۶-۴-۱-۲ رویکردهای مداخله در مشکلات هیجانی از طریق آموزش نظم جویی هیجان

در بسیاری از موارد، روان درمانگران با مراجعینی ‌سر و کار دارند که دچار انواع مشکلات هیجانی و خلقی هستند، ‌بنابرین‏ به طور مستقیم به مداخله در این مشکلات می پردازند و یا به طور غیرمستقیم برای تسهیل امر درمان، مجبور به کار روی این مشکلات و برطرف ساختن آن هستند. بدین منظور روش ها و مداخله هایی را به کار می‌برند تا بیشترین نتیجه را دریافت کنند. از جمله این شیوه های درمانی می توان به درمان متمرکز بر هیجان، دلبستگی درمانی، درمان بینش مدار، رفتار درمانی دیالکتیک، درمان شناختی – رفتاری، تکنیک های آموزش مدیریت خشم اشاره کرد( آیوت، ۲۰۰۵). اما واقعیت این است که هسته مرکزی این رویکردهای درمانی همان مهارت های تحمل ناراحتی و راهبردهای نظم جویی هیجان است( بیوریگارد، لاوسکیو و یورگوین، ۲۰۰۱).

در دهه های اخیر، پیشرفت های قابل ملاحظه ای در درمان اختلالات هیجانی و خلقی به دست آمده است. بسیاری از این پیشرفت ها در زمینه نظریه شناختی و رفتاری حاصل شده است. در نتیجه این پیشرفت ها، الگوهای فکری و رفتاری ناسازگار. به عنوان ویژگی های اصلی اختلالات هیجانی و یکی از اهداف مهم درمانی شناخته شده اند( کمپیل، سیلس و بارلو، ۲۰۰۷). مشاهدات تجربی مربوط به درمان رفتاری و شناختی از این عقیده حمایت کرده‌اند که تغییر دادن عقاید منفی و رفتار حاصل از آن منجر به تغییر اختلالت خلقی شده است( چامبلس و همکاران، ۱۹۹۸؛ به نقل از صالحی، ۱۳۹۰).

۷-۴-۱-۲ رابطه نظم جویی هیجان و آسیب روانی

نظریه های کارکردی معاصر بر نقش مهمی که هیجان ها در پاسخدهی رفتاری، تصمیم گیری ارتقاء حافظه برای رویدادهای مهم و تسهیل معاملات بین فردی دارند، تأکید می‌کنند. از سوی دیگر تجارب هیجانی ممکن است اسیب زا نیز باشند. پاسخ های هیجانی نامناسب می‌تواند باعث پدیداری اشکال مختلف آسیب روانی( کمپل، سیلس و بارلو، ۲۰۰۷) مشکلات اجتماعی( رانیک، بارت، ۲۰۰۷) و حتی بیماری های جسمانی( ساپلوسکی، ۲۰۰۷) شوند. ‌بنابرین‏ مسائل مهمی تحت تأثیرتوانایی نظم جویی موفق هیجان ها هستند. همچنین مطالعات مختلف نشان داده‌اند که نظم جویی هیجان بر نحوه تجربه و تجلی هیجان تأثیر می‌گذارد( گروس، ۲۰۰۷). نظم جویی هیجان به گونه ای فزاینده در مدل های آسیب روانی وارد شده است( برنیام، راگاوان، لی، ورنون و گومز، ۲۰۰۳). پژوهش های مختلف نشان داده‌اند شخصی که قادر به مدیریت پاسخ های هیجانی اش به حوادث روزمره نباشد، دوره های طولانی و سختی از اختلال هایی همچون افسردگی و اضطراب را تجربه می‌کند( منین، هالووی، فرسکو و مور، ۲۰۰۷؛ به نقل از آلداو و همکاران، ۲۰۱۰).

تایر و لین( ۲۰۰۰)، مطرح کردند که تعریف اضطراب دلالت مستقیم بر نقش هیجان در بروز آن دارد. آن ها اظهار داشتند که اختلالات اضطرابی به شکست در انتخاب یک پاسخ سازگارانه و یا مهار یک پاسخ ناسازگارانه با توجه به وضعیت و شرایط آن مربوط می‌شوند. اختلالات اضطرابی مجموعه ای از اختلالات را شامل می شود که به طور یکسان در همه آن ها عاطفه منفی بیش از حد مشترک است( دیویدسون، ۱۹۹۸؛ به نقل از آمستر، ۲۰۰۸). دیویدسون در این باره گاه شمار عاطفی را مطرح کرد که در آن این نظر مطرح شد که هیجانات در اختلالات اضطرابی ناسازگارانه نیست. بلکه این زمان و شدت هیجانات منفی که از کارکردهای تنظیم هیجان است) در این اختلالات است که به نظر می‌رسد مشکل ساز باشد( کرینگ و ورنر، ۲۰۰۴؛ به نقل از آمستر، ۲۰۰۸). پیشینه پژوهشی مربوط به ارتباط تنظیم هیجان و اضطراب اجتماعی نشان می‌دهد که راهبردهای تنظیم هیجان با پریشانی روانشناختی مرتبط است و سازگاری بعدی فرد را پیش‌بینی می‌کند و تمرکز بر مهارت های تنظیم هیجان می‌تواند در پیش‌بینی و درمان مشکلات روانی مؤثر باشد. پژوهش های دیگر نشان داده‌اند که تنظیم هیجان، سازگاری مثبت را پیش‌بینی می‌کند. تنظیم هیجان سازگارانه با عزت نفس و تعاملات اجتماعی مثبت مرتبط است و افزایش تجربه های هیجانی مثبت باعث مواجهه مؤثر با موقعیت های استرس زا می شود( گراس، ۲۰۰۲).

ادبیات پژوهشی گویای این است که شکست در توانایی برای تنظیم هیجانات به خصوص هیجانات منفی عامل اصلی اختلالات اضطرابی است( رودیوف و هیمبرگ، ۲۰۰۸؛ به نقل از بندر، ۲۰۱۲). مفهوم قابل توجه از یافته های موجود این است که اضطراب بیشتر، به احتمال زیاد مانع استفاده از راهبردهای مؤثر تنظیم هیجان می شود( زیمرمن و جرمن و بیچارا، ۲۰۰۵؛ به نقل از بندر، ۲۰۱۲). از سوی دیگر نتایج نشان می‌دهد که تفاوت های جنسیتی در این باره وجود دارد. دختران که بیشتر از پسران مشکلات اضطرابی دارند، در تنظیم هیجانات خود مشکلات بیشتری را تجربه می‌کنند که وجود انواع مشکلات در تنظیم هیجان مؤثر و مناسب و همچنین عدم وضوح هیجانی از جمله مشکلات آن هاست. اضطراب در پسران با عدم پذیرش پاسخ های هیجانی منفی مرتبط است. این یافته ها ثابت می‌کند که نظم بخشی هیجانی نقش کلیدی در اضطراب کودکان و نوجوانان ایفا می‌کند. در پژوهش های صورت گرفته درمان های مبتنی بر افزایش درک و تنظیم هیجانات منفی نشان داده که پس از درمان، در اکثر کودکان و نوجوانان علائم اضطراب کاهش یافته است و بهبود در تنظیم هیجانات بالابردن درک فرد از هیجاناتش باعث بهبود کلی عملکرد فرد می شود( سادوک، کندال، کومر و رابین، ۲۰۰۶؛ به نقل از بندر، ۲۰۱۲).

رابطه نظم جویی هیجان و استرس و اضطراب

هیجان نقش مهمی در جنبه‌های مختلف زندگی نظیر سازگاری با تغییرات زندگی و رویدادهای تنیدگی زا ایفا می‌کند. اصولاً، هیجان را می توان واکنش های زیست شناختی به موقعیت هایی دانست که آن را یک فرصت مهم یا چالش برانگیز ارزیابی می‌کنیم و این واکنش های زیستی با پاسخی که به آن رویدادهای محیطی می‌دهیم، همراه می‌شوند ( گارنفسکی، ۲۰۰۳). هر چند هیجان ها مبنای زیستی دارند، اما افراد قادرند بر شیوه هایی که این هیجان ها را ابراز می‌کنند، اثر بگذارند. این توانایی که نظم جویی هیجان ١ نامیده می شود، فرایندهای درونی و برونی است که مسئولیت کنترل، ارزیابی و تغییر واکنش های عاطفی فرد را در مسیر تحقق یافتن اهداف بر عهده دارد( تامپسون، ۱۹۹۴)، ‌بنابرین‏ نظم جویی هیجان، یک اصل اساسی در شروع، ارزیابی و سازماندهی رفتار سازگارانه و همچنین جلوگیری از هیجان های منفی و رفتارهای ناسازگارانه محسوب می شود( گارنفسکی، ۲۰۰۳). این سازه یک مفهوم پیچیده است که طیف گسترده ای از فرایندهای زیستی، اجتماعی، رفتاری و همچنین فرایندهای شناختی هشیار و ناهشیار را در بر می‌گیرد(گارنفسکی، ۲۰۰۳)، به عبارت دیگر، واژه نظم جویی هیجان مشتمل بر راهبردهایی است که باعث کاهش، حفظ و یا افزایش یک هیجان می‌شوند( جرمن، ۲۰۰۶) و به فرایندهایی اشاره دارد که بر هیجان های کنون ی فرد و چگونگی تجربه و ابراز آن ها اثر می‌گذارد( گارنفسکی، ۲۰۰۳)، از آنجایی که نظم جویی هیجان نقشی محوری در تحول بهنجار داشته و ضعف در آن، عاملی مهم در ایجاد اختلال های روانی به شمار می رود( منین، ۲۰۰۷).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...