بدین ترتیب، به طور نظری، سال خورشیدی و به طور کلی هر تاریخ خورشیدی مورد نظر دیگر را (مانند زمان بذرافشانی یا درو) می توان با تعیین نقاط طلوع و غروب خورشید در طول افق و بدون کمک گرفتن از دیگر مشاهدات نجومی، تعیین کرد. اما در عمل، این روش آزیموت تنها در مواقع خاصی قابل استفاده است، چرا که تغییرات آزیموت – حتی در همسایگی نقاط e و wکه سریعترین میزان خود را دارد- آنقدر کوچک و ناچیز است که نمی توان به نتایج قابل اعتمادی دست یافت.(همان.ص٨۵٧)
۴٢.صورتهای اختری: طلوعها و غروبهای خورشیدی
طلوعهای شامگاهی و غروبهای کیهانی (صبحگاهی)
در دوران باستان از روشی کاملا متفاوت استفاده می کردند. این روش به صورت زیر بود[۲]. در طول مدت یکسال، خورشید در مسیر مداری متمایل به استوا از بین صورفلکی منطقه البروج عبور می کند. در اینجا به دلایل روشن مقارنه‌ی خورشید با ستارگانی که از آنها می گذرد به طور مستقیم قابل مشاهده نیست. اما، طلوع اولین ستاره ای که خورشید با آن در مقارنه است قبل از طلوع خورشید قابل مشاهده است.
این پدیده،طلوع خورشیدی ستاره، نام دارد و پدیده ای بسیار جالب است. در روزهای مشخصی از سال، بعد از دوره ای ناپدیدی که طول مدت آن عمدتاً به فاصله ی ستاره از دایره البروج بستگی دارد،ستاره دوباره برای اولین بار پدیدار می شود: هنگام سپیده دم در بالای افق طلوع می کند و زمان بسیار کوتاهی قابل مشاهده است. سپس در نور خورشید دوباره ناپدید می شود. در روزها و هفته های بعد، با توجه به فاصله ی رو به افزایش آن نسبت به خورشید، دوره ی پدیداری آن قبل از طلوع خورشید افزایش می‌یابد. بعد از زمانی مشخص، ستاره در سپیده دم به حد اعلای خود می رسد. پس از آن، ستاره به افق غربی نزدیک و نزدیک تر می شود تا زمانی که در زمان طلوع خورشید، غروب کند. ظاهراً، این غروب کیهانی واقعی، قابل مشاهده نیست. دو هفته دیگر زمان می برد تا غروب ستاره قبل از طلوع خورشید قابل رویت شود( غروب کیهانی ظاهری).(گرشویچ،١٣٨٧.ص٨۵٨)

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

پدیده های مشابه، هنگام غروب خورشید و شفق اتفاق می افتد. در یک روز خاص، ستاره، آخرین طلوع قابل رویت خود را بعد از غروب خورشید دارد(طلوع شامگاهی ظاهری).
۴٣. هویت ستاره صبحگاهی و شامگاهی
همه ی ملت های روزگار باستان از اینکه ستاره صبحگاهی و شامگاهی یکی است آگاه نبودند. این مطلب از آنجا دریافت می شود که یونانیان آگاهی از این امر را به عنوان کشفی نوین تلقی کرده و آنرا به پارامندیس و یا فیثاغورس نسبت می دهند. اینگونه نسبت دادن حکایت از این می کند که همه از این مطلب آگاه نبوده اند. اینکه بابلیان، حتی در زمان آمیزادوگا به این معنی پی برده و سیاره زهره را با نام واحد نین- دار- آن- نا، به معنی “شهبانوی درخشنده آسمان” می شناختند، حیرت انگیز است.(واندروردن،١٩٧۴/١٣٧۴.ص٧٨)
۴-۴. تقویم در ایران و بین النهرین پیش از تاریخ
ساکنان اولیه، با دست یافتن به تمدن رو به رشد کشاورزی در ۴٠٠٠ ق.م به تقویمی نیاز داشتند که زمان های خورشیدی را به آنها نشان دهد، به اصلی دست یازیدند که تا ٢٠٠٠ سال بعد یعنی در سپیده‌دم تاریخ نیز مرسوم بود. با نگاهی به صور فلکی نزدیک به چهار سوگان دایره البروج، مشاهده میکنیم که ثور، با ستارۀ درخشان خود، الدبران، قبل از اعتدال بهاری قرار دارد. اسد نیز با «ستارۀ شاهی» یعنی قلب الأسد قبل از نقطهی انقلاب تابستانی است. عقرب، با ستارۀ قلب العقرب، نقطۀ پاییزی است در همان درجه انقلاب تابستانی قرار دارد. منطقهی قبل از انقلاب زمستانی کمترین ستارۀ درخشان را دارد. این منطقه در فاصله‌ی ٢٠ درجه با صور فلکی جدید یعنی دلو اشغال شده است.(گرشویچ،١٣٨٧.ص٨۶١)
در٢٧٠ درجه بخش شرقی و در٣٠٠ درجه بخش غربی دو ماهی را میبینیم و بین آنها فرس اعظم قرار دارد. هر سه این صور فلکی تاریخی طولانی دارند. از صور فلکی خارج از منطقه البروج، ذات الکرسی (سومری لو‌لیم، گوزن نر) پیشاپیش همه و بین قطب و ماهی شرقی قرار دارد. معنی اصلی آن گوزن نر یا آهو، در حوزه فلکی بَربَر( مثلاً در ابومعشر) حفظ شده است. اما در نجوم یونانی این صورت فلکی به خاطر ملکهی حبشی، کاسیوپیا، مادر«آندروما» بدشانس، تغییر نام داد و به نام او خوانده شد. گوزن نر در تقویم نگاری باستان، نقش مهمی داشته است.
در حدود ۴٠٠٠ ق.م ورود خورشید، به چهار جهت اصلی سال، با طلوعهای خورشیدی، حوت و ثور در ٢١ مارس، اسد در ٢٣ ژوئن، عقرب در ٢١ سپتامبر و فرس اعظم در ٢١ دسامبر مقارن بوده است. با مقایسهی این تواریخ با تاریخهای متناظر آنها در لوح mul APIN میبینیم که همگی آنها یک ماه زودتر اتفاق میافتادهاند. ظاهراً، این تفاوت به تأثیر تقدم اعتدالین مربوط میشود، که در طی ٢٢٠٠ سال تفاوتی یک ماهه را موجب شده است.(همان.ص٨۶۵)
۴-۴١.ایرانیان و بین النهرینیان پیش از تاریخ: اگر بتوانیم سنت نجومی پیوستهای را بیابیم که ایرانیان و بینالنهریان پیش از تاریخ با نظامی که دورۀ تاریخی را تعیین میکند، به هم مرتبط میشدهاند، آنگاه این مشاهدات نظری شگفت انگیزو جالب خواهد شد. که البته مدارک این تداوم در بسیاری از تصاویر حک شده بر مهرها و گلدانهای بدست آمده از سراسر ایران و بینالنهرین بهدست آمده است. که موارد زیر بخشی از آنهاست:
الف)ترکیب مداوم دو یا چند حیوان یا نماد «تقویمی» در تصاویر یکسان. مبارزه‌ی شیر و گاو و نوع دیگر آن یعنی مبارزۀ شیر و گوزن، نمونهای از آن است.این مبارزه های قابل تبدیل به هم، در هزاره‌ی چهارم، نشان دهنده‌ی آغاز فعالیت کشاورزی بعد از انقلاب زمستانی، و در حدود ١٠ فوریه است. در این زمان اسد به اوج خود در شفق میرسد در حالی که گاو (ثور وحوت) و گوزن (کاسیوپیا) همزمان در غروب خورشیدی هستند. پس از آ ن گاو برای ۴٠ روز ناپدید میشود، و سپس پدیداری دوبارۀ آن (طلوع خورشیدی) زمان اعتدال بهاری را نشان میدهد.
ب) این نکته که حداقل در بعضی از موارد حیوانات مورد بحث، بدون ابهام به عنوان صور فلکی معرفی شدهاند.
ج) حالتی که حیواناتی را که در واقعیت اندازه های کاملاً متفاوتی دارند، با یک اندازه نشان میدهد.
د) خصوصیت حیوانات تقویمی نسبت به حالت عادی تغییر کردهاند یا به طور کلی بر عکس شدهاند تا غروب خورشیدی یا کیهانی یا دیگر ویژگیهای نمادین خود را نشان دهند.
تقویم اولیه هدفی غیر از اهداف نجومی را دنبال میکرد. این تقویم بیش از هر چیز دیگری بر مواقعی تأکید داشت که در کشاورزی اهمیت داشتند؛ بنابراین، به عنوان نمونه هزیود تنها به مواقع کاشت و برداشت اشاره میکند و چهار نقطه اصلی سال خورشیدی را نادیده میگیرد.
۴۵.سال شمسی قمری
نقش ماه بدین صورت است که چهرههای آن اساساً برای اندازه گیری- نه شمارش- دوره های کوتاه زمان به کار میروند. ٨-٧ روز برای هر یک از چهار صورت اصلی و ٢٩ یا ٣٠ روز برای هر ماه قمری. نیاز به هماهنگ کردن محاسبهی زمان به صورت قمری با محاسبهی خورشیدی تنها بعد از سال شمسی انجام میشد و چهارچوب محاسبهی زمان بود. فاصلهی بین دو پدیده‌ی خورشیدی پی در پی سالانه، مانند طلوع خورشیدی گروهی ستاره، با بیش از ١٢ یا ١٣ ماه قمری پر میشود که در زمان مناسب این نظریه را به وجود میآورد که سال را به ١٢ ماه تقسیم کنند و یک سال طولانیتر (کبیسه) ١٣ ماهه در بین سالها قرار دهند، قانون کبیسه کردن را زمان تعیین میکرد، از آنجا که ١٢ ماه ٣۵۵-٣۵۴ روز بود، آغاز سال قمری هر سال ١٠ روز از زمان خورشیدی کمتر میشد، و در پایان سال سوم، ماه سیزدهمی به صورت کبیسه اضافه میشد. این روش تجربی، که بررسی مداوم پدیده های آسمانی را میطلبید، به واقع در کبیسه کردن اشتباهات زیادی را به وجود میآورد. بعدها این روش جای خود را به کبیسه کردنهای دورهای براساس دانش دقیق دوره های مورد توجه داد، از معادلهی تقریبی ٨ سال=٩٩ ماه، نتیجه میشود که در طول ٨ سال باید سه کبیسه وجود داشته باشد.
از کتیبههای میخی روشن میشود که، هنوز در سال ۵۴١ ق.م به فرمان شاه دومین «اَدِّرو» به صورت کبیسه اضافه میشده است.(گرشویچ،١٣٨٧.ص٨۶٩)
۴۶. تقویمهای بابلی و ایرانی باستان
در تقویم بابلی اولین ماه سال شمسی قمری، یعنی نیسان، ماهی بود که آغاز آن تقریباَ هنگام اعتدال بهاری بود. به احتمال بسیار قوی، این امر قانونی از دیرباز بوده است. اینکه در کهنترین دوران، چطور و با چه دقتی اعتدالین را مشاهده میکردهاند، هنوز مشخص نیست. بالاخره در آخرین دههی قرن ششم ق.م زمان اعتدالین، بر اساس چیدمان تقویم شمسی قمری، با دقت قابل توجهی تعیین شد. اما قبلاً در زمان «آمیسادوکا»( اوایل قرن ١۶ ق.م)، برای تعیین اعتدالین ازمبارزه‌ی گاو و شیر یعنی غروب خورشیدی حوت واقع در شاخ غربی ثور، استفاده میشد، که در آن زمان در حدود ١۵ مارس بود. همچنین با توجه به رابطه و همبستگی ماه کهنه با گاو، سال شمسی قمری با آخرین رویت ثور پایان می یافت.
هزار سال بعد در بابل و تخت جمشید، غروب خورشیدی حوت در٢٨ مارس اتفاق افتاد؛ این بدان معناست که این پدیده، که در یکهزار سال جلوتر، و با همین طول زمان، پیش از اعتدالین اتفاق افتاده بود اکنون با همین طول زمان بعد از اعتدالین رخ میداد. در طول این دورۀ طولانی غروب خورشیدی ثور حوت، پایان سال قبل و آغاز سال جدید شمسی قمری را اعلام میکند.(همان.ص٨٧٠)
۴۶١.تقویم بابلی
اسامی ماه های بابلی، که همانند آرامیشان از طریق تقویم یهودی شناخته میشوند، عبارتند از:
نیسان(در حدود اعتدال بهاری آغاز میشود)، آیار، سیمان، دئوز(در حدود انقلاب تابستانی آغاز میشود) آب، اُلول، تشریت( در حدود اعتدال پاییزی آغاز میشود)، آراخسامن، کِسِلیم، تبیت (در حدود انقلاب زمستانی شروع میشود)، شبات و اَدار.
مانند بیشتر تقویمهای شمسی قمری، اولین روز ماه روزی است که هلال باریک ماه نو بعد از غروب خورشید، برای اولین بار رویت شود. و به طور منطقی روزها از غروب خورشید محاسبه و شمارش میشوند. ماه های کبیسه را هم یا در پایان سال، قبل از ماه آدارو قرار میدهند، یا بعد از ماه ششم یعنی اُلول. به لحاظ نظری آدارو دوم هنگامی اضافه میشود که آغاز آدارو معمول بیش از یک ماه قبل از اعتدال بهاره قرار گیرد. این در حالی است که افزودن اُلول دوم هم به طور مشابهی باید قبل از اعتدال پاییزی باشد. در قرن ششم، اعتدال پاییزی در ٢۶ سپتامبر اتفاق افتاد و تقریباً با طلوع خورشیدی ستارۀ درخشان اسپیکا ( ستاره a سنبله) و غروب خورشیدی ستاره a میزان مقارن بود. در مقابل، اِی.ساکس دریافت که کبیسه کردنها در زمان سلوکی طبق طلوع خورشیدی سگ سیف الجبار تنظیم میشدند. که همیشه در ماه چهارم یعنی دئوز واقع میشدند. این روش در دو قرن پیشتر از آن، یعنی از زمان کمبوجیه به بعد نیز در کبیسه کردنها اعمال میشده است. که البته استثناهای فراوانی وجود داشته است.
الف)حمورابی و خاندان او
محور پیچیدگی و اشکال تاریخگذاری پیشنهاد و مطرح شده است. کوتاه و میانه و دراز. روش کوتاه بر این پایه استوار است که حمورابی از سال ۱۷۲۸ تا ۱۶۸۶ ق.م سلطنت می کرده است. در چنین صورتی سلسله وی یا خاندان آمورو می‌بایستی از سال ۱۸۳۰ تا ۱۵۳۱ حکمروایی کرده باشند. بر پایه روش میانه تاریخگذاری ها را بایستی ۵۶ سال و یا ۶۴ سال به عقب کشید. بر پایه روش دراز این تاریخگذاری ها را بایستی ۱۲۰ سال به عقب برد. اینکه چرا تنها و تنها این اعداد و نه هیچ عدد دیگری جوابگوی مسئله است را به هنگام گفتگو درباره الواح آمیزادوگا مربوط به زهره (ناهید) توضیح خواهیم داد. تمدن بابل کهن،‌شاخه ی بیرون آمده از تنه درخت تمدن سومری بود. خط میخی اختراع سومریان بود. بابلیان آنرا به کار گرفتند و با زبان سامی خویش تطبیق دادند. اما واژه های بی شمار سومری را نیز با همان معنی و مفهوم سومری به عنوان” اندیشه نگاشت” حفظ و اقتباس کردند. این علایم سومری اغلب به عنوان واژه های فنی ریاضی و نجومی مصرف می شد. حُسن عمده آنها کوتاهی و ایجاز بود. بیشتر آنها را می شد تنها با یک نماد و علامت نوشت. واژه های اکادی یعنی زبان محاوره را با طریقه ی آوانویسی کتابت می‌کردند به این ترتیب که واژه ها را به سیلاب ها تقسیم می کردند و هر سیلابی را با علامت یکی از واژه های سومری نشان می دادند. برای روشن شدن مثالی می آوریم. صورت فلکی ترازو یا میزان را به زبان اکادی “زی بانی تو” و به زبان سومری” رین “صدا می کنند. هر دو واژه معنای ترازو را می دهد. بابلیان کهن می توانستند صورت فلکی میزان را یا به وسیله یک نشانه میخی رین کتابت کنند(در اینصورت می توانستند آن را رین و یا اگر می خواستند زی بانی تو تلفظ کنند) و یا با چهار نشانه میخی زی- با نی-تو بنویسند.
روش های پیشرفته حساب سومری پایه ای بود که بابلیان کهن علم حساب و جبر خود را بر آن استوار ساخته بودند. کاهنان و کاتبان حمورابی تمام ایزدان شهرهای آزاد بین النهرین را در یک ایزدکده بزرگ متحد کرده و آنها را به صورت فرمانبرداران مردوک، ایزد، شهر بابل در آوردند و مردوک را به عنوان خالق گیتی معرفی کردند. همراه با قانون و مذهب، گاهشماری نیز یکنواخت شد. اسامی بابلی ماه ها در سراسر قلمرو و حمورابی همانهیی هستند که قبلاً هم گفته شد.
ب)اهمیت هندسه برای دانش نجوم
با توجه به آگاهی های نخستین که درباره ی ریاضیات بابلی به دست داریم چنان به نظر رسیدکه طبیعت آن ریاضیات بیشتر از جبر و محاسبه متاثر بوده است تا هندسه. اما میدانیم که این حکم کلی و نخستین را بایستی تا اندازه ای اصلاح و تعدیل کرد. بابلی ها، هم با قضیه فیثاغورس آشنا بوده اند و هم مسایل هندسی را می گشودند. بنابراین در تفکر بابلی ،‌ عنصر هندسی، از آنچه نخست تصور می شد نیرومندتر است. در دانش نجوم هم وضع بر همین منوال است. تردیدی نیست که در متن های نجومی بابلی عصر سلوکیه تنها روش های ریاضی به کار رفته است. اما در متن مل آپین، منطقه‌البروج به صورت دایره متمایل که توسط دو دایره موازی به چهار قسمت مساوی تقسیم شده است مجسم شده و نمایش داده می شود. حاصل نقاط تقاطع دوازده برج منطقه البروج است. در فهرست ستارگان، طول برخی از این ستارگان را نسبت به این دوازده نقطه می دهند. برای پیدا کردن این اندازه ها لازم است دایره ای را روی نوعی وسیله اندازه گیری به دوازده بخش تقسیم کنند تا بتوان این بخشها را به نوبه ی خود به اجزای کوچکتر تقسیم کرد. این عمل بدون دستیابی به وسایل و ابزار هندسی میسر نبوده است.(واندروردن،١٩٧۴/١٣٧٢. ص۵٧)
به همین قیاس اناکسیماندروس (anaximandros) نیز می بایستی برای نصب شاخص آفتابی خود در اسپارت حوالی ۵۵۰ ق.م وسایل هندسی به کار برده باشد. زیرا شاخص آفتابی نمایشگر اعتدالین و انقلابین است. در نقاط اعتدالین خورشید در سطح استوا قرار دارد. سطحی که از بالای شاخص بگذرد و موازی سطح استوا باشد لازم است صفحه ی پایه را با خط مستقیم g قطع کند. چون انتهای ظل (سایه) بر روی خط g بیفتد لحظه دقیقه تساوی روز و شب را نشان می دهد. اناکیسماندروس می بایستی این خط را ساخته و مشخص و بر روی صفحه پایه حک کند. در غیر این صورت شاخص آفتابی نمی‌توانسته است اعتدالین را نشان دهد.
روش های پیشرفته حساب سومری پایه ای بود که بابلیان کهن علم حساب و جبر خود را بر آن استوار ساخته بودند. کاهنان و کاتبان حمورابی تمام ایزدان شهرهای آزاد بین النهرین را در یک ایزدکده بزرگ متحد کرده و آنها را به صورت فرمانبرداران مردوک، ایزد، شهر بابل در آوردند و مردوک را به عنوان خالق گیتی معرفی کردند. همراه با قانون و مذهب، گاهشماری نیز یکنواخت شد. اسامی بابلی ماه ها در سراسر قلمرو و حمورابی همانهایی هستند که قبلاً هم گفته شد.
ج)کبیسه کردن بابلیان
ماه همیشه در شامگاه و با رویت هلال ماه نو آغاز می شد. آنگاه بی نظم یا قاعده خاصی، بیست و نه روزه و یا سی روزه بود. میانگین طول ماه ۵٣/٢٩ روز بود. سال همیشه با ماه نو در بهار آغاز می شد. هر سال دوازده ماه و گاهی سیزده ماه داشت. در سالهای سیزده ماهه یک الولوی ( ماه ششم ) و یا آداروی دوم ( ماه دوازدهم ) به عنوان کبیسه قایل می شدند. اینگونه کبیسه کردن بی نظم تا دوره ایرانیان دوام داشت.
در خصوص تقسیم شبانه روز می بایستی میان رسوم مردم و روش های نجومی فرقی بگذاریم. در زندگی روزمره شب به ۳ پاس و روز هم به ۳ پاس تقسیم می شد. در تابستان پاسهای شبانه و در زمستان پاسهای روزانه کوتاه می شدند. از سوی دیگر منجم ها تمام شبانه روز را به دوازده بخش مساوی هر بخش معادل دو ساعت امروزی به نام بیرو(bero) و هر بیرو را به سی اوش(ush) یا درجه زمانی تقسیم می کردند. بنابراین یک درجه زمانی درست برابر چهار دقیقه به وقت امروز می شود.
در بابل نیز مطابق معمول،‌سال ابتدا قمری بود. اما برای همین سال قمری،‌کبیسه گرفتند و به سال قمری – شمسی تبدیل شد. در این سرزمین پهناور و کهن که تمدن هایی بسیار کهن را در بر دارد، حساب‌های نجومی و گاه‌شماری‌هایی بسیار رایج بود که به موجب کتیبه ها و اشارات این مآخذ، دو نوع مبدأ و مأخذ در محاسبه مورد عمل بوده. در کهن ترین گاه شماری، دوازده نام ماه، با دوازده نام خدایان نامزد بود. سال از آغاز پاییز شروع می شد. هر ماه سی و بیست و نه روز داشت و هر چند سالی یک بار، برای اعتدال، یک ماه کبیسه می کردند. این گاه شماری تا سه هزار سال پیش از میلاد قدمت دارد.
شکل دیگر گاه شماری از شهرهای نیپور و بابل بوده، در حالی که گاه شماری فوق باید از شهر و مردم کهن اور ur بوده باشد. در بابل و نیپور، سال ها از بهار شروع شده و ۳۶۰ روز بوده است. بعدها این دو گاه شماری ادغام و ترکیب شد و سال گونه ای شد که دو آغاز داشت در هر شش ماه اول بهار و اول پاییز، چنانکه در ایران نیز چنین شد. بزرگترین جشن بابلی ها که از جنبه های قیاسی با نوروز یا مهرگان ایرانیان جالب توجه است در آغاز بهار، یعنی در اولین دیدار هلال پس از اعتدال ربیعی شروع شده و به نام سومری زگموک یا اکیتو نامیده می شد. این جشن در ابتدا،‌ در آغاز پاییز برگزار می شد که بعدها به الول انتقال یافت. این جابه جایی جهت تغییر آغاز سال بود که زمانی از فصل سرد یا پاییز شروع می‌شد، اما بعداً آغاز سال را در اول اعتدال ربیعی و بهار قرار دادند. در ایران نیز چنین وضعی به وجود آمد و رواج داشت. مدت برگزاری این جشن پنج روز بوده است، اما همیشه به طور محتوم پنج روز نبوده و کم و زیاد می شده است. البته کم نه بلکه تا ده و یازده روز افزایش می یافتند. برخی از پژوهندگان معتقدند که پنج روز اضافی سال را، پس از ۳۶۰ روز بابلی ها جشن می گرفتند که همان خمسه ی مسترقه ی ایرانیان یا پنجه ی دزدیده است. اما چون تا ده و یازده روز افزایش می یابد، اغلب محققان برآنند که این کم و زیاد شدن ایام بر اثر حساب روزهایی است که از پایان سال تا آغاز اعتدال ربیعی و بهار در تقویم و شمار روزها پیدا می شده است. این جشن شباهت زیادی به جشن فروردگان یا فروردینگان ایرانی دارد که آن هم در آغاز بهار یا آغاز نوروز برگزار می شد.
د)کبیس
چنانکه گذشت، هنگامی که ایرانیان خواستند کبیسه کنند و جبران مافات نمایند و حساب ایام و فصول را نگاه دارند، آغاز اعتدال ربیعی و یا بهار واقعی با نوزدهم فروردین مصادف شد و روز نوزدهم را جشن ساختند و نوروز گرفتند. قدمت جشن بابلی زگموک یا اکیتو به هزاره ی سوم پیش از میلاد مسیح می رسد و با جشن سکاها که بروسوس از آن یاد کرده و عید پوریم یهودیان نیز شباهاتی بسیار داراست. در این جشن که با مسخرگی همراه بود، مراتب و مقامات و مناصب، دیگر وجود نداشت و همه یکسان می شدند و چه بسا به موجب کتیبه های کهن مربوط به هزاره ی سوم پیش از میلاد در بین النهرین، مراتب و مقامات معکوس می شد. در ایران نیز مقارن با بهار و آغاز اعتدال ربیعی چنین رسمی رایج بوده است که آنرا در نوشته های فارسی کوسه برنشین و در اصطلاح نویسندگان عرب رکوب الکوسج می شناسیم. ثعالبی در کتاب ثمار القلوب و ابوریحان بیرونی و مسعودی در آثار خود از این اسم یاد کرده اند که مقارن با نوروز و بهار،‌ کوسه ای را بر خر نشانده و چون مهتری در کوی و برزن می‌گرداندند و شادی و مسخرگی می کردند.
بابلی ها روش های چندی برای حساب کبیسه داشتند. سال را ۳۶۰ روز حساب می کردند. در هر شش سال ماهی به نام وادار می افزودند. اما با این حال در هر شش سال، یک روز و یازده ساعت کسر می‌آمد و به همین جهت در هر ۲۴ سال باز یک ماه دیگر اضافه می کردند. اما ایرانیان در هر ۱۲۰ سال این کار را می کردند که دور بزرگ کبیسه‌شان ۱۴۴۰ سال می شد و دور بزرگ کبیسه ی بابلی ۱۴۶۰ سال که دقیق تر می باشد. در بابل هر ماه به شش قسمت پنج روزه و سال به هفتاد و دو خمشتو تقسیم می شد. در ایران عصر ساسانی نیز تقسیم هر ماه به شش بخش پنج روزه معمولی بوده است. در کتاب الماسن و الاضداد،‌می خوانیم که این نوع تقسیم منسوب به جمشید می باشد. در بابل هر ماه با سه نام ویژه که مربوط به سه روز می شد و ماه را به سه قسمت غیر مساوی تقسیم می کرد، از هم جدا می شد. در روزشماری تقویم ایرانی نیز سه نام (دی) که نام و عنوان خداوند است، ماه به سه بخش غیر مساوی تقسیم می‌شود. در تقویم بابلی این سه روز، روزهای هفتم، پانزدهم و بیست و ششم است و در تقویم ایرانی، هشتم، پانزدهم و بیست سوم. بعضی روزها نحس بودند و بعضی سعد که در زمان ساسانیان و پیش از آن نیز در روزشماری ایرانی و بلکه اغلب ملل و اقوام رایج بود. شبانه روز به شش گاه مساوی تقسیم میشد که شبانه روز در ایران نیز به پنج گاه بخش می شد. بابلی ها در دوران اخیر خود، پس از دورانی که هر ماه را به شش بخش پنج روزه تقسیم می کردند‌، به هفته قایل شدند.
د)پیشینه گاه شماری بابلی
گاه شماری بابلی در اواخر هزاره دوم پیش از میلاد از طرف آشوری ها اقتباس شد. یهودیان نیز در دوران اسارت در بابل،‌این گاه شماری را اخذ کردند. چنان به نظر می رسد که آشوریها کبیسه نمی کردند و آغاز سال شان یک تا دو ماه پیش از اعتدال ربیعی بوده. سال آنان ۳۶۰ روزه و هفتاد و دو قسمت پنج روزه بوده است. اما به موجب قراینی که در کتابخانه ی آشوربانی پال به دست آمده، آثار هفته ی هفت روزه نیز در حساب شماری شان موجود است. آشوریها پس از آنکه گاه شماری بابلی را اخذ کردند، آغاز سال را بهار و اعتدال ربیعی قرار دادند. در آغاز سال جشنی بزرگ برپا می‌کردند و در بیرون پایتخت در محلی به نام خانه ی اکیتو گرد می آمدند و مراسمی در آنجا چون آنچه که در درباره‌ی بابلی‌ها گذشت انجام می دادند. بابلی ها و آشوریها نیز هر روزی را به نام یک فرشته می نامیدند و اخیراً در شمار الواحی که از دوران آشوربانی پال پیدا شده، نام این فرشتگان موکل بر روزها شناخته شده است.
در مورد اختر شناسان بابلی، مجموعهای از٣٠ ستاره را به عنوان مرجع در موقعیت آسمانی در نظر می‌گرفتند و در یادداشتهای نجومی خود موقعیت ماه و ستارگان را با توجه به این ستارگان مرجع، شرح میدادند. سیارات نیز به همین صورت مورد توجه بودهاند، اما به دلیل اینک حرکاتشان یک شکل نیست، اختر شناسان بینالنهرین باید روش های ریاضی را به وجود میآوردند که حرکات متنوع سیارات را محاسبه میکردند.
بدون شک، بابلیان هیچگاه نمایه های درستی از حرکات نامنظم ارائه نکردهاند، اما در سلسله های بعدی بین‌النهرین و به خصوص در دوره سلوکی(٣٠١ تا١۶۴ پیش از میلاد) به دنبال مرگ اسکندر، اخترشناسان بابلی(که در این دوره کلدانی نامیده میشدند)توانستند، شتاب و کاهش دورهای حرکت ماه و سیارات که به شکل زیگزاگی بود را تخمین بزنند. آنان این کار را نه با نمودار، بلکه با اعداد انجام دادند و این روش بسیار مفید بود.
ه)اهمیت مراحل ستارگان در کشاورزی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...