ریشه شناسی: این واژه مرکب است از بن ماضی ēstād- + پسوند صفت ساز -ag : هند و ایرانی آغازین: از ریشه *staH- (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۱۰۳)؛ سانسکریت: از ریشه ṣṭhā́- ، sthā́- (مایرهوفر، ۱۹۹۶: ۷۶۴؛ مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۱۲۶۲)؛ اوستایی: stāta- از ستاک stā- (= štā-, hišta-, xštā-) «ایستادن» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۶۹)؛ فارسی باستان: aištatā- از ریشه stā- (کنت، ۱۹۵۳: ۲۱۰)؛ فارسی میانه: ēstādag «ایستاده» (بهار، ۱۳۷۸: ۳۷۱)؛ فارسی میانه ترفانی: از ریشه ēst- [ˁyst-] و ستاک ماضی ēstād- [ˁystˀd-] (بویس، ۱۹۷۷: ۲۵)؛ فارسی میانه اشکانی ترفانی: از ریشه awišt- [ˁwysˀt-] و ستاک ماضی awištād- [ˁwyštˀd-] «ایستاد» (بویس، ۱۹۷۷: ۱۹)؛ مشتق از ریشه išt- [ˁšt-, ˁyšt-] و ستاک ماضی ištād- [ˁyštˀd-] (بویس، ۱۹۷۷: ۲۴)؛ فارسی نو: ایستا؛ معادل انگلیسی: stationary ؛ معادل عربی: مقیم.

ēwēnag [ˀdwynk’ | M ˀywyng]
(تنجیم)
* آیین (نجومی): حکم (نجومی)، مذهب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: علم احکام نجوم، همانند هر علم دیگر دارای اصولی قراردادی است تا بتواند تأثیر کواکب بر سرنوشت انسانها و جهان را محاسبه کند. این اصول قراردادی که اساساً ریشه در فرهنگ بابلی دارند، در بندهشن با اصطلاح ēwēnag «آیین، حکم، مذهب» معرفی شده‌اند. بر اساس این احکام، برای هریک از پدیده های نجومی، همانند سیارات، ثوابت، بروج فلکی، صورتهای فلکی، منازل قمر، اهله ماه، و موقعیت کواکب نسبت به همدیگر، ویژگیهایی قائل شده‌اند. بیرونی در جای جای التفهیم، اصطلاح «مذهب» را بکار می‌برد.

در بندهشن (۵الف: ۹) آمده است: «این سیارگان در آسمان و در دوازده کدۀ اختران (بروج فلکی) قرار دارند و هر یک دارای کده (بیت)‌، پتیاره (وبال)‌، بالست (شرف)، نشیب (هبوط)، مرز (حدّ)، سوی (جهت)، دهگ (دَهَج)، شادی (فَرَح)، اندوه (تَرَح) و بسیار آیینهای (احکام نجومی) دیگرند که در جای خویش (در کتب نجومی) شرح داده شده است».[۱۲] این جمله در چند بیت از مولوی (مثنوی، دفتر اول، داستان ۷۲: ۲۸-۳۰)، بطور خلاصه بیان شده است:
چرخ سرگردان که اندر جستجوست || حال او چون حال فرزندان اوست
گه حضیض و گه میانه گاه اوج || اندر او از سعد و نحسی فوج فوج
گه شرف گاهی سعود و گه فرح || گه وبال و گه هبوط و گه ترح
تصحیح ترجمه: خوانش انکلساریا (۱۹۵۶: ۶۳) از جملۀ بندهشن (۵الف: ۹) که ترجمه صحیح آن در بالا آمده است، کاملاً اشتباه بوده و ترجمه او چنین است: «هر یک از این سیارات در دوازده خانۀ صور فلکی در آسمان، خانۀ دشمن خود، شرف و سقوط خود، و قرانی حامل سود، شادی و مصیبت را یافته اند».[۱۳] ترجمه بهار (۱۳۷۸: ۵۹) با آنکه بسیار به متن اصلی نزدیک است، اما از واژه‌های غیرتخصصی استفاده کرده است: «… هر یک کده‌ای را پتیاره‌ای است (که) بالست و نشیب (ایشان) مرز سود و زیان و شادی و درد است …». خوانش مکنزی (۱۹۶۴: ۵۱۶) تنها در قسمت آخر متفاوت است: «برای هر یک از این سیارات، … و بسیاری از گونه های دیگر وضعیت ها، آشکار شده است». او واژۀ ēwēnag را به معنی «گونه» گرفته است، و خوانش او از واژۀ gyāgīhā به صورت gyāg-gāh (ǰāygāh<) و به معنی «وضعیت» بوده است.[۱۴]
ریشه شناسی: این واژه مرکب است از: ēwēn + پسوند -ag . واژه ēwēnag از ریشه ایرانی باستان *abidi- به معنی «انعکاس یافتن، منعکس شدن» بعنوان یک اسم ذات به «آیینه» که کارش انعکاس نور است اشاره می‌کند؛ و سپس به تصویری که زادۀ آیینه است؛ و سپس به نقش، صورت و فرم؛ و سپس به عنوان یک اسم معنی به گونه و نوع؛ و سپس به طریقه، شیوه و روش؛ و در نتیجه به دین و مذهب اطلاق می‌شود. به همین خاطر است که در فارسی، ترکیبهایی از قبیل «به این صورت»، «بدین شکل»، «بدین گونه»، «بدین روش»، «بدین مذهب»، و «بدین آیین» همگی به یک معنی هستند. در نتیجه «آیینه» با «آیین» که انعکاس تفکر و دانش مذهبی است تداعی می‌شود. در زبان انگلیسی نیز واژه reflection که لفظاً به معنی «انعکاس» است در عمل معنی «اندیشه» می‌دهد: هند و ایرانی آغازین: از ریشه (*Habʰi-) «بسوی» + ریشه *daiH- «درخشیدن» (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۳، ۳۲)؛ ایرانی آغازین: *abi-dayana- از ریشه *dāy- «دیدن» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۲)؛ سانسکریت: از ریشه abhi-dī به معنی «درخشیدن، منعکس کردن» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۶۳)؛ اوستایی: از ریشه dāii- «دیدن» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۳۴)؛ فارسی میانه: ēwēnag از ēwēn (مکنزی، ۱۳۷۳: ۷۱؛ بهار، ۱۳۷۸: ۹۵)؛ «آیین» (بهار، ۱۳۷۸: ۵۹)؛ مانند، شبیه (بهار، ۱۳۷۸: ۹۵)؛ āivēnak و āivēn «رسوم، آیین ها، نوع، گونه» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۲)؛ فارسی میانه ترفانی: [ˀywyng] (مکنزی، ۱۳۷۳: ۷۱)؛ فارسی میانه ترفانی: [ˀbdyn] «آیین، رسم» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۲)؛ پازند: āīn (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۲)؛ فارسی نو: آیین؛ انگلیسی: مرتبط با day «روز»؛ معادل عربی: مذهب.
ترکیبات:
čaxrag-ēwēnag «چرخ آیین؛ همانند چرخ».

F
Farroxān [plhwˀn | Av. xʷarənahvant-]
(احکام بروج: اوتاد)
* فرخان: بیت الأصدِقاء، وتد یازدهم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: در احکام نجوم سنتی، وتد و خانه یازدهم، «بیت‌الأصدِقاء» نام دارد (دهخدا؛ بهار، ۱۳۷۵: ۱۰۵). نام تنجیمیِ این خانه را در پهلوی Farroxān به معنی «نیکبختان» است. در تنجیم سنتی، میخ یازدهم، خانه دوستان (Friends)، اعمال نیک (Good deeds) و فوائد (benefits) است که معادل آنها در لاتین به ترتیب Amici، Beneficia و Benefactaque نام دارد (مکنزی، ۱۹۶۴: ۵۲۶؛ اسنودگراس، ۱۹۹۷: ۹-۱۰). در بندهشن، از آنجا که بحث اوتاد، در تشریح زایچه کیهان مطرح شده است و در این زایچه، برج سرطان، در وتد طالع (وتد اول) واقع است، برج گاو نیز در «میخ فرّخان» جای دارد. بنا بر التفهیم (بیرونی، ۱۳۵۲: ۴۳۰)، دلالتهای ویژه مولودان برای این وتد عبارتند از: «امید و سعادت و دوستان و دشمنان دشمن و کارهای آن جهانی و ستودن و سپاس و دوستی زنان و عشق و جامه و عطر و زینت و تجارت و عمارت». (برای توضیحات بیشتر رک. Mēx)
ریشه شناسی: این واژه مرکب است از: farrox + پسوند نسبت -ān . به عقیدۀ نیبرگ (۱۹۷۴: ۷۴) واژه farrox برگرفته از ایرانی باستان (یکی از گویشهای مادی) *farnahvā- حالت فاعلی *farnahvant- برابر با اوستایی xʷarənahvant- مشتق از xʷarənah- از فعل xʷarrah- می‌باشد؛ سانسکریت: مشتق از ستاک svár- «درخشش» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۱۲۸۱) + پسوند -vanta «دارایِ»؛ اوستایی: xʷarənahvant- «فرهمند» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۷۴)؛ فارسی باستان: (از زبان مادی) *farnahvant- (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۷۴)؛ فارسی میانه: fraxvān (بهار، ۱۳۴۵: ۱۲۷؛ بهار، ۱۳۷۵: ۱۰۵)؛ farroxān (مکنزی، ۱۹۶۴: ۵۲۶)؛ از واژه farrox [plhw’ | M prwx] «فرخ، نیکبخت» (مکنزی، ۱۳۷۳: ۳۲)؛ فرَّخان یعنی «خوشبختان» (تقی زاده، ۱۳۱۶: ۳۲۹)؛ فارسی میانه ترفانی: [prwx] (مکنزی، ۱۳۷۱: ۳۲)؛ فارسی میانه اشکانی ترفانی: از [frwx] (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۷۴)؛ پازند: از frōx (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۷۴)؛ فارسی نو: فرخان؛ معادل انگلیسی: benefits از لاتین benefactaque (اسنودگراس، ۱۹۹۷: ۹-۱۰)؛ Beneficia (مکنزی، ۱۹۶۴: ۵۲۶)؛ معادل عربی: بیت‌الأصدِقاء.

Frazandān [przndˀn’ | Av. fra-zantaii- | Paz. frazand]
(احکام بروج: اوتاد)
* فرزندان: بَیتُ‌الوَلَد، وتد پنجم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: در احکام نجوم سنتی، وتد خامس، که خانه پنجم است، «بَیتُ الوَلَد» نام دارد (دهخدا؛ بهار، ۱۳۷۵: ۱۰۵). نام تنجیمیِ این خانه را در پهلوی Frazandān به معنی «فرزندان» است. در تنجیم سنتی، میخ پنجم، خانه فرزندان (Children) و نوادگان (Offspring) است که معادل آنها در لاتین به ترتیب Filii و Nati نام دارد (مکنزی، ۱۹۶۴: ۵۲۶؛ اسنودگراس، ۱۹۹۷: ۹-۱۰). در بندهشن، از آنجا که بحث اوتاد در تشریح زایچه کیهان مطرح شده است و در این زایچه، برج سرطان، در وتد طالع (وتد اول) واقع است، برج کژدم نیز در «میخ فرزندان» جای دارد. بنا بر التفهیم (بیرونی، ۱۳۵۲: ۴۲۹)، دلالتهای ویژه مولودان برای این وتد عبارتند از: «فرزندان و دوستان و کسوت و شادی و کسب و اندک و ذخیره ها و مال و پدران و آنچ از مردم از پس مرگ گویند». (برای توضیحات بیشتر رک. Mēx)
ریشه شناسی: این واژه مرکب است از frazand + پسوند نسبت -ān . واژه frazand که معادل آن در اوستایی عبارت است fra-zantaii- که صفت مفعولی از ریشه *frazan- در اوستایی است؛ هند و ایرانی آغازین: از ریشه *pra-j́anH- (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۵۲)؛ سانسکریت: از prajanta- «زاده شده» صفت مفعولی از ریشه prajan- «زاده شدن» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۶۵۸)؛ اوستایی: مشتق از fra-zantaii-, fra-zainti- «فرزند» از ریشه zan- «زادن» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۴۶)؛ فارسی باستان: مرتبط با zana- «انسان، مردم» (کنت، ۱۹۵۳: ۲۱۱)؛ فارسی میانه: Frazandān (تقی زاده، ۱۳۱۶: ۳۲۸؛ بهار، ۱۳۷۵: ۱۰۵-۱۰۶؛ مکنزی، ۱۹۶۴: ۵۲۶)؛ از frazand [prznd] «فرزند» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۷۸)؛ فارسی میانه ترفانی: از [przynd] (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۷۸)؛ فارسی میانه اشکانی ترفانی: از [frzynd] (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۷۸)؛ فارسی میانه کتیبه ای: از [plcnd] (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۷۸)؛ پازند: از farzand, frazand (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۷۸)؛ فارسی نو: فرزندان؛ معادل انگلیسی: Offspring از لاتین Nati (اسنودگراس، ۱۹۹۷: ۹-۱۰)؛ Children از لاتین Filii (مکنزی، ۱۹۶۴: ۵۲۶)؛ معادل عربی: بَیتُ الوَلَد (بهار، ۱۳۷۵: ۱۰۶).

frāz-waštan [prˀc wštn’]
(نجوم: سیارات)
* فراز گشتن: پیشروی کردن (جرم آسمانی)، استقامت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: (رک. rawišn)
ریشه شناسی: (رک. ward-, waštan)

G

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...