دانلود پروژه و پایان نامه | ۲-۳-۴-ﺳﺒﮑﻬﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ دﻟﺒﺴﺘﮕﯽ در دوران ﮐﻮدﮐﯽ – 2 |
اساسا آنچه که بالبی میگوید این است که تکلیف اصلی در سه سال اول زندگی برای نوباوه شکلگیری یک دلبستگی به حداقل یک شخص دیگر است. فرایند ایجاد این دلبستگی از یک دوره چهار مرحلهای میگذرد که نوباوه بیشتر بر روی یک نگاره یا یک شخص در محیط (معمولاً مادر یا جانشین مادر) تمرکز میکند. اگر این فرایند صورت نگیرد؛ یعنی قبل از این که این فرایند دلبستگی شکل بگیرد، کودک از مادر یا از مراقبش جدا شود، شخص ممکن است مشکلات شخصیتی فاحشی را در ارتباط با دیگران برای اتکای زندگیش تجربه کند؛ لذا چگونگی دلبسته شدن یک شخص به مادرش بر چگونگی دلبسته شدن او به دیگر افراد در طول عمرش تاثیر میگذارد (لوگو و هرشی، ۱۹۷۴).
به طور طبیعی، یک کودک چهار مرحله از گسترش دلبستگی را پشت سر خواهد گذاشت که به این گونه است: مرحله اول- از تولد تا هفته هشتم یا دوازدهم (تا سه ماهگی): «واکنش نامتمایز نسبت به انسانها» در طول این دوره نوباوه از نظامهای رفتاری ذاتی و داخلی خود جهت تامین عناصر سازنده برای گسترش دلبستگی بعدی استفاده میکند.
اینها شامل واکنشهای موقع تولد نظیر گریه کردن، مکیدن و جهتگیری است. چند هفته بعد واکنشهایی مانند خندیدن و غان غون کردن و چند ماه بعد واکنشهایی نظیر خزیدن و راه رفتن میباشد.
(لوگووهرشی ۱۹۷۴).
در دیدگاه بالبی، لبخند باعث پیشبرد دلبستگی میشود؛ زیرا که موجب تداوم در زندگی پرستار کودک به او میگردد و هنگامی که کودک میخندد مراقب وی از بودن با کودک لذت میبرد، او هم در مقابل به کودک لبخند میزند، با او گفتگو میکند و او را ناز و نوازش میکند و شاید هم وی را از زمین بردارد و در آغوش بگیرد. لبخند، خود یک آزاد کننده و آشکار کننده زیست- شناختی است که باعث پیشبرد عشق و پرستاری میشود؛ یعنی رفتاری که شانس کودک را برای تندرستی و بقاء میافزاید (کرین؛ ترجمه فدایی، ۱۹۸۲).
در مرحله اول اگرچه نوزاد به محرکها به صورت واکنش عمل میکند؛ اما در کل از تشخیص یک شخص از دیگری ناتوان است. درباره نور و صورت از هر شخص، او ممکن است خودش را به سمت او برگرداند، در ظاهر او را دنبال کرده به او میرسد و به او میچسبد یا میخندد و به او غان و غون میکند چنین رفتاری یک کیفیت تعاملی دارد؛ یعنی این واکنشها معمولاً تضمین میکند که شخص در دسترس خواهد ماند و بیشتر با او تعامل خواهد کرد و نوزاد هم با اطمینان بیشتر به سمت او گرایش خواهد داشت (لوگو و هرشی ۱۹۷۴).
به طور خلاصه میتوان گفت که مرحله اول فرایند شکلگیری دلبستگی شامل بازتابها و واکنشهای غیر انتخابی بوده و کودکان به روشهای کاملاً مشابه نسبت به بیشتر مردم واکنش نشان داده و در پیگیری منابع تحریکی بازتابهای خود میباشند؛ چرا که این بازتابها ماهیت انطباقی داشته و موجب نزدیکی وی به پرستار خود شده و رشد دلبستگی را در بردارد.
مرحله دوم- از سه تا شش ماهگی، «تمرکز بر افراد آشنا»:
در این مرحله جهت گزینی و علامتها به سوی یک (یا بیشتر از یک) نگاره تمرکز یافته هدایت میشود. در طول این دوره رفتار نوزاد هنوز با دیگر اشخاص به صورت دوستانه است؛ اما به تدریج و بیشتر و بیشتر به سوی مادر یا جانشین مادرش واکنش نشان میدهد (لوگو و هرشی ۱۹۷۴). از سوی دیگر بسیاری از بازتابها از جمله بازتابهای مورو، گرفتن و جستجوی منبع ناپدید میشود. در این مرحله آنچه برای بولبی مهم است انتخابیتر شدن واکنشهای اجتماعی کودک است (کرین، ترجمه فدایی، ۱۳۸۳). به نظر میرسد کودکان، نیرومندترین دلبستگی را به شخصی پیدا میکنند که برای واکنش به نشانه های آنان گوش به زنگ بوده است و یا روابط خشنود کننده دوسویه را با آنان داشته است.
مرحله سوم- شش ماهگی تا دوسالگی و گاهی تا سه سالگی؛ «تقربجویی فعال»:
در این مرحله کودک به منبع دلبستگی توجه عمیق و ویژهای میکند و آمد و شد او را تحت نظر قرار میدهد؛ به طوری که غیبت این منبع آنان را منقلب میکند. همچنین در این مرحله کودک به یک سری تواناییها از جمله خزیدن دست مییابد تا این که بتواند در مواقع لزوم خود را یا به مادر یا مراقب خویش برساند.
کودک وقتی که مادرش اتاق را ترک میکند، او را دنبال میکند، مادرش را هنگام بازگشت استقبال کرده و از او به عنوان پایگاه ایمنی جهت اکتشاف مکانها یا اشخاص غریبه استفاده میکند که به این پدیده «سیستم تصحیح شونده وسیله هدف» اطلاق میگردد یعنی کودکان حضور و غیاب والد را کنترل میکنند و اگر والد شروع به ترک یا رفتن نماید آنان بیدرنگ شروع به تعقیب وی مینمایند و حرکات خود را تصحیح و تنظیم مینمایند تا اینکه به تقرب دوباره دست یابند. زمانی که دوباره نزدیک والد خود شوند به طور تیپیک بازوهای خود را بلند کرده و ژستی به خود میگیرند و چون آنان را در بربگیرند دوباره آرام میشوند
(کرین؛ ترجمه فدایی، ۱۳۸۲ و لوگو و هرشی، ۱۹۷۴).
در جریان این مرحله، دلبستگی به صورت فزایندهای شدید و انحصاری میشود اضطراب جدایی نیز در این مرحله ظاهر میگردد؛ یعنی در این مرحله کودک به دلیل رفتن مادر یا مراقب شروع به گریه میکند. او در کل شروع به ادراک مادر به عنوان یک شیء مستقلی که میرود و میآید، میکند.
مرحله چهارم- سه سالگی تا پایان کودکی «رفتار شراکتی»:
در طول این مرحله، کودک به تدریج قادر میشود تا به طور شناختی برخی علل و تاثیر توالی رفتاری را در ارتباط با مادرش استنباط بکند. به تدریج بینش وی به چگونگی این که مادرش ممکن است چه احساسی داشته باشد یا چرا در موقعیت مخصوصی این گونه رفتار کرد گسترش پیدا میکند. این مرحله به اعتقاد بولبی آغاز یک مرحله مشارکتی صمیمی است (لوگو و هرشی ۱۹۷۴).
درست است که فرایند آغاز دلبستگی و شکلگیری آن دارای چهار مرحله است ولی باید قبول کنیم که فرایند دلبستگی صرفاً به این چند مرحله محدود نمیشود و تاثیراتش را در مراحل بعدی زندگی خود و در بسیاری از ابعاد زندگی وی خواهد گذاشت. برای مثال درست است که نوجوانان سلطه والدین را میگسلند؛ اما دلبستگیها با جانشینان و تجسمهای والدی تشکیل میدهند. یا افراد میانسال میاندیشند که مستقل هستند؛ اما در زمانهای بحرانی در جستجوی تقرب عزیزان و محبوبان خود برمیآیند و افراد مسن در مییابند که آنان به گونهای فزاینده به نسل جوانتر تکیه کنند. نیز بسیاری از مثالهای دیگر از جمله هیجانها، شخصیت، رویارویی با استرس و فشارهای زندگی، اضطراب و روابط اجتماعی، زناشویی و مهارتهای زندگی نیز متاثر از سبکهای دلبستگی هستند.
۲-۳-۴-ﺳﺒﮑﻬﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ دﻟﺒﺴﺘﮕﯽ در دوران ﮐﻮدﮐﯽ
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1401-09-25] [ 03:38:00 ب.ظ ]
|