جدول شماره ۲-۲

مراحل

ماهیت

حالت بالقوه و بالفعل

نوع تعلق

صورت طبیعیه

مادی

جسم بالفعل، نبات بالقوه

تعلق صورت به ماده

نفس نباتی

مادی

نبات بالفعل، حیوان بالقوه

وابسته به تشخص وجود

نفس حیوانی

مادی، مثالی

حیوان بالفعل، انسان بالقوه

وابسته به حسب استکمال

نفس انسانی

مادی، مثالی، عقلی

انسان بالفعل، عقل بالقوه

وابسته به حسب استکمال و به تدریج قطع وابستگی

جدول نمایش رابطه نفس و بدن. در این جدول مراحل مختلف نفس و ماهیت آن در هر مرحله و نوع تعلق آن نمایش داده شده است. در ابتدایی‌ترین مرحله نفس مادی است و در مرحله نهایی به تدریج وابستگی‌اش به ماده قطع می‌شود.
کاملاً آشکار است که ملاصدرا منکر وجود نفوس متمایز در انسان است بلکه نفس را در حال حرکت و گذر از مراحل می‌بیند. در این مسیر و در حین پیمودن این مراحل چیزی از خارج از حقیقت نفس به آن اضافه نمی‌شود بلکه نفس در نتیجه تحول ذاتی و استکمال جوهری به مقام و مرتبه‌ای خاص می‌رسد و وجودش از مرتبه‌ای به مرتبه دیگر مبدل می‌شود. بر این اساس نفس در آغاز حیات فقط یک قوه و استعداد بود که با کمک حرکت جوهری و از طریق ماده به فعلیت و وجود خارجی رسید. از این پس پیاپی استعدادهای درونی نفس به ظهور پیوست تا در مرحله کمال هر دوره به دوره‌ای جدید وارد شد؛ چنانکه در مرحله نباتی فقط استعداد نباتی از آن ظهور می‌کرد در حالی که در حال حرکت به سمت و سوی بروز استعدادی فراتر از نبات یعنی استعداد حیوانی و ویژگی‌های آن بود. بعد از این مرحله نیز نفس از حرکت نایستاد تا از استعدادی فراتر در آن به ظهور رسید در این مرحله که کمال استعدادی نفس در مرحله جسمانی است آماده می‌شود تا از ویژگی‌های مادی بی نیاز شده و به فراتر از آن دست پیدا کند. به نظر ملاصدار این مرحله انتهای استعداد مادی و ابتدای استعداد روحانی است و نفس از این مرحله وارد عالم مجردات می‌شود که نام آن عالم عقول است. این مرحله خود به عقل بالقوه و عقل بالفعل تقسیم می‌شود. به این معنا که نفس با ورود به عالم مجردات یکسره و بلافاصله از ماده بی نیاز نمی‌شود، بلکه در این مرحله نیز نیازمند بروز و ظهور استعداد‌های نهفته نفس است. دراین مرحله نفس با رسیدن به مقام عقل بالفعل به طور کامل از ارتباط با بدن بی نیاز و مستغنی می‌شود.
ملاصدرا نظر کسانی که سه نفس متمایز برای انسان در نظر می‌گیرند را باطل می‌داند. همچنین اعتقاد به این که نفس ناطقه از نخستین مرحله تعلق به بدن تا آخرین مراحل بقاء، جوهر واحدی است که در هر حال ثابت و مجرد از ماده بوده و حقیقتی ملکوتی است که به سوی ماده می‌آید از نظر وی نادرست خواهد بود. بر اساس حرکت جوهری، نفس حقیقتی مادی است که به سوی ملکوتی شدن پیش می‌رود نه آنکه از اساس ملکوتی باشد. بر این اساس پیدایش نفس، جسمانی و مادی است اما بقاء و استمرارش روحانی و غیر مادی است. مقامات نفس نیز پی در پی و متفاوتند و در عین تفاوت و تفاضل، متلاحق و به هم پیوسته‌اند. نهایت هر مرتبه‌ای بدایت مرتبه بعدی است و آخرین درجات وجود تعلقی نفس، اولین درجات وجود تجردی نفس می‌باشد. رسیدن نفس به مقام تجرد عقلی به این گونه نیست که وجودی جدید به نام وجود تجردی به وی افاضه شود بلکه به این معنی است که در نتیجه تحول ذاتی و استکمال جوهری، نفس به مقام و مرتبه‌ای می‌رسد که وجود تعلقی نفسانی به وجود تجردی عقلانی مبدل می‌گردد.[۱۹۱]

حدوث جسمانی نفس نحوه پیدایش آن است اما در ادامه چنین باقی نمی‌ماند. بر اساس حرکت جوهری نفس دارای مراتبی است؛ این مراتب تشکیل دهنده حقیقت نفس‌اند. بر اساس حرکت جوهری نفس، نه انکار مجرد بودن آن لازم می‌آید، نه انکار بقای آن بعد از فنای بدن و نه اعتقاد به تناسخ. این اقوال تنها در صورتی قابل استنتاج است که به روحانی بودن پیدایش نفس یا جسمانی بودن آن در تمام مراحل حیات پایبند باشیم.[۱۹۲] ملاصدرا به وسیله حرکت جوهری این محظورات را برطرف نموده است. به نظر او از طرفی پیدایش نفس جسمانی است، و از طرف دیگر حقیقتی سیال و متحرک دارد از این رو اشکالات مذکور را دارا نیست.
به نظر ملاصدرا کسانی که نفس را امری دارای مراتب نمی‌دانند بلکه برای آن حقیقتی غیرمتحرک و غیرسیَال قائلند با اشکالاتی مواجه می‌شوند که یکی از مهمترین آنها اعتقاد به تساوی نفوس انبیاء و اولیاء با نفوس باقی انسان هاست و این که تفاوت آنها صرفاً از طریق عوارض خارجی می‌باشد. ملاصدرا به صراحت این دیدگاه را مردود می‌داند و آن را از نظری نابخردانه عنوان می‌کند.[۱۹۳] ملاصدرا علت اعتقاد به این نظر ناصواب را پذیرش حدوث غیر جسمانی نفس می‌داند زیرا در این صورت نفس حقیقتی مجرد خواهد داشت و در ذات خود دارای پویایی نخواهد بود از این رو مستعد طی نمودن مراحل کمال نخواهد بود تا به مرحله عقل بالفل برسد. این خصیصه تنها در صورتی برای نفس ممکن خواهد بود که نفس دارای حقیقتی پویا باشد. ملاصدرا در نهایت دیدگاه خود را به وضوح چنین بیان می‌کند: سخن حق آن است که نفس انسانی در حدوث و تصرف، جسمانی و در بقا و تعقَل روحانی است پس تصرف آن در اجسام، جسمانی است و در عین حال دریافت عقلی که از خود و از ذات جاعل خود به عمل می‌آورد، روحانی است.[۱۹۴] اشکال دیگری که بر اساس مجرد و روحانی بودن نفس در ابتدای پیدایش مطرح می‌شود این است که تجرد جسم یا تجسم مجرد لازم می‌آید. ملاصدرا نفس را در ابتدای پیدایش، روحانی و مجرد نمی‌داند بلکه آن را مادی می‌داند که به مرور و بر اثر تکامل یافتن به کمال حیات عقلی می‌رسد و در این مرحله بالفعل مجرد می‌شود.[۱۹۵]
۲-۸٫ ارتباط نفس و بدن از دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی
دانستیم که انسان دارای حقیقت مجرد است که از آن به نفس یا روح یاد می‌شود. انسان همچنین دارای بدنی مادی می‌باشد که محسوس و مشهود بوده و غیر قابل شک و تردید از منظر ملاصدرا وعلامه طباطبایی می‌باشد. سوالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که چگونه می‌تواند یک امر غیر مادی که از حقیقتی وراء ماده برخوردار است با امری که واقعیت مادی دارد ارتباط داشته باشد؟ و چگونه می‌تواند یک واقعیت مجرد با به کار گیری از ابزارهای مادی باعث انجام افعال و اعمال انسانی شود؟ اگر واقعاً میان نفس و بدن ارتباطی هست این ارتباط، منجر به نوعی ترکیب میان آن دو می‌شود یا خیر؟ اگر چنین است این ترکیب چگونه ترکیبی است؟
۲-۸-۱٫ کیفیت ارتباط نفس و بدن
پیش از این گفته شد که به نظر ملاصدار نفس در ابتدای پیدایش خود وجودی مادی دارد و بر اثر حرکت جوهری تکامل می‌یابد و در نهایت به مرتبه تجرد عقلی می‌رسد. نفس پیش از رسیدن به این مرتبه موجودی جسمانی است. این دیدگاه مبتنی بر چند اصل است: اصالت وجود، تشکیک در وجود و حرکت جوهری که در بررسی مفاهیم به آن پرداختیم. تصور رایج فلسفی در مورد رابطه نفس و بدن بر آن است که میان آنها دوگانگی وجود داشته و نفس صورت و مدبر بدن تلقی می‌شود. ملاصدرا نیز در ابتدا با این نگرش مخالفت نمی‌نماید ولی در مسیر استدلالات به تدریج نظرات خود را مطرح کرده و سخن دیگران را طرد می‌کند.
ملاصدرا شکل‌های مختلف تعلق و رابطه میان اشیاء را به شش دسته تقسیم می‌کند:
وابستگی به حسب ماهیت و مفهوم، مانند وابستگی ماهیت به وجود؛
وابستگی به حسب ذات و حقیقت، به این صورت که ذات و هویت شیئ به ذات و هویت متعلق‌به وابسته باشد، مانند وابستگی ممکن الوجود به واجب الوجود؛
وابستگی به حسب ذات و نوع، مانند وابستگی عرض به موضوع؛
وابستگی به حسب وجود و تشخص به طبیعت و نوع متعلق به، هم در حدوث و هم در بقاء، مانند نیاز صورت به ماده در تشخص؛
وابستگی در وجود و تشخص تنها در مرحله حدوث نه در بقاء، مانند وابستگی نفس به‌ بدن؛
وابستگی به شیئ از جهت استکمال و اکتساب فضیلت، نه در اصل وجود و تشخص، مانند تعلق نفس به بدن بعد از بلوغ صوری یعنی هنگامی که دارای قوه تفکر و عقل عملی بالفعل می‌شود ولی هنوز عقل نظری آن از قوه به فعل تبدیل نشده است.
ملاصدرا از میان اقسام یاد شده تعلق قسم اول را شدیدترین قسم تعلق و قسم اخیر را ضعیف‌ترین نوع می‌داند. او آخرین قسم رابطه یعنی رابطه استکمالی و اکتساب فضیلت را به وابستگی نجَار به ابزار و آلات نجاری تشبیه می‌کند با این تفاوت که وابستگی نفس به آلات بدنی، طبیعی و ذاتی است ولی وابستگی نجار به ابزار، عرضی و خارجی است.[۱۹۶] به نظر ملاصدرا نحوه تعلق نفس به بدن برحسب وجود و تشخّص آن، تنها حدوثی است و نه بقائی. یعنی نفس در اوایل تکون و حدوث خود محتاج مادّه است ولی در بقاء، دیگر چنین احتیاجی مرتفع می‌گردد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...