مقالات تحقیقاتی و پایان نامه ها – ۲-۵-۴ انگیزش تحصیلی – 10 |
دست کم دردو مطالعه تجربی رابطه بین معنا در زندگی و بیحوصلگی با بهره گرفتن از روش های کیفی مورد بررسی قرار گرفته است. در مطالعه اول دراب و برنارد[۲۷۰] (۱۹۷۸)، بر اساس مطالعات موردی بالینی فرضهای روانکاوی کلاسیک که بیحوصلگی پیامداعمال دفاعی است (بیحوصلگی وقتی رشد میکندکه اهداف از سوی هشیاری منع میشوند. در نتیجه این سرکوبی،خیالبافی و هیجان به وجود میآیند. وانگ، ۱۹۷۵؛ به نقل از شلی و همکاران، ۲۰۰۹) را به چالش کشیدند. در حقیقت دراب و برنارد نتیجه گیری کرده اند که فردی که به طور مستمر(مزمن) بیحوصله می شود، عاری از هدف است و در به دست آوردن یک طرح بنیادی که به زندگی او معنا میدهد، شکست خورده است. بنابرین آن ها بیان میکنند، فقط زمانی که افراد یک طرح یا موضوع زندگی معنادار را پذیرفتهاند، می توانند بر بیحوصلگی غلبه کنند. علیرغم این فقدان مسیر(جهت) تا اندازهای نتیجه عوامل دفاعی است. این فقدان هدف یا معنا که عامل سببی(علمی) بیحوصلگی مزمن است.
براجیل(۲۰۰۰) یک نظری مشابه درباره بیحوصلگی ارائه کردهاست. وی از مصاحبه با افرادی که در زندگیاشان بیحوصله بودند پی برد که بیتعادلی (دوگانگی های) هیجانی یک عنصرکلیدی در بیحوصلگی در زندگی است. این بیتعادلی بعد از اینکه افراد از اهداف، رویاها و طرحهای شخصی خودچشم پوشی کنند حاصل می شود. بعد از جایگزینی امیالشان با خواسته هایی که مطلوبیت کمتری دارند، آن ها دچار این ازهم پاشیدگی[۲۷۱] هیجانی میشوند. ازطرفی آن ها جهان و دیگران را سرزنش میکنند و نسبت به آن ها خشمگین میشوند، بویژه کسانی که آن ها را مجبورکردهاند که از اهداف خود چشم پوشی کنند. ازسوی دیگر این افراد احساس شرم و خودملامتی (سرزنش) دارند، با درک این موضوع که آن ها آرزوها و رویاها خود را ناچیز (ارزان) فروختهاند برای اینکه اهداف و آرزوهای دیگران را دنبال کنند. مشابه به این دارب و برنارد(۱۹۸۷) بیان کردهاندکه از دست دادن یا شکست در توسعه اهداف معنادار زندگی باعث تجربه بیحوصلگی مزمن می شود.
نظریه وجودی و این دو مطالعه کیفی بیان میکنند که بیحوصلگی از فقدان معنا در زندگی ناشی می شود. علیرغم اینکه مطالعات قبلی نشان داده اند که این متغیرها وقتی در یک زمان اندازهگیری میشوند به طور معناداری با هم وابسته هستند (مک دونالند وهالند، ۲۰۰۲)پس علت نمیتواند به تنهایی از همبستگیها، استنباط شود (شلی و همکاران، ۲۰۰۹). به همین منظور شلی و همکاران(۲۰۰۹) در مطالعه ای با استفاده طرح پژوهشی کمی وکنترل شده روابط این متغیرها را بررسی کردند. به ویژه فرضیات وجودی را که فقدان معنا در زندگی علت بیحوصلگی است، را آزمودند. درمطالعه اول هدف تعیین این موضوع بود که چگونه بیحوصلگی، معنا در زندگی، افسردگی و اضطراب با هم همبسته هستند. در این مطالعه۱۳۸ دانشجوی لیسانس که در درس زمینه روان شناسی ثبت نام کرده بودند شرکت کردند (۷۷% زن با میانگین سنی۴/۱۹و ۵/۲ = SD). برای سنجش بیحوصلگی از مقیاس آمادگی بیحوصلگی(BPS) هفت گزینهای استفاده شد. همچنین از مقیاس مقابله با بیحوصلگی (هامیلتون و همکاران، ۱۹۸۴) استفاده شد.
برای سنجش هدف و معنا در زندگی از تست هدف در زندگی[۲۷۲] (PIL؛ کرونباخ[۲۷۳]، ۱۹۸۶؛ کرونباخ و ماهولیک[۲۷۴]، ۱۹۶۴؛ به نقل از شلی و همکاران، ۲۰۰۹) استفاده باشد. نتایج به دست آمده نشان داد که بین بیحوصلگی و معنا در زندگی یک همبستگی منفی و معنادار (۵۷۴/۰- =r) وجود دارد. بین افسردگی و بیحوصلگی یک رابطه مثبت و معنادار وجود داشت (۴۶۶/۰ =r) و بین هدف در زندگی و افسردگی نیز یک رابطه منفی و معنادار (۶۵۴/۰- =r) وجود داشت. نتایج تحلیل عاملی نشان داد که اضطراب و افسردگی یک عامل واحد را تشکیل می دهند در حالی که بیحوصلگی یک عامل مستقل بود.
پیشبینی می شود که بیحوصلگی، معنا در زندگی، افسردگی و اضطراب با هم وابسته باشند با این حال به لحاظ روان سنجی سازه های مستقلی باشند. تأیید برای این پیشبینی، یک مدل چهارعاملی که برازش بهتر با داده ها دارد نسبت به مدل سه عاملی دارد، فراهم شده است. آزمون تفاوت کای اسکور برای مقایسه مدلهای تودرتو[۲۷۵] ، مدل چهارعاملی استفاده شد. درهرمدل ۳عاملی دو عامل پنهان برای اندازه گیری سازه های اساسی مشابه را به شکل زیراختصاص داده شد :
مدل ۳ عاملی A : افسردگی/ اضطراب ، بیحوصلگی و معنا در زندگی
مدل۳ عاملی B : افسردگی، اضطراب، بیحوصلگی/ معنا در زندگی
مدل ۳عاملی C : بیحوصلگی/ افسردگی، اضطراب و معنا در زندگی
مدل۳ عاملیD : بیحوصلگی/ اضطراب، افسردگی و معنا در زندگی
نتایج نشان داد که راه حل چهار عاملی یک برازش عالی با داده ها داشت. و مدلهای سه عاملی برازش کمتری نسبت به داده ها داشت به استثنای مدل۳ عاملی A که اضطراب و افسردگی در یک عامل واحد ترکیب، میشدند، اما بهتر از مدل چهار عاملی نبودند. به طور خلاصه این یافته بیان می کند بیحوصلگی با معنا در زندگی وابسته است با این حال از لحاظ روان سنجی همانند دیگر عواطف منفی (اضطراب- افسردگی) مستقل از معنا در زندگی است.
در مطالعه دوم ۸۸ نفراز همان نمونه قبلی (۷۷% زن) در این مصاحبه شرکت کردند. در دو زمان با فاصله ۸ هفتهای شرکت کنندگان همان مجموعه پرسشنامه ها را پر کردند، در اینجا اطلاعات با بهره گرفتن از رگرسیون تحلیل شدند نتایج نشان داد که معنا در زندگی در هر دو بار بیحوصلگی را به طور معناداری پیشبینی می کند (۱۹۶/۰- =β) در حالی که اضطراب و افسردگی پیشبینی نکردند. بطورخلاصه معنا در زندگی یک پیشبینی کنندۀ مهم و معنادار بیحوصلگی بود.
۲-۵-۴ انگیزش تحصیلی
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1401-09-25] [ 03:37:00 ب.ظ ]
|