذهنی: جامعه پیچیده ونامتجانس امروز که ناهمسانی­های گسترده دارد می طلبد که مردم در برابر تفاوت های یکدیگر بردبار باشند وتساهل ونرمش نشان دهند.
– احساس حقارت: احساس بی نقشی واحساس نداشتن سودمندی سرانجام به حس حقارت فردی، احساس حقارت مانع می شود که انسان بتواند شکوفا شود، سخن بگوید و با دیگران بیامیزد.
۳- موانع ساختاری، از نظر موسسه تحقیقات توسعه اجتماعی سازمان ملل، موانع ساختاری محلی، ملی وبین المللی بسیاری در کشورهای جهان وجود دارد که مانع مشارکت­های جدی مردم شده است (سپهری، ١٣٧۴: ۹۴-۹۲).

۲-۳-۱۲- ابعاد نظری مشارکت:

۲-۳-۱۲-۱- پارادایم واقعیت اجتماعی:

در این قالب مشارکت اجتماعی به عنوان واقعیتی اجتماعی در اشکال جمعی، انجمنی، گروهی و نهادی عینیت پیدا می کند و از منظر کارکردی و ساختاری در قالب رویکردهای نظری کارکردی -ساختی و تضاد مورد وارسی نظری قرار می گیرد و در سطوح خرد و کلان و میانی با بهره گرفتن از رویکرد جمع گرایی و تبیین های کارکردی ساختاری و سیستمی مورد کاوش روش شناختی قرار می گیرد(غفاری، نیازی، ۱۳۸۶: ۴۰).
در رویکرد ساختی- کارکردی، جوامع یا واحدهای کوچکتر مانند نهادها و سازمانها به عنوان سیستم مفهوم سازی شده و سعی در بیان ویژگی های ساخت اجتماعی آنها بر حسب میزان مشارکت و کارکردشان در حفظ نظام به عنوان یک واقعیت زنده می شود. در واقع، تحلیل کارکردی از مشارکت بر کنش مشارکت کنندگان با توجه به زمینه های عاطفی و شناختی آن­ها بستگی دارد(همان؛ ۴٢).
رویکرد تضاد نیز مشارکت را در قالب ساختار اجتماعی و روابط طبقات حاکم در این ساختار اجتماعی و تعارض های درونی نظام اجتماعی مورد توجه قرار می دهد. در این راستا صاحب نظران نظریه وابستگی، چگونگی مشارکت را در ارتباط نزدیک با ساختار قدرت سیاسی می دانند و آنرا در قالب روابط طبقاتی، ستیز و مبادله و نابرابری بین گروه ها و طبقات اجتماعی مورد توجه قرار می دهند؛ بنابراین مشارکت مؤثر را ناشی از سهیم شدن در نظام قدرت و تصمیم گیری می دانند. به عبارت بهتر آنان کسب قدرت را پیش نیاز اصلی مشارکت قلمداد می کنند. نظریه پردازانی چون فریر، مال هوترا،کولین و اودانل در این رویکرد قرار می گیرند(همان، ۵۲).

۲-۳-۱۲-۲- پارادایم تعریف اجتماعی:

در این قالب، کنشگر اجتماعی موجودی فعال و صاحب اراده و اختیار است و جهان اجتماعی محصول ذهن و اراده و نظام معانی کنشگر است. در قالب پارادایم تعریف اجتماعی، ابعاد ارزشی و هنجاری کنش و عمل مشارکت در نزد کنشگران اجتماعی اهمیتی اساسی پیدا می کند، به طوری که آمادگی های روانی اجتماعی که توسط نظام معانی و ابعاد ارزشی و هنجاری حاکم بر ذهن کنشگران تعریف می شود، اهمیت بسزایی می یابد. در این پارادایم، ارزشهای فرهنگی هستند که پیش نیاز اصلی برای وصول به مشارکت اجتماعی محسوب می شوند (همان، ۷۵). به این ترتیب چنانچه کنشگران مشارکت را امری ارزشمند ارزیابی کنند و تفسیر مناسبی از وضعیت مشارکت داشته باشند آمادگی بیشتری جهت این امر خواهند داشت. هر فردی به عنوان یک کنشگر با توجه به تفسیری که از موقعیت دارد دست به عمل می زند ممکن است این برداشت او ضرورتاً با منافع مادیش همخوانی نداشته باشد با این حال چون مشارکت را امری ضروری می داند اقدام به مشارکت می کند.

۲-۳-۱۲-۳- پارادایم رفتار اجتماعی:

در قالب پارادایم رفتار اجتماعی، مشارکت اجتماعی به عنوان نوعی رفتار مورد مطالعه قرار می گیرد، رفتاری که صورت کاملاً عینی و خارجی داشته و تحت تأثیر محرک­های بیرونی قرار می گیرد. نظریه­ های انتخاب عقلانی، نظریه مبادله و نظریه بازی در این پارادایم جای دارند. در نطریه کنش منطقی، فرض اساسی این است که افراد در صورتی به سوی اقدامات مشارکتی گرایش دارند که بپذیرند در شرایط جمعی و مشارکتی امکان دستیابی به فایده تسریع و تسهیل خواهد شد (همان، ۷۷-۷۵). صاحبنظران این رویکرد از جمله بلومر معتقدندکه فایده ای که از رفتار خاصی برای افراد متصور است باعث اقدام به عمل یا بی عملی می شود براین اساس پیامد و نتایجی که از مشارکت حاصل می شود در میزان مشارکت افراد تعیین کننده است. لذا ایجاد مشوقهای از سوی مسئولین در امر مشارکت تاثیرگذار خواهد بود با این کار افراد احساس می کنند مشارکت آنها پیامد مثبتی در پی دارد و در نتیجه اقدام به مشارکت خواهند داشت.

۲-۳-۱۲-۳- پارادایم ترکیبی:

این پارادایم با توجه به پیچیدگی و ابعاد متعدد و چندگانه واقعیت اجتماعی و برای پرهیز از هرنوع تقلیل گرایی، برای تبیین مشارکت اجتماعی در سالهای اخیر رشد یافته و معتقد است در تبیین واقعیت ها و فرایندهای اجتماعی، باید نگاهی کل گرایانه تر داشت و نوعی کثرت گرایی روش شناختی را پذیرفت. برای مثال پوتر و توماس بر توجه به عوامل ساختاری و نیز عامل فعال انسانی در پویش­های توسعه و مشارکت تأکید کرده اند چراکه از نظر آنان، تأکید بر یک عامل در روند توسعه تصویر ناقصی از آن ارائه می دهد(همان، ۸۸-۸۷).
رویکرد پارادایم ترکیبی مشارکت، با طرح اندیشه های توسعه از پایین، درون زا و بومی که با مفاهیم خوداتکایی و مشارکت مردمی آمیختگی شدیدی دارد و بر استفاده از منابع طبیعی، انسانی و نهادی با هدف ارضاء نیازهای اساسی افراد هر منطقه تأکید دارند، قرابت دارد. اندیشه صاحبنظرانی چون گاندی، نایرره، شوماخر و ساکس در طرح این رویکرد تأثیرگذار بوده است.

۲-۳- ۱۳- نظریه های مشارکت پذیری:

درمورد مشارکت ومشارکت پذیری نظریات گوناگونی طرح شده است. به عنوان نمونه به دو مورد از این نظریات اشاره می گردد:
نظریه بی قدرتی:
به نظر مارکس، مهمترین نوع بی قدرتی را می توان در بیگانگی از کار مشاهده کرد. جدائی کارگران از محصول کار خود، به معنای آن است که انسان تولیدکننده، کنترل خود را برمحصول نهایی از دست می دهد. این امر باعث احساس دلزدگی و بی علاقگی به کار می گردد. مشارکت تابع این احساس است. میزان بی قدرتی، برتری کارکنان درمحیط کار ودر نتیجه کاهش احساس تعلق به محیط کار افزوده می شود وترسی که بین آنان شایع است، ترس از افرادی است که به لحاظ سلسله مراتب بالاتر از آنان قرار دارند ونوع زندگی وشغل کارکنان رادرک نمی کنند، آنان معتقدند” بالائی ها” درمورد آن ها به هر صورت که بخواهند قضاوت می کنند(پارلو، سیمون، ۱۹۸۵: ۷۵).

۲-۳-۱۳-۱- نظریه هانتیگتون ونلسون:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...