مقطع کارشناسی ارشد : مطالب پژوهشی درباره بررسی عوامل خطر ساز محیطی اجتماعی ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
از بزهکار با عنوان میکروب تعبیر می کنند و می گویند همان طور که هر انسانی با خود میکروب هایی دارد و هر جا که بستر و زمینه مساعدی برای باروری آن میکروب موجود باشد، آن میکروب زنده شده و شخص را بیمار می کند، در جرم شناسی نیز همین گونه است، یعنی وقتی اجتماع وسوسه های ارتکاب جرم را در شخص به وجود آورد و اگر مکانیزم های دفاعی او در مقابل این وسوسه ها از بین برود، فرد مرتکب جرم می شود، پیشگامان این مکتب کتله و گری و سپس تارد می باشند. نخستین دانشمندی که به کمک اعداد همبستگی محیط جغرافیایی و جرم را نشان داده است فیزیک دان و منجم بلژیکی کتله بوده است او «قانون حرارتی بزهکاری» یا «دمای بزهکاری» را مطرح کرد. پس از او دانشمند فرانسوی به نام گری تحت تأثیر تحقیقات آماری کتله در فرانسه به بررسی رابطه گرما و سرما و محیط جغرافیایی پرداخت و گفت جنایات علیه اشخاص در نواحی جنوب و به هنگام فصول گرما بیش تر اتفاق می افتد و جرایم علیه اموال در نواحی شمال و به هنگام سرما زیادتر اتفاق می افتد. کتله و گری از پایه گذاران مکتب جغرافیایی شناخته می شوند.[۳۶]
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۲ ـ بوم شناسی یا کدشناسی
بررسی محیط جغرافیایی، دانش نوخاسته ای به نام اکولوژی یا بوم شناسی را متبادر به ذهن می سازد که موضوع این در علم (جغرافیا و اکولوژی) کاملاً از یکدیگر متمایز است: بوم شناسی انسانی نفوذ و تأثیر محیط طبیعی را در روابط انسانی با همنوعان خود مورد مطالعه قرار می دهد ولی جغرافیای انسانی تأثیر محیط طبیعی را بر روی انسانی که در آن محیط زیست می کند بررسی می نماید. تأثیر آب و هوا، فصول، شب و روز، جلگه، کوهستان، شهر، روستا و ترکم جمعیت در بروز جرم از مسائل اساسی بوم شناسی جنایی است. واژه اکولوژی ار ابداعات زیست شناس معروف آلمانی هاکل می باشد. ساموئل کینگ برگس، پارک و شاگرد او مک کنزی را از پیشتازان مطالعه بوم شناسی انسانی در امریکا می شناسند. به غیر از پیروان مکتب شیکاگو، جامعه شناسان نیز مانند زیست شناسان از اصول بوم شناسی استفاده می کنند. تأثیر محیط در جامعه پیوسته در حال تغییر است و این تغییرات بیش تر ناشی از پیشرفت های فنی و توسعه صنعتی است که امکانات نوینی به وجود می آورد و سطح زندگی را بالا می برد و تغییرات عمیقی در شرایط اقتصادی ایجاد می کند. اگ برن و نیم کف بوم شناسی انسانی را چنین تعریف می کنند: «بوم شناسی شاخه ای است از زیست شناسی که زندگی گیاهان و جانوران را در زمینه محیط نشو و نما یا «بوم» آن ها بررسی می کند. موضوع بوم شناسی محیط های گوناگون انسانی است و مقصود از محیط زندگی هم محیط طبیعی و هم محیط اجتماعی است. بوم شناسی انسانی روابط گروه ها را با محیط طبیعی خود (خاک، آب و هوا، خوراک و …) و نیز روابط گروه ها را با محیط اجتماعی خود (فرهنگ) جست و جو می کند با این وصف، آن چه مورد تأکید بوم شناسی انسانی است، مختصات جغرافیای اجتماعی و از آن جمله نوع خاک، چگونگی اقلیم و کمیت و کیفیت مواد معدنی و خوراکی است.
۳ ـ نظر فری درباره محیط طبیعی
از نظر انریکو فری عوامل تولید کننده جرم به سه دسته تقسیم می شوند: ۱ ـ عوامل انسانی یا فردی ۲ ـ عوامل فیزیکی (محیط طبیعی) ۳ ـ عوامل اجتماعی .
مراد فری از عوامل فیزیکی تمام عوامل مربوط به محیط طبیعی است که بنا بر آمار جنایی از عوامل بسیار مؤثر در بروز جرایم مختلف است که عبارتند از: آب و هوا، طبع خاک، شب و روز، فصول، حرارت سالیانه، شرایط جوی و محصول کشاورزی، طبقه بندی سه گانه فردی مورد انتقاد تارد قرار گرفت. او خاطر نشان کرد که عوامل فیزیک نباید عوامل جداگانه محسوب شوند زیرا این عوامل با عوامل انسان شناسی و عوامل اجتماعی یکی است پس بهتر که این عوامل را در جای تقسیمات صحیح خود قرار دهیم یعنی عوامل بیولوژیک و اجتماعی را جداگانه به عنوان دسته جدیدی محسوب ندانیم. فری در اهمیت تشریح قانون اشباع جنایی درباره محیط طبیعی اضافه می کند: «آمارهای جنایی نشان می دهد که تغییرات محیط همیشه متضمن تغییرات نسبی ارتکاب جرم بوده است. مثلاً در فرانسه ارقام جنایات علیه اشخاص در طی شصت دو سال خیلی کم تغییر کرد این نظر درباره انگلستان و بلژیک نیز صادق است زیرا از یک طرف اوضاع محیط ثابت مانده و از سوی دیگر استعدادهای افراد و شهوات انسانی کمتر تغییر پذیر است مگر این که آثار جوی یا اجتماعی فوق العاده ای پیش آید مانند: قحطی، سیل، طوفان، زمین لرزه یا انقلاب خونین.»
۴ ـ نظر ساترلند درباره محیط طبیعی
ساترلند مانند سایر جرم شناسان امریکایی، قبل از هر چیز به شرایط اجتماعی بزهکاری توجه دارد و بزه را یک پدیده اجتماعی می شناسد. در تحقیقات جرم شناسی به عوامل قومی، مهاجرت، ناسازگاری بعضی از گروه ها، عدم رشد، خرده فرهنگ توجه دارد وی را از زمره دانشمندانی باید شمرد که جنایت را مسئله ای ناشی از تعارض فرهنگی می شناسد و نظریه معاشرت ترجیحی از اوست. ساترلند در کنار محیط طبیعی، به نقش مسلم محیط انتفاعی بازرگانی و صنعتی و مالی پرداخته و نحوه تأثیر آن ها را در پدید آوردن و توسعه تبهکاران بررسی نموده است و نقش محیط طبیعی را ضعیف و بی اثر می شمارد. عقیده ساترلند بر این است که «از مدت ها پیش کوشیدند تا اثر عوامل طبیعی را در رفتار جنایی کشف نمایند و بین طبیعت و جرم رابطه علیت بیایند. مثلاً ثابت نمایند که جرایم علیه مالکیت در زمستان و جرایم علیه اشخاص در تابستان بیش تر از سایر فصول است، لکن درباره نتایجی که به دست آمده است باید گفت که در پاره ای موارد شرایط و اوضاع طبیعی رابطه بسیار ناچیزی با تبهکاری دارند و حتی در پاره ای موارد این رابطه ناچیز وجود ندارد. به طور کلی نظریه محققانی که رابطه جرم و عوامل طبیعی را پذیرفته اند متضمن مستثنیات فراوانی است مانند این که نوزادکشی در زمستان بیش تر از سایر فصول است و حال آن که آدم کشی در تابستان بیش تر رخ می دهد. در ثانی شرایط و اوضاع طبیعی، محیطی را که انسان ها در آن به سر می برند مقید می سازد و در نتیجه می تواند مشکلاتی در تماس های بین اشخاص به وجود آورد یا بعضی از آن ها را تسهیل نماید. در صورت نخست، عوامل طبیعی، موقعیت هایی برای ارتکاب جرم پدید می آورد. به این ترتیب قسمت اعظم جرایم علیه اشخاص در تابستان محتملاً ناشی از کثرت تماس های انسانی در این فصل است. اشمید گزارش داد که نرخ آدمکشی در شهر ستل در زمستان به حداکثر می رسد و توضیح داد که این امر ناشی از هجوم کارگران فصلی در پایان پاییز است. وی ثابت نکرده است که تغییرات حاصله در شرایط جغرافیایی انعکاسی در وضع رفتار و تأثیری در ارزش هایی که تبهکاری را تسهیل می کند داشته باشد.» به هر حال هر چند رابطه قطعی و جزمی بین عوامل طبیعی و وقوع بزه نمی توان یافت لکن عوامل طبیعی به تنهایی مؤثر در بروز بزه نیست بلکه با ترکیب عوامل اجتماعی و خصوصیات جسمانی و روانی افراد ممکن است نقش مثبت یا منفی داشته باشد.
۵) نظر استاد استفانی در مورد محیط طبیعی
استفانی استاد دانشگاه حقوق، اقتصاد و علوم اجتماعی پاریس در کتابی تحت عنوان «حقوق جزای عمومی و جرم شناسی» که با همکاری لواسور استاد همان دانشگاه تألیف کرده اند عوامل جرم زا را به دو دسته درونی و بیرونی تقسیم کرده اند مراد استادان ارجمند از عوامل بیرونی جرم زا، همان محیط زیست و عوامل اجتماعی است و آن را به چهار گروه: محیط طبیعی، محیط اقتصادی، محیط خانوادگی و محیط اجتماعی تقسیم کرده اند که محیط طبیعی شامل عوامل زیر می باشد:
۱ ـ محیط جغرافیایی: نوع زندگی مردم کشورهای کوهستانی، جلگه ای، ساحلی، مرکزی، یکسان نیست و نوع جرایم آن ها با یکدیگر متفاوت است.
۲ ـ اقلیم و فصول: عرض جغرافیایی کشور، آب و هوا، رطوبت، برودت، گرما و طول شب و روز در نوع و تعداد بزه مؤثر است. عرض جغرافیایی کشور در فیزیولوژی ساکنان آن و در منش و اخلاق آنان مؤثر است. جنایات خونین در مناطق جنوبی فراوان بوده است. بلندی روزهای تابستان که مهد زندگی اجتماعی و موجب توسعه روابط مردم است به تنهایی برای افزایش بزهکاری کافی است.
۳ ـ جمعیت: تراکم جمعیت: تراکم جمعیت در بزه و طرز ارتکاب آن مؤثر است. این دو استاد به اتفاق همکار سوم خود ژامبو مرلن در کتاب دیگری که تحت عنوان «جرم شناسی و علم اداره زندان ها» تألیف کرده اند در مبحث محیط طبیعی ضمن ین که تأثیر شهرسازی را در واقع جرایم گوشزد می نمایند و نقش مسکن و محیطی که افراد در آن زندگی می کنند و یا اوقات فراغت خود را می گذرانند از نظر دور نداشته اند و به بررسی همبستگی بین بزهکاری و نوع مسکن پرداخته اند و تصدیق دارند که هر چند بزهکاری بر حسب انواع مسکن تغییر می کند. ولی انتخاب مسکن بستگی به وضع اقتصادی اشخاص ذی نفع و بحران های مربوط به مسکن دارد انواع مسکن از جمله محله های فقیرنشین (زاغه نشینی و حلبی آباد) هتل مبله، خانه شخصی، آپارتمان، خانه های اجاره ای و ..و تأثیرش را در بزهکاری بررسی نموده اند.[۳۷]
ب) مفهوم محیط اجتماعی:
محیط اجتماعی از گذرگاه عینی، در بادی امر ممکن است بر حسب درجات عظمت، به «محیط های بزرگ» و «محیط های کوچک» تقسیم شود و سپس برحسب عمق به محیط های بوم شناسی، فرهنگی و اقتصادی تقسیم شده و مورد توجه قرار گیرد.
عظمت امری است نسبی و ضابطه دقیق برای تعریف و توصیف آن در دست نیست بنابراین بزرگی و کوچکی نمی تواند ملک اعتبار برای تقسیم بندی محیط اجتماعی محسوب شود و به همین مناسبت این تقسیم کاربرد چندانی ندارد. در این دورنما، اگر یک واحد اجتماعی مانند شهر را محیط بزرگ تلقی کنیم، هر چند نسبت به روستا یت بخش و یا یک محله از همان شهر محیط بزرگی محسوب می شود ولی همین شهر نسبت به واحد اجتماعی هم نام خود یعنی شهر وسیع تر و پر جمعیت تر یا واحد جغرافیایی و سیاسی استان یا کشور، محیط کوچک به شمار می رود. مشکل دیگر این تقسیم، نارسایی آن است و نمی تواند شامل تمام عوامل محیط اجتماعی گردد و یا این عوامل را به نحوی علمی طبقه بندی نماید ناگزیر هر یک از عوامل اجتماعی باید تحت عنوان مستقل و مجزا بررسی شود بدون این که بتوان جنبه ترکیبی و دورنمای کامل اجتماعی از این رهگذر به دست آورد. این تقسیم بندی فقط در جامعه شناسی جنایی تطبیقی، برای واحدهای اجتماعی هم نام و بر اساس اختلاف کمی و آن هم به صورت انتزاعی و پراکنده ممکن است به کار رود. روش دیگری برای تجزیه و تحلیل و توصیف محیط اجتماعی در جامعه شناسی جنایی متداول است بدین نحو که محیط اجتماعی را از یک سو به محیط کلی و از سوی دیگر به محیط شخصی تقسیم می نمایند.
الف) محیط کلی: یا محیط عمومی شامل تمام اوضاع و احوال و مقتضیات عمومی محیط یک جامعه است که بر روی تمام افراد آن جامعه اثرات مشترکی دارد.
ب) محیط شخصی: محیط شخصی بر عکس محیط کلی فقط شامل اطرافیان فرد می شود این محیط فردی را که در بر گرفته تحت تأثیر خود قرار می دهد و در او اثر خاصی می بخشد و معمولاً این اثرات قاطع می باشد. محیط شخصی با توجه به میزان تأثیر و دخالت اراده فرد در انتخاب و قبول آن به محیط های اجتناب ناپذیر (اصلی)، محیط مسکن، محیط انتخابی (شامل محیط شغلی، تفریحی و …)، محیط اتفاقی (مثل محیط تحصیلی و آموزشی) و محیط تحمیلی (مثل زندان) تقسیم بندی می گردد. صرف نظر از انواع تقسیم بندی های عوامل خطرساز اعتیاد نظر به این که موضوع پایان نامه محدود به شهرستان کلاله می باشد لذا در این پایان نامه عواملی که بیش ترین تأثیر را در مورد اعتیاد افراد این شهرستان به جا می گذارند بررسی می شوند.
گفتار دوم: اقسام محیط اجتماعی
درباره محیط اجتماعی باید بین «محیط اجتماعی عمومی» که از تمام شرایط عمومی جامعه تشکیل شده و نتایج مشترکی برای تمام شهروندان یک کشور به بار می آورد (وضع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی) و «محیط شخصی» که به عکس به اطرافیان بلافاصله افراد مربوط می شود، تفکیک قائل شد در این جا محیط اجتماعی عمومی مطرح نمی شود که خود موضوع بحث مطالعات جرم شناسی کلان است.[۳۸]بلکه به محیط شخصی می پردازیم این محیط فردی را که در برگرفته تحت تأثیر خود قرار می دهد و در او اثر خاصی می بخشد و معمولاً این اثرات قاطع است. لذا تقسیم بندی حاضر ما همان محیط اجتماعی عمومی (کلی) در مقابل محیط اجتماعی شخصی است که به لحاظ تورم محیط های مؤثر اجتماعی بر احوال افراد در این مجال صرفاً به تعدادی از عوامل محیطی شخصی اشاره می گردد. این محیط را به فراخور تأثیر و دخالت مثبت اراده فرد در انتخاب و قبول آن به «محیط انتخابی یا مورد قبول» که در مقابل آن «محیط تحمیلی» قرار دارد تقسیم می نمایند و چنان چه اراده هیچ گونه نقشی، چه مستقیم یا غیر مستقیم، مثبت یا منفی در انتخاب محیط نداشته باشد به این محیط، «محیط تحمیلی یا اجتناب ناپذیر» اطلاق می گردد و اگر محیط این چنین عام و اجتناب ناپذیر نباشد آن «محیط اتفاقی» است.[۳۹] این تقسیم بندی را دوگرف برای بررسی تأثیر عوامل محیط شخصی یا «مرکز رشد» بر شکل گیری شخصیت بزهکار قائل شده است.
الف) محیط اجتناب ناپذیر (محیط اصلی یا حتمی): محیطی است که در آن فرد نمی تواند زندگی نکند[۴۰] در واقع همان محیط خانوادگی است که فرد در آن جا چشم به دنیا گشوده و رشد خود را آغاز می کند. هر چند خانواده در قانون مدنی و دیگر قوانین ایران تعریف نشده است ولی در معنی عام و خاص با توجه به مقررات مختلف می توان برای آن در نظر گرفت خانواده به معنی عام عبارت از گروهی است مرکب از شخص و خویشان نسبی و همسر او گروهی که از یکدیگر ارث می برند مواد ۸۶۲ و ۱۰۳۲ قانون مدنی ناظر به این معنی است. خانواده به معنی خاص یا خانواده هسته ای عبارت از زن و شوهر و فرزندان تحت سرپرستی آن هاست که معمولاً با هم زندگی می کنند و تحت ریاست شوهر و پدر می باشند به هر تقدیر خانواده قدیمی ترین و مهم ترین گروه اجتماعی است.[۴۱]
آرامش و امنیت، مهر و محبت در محیط خانواده از عوامل بسیار مهم در رشد جسمی و روانی اطفال و نوجوانان است و آن را می توان ویتامین روانی کودک نامید. طفلی که از محبت خانوادگی محروم است خود را از خانواده و اجتماع طرد شده و منزوی تلقی کرده و همواره درصدد انتقام جویی است و پس از ارتکاب اعمال خلاف قوانین احساس شعف می یابد. اطفال در صورت کمبود محبت و محرومیت از عواطف انسانی، عصیان گر و پرخاشگر شده به طرف ارتکاب جرائم سوق داده می شوند.[۴۲] همان طور که از آمار جرایم اطفال در کشورهای مختلف بر می آید، اکثر مجرمین صغیر منتسب به خانواده هایی هستند که سطح زندگی و فرهنگ بالایی ندارند. دکتر «منو» روانشناس اطفال در کتاب خود به نام (تأثیر اختلافات خانوادگی در اختلالات روانی) می نویسد: تقریباً ۴۵ درصد بزهکاران جوان در خانواده هایی بزرگ شده اند که غالباً میان اعضای آن نفاق و کدورت وجود داشته و یا این که بین والدین جدایی افتاده است.
۱ ـ رابطه طفل با مادر: ماه های اولیه زندگی که شخصیت طفل هنوز شکل نگرفته اثر تغذیه و تماس و آغوش مادر و یا آغوش کسی که نقش مادر را ایفاء می نماید تأثیر مهمی در رشد جسمی و روانی طفل دارد. تنبیه یا نوازش زیاده از حد مادر در سال های اولیه زندگی کودک، گاهی منجر به نارضایتی و رفتار منفی او شده و ممکن است از خوردن شیر مادر خودداری نماید و یا حالت بهت زده پیدا کند که بعداً رفع حالات مذکور بسیار دشوار است. اطفالی که از مراقبت و نوازش مادر محروم و در پرورشگاه ها نگه داری می شوند به سبب محرومیت از نوازش و محبت تکامل شخصیت آنان دچار اختلال می گردد. عده ای از متخصصین معتقدند که محرومیت کودک از عواطف مادری در چند ماهه اول زندگی، یکی از علل ابتلا به اسکیزوفرنی (جنون جوانی) در دوره بلوغ است. همچنین روانپزشکان عقیده دارند جهت پیشگیری از تولد اطفال آنورمال می بایست به نکاتی توجه کرد از جمله این که از مصرف برخی داروها و قرص ها در زمان حاملگی خودداری نمود چرا که برای جنین مضر بوده و اختلالات روانی در وی فراهم می آورد. ثانیاً مادران باید به هنگام بارداری از انجام کارهای سخت و نامتناسب خودداری کنند تا کودک از جهت فکری و جسمی سالم متولد شود. ثالثاً خانم های حامله باید از استعمال سیگار، مواد مخدر و مشروبات الکلی خودداری نمایند چرا که موجبات معلولیت جسمی یا روانی نوزادشان را فراهم می کند.[۴۳] همه جا مادر معمولاً مهم ترین فرد در نخستین دوره زندگی کودک است لذا ماهیت روابطی که میان مادر و کودک برقرار می شود تحت تأثیر شکل و نظم و ترتیب تماس آن ها قرار می گیرد.[۴۴] حتی طرز شیر دادن کودک نیز در تشکیل شخصیت نقش مهمی ایفا می کند از شیر گرفتن طفل اگر ناگهانی و خشن انجام گیرد و توأم با طرد باشد رشد عاطفی طفل را دچار وقفه می نماید. کودک از ۸ ماهگی روابط اجتماعی را با امر و نهی مادر به او می آموزد مادرانی که در خارج از منزل کار می کنند و به علت اشتغال به کار و خستگی جسمی روانی، حوصله رسیدگی به امور تربیتی طفل را ندارند، طفل در موقع مراجعت از مدرسه بدون مراقب و دلسوز بوده و خودسر بار آمده و به دست سرنوشت رها می شود. اطفالی در غیاب مادر به افراد مختلف (مستخدم، همسایه و غیره) سپرده می شوند به اختلال عاطفی دچار شده و به آسانی تحت تأثیر تلقین دیگران قرار می گیرند.
۲ ـ رابطه با پدر: دومین شخصیتی که در تکوین شخصیت کودک نقش مهمی را ایفا می کند پدر می باشد که با آمریت خود طفل را برای اطاعت از مقررات و قوانین اجتماعی آماده می سازد. حضور پدر در خانواده اثرات غیر قابل انکار در روحیه طفل باقی می گذارد که عواقب آن در دوره بزرگسالی و بلوغ آشکار می گردد.۳ هر چند زیاده روی پدر در تنبیه بدنی بچه را پرخاشگر می کند. لکن مقنن در ماده ۵۹ قانون مجازات اسلامی اقداماتی که توسط والدین به منظور تأدیب یا حفاظت صغار انجام شود مشروط به این که اقدامات مذکور در حد متعارف، تأدیب و محافظت باشد را جرم نیز ندانسته و حتی فراتر از این موضوع مقنن در تبصره ۲ ماده ۴۹ قانون مجازات اسلامی در باب حدود مسئولیت جزایی اعلام می نماید: «هرگاه برای تربیت اطفال بزهکار تنبیه بدنی آنان ضرورت پیدا کند تنبیه بایستی به میزان و مصلحت باشد» صرف نظر از این موضوع مقنن واژه تنبیه و مصادیق آن را احصا ننموده است لکن به نظر نگارنده مجوز قانونی برا ی تنبیه کودک از سوی پدر یا مادر تا اندازه ای است که باعث تغییر رنگ پوست نگردد در غیر این صورت موضوع مشتمل بر ماده ۴۸۴ قانون مجازات اسلامی (دیه جنایتی که باعث تغییر رنگ پوست یا تورم می شود) خواهد بود. از دیگر سو افراط پدر در محبت، اثر روانی آمریت را از بین می برد طفل نازپرورده زودرنج، ترسو و خودخواه بار آمده و بعد از بلوغ نیز تصور می کند که در اجتماع نیز انجام هر امری برای او مجاز است و طاقت انتقاد را نداشته و به قوانین و مقررات وقعی نمی گذارد.[۴۵] ارسطاطالیس می گوید: «مردم بیش تر در بند ضروریات اند تا استدلال، و ترس از تنبیه بیش تر از جاذبه خیر محرک آن ها می تواند باشد.»[۴۶] به نظر نگارنده جهت حصول به فرایند مطلوب در تربیت طفل در کانون خانواده می توان از همان قاعده فقهی «الجمع مهما امکن اولی من الطرح». استفاده نموده نظیر آن چه سعدی شاعر پر آوازه در گلستان خود می سراید: «درشتی و نرمی به هم در به است چو رگ زن که جراح و مرهم نه است»
۳ ـ خانواده آشفته: این خانواده با کشمکش ها و اختلالات رفتاری نظیر غیر منطقی بودن، دعوا، تعرض و … مشخص می شود و اعضای آن دارای شخصیت های مخرب و غیر عادی هستند که فضای خانه را به اضطراب و تنش می کشانند. یادگیری خشونت در خلال خشونت های داخل خانواده نفوذ مستقیم بر شخصیت کودک بزهکار دارد.[۴۷]هر چند والدین در چنین خانواده هایی حضور فیزیکی دارند، اما فضای حاکم بر خانواده توأم با طرد فرزندان، عدم محبت و بی توجهی به مسائل آن ها می باشد کودک یا نوجوان این خانواده به دلیل کمبود محبت و تربیت ناصحیح در مواجهه با یک محبت کاذب اقدام به فرار می کند. والدین چنین خانواده هایی در کانون ارتباطات خانوادگی حضور فعال ندارند فرزندان به حال خود رها شده اند و روابط آن ها فاقد هر نوع نظارت صحیح می باشد. در این خانواده کارکرد تربیتی و کنترل غیر رسمی خانواده تضعیف شده، آرزوهای بی حد و غیر عادی شدت یافته و زمینه هنجارشکنی فرزندان فراهم است. این نوع خانواده فاقد سرمایه اجتماعی است و نمی تواند به عنوان یک منبع کنترل، مانع رفتارهای تند جوانان از جمله فرار آنان از خانه شود.
یک زن ایرانی به خاطر سابقه بد ذهنی خود از فرار از منزل و آثار سوء آن می گفت بیست سال مثل سگ نگهبان در خانه خوابیدم تا بچه هایم آن چه را من تجربه کردم، تجربه نکنند.[۴۸] پدیده هایی مثل مشاجره و اختلافات پدر و مادر، عدم توافق اخلاقی آنان و غافل بودن آن ها از تأثیر منازعات در رفتار و حالات کودکان عموماً سبب کشمکش های درونی، تشویش و ترس، درون گرایی افراطی و پدیده های مشابه دیگری می شود که در نتیجه رفتار سالمی در کودک ایجاد نمی کند آن چه که خشونت های خانوادگی نامیده می شود صورت بسیار متنوع دارد و از درگیری های لفظی میان اعضا تا کشتن والدین توسط فرزندان می تواند مطرح باشد.[۴۹] اثرات روانی محیط متشنج خانوادگی در دوران اولیه طفولیت و دوران بلوغ با انواع اختلالات و بیماری های روانی ظاهر می گردد. نفاق، ناسازگاری و مشاجره دائمی پدر و مادر، آثار شومی در روان طفل باقی می گذارد طفل به علت عدم آرامش روانی، به تحصیل و کار خود بی علاقه شده دائماً مضطرب است و ثبات ندارد آثار این ناراحتی ها بعداً در سنین بلوغ و بزرگسالی به صورت عصیان، پرخاشگری و سرکشی از مقررات و قوانین اجتماعی و یا بی تفاوتی و انزوا و گوشه نشینی ظاهر و منجر به ارتکاب جرایم مختلف می گردد.[۵۰] وقتی محیط خانواده برای زندگی مناسب نباشد فرزندان سعی می کنند بیش ترین اوقات خود را در خارج از خانواده بگذرانند و این کار ارتباط آن ها را با دیگرانی که چون شکارچیان ماهری به دنبال شکار می گردند زیاد می کند و آن ها پس از شناخت مشکل شخص در نقش انسانی دلسوز و با توجه به مشکلات دیگران ظاهر شده و برای فرار از این واقعیت تلخ او را به مصرف داروی مخدر دعوت می کنند و پس از چند بار مصرف معتادش می کنند ولی پس از معتاد کردن او، دیگر از دلسوزی آن ها خبری نیست هر قدر جدال های خانوادگی بیش تر باشد، احتمال کشش به طرف اعتیاد و سایر انحرافات اجتماعی بیش تر است.[۵۱]
۴ ـ طلاق و جدایی
در قانون مدنی ایران مقنن مواد ۱۱۳۳ الی ۱۱۵۷ را به مبحث طاق اختصاص داده است. آمارها نشان می دهد بسیاری از اطفال بزهکار کسانی هستند که پدر و مادرشان بر اثر طلاق از هم جدا شده اند؛ طلاق روابط نامشروع زن و شوهر را ترویج می کند، چه زن یا شوهری که با دیگری رابطه نامشروع دارد با ادامه و گسترش این رابطه امیدوار است که روزی بتواند از همسرش جدا شود و با عاشق یا معشوق خود خانواده دیگری تشکیل دهد.[۵۲] در خانواده از هم گسیخته به دلیل از دست دادن پدر یا مادر خانواده بر اثر مرگ، طلاق یا جدایی، در اکثر موارد برای تربیت فرزندان و سازگاری اجتماعی آن ها دچار مشکل می باشد. در چنین خانواده ای خود با احساس ناکامی و محرومیت، کمبود محبت و خلاء عاطفی مواجه است. در صورتی که فردی جانشین والدین خانواده می شود، احتمال اختلال در هویت خانوادگی و عدم پذیرش او از سوی فرزندان و ناسازگاری با وی و فرزندان ناتنی وجود دارد. همین امر می تواند زمینه اختلالات رفتاری مانند فرار از خانه را فراهم کند. طلاق و جدایی بین پدر و مادر سبب اضطراب و نگرانی و تشویش خاطر فرزندان آن ها می گردد و در موقع جدایی پدر و مادر نمی توان دقیقاً تعین کرد که طفل به کدامیک از آنان بیش تر انس و علاقه دارد در اثر محرومیت از دیدار پدر و مادر، اطفال احساس فقدان رنج آوری می کنند که واکنش ناراحتی های روانی مذکور، بعداً با حالت های عصبی، بد اخلاقی، تمرد از اوامر پدر، مادر و دیگران و بالاخره ناسازگاری و عدم انطباق اجتماعی بروز می کند. فوت پدر یا مادر در تعادل روانی طفل مؤثر است. طفل یتیمی که باید در خانواده پدر دوم (نا پدری) و یا نا مادری و در محیطی غیر از محیط خانوادگی خود به سر برد غمگین و پریشان بود و دائماً مضطرب و بی ثبات است. بیماری های مزمن و طولانی پدر یا مادر، در روان فرزندان مؤثر و خاطرات تلخ به جا می گذارد از هم گسیختگی خانواده در دختران غالباً منجر به فرار از منزل و دلگرمی می گردد و پسران با قبول عضویت در باندها به ارتکاب جرایم مختلف کشانده می شوند. لذا از مدت ها قبل نیز ثابت شده است که همبستگی با معنی بین طلاق و تبهکاری وجود دارد مشروط بر این که به تعداد مطلق طلاق ها تکیه نشود بلکه نسبت طلاق ها به ازدواج های نوین در نظر گرفته شود. و بالاخره این که طلاق عاملی ۷۰% از آسیب های اجتماعی کلان شهر تهران است.
۵ ـ نحوه رفتار والدین و روابط عاطفی و تربیتی والدین
بسیاری از والدین آگاهانه یا ناآگاهانه با تبعیض بین فرزندان موجب اختلاف بین آن ها و دلسردی از زندگی می شوند. تبعیض در مواجهه با خطاها و اشتباهات فرزندان دختر و پسر و عدم اتخاذ رویه منطقی برای برخورد با خطاهای فرزندان و تنبیه تبعیض آمیز بر اساس برتری پسر بر دختر یا بالعکس موجب سلب اعتماد به نفس و بدبینی فرزندان نسبت به والدین می شود. تبعیض در خانه با روحیه حساس و عزت نفس دختران منافات دارد و لطمات جبران ناپذیری را بر روح و روان آنان وارد می کند عمل تبعیض با ایجاد بحران های روحی و سرخوردگی، آنان را به سوی عکس العمل های منفی نظیر فرار از خانه سوق می دهد. این چنین رفتارهای موجب بزهکاری می شود که متأسفانه هم بسیار خطرناک است و هم هشداری است برای والدین، تا در تغییر روش های تربیتی خود بکوشند. اعتیاد پدر یا مادر یا هر دو به مواد مخدر و الکل، منازعات و مشاجراتی که ناشی از اعتیاد بروز می کند و همچنین وضع غم انگیز و محیط اسفناک خانواده ها قمار باز، اثرات وخیم در روحیه طفل باقی می گذارد. سابقه کیفری و محکومیت والدین به علت ارتکاب جرائم مختلف و دیدن صحنه های تأثر برانگیز دستگیری پدر یا مادر و جلسات محاکمات و بالاخره ملاقات پشت میله های زندان، سبب اختلال عاطفی و روانی اطفال گشته و آنان را منحرف و به سوی ارتکاب جرائم سوق می دهد.[۵۳] از موارد دیگر رفتار والدین آزادی مطلق (فرزند سالاری) می باشد توجه بیش از حد و در اختیار گذاشتن بیش از حد امکانات یا اجابت فوری درخواست ها هم می تواند زمینه مسائل و مشکلات را برای فرزندان ایجاد نماید. نازپروری باعث کاهش دامنه استقامت و آستانه تحمل وی در برابر والدین و مسائل خانه گردیده و نهایتاً می تواند زمینه فرار از خانه و ارتکاب جرم را فراهم نماید. فرد کوچک ترین انتقاد یا منعی را تحمل نمی کند و از خانواده فرار نموده[۵۴] و زمینه مشکلات بعدی ایجاد می شود.
در واقع زیاده روی در محبت و سهل انگاری در امر و نهی از نیک و بد و اغماض بی مورد و عدم تنبیه در موقع لزوم، طفل را خودخواه و پر رو کرده و در مواقع ضرورت رعایت نظم و انظباط، بی اعتنایی به مقررات و آداب و رسوم نشان می دهد و حاضر به قبول مسئولیت نبوده و می خواهد همه در اطاعت و خدمت او باشند و چون توقعات بی حدش برآورده نمی شود از محیط منزجر گشته و لطمات روانی که ناشی از ناکامی خواسته های او می باشد به تکوین شخصیت لطمه می زند.[۵۵]
از طرفی محدویت مطلق فرزندان از علل دیگری بزهکاری است در این نوع شیوه تربیتی، فرزندان از آزادی و اختیار لازم، متناسب با سن و شرایط خود محرومند آنان باید نظر والدین را بدون آگاهی از علت آن انجام دهند و حق اظهار نظر، دخالت یا تصمیم گیری را ندارند. مخصوصاً در ازدواج نمی توانند درباره زندگی آینده خویش تصمیم بگیرند و باید تن به ازدواج های اجباری دهند در این خانواده ها به خواسته های مادی و معنوی فرزندان توجهی نمی شود. لذا توانایی و مقاومت آن ها در هم می شکند فرزندان نسبت به خانواده خود احساس نارضایتی، تحقیر و سرخوردگی می کنند زیرا هم نوایی با هنجارها و درخواست های خانواده، برای آن ها سنگین بوده و موجب ایجاد تنفر از خانواده می شود لذا از هر فرصتی برای عدم پیروی از ناهنجاری های خانواده بهره می برند و درصدد رهایی از این محدودیت ها می باشند.[۵۶] اطفال مطرود و محروم از مهر و محبت والدین، ترسو، حسود، کینه توز و منزوی بوده و حالت هیجانی و اضطراب داشته، بی عاطفه، بی تفاوت، ناراضی، بی رحم و مسامحه کار می شوند و رفتار ضد اجتماعی آنان با دروغگویی، سرقت و بی نظمی و بی انضباطی ظاهر می گردد. این اطفال حس اعتماد به نفس در آنان تضعیف گشته و برای جبران کمبود محبت، از خانه فرار و به دیگران پناه می برند.
۶ ـ ترتیب و تجانس فرزندان در خانواده
در مورد طفل منحصر به فرد، معمولاً چنین کودکی، بسیار خودخواه، خود محور و لجوج می گردد زیرا او برای خود هم بازی نمی یابد برادر و خواهری برای گفت و شنود ندارد، به زندگی اجتماعی با افراد هم طبقه و هم سطوح عادت نکرده است. مادر چون می ترسد که تنها فرزند خود را از دست بدهد، از این رو دائماً او را تحت مراقبت قرار می دهد چنین فرزندی طاقت شنیدن انتقاد را ندارد و در کشاکش زندگی تاب مقاومت و قدرت مبارزه ندارد. از کوچک ترین امری که خلاف میلش اتفاق افتد، بی نهایت دچار زحمت می شود و حتی گاهی دست به خودکشی می زند. زیرا در زندگی خود طرز مواجه شدن با سختی ها و ناملایمات را فرا نگرفته است. بیم از شکست احتمال، ترس از رسوایی و بی لیاقتی او را گوشه گیر، انزوا طلب و درون گرا می سازد. کودک نازپروده یا «عزیز پدر و مادر» «عزیز دردانه» یا «یکی یکدانه» چون در محیط محدود غیر عادی و غیر متجانس بزرگ شده، یاد نگرفته است که زندگی یعنی مجاهدت و تلاش در سایه کوشش و گاهی با مبارزه صحیح باید خواسته های خود را به دست آورد.
در مورد فرزند ارشد خانواده، وضع مشابه با طفل منحصر به فرد دارد اما با تولد دومین فرزند حالت او دگرگون می شود. اگر فاصله تولد دو طفل بیش تر باشد کودک ارشد از نوزاد حمایت می نماید و نوزاد را برای خود رقیب تصور نخواهد کرد. در صورت توجه خاص والدین به فرزند ارشد، ممکن است طفل دوم احساس حقارت نماید. متأسفانه بسیاری از والدین ذهن طفل اول خود را برای ورود نوزاد جدید آماده نمی کنند. ناگهان فرزند اول می بیند موجودی جدید و ناتوان در خانواده او پیدا شده که همه مهر و محبت و نوازش مادر را به خود اختصاص داده است. فرزند ارشد در این هنگام برای به دست آوردن مقام از دست رفته تا به نیرنگ یا بد رفتاری و شرارت متوسل می گردد ولی اگر والدین روشی صحیح در برابر فرزند ارشد خود اتخاذ کنند، می توانند حس همکاری و روحیه اجتماعی در او ایجاد نمایند.[۵۷] از طرفی کوچک ترین فرزند خانواده به علت حمایت فوق العاده، فردی لوس و ننر بار می آید و اغلب در تربیت او دلسوزی های نا به جا راه می یابد.[۵۸] در خانواده های تک دختر، این گونه دختران پسر صفت و یا نازپرورده پروش می یابند و در حالت تک پسری، این فرزند، ممکن است در اثر معاشرت با چندین خواهر، حرکات زنانه داشته و یا در خصوصیات مردانه خود مبالغه نماید.[۵۹]
ب) محیط مسکن:
محیط مسکن که محل سکونت و یا به اصطلاح خانه است جزو محیط اجتناب ناپذیر به شمار می رود زیرا هر فردی فعالیت های زیستی اولیه خود را از محیط خانه یا محل سکونت آغاز و موجودیت خود را واقعیت می بخشد وضع مسکن در هر جامعه نمودار سطح زندگی اجتماعی و اقتصادی است افراد با انتخاب خانه و محل سکونت خویش موقعیت اجتماعی و کانون خانواده خود را تعیین می نمایند.
اگر کانون خانواده در منطقه ای قرار گرفته باشد که بروز بزهکاری در آن فراوان باشد احتمال برخورد افراد با نمونه های متعددی از بزهکاری بیش تر است تا این که خانواده در منطقه ای قرار گرفته باشد که وقوع جرم در آن منطقه به ندرت صورت می گیرد به عبارت دیگر احتمال برخورد با بزهکاری نسبت مستقیم با فراوانی آن دارد همچنین تعلق به یک طبقه پست اجتماعی و اقتصادی ممکن است انعکاس و اثر فوق العاده مهمی در افراد نسبت به پذیرش و یا خودداری از قبول ارزش های غالب جامعه داشته باشد.[۶۰]
در جوامع صنعتی محلات پر جمعیت فقیرنشین مرکز اصلی جرائم رسمی تلقی می شوند این کجروی ها چیزی جز تشویش دلهره ترس و بیم از آینده برای ساکنان این محلات به ارمغان نمی آورد در محلات کثیف جوامع شهری بزرگ اعتیاد به مواد مخدر به طور وحشتناکی رو به فزونی است یکی از دلایلی که وجود معتادان را در این محلات توجیه می کند آن است که به دست آوردن مواد مخدر بسیار آسان است نوجوانان و جوانان برای دست یافتن به حالت بی خبری و بی خیالی است که مواد مخدر استفاده می کنند اگر چه در گذشته که استعمال مواد مخدر در محلات کثیف عمومیت داشت افراد طبقه متوسط و حومه شهرنشنان به مواد مخدر به این دلیل که سلامت جوانانشان را تهدید می کند چندان تمایلی نشان نمی دادند معهذا مواد مخدر به جوانان آن ها نیز رخنه کرده است.[۶۱]
در واقع تأثیر محل سکونت در شکل دادن شخصیت جنایی نمی تواند جدای از تأثیر همسایگی باشد.
حال سؤالی که مطرح می شود این است که چگونه زمینه های بزهکاری در شکل گیری شخصیت نوجوانان بزهکار تأثیر می گذارد؟ ریموند فرگسن در کتاب جرم شناسی نظری خود به این سؤال این گونه پاسخ داده است. «نخست مشتمل بر خصوصیات محیط بینواترین طبقه رنجبر است. مشخصه این محیط طغیانی مخفی و مخالفتی مبهم علیه نظام حاکم بر جامعه است و فشار گروهی که در آن به سر می برند خیلی قوی تر است به قسمی که کودکان برخاسته از چنین محیطی به دشواری با محیط های دیگر سازگار می شوند و در آن ها به چشم بی اعتمادی و خصومت می نگرند و حتی نمی توانند ارزش ها را درک کنند افزون بر آن این محیط باندهای کودکان و نوجوانان را تغذیه می کند که این امر دومین حالت اساسی تأثیر همسایگی بر شکل گیری شخصیت بزهکاران است.
علاوه بر این موارد که در خصوص محل سکونت افراد گفته شد عوامل متعدد دیگری نیز می تواند موجب گرایش افراد به مصرف مواد مخدر شود از جمله فقدان ارزش های مذهبی و اخلاقی، شیوع خشونت و اعمال خلاف، وفور مشاغل کاذب، آشفتگی و ضعف همبستگی بین محل و حاشیه نشینی.[۶۲]
در محله هایی که نسبت جنایت کمتر است تجانس هنجاری و جمعیتی بیش تر به چشم می خورد و روابط متقابل بین ساکنان وجود دارد افراد این محله از خصیصه روابط خانوادگی مداوم برخوردار بوده و در سازمان های اجتماعی فعالیت های چشمگیری انجام می دهند.[۶۳]
به طور کلی محیط سکونت باید دارای شرایط مطلوب اجتماعی، بهداشتی، رفاهی و تفرحی باشد ایجاد مکان های بازی و تفریحی در محلات مختلف و امکانات ورزشی و تفریحات سالم برای نوجوانان و جوانان حداقل گامی مؤثر در پیشگیری از بروز اعتیاد در بین این قشر از جمعیت کشورمان می باشد.
ج: همسالان
گروه های همسالان یکی از گروه های دوستی کودکان و نوجوانان هم سن هستند که یکی از عوامل اجتماعی شدن افراد نیز می باشند در بعضی از فرهنگ ها به ویژه جوامع کوچک سنتی گروه های همسالان به عنوان طبقات سنی رسمیت یافته اند و هر نسلی دارای حقوق و مسئولیت های است که با پیرتر شدن اعضایش تغییر می کنند افرادی که در درون یک مجموعه سنتی خاصی قرار می گیرند معمولاً در سراسر زندگی شان ارتباطات نزدیک و دوستانه برقرار می کنند نظریه پردازان معتقدند که روابط همسالان دموکراتیک تر از روابط میان کودک و پدر و مادرش است. واژه همسال به معنای برابر است و روابط همسالان بر پایه رضایت متقابل استوار است و نه بر پایه وابستگی که ذاتی موقعیت خانوادگی است ناچار باید میزان زیادی بده و بستان وجود داشته باشد. پیاژه از جمله نظریه پردازانی است که تأکید می کند که والدین به واسطه قدرتشان قادرند به درجات متفاوت قواعد رفتار را به فرزندشان تحمیل کنند بر عکس در گروه های همسالان کودک زمینه کنش متقابل متفاوتی را کشف می کند که در آن می توان قواعدی رفتار را مورد آزمون و کاوش قرار داد روابط همسالان اغلب در سراسر زندگی شخصی اهمیت خود را حفظ می کنند گروه های غیر رسمی افرادی که در سنین مشابهی هستند در محل کار یا در حوزه های دیگر معمولاً در شکل دادن به نگرش ها و رفتار افراد اهمیت پایداری دارند.[۶۴] گروه همسالان به عنوان عامل اجتماعی ساختن کودک در دوران بلوغ به اوج اهمیت و تأثیر خود می رسد در این هنگام کسب محبوبیت و مورد پسند واقع شدن یکی از اهداف مهم نوجوانان می شود و پذیرش ارزش های گروه همسالان به طور وسیعی به پذیرش فرد در آن گروه کمک می کند. از آن جا که بخش عمده ای از اوقات جوانان و نوجوانان در میان گروه های هم سن و سال صرف می شود این نوجوانان در بین خود اصطلاحات و تعبیرات و ارزش هایی متفاوت با آن چه در جامعه بزرگسالان معمول است مورد استفاده قرار می دهند محبوب ترین نوجوانان معمولاً دانش آموزان پر کار و ساعی نیستند بر عکس نوجوانانی که اصطلاحات و الفاظ مورد قبول گروه را به کار می برند لباس های خاص آن ها را می پوشند و ارزش های گروه های همسالان را بیان می کنند بیش ترین توجه همسالان را به خود جلب می کنند.
تأثیر دوستان و معاشرت نزدیک افراد به ویژه جوانان و همسالان به عنوان گروه های اجتماعی اولیه (به گفته کولی جامعه شناس آمریکایی) در تمام وجوه و جهات اخلاقی و رفتاری جوانان به ویژه در کشانیده شدن آنان به سوی اعتیاد نقش مهمی ایفاء می کند در این رابطه نقش باندهای قاچاق و اعتیاد از تعیین کنندگی بالایی برخوردار است.[۶۵] دوستی با معتادان و نزدیکی با آنان به طور قابل توجهی انسان را به دام اعتیاد و سقوط می اندازد برای این که اساساً معتادان دوست دارند که اطرافیان خود را دانسته یا ندانسته به این راه شوم بکشانند گاهی اوقات گروه های دوستان و نوجوانان دور هم جمع می شوند و به طور گروهی اعمال ضد اجتماعی از جمله استعمال مواد مخدر انجام می دهند مهم ترین علت که نوجوان و یا جوانی را به سمت این گروه ها و دوستان می کشاند دلایل عاطفی است زیرا قدرت و نیروی عاطفه گروه همیشه در سطحی بالا قرار دارد. یکی از بهترین عوامل در پیش بینی این که یک نوجوان در آینده به چه ماده ای معتاد خواهد شد این است که بدانیم دوستان او (به ویژه بهترین و نزدیک ترین آن ها) چه نوع ماده اعتیاد آوری را مصرف می کنند وقتی نوجوانان مصرف برخی از مواد مخدر را تأیید نکنند همسالان آن ها نیز به مصرف چنین موادی کمتر گرایش نشان می دهند.[۶۶] از آن جا که ملاک قبول فرد توسط یک گروه و جمع پذیرفتن فرهنگ آن هاست و از سویی دیگر معتادان هم علاقه مندند مخدر را
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-04-14] [ 05:50:00 ب.ظ ]
|