پایان نامه -تحقیق-مقاله – قسمت 10 – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
در تقسیم بندی فوق به عامل کنترل دولت و اداره غیرمستقیم مؤسسههای خصوصی توسط دولت نیز توجه شده و به نظر میرسد که دولت می تواند و باید سیاستهای اقتصادی و رفاهی خود را از طریق این شرکتها که بدانها عنوان شرکتهای عامل دولت داده شده است اعمال کند. البته اصطلاح شرکتهای عامل دولت در قانون محاسبات عمومی تعریف نشده است ولی هرگاه شرکتی با رعایت قانون تجارت تأسیس شود و سرمایه گذاری مستقیم دولت در چنین شرکتی از ۵۱ درصد کمتر باشد، اما با بهره گرفتن از امکانات مالی دولت از قبیل تحصیل اعتبارات از بانکهای دولتی یا انعقاد پیمانها و خدمات دولتی فعالیت کند، چنین مؤسسهای عامل دولت تلقی می شود. نظریه تفکیک مدیریت از مالکیت اموال عمومی در قانون محاسبات نیز پذیرفته شده است. در واقع در شرکتهای بازرگانی نیز که سهام دولت و مؤسسههای عمومی در اقلیت است و به نحو تجاری اداره می شود، مالکیت اقلیت سهام همچنان عمومی و دولتی است. لیکن در مواردی که یک شرکت سهامی خصوصی نیز، با توضیحاتی که داده شد به عنوان عامل دولت فعالیت کند، مدیران آن مشمول مسئولیتهای امانی ناظر به اداره اموال عمومی هستند (همان منبع).
در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به ویژه در کشورهای جهان سوم، اقتصاد دولتی بر اقتصاد غیر دولتی ترجیح داده میشد و این امر ناشی از این باور بود که در صورت دخالت هر چه بیشتر دولت، امکان تولید و توزیع کالاها و خدمات به صورت انبوه و با قیمتهای پایینتر و اشتغال در سطح بالاتر فراهم می شود و بی عدالتی که به صورت نابرابری درآمد و ثروت متجلی شده بود، کمتر می شود. به تدریج با گسترش دامنه فعالیتها، مشکلاتی نظیر بوروکراسی شدید، ضعف سیستم مدیریتی، فقدان سیستم مناسب ارزیابی و حسابرسی، فقدان انگیزه کاری، تعدد در اهداف، استفاده نامطلوب از انحصارات و حمایتهای غیرکارا باعث شد که طی دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ عدم کارایی بر فعالیتهای اقتصادی دولت حاکم شود و موجب عدم موفقیت دولت درتحقق اهداف شود. این مشکلات باعث شد که گرایش به سوی ساز و کار خودسامان بخش بازار و انجام سیاستهای آزادسازی، مقرراتزدایی و خصوصی سازی همراه با واگذاری مالکیت و مدیریت به عنوان راهبردهای عقلایی در جهت مقابله با مسایل و مشکلات اقتصادی و افزایش کارایی به طور وسیعی مورد حمایت دولت ها قرار گیرد (همان منبع).
از دیدگاه نظری و در نوشته های اقتصادی، محدود کردن حوزه عمل دخالت دولت در اقتصاد، سابقهای دیرینه دارد. اقتصاددانان کلاسیک، از قبیل آدام اسمیت و دیود ریکاردو، برای دولت سه وظیفه مشخص به صورت حمایت جامعه در برابر تجاوز خارجی، برقراری نظم و امنیت در جامعه و ارائه خدمات عمومی و تسهیلات زیربنایی، قائل بوده اند. بدین ترتیب، ماهیت وجودی دولت در جامعه باید به گونه ای باشد که ازانجام فعالیتهای متداول اقتصادی پرهیز نماید، تا بدین وسیله وضعیت«بهینه پارتو» ایجاد شود. کشورهایی نظیر برزیل، شیلی و مکزیک در آمریکای لاتین، ترکیه، پاکستان، هندوستان، سریلانکا، تایلند و سنگاپور در آسیا، تانزانیا، مصر، الجزایر، غنا، مراکش و ساحل عاج در آفریقا، از جمله کشورهای پیشگام در اجرای سیاست خصوصی سازی بوده اند. به طور کلی، امروزه دیگر نمی توان جامعهای را یافت که در آن اقدام به خصوصی سازی برخی از شرکتهای دولتی صورت نگرفته باشد، یا دست کم، اجرای آن در دستور کار دولتهای ذیربط قرار داده نشده باشد (همان منبع).
۲-۵-۱-۱- فرضیه های مربوط سهامداران نهادی
الف) فرضیه نظارت کارآ: طبق این فرضیه، سرمایه گذاران نهادی از تخصص بیشتری برخوردارند و در مقایسه با سهامداران اقلیت میتوانند مدیریت را با هزینه کمتری نظارت نمایند. بنابرین، هرچقدر سهام تحت تملک سهامداران نهادی بیشتر باشد، نظارت اعمال شده از جانب آن ها کارآتر خواهد بود (جیانگ و همکاران[۷۲]، ۲۰۰۹).
ب) فرضیه تضاد منافع: بیانگر این است که سرمایه گذاران نهادی به علت سایر روابط تجاری سودآور با شرکت، در واقع ناگزیر به رأیدهی به مدیریت هستند. زمانی که سهامداران نهادی عمده، دارای روابط تجاری کنونی و بالقوه بیشتری با شرکت ها هستند، تضاد منافع بالقوه با تعهدات امانی برای این دسته از سرمایه گذاران رایج تر خواهد بود. از این رو، سرمایه گذاران نهادی یا از مدیریت حمایت میکنند، یا در صورت بروز اختلاف، سهام خود را می فروشند (همان منبع).
ج) فرضیه همسویی استراتژیک: این فرضیه نیز بیانگر این است که کارکردن با هم، برای سرمایه گذاران نهادی و مدیریت سودمند است. این همکارای به نقش نظارتی سرمایه گذاران نهادی بر مدیریت صدمه می زند. افراد درون سازمانی همسو میتوانند ثروت شرکت را از طریق تعیین شرایط نامناسب برای فروش کالاها و خدمات درون گروهی و انتقال دارایی ها مورد سوء استفاده قرار دهند (همان منبع).
۲-۵-۲- مالکیت (سرمایه گذاران) مدیریتی
کریزنر[۷۳] (۱۹۷۳ و ۱۹۸۰) توجه تمامی افراد بشر را به چیزی معطوف میداند که برای آن ها منافع دارد. وی کارآفرین[۷۴] را به معنای واقعی کلمه، فردی میشناسد که نقش او برخاسته از آگاهی به فرصتهایی است که به آنها قبلاً توجه نمیشده است. سلدن[۷۵] (۱۹۸۰) نقطهنظرهای کریزنر را تحت عنوان نظریه کارآفرینی[۷۶] مطرح می کند که محور اصلی آن، مدیر مالک یا کارآفرین در نظریه های کلاسیک مدیریت(مبتنی بر نظریه انسان اقتصادی) است. طبق این نظریه، کارآفرین کسی است که به فرصتها آگاهی پیدا می کند و بصیرت کشف و سرمایه گذاری روی آنها را دارد. اما، نقش کارآفرین بیشتر در سازمان های دارای وحدت مالکیت و مدیریت متجلی می شود و بهتدریج که مدیریت در پی نیاز به افزایش سرمایه از مالکیت شرکتها جدا می شود، این نقش بسیار کمرنگ می شود. چنین وضعی به ویژه پس از جنگ جهانی دوم شتاب بیشتری مییابد. در پی جدایی مالکیت از مدیریت، نظریه های رفتاری مدیریت با رد مدل کلاسیک کارآفرین یا مدیر مالک، بر انگیزهای مدیر تکیه کرد. این نظریه پیش بینی کرد که میتوان با بهره گرفتن از ساز و کارهایی، منافع مدیران و صاحبان سرمایه را در یک راستا قرار داد. آدام اسمیت[۷۷] اولین کسی بود که نتایج زیانبار این جدایی را مطرح کرد. به گفته او، «از مدیران سرمایه دیگران نمی توان انتظار داشت که به اندازه شرکای شرکت خصوصی در حفظ و حراست از سرمایه خود، مدام هوشیار و نگران باشند. بنابرین، غفلت و اسراف در مدیریت چنین شرکتهایی همواره رواج دارد» (فتحی، ۱۳۹۱).
برل[۷۸] و مینز[۷۹] (۱۹۳۲) پس از آدام اسمیت، ادعا کردند که در شرکتهای سهامی عام، با تکیه بر منافع شخصی مدیران، نمی توان انگیزه مؤثری برای استفاده کارآمد از دارایی های مؤسسه پدید آورد چرا که بدون مشارکت در مالکیت، مدیران در منافع ناشی از افزایش کارایی سهیم نیستند. آنان اولین کسانی بودند که عنوان کردند تفکیک مالکیت و کنترل، دست مدیران را در راستای دستیابی به اهداف مغایر با حداکثر کردن ثروت صاحبان سرمایه، باز می گذارد.
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1401-09-25] [ 02:48:00 ب.ظ ]
|