۲-۱-سلامت روانی :


تعریف سلامت روانی[۱۳] : رفتار انسان تابع تمامیت وجوداوست .یعنی هم جسم وهم روان ‌در رفتار انسان تاثیر می‌گذارند ‌بنابرین‏ ، رفتار انسان تحت تاثیر سلامت جسم وروان اوست .سلامتی روانی صرفا به معنای نداشتن علامت های بیماری نیست بلکه فرد سالم ، علاوه بر نداشتن نشانه های بیماری روانی ، باید بتواند ارتباطات سالمی را با دیگران برقرار نماید؛واقعیت ها را بپذیردخود را با محیط سازگار کند و در جهت شکوفا ساختن استعدادهای فطری خود بکوشد واهداف خود را به طور منطقی بخشد . سازمان بهداشت جهانی ، سلامتی را چنین تعریف ‌کرده‌است : «سلامتی­ عبارت است از رفاه کامل جسمی – روانی ، اجتماعی ونه فقط نبودن بیماری ومعلولیت وداشتن یک زندگی پرثمرتر اقتصادی»


۲-۱-۱-اهمیت سلامت روانی:


سلامتی جسم وروان از این نظر حایز اهمیت استکه رفتار انسان را تحت تاثیر قرار می‌دهد. امروزه ثابت شده است که بسیاری از عوامل روانی وتغییرات محیط زندگی ،که با فشارروانی همراه اند ،عوامل به وجود آورنده ی بیماری های جسمانی ویا تشدید کننده ی تظاهرات این بیماری ها هستند .با به خطرافتادن سلامتی جسمانی ، واکنش های روانی نیز در افراد به وجود می‌آید . مثلا بیماری های مزمن ‌و جسمانی ،بیماری های قلبی ،بیماری های قلبی ، بیماری هایی که رژیم های درازمدت ومحدود کننده ای را برای فرد ایجاد می‌کند ، تبعات منفی رفتاری را به دنبال دارند هم چنین مشکلات روانی می‌تواند تبعاتی به صورت بیماری های شبه جسمانی (مانند کسی که از شدت فشارهای روانی قدرت تکلم خود را از دست می‌دهد ) با بیماری های روانی – تنی ( مانند زخم معده وفشار خون عصبی ) داشته باشد . ‌بنابرین‏ سلامت جسم وروان از لحاظ بروز رفارهای عادی وطبیعی ورفتارهای منطبق با ملاک های اجتماعی بسیار حائز اهمیت است .

۲-۱-۲-معیارهای سنجش رفتار نابهنجار:


ممکن است عامه ی مردم ،کسی را غیر عادی (نابهنجار) بدانند که از نظر رفتار ، تفکر وعواطف عجیب وغیر معمول به نظربرسد واز این لحاظ با دیگران تفاوت داشته باشد ولی در واقع غیر عادی بودن به معنای «جنون داشتن» نیست ‌و معنای گسترده وپیچیده ای دارد. غیر عادی بودن ممکن است در فعالیت‌های ذهنی ‌و عقلانی وبا فعالیت‌های عاطفی واجتماعی ،ادارکی ، انگیزشی ویاحسی ‌و حرکتی تفاوت هایی را با افراد عادی نشان دهد . یک رفتار غیر عادی می‌تواند در اثر عوامل ارثی ، عضوی ویا عوامل دیگری ( اجتماعی ؛ فرهنگی ، عقلی وعاطفی ) به وجود آید .در سال های اخیر ، روانشناسان وروان پزشکان سعی نموده اند معیارهای خاص علمی را برای متمایز نمودن رفتار عادی (بهنجار ) تعیین نمایند ملاک های تعیین شده به قرار زیراند :۱-ملاک آماری[۱۴] ۲-ملاک بالینی[۱۵] ۳-ملاک اجتماعی [۱۶]

-ملاک آماری : یکی از روش های متداول برای تعریف رفتار غیر عادی بودن را نشان می‌دهد . ما می‌توانیم صفات قابل سنجش انسان را به صورت اعداد ‌و ارقام در آوریم و آن ها را بروی منحنی طبیعی (زنگوله شکل ) به نحوی رسم نماییم که توزیع فراوانی در اکثر موارد روی قسمت وسط منحنی قرار گیرد وتعداد کمی در دوطرف نمودار واقع شود بیشترین موارد ،که در قسمت وسط قرار می گیرند ، طبیعی ‌و کم‌ترین مواردکه در دو طرف منحنی قرار می گیرند، غیر طبیعی محسوب می‌شوند اغلب آزمون های روانی، بخصوص آزمون های عینی ‌بر اساس «معیار متوسط آماری » تهیه می­شوند وسنجش واندازه گیری انحراف­از معیار متوسط ، ملاک ارزیابی وبازشناسی رفتار سالم از ناسالم است . در تعریف رفتار غیر عادی از لحاظ آماری کافی است که بروی منحنی نرمال دو نقطه قراردادی در نظر گرفته شود رفتارهایی که در بین این دونقطه قرار می­ گیرند عادی ورفتارهایی که بیرون از این دونقطه اند غیر عادی تلقی می‌شوند ، البته این تعریف به تنهایی تعریف کامل از رفتار غیر عادی نیست تغییر رفتار بهنجار ونابهنجار تدریجی است پس نمی توان مرز کاملا مشخصی بین این دو قائل شد. -ملاک کلینکی یا بالینی: در ملاک بالینی، روانشناس متخصص ،با کاربرد روش هایی مختلف مانند مشاهده ، مصاحبه ، آزمون وغیره، به بررسی رفتار فرد می پردازد تا تشخیص دهد که رفتار فرد عادی با غیر عادی است این روش نیز به تنهایی نمی تواند مورد استفاده قرار گیرد .-ملاک اجتماعی:انسان موجودی اجتماعی است ، که باید رفتارهایش مطابق با موازین ، سنت ها وانتظارات جامعه باشد البته این معیار نیز محدودیت هایی دارد از جمله نسبی بودن آن است . مثلا رفتاری ممکن است در یک جامعه عادی تلقی شود در صورتی که در جامعه ی دیگر غیرعادی باشد .به طور کلی ‌بر اساس هیچ معیار واحدی به طور مطلق نمی توان نا بهنجاری را تعریف نمود وهر یک از معیارها محدودیت هایی دارد . البته ‌در مورد نابهنجارهایی شدید روانی هریک از ملاک های آماری ، بالینی و اجتماعی را ‌می‌توان به کاربرد . شخص بیمار از هر سه جهت نارسایی هایی دارد. او معمولا از نظر آماری از میانگین جمعیت کل دور است واغلب احساس می­ کند که خوشحال وسلامت نیست ‌و غالبا با اجتماع خود ناسازگار است .

۲-۱-۳-تعریف سلامت روان:


تاکنون تعاریف متعددی ازسلامت روان ارائه شده که همگی براهمیت تمامیت ­و یکپارچگی شخصیت تأکید ورزیده­اند. گلدشتاین[۱۷]، سلامت روانی را تعادل بین اعضا و محیط در رسیدن به خود شکوفایی می‌داند چاهن[۱۸] (۲۰۰۹)نیز سلامت روانی را وضعیتی از بلوغ روان شناختی تعبیر می‌کند که عبارت است از حداکثر اثربخشی و رضایت به دست آمده از تقابل فردی و اجتماعی که شامل احساسات و بازخوردهای مثبت نسبت به خود و دیگران می شود. در سال های اخیر، انجمن کانادایی بهداشت روانی، «سلامت روانی» را در سه بخش تعریف ‌کرده‌است: بخش اول: بازخوردهای مربوط به «خود» شامل: الف.­تسلط برهیجان­های خود ب.آگاهی ‌از ضعف­های خود ج.­رضایت از خوشی های خود. بخش دوم: بازخوردهای مربوط به دیگران شامل:الف. علاقه به دوستی های طولانی و صمیمی ب. احساس تعلق به یک گروه ج. احساس مسئولیت در مقابل محیط انسانی و مادی. بخش سوم: بازخوردهای مربوط به زندگی شامل:الف. پذیرش مسئولیت ها؛ ب. ذوق توسعه امکانات و علایق خود؛ ج. توانایی اخذ تصمیم های شخصی؛ د. ذوق خوب کار کردن.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...