متغیرهای متفاوتی در بزهکاری نوجوانان مؤثر هستند. از جمله این متغیرها می‌توان متغیرهای شخصیتی، متغیرهای خانوادگی و طبقه اجتماعی را نام برد.
الف. عوامل شخصیتی
تحقیقات نشان داده است که نوجوانان بزهکار در مقایسه با همسالان غیربزهکار خود، از لحاظ اجتماعی پرجرأت‌تر و جسورتر و نسبت به مراجع قدرت، بی‌اعتناتر هستند. انگیزه پیشرفت در این افراد کمتر است، آنها خشمگین‌تر، بدگمان‌تر، مخرب‌تر و تکانشی‌ترند و در ضمن تسلط کمتری بر خود دارند. بسیاری از این نشانه‌ها، ماهیتا مخرب‌ بوده و نشان‌دهنده احساس بی‌کفایتی، طردشدگی عاطفی و نیاز به ابراز وجودند. تفاوت بین نوجوانان بزهکار و غیربزهکار از لحاظ رفتار اجتماعی و خصوصیات شخصیتی از همان اوایل رشد خود را نشان می‌دهد؛ هر چند که رفتار بزهکارانه بارز ممکن است بعدها نمایان شود(کیگان جروم و دیگران[۴]، ۱۳۷۴،ص۶۱۶).
ب. طبقه اجتماعی
از آنجا که بعضی از گروه‌های اجتماعی به منابع ضروری زندگی دسترسی ندارند، جوانانی که فاقد ثروت و موقعیت اجتماعی هستند و نمی‌توانند به اهداف خود برسند، برای دستیابی به اهداف خود از راه‌های غیرقانونی استفاده می‌کنند. با این وجود، پژوهش‌ها درستی این مطلب را پیوسته تأیید نمی‌کنند. بسیاری از مردم طبقه پایین، مطابق قانون عمل می‌کنند و بسیاری از افراد طبقات ثروتمند مجرمند. از طرفی شواهد نشان می‌دهد که جرم‌های رسمی و مهم میان طبقات پایین رایج‌تر است در حالی که جوانان طبقه متوسط و بالا بیشتر مرتکب تخلفات ویژه کودکی نظیر تخریب اموال، دله دزدی و سوء مصرف مواد می‌شوند(معظمی،۱۳۸۸،ص۹۳).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

ج. عوامل خانوادگی
والدینی که بیش از توان و استعداد کودک از او انتظار دارند، یا آنها که آزادی و ابتکارشان را محدود می‌سازند و مقررات خشک و سختی را به آنان تحمیل می‌کنند، روحیه پرخاشگری و عصیان را در آنان تقویت می‌کنند. در این حالت کودک علاوه بر مقررات خانواده، نسبت به قراردادها و مقام‌های اجتماعی نیز بدبین شده و زمینه بزهکاری در او ایجاد می‌شود(پارسا،۱۳۷۸،ص۲۲۵).
پژوهش‌ها نشان می‌دهد، غالبا بین بزهکاران و والدینشان ارتباط و درک متقابل و یا محبت وجود ندارد. والدین از فرزندان خود چندان انتظاری ندارند و در بین این خانواده‌ها بی‌اعتنایی، سهل‌انگاری و اختلاف عقیده زیادی وجود دارد. گرچه مطالعات نشان می‌دهد که بین از هم پاشیدگی خانواده‌ها و میزان وقوع بالای بزهکاری ارتباطی وجود دارد، اما در عین حال نتیجه تحقیقات در این زمینه نشان داده است که احتمال وقوع بزهکاری در خانواده‌هایی که از هم پاشیده نیستند ولی خصومت متقابل، بی‌اعتنایی و بی‌احساسی بین آنها وجود دارد، بیشتر از خانواده‌های از هم پاشیده‌ای است که بین آنها محبت و حمایت متقابل وجود دارد(کیگان جروم و دیگران ،۱۳۷۴،ص۶۱۷).
د. عوامل ژنتیکی
در میان کودکانی که کمی بعد از تولد به فرزندخواندگی پذیرفته می‌شوند، بزهکاری و ارتکاب جرم بیشتر با همین‌گونه رفتار در والدین تنی این کودکان ارتباط دارد تا با رفتار والدینی که کودک را به فرزندخواندگی می‌پذیرند و این نشان می‌دهد که عوامل ژنتیکی ممکن است به‌طور غیر مستقیم (تأثیر عوامل ژنتیکی در تکانشی بودن و از دست دادن تمرکز حواس) در افزایش آمادگی برای رفتار بزهکارانه تأثیر بگذارد. البته، روابط با همسالان و روابط خانوادگی و نیز سایر عوامل اجتماعی و روانی نیز نقش حساسی ایفا می‌کنند(کیگان جروم و دیگران ،۱۳۷۴،ص۶۱۶).
مبحث دوم) دیدگاه‌های روان‌شناختی بزهکاری
دو دسته از تئوری‌های روان‌شناختی، شامل تئوری روان‌پویشی و تئوری یادگیری اجتماعی به بررسی علل بزهکاری پرداخته‌اند.
گفتار اول) تئوری روان‌پویشی
از این دیدگاه، مجرم کسی است که نیروهای غریزی وجودش به خوبی اداره نشود و در واقع خود[۵] فرد از طریق فراخود[۶] بر تکانه‌های نهاد[۷] نظارت نداشته باشد. به عبارت دیگر، اگر ذهن آگاه نتواند راهی مقبول از نظر جامعه برای خروج نیروهای غریزی بیابد؛ فرد یا میان فشارهای درونی و بیرونی قرار گرفته و به ناسازگاری دچار می شود و یا برخلاف هنجارهای اجتماعی وارد عمل می‌شود.
(محمدی‌اصل،۱۳۸۵،ص۱۰۳).
بند اول) تئوری یادگیری اجتماعی
این تئوری، رفتار ضداجتماعی را به عنوان یکی از تأثیرات محیطی می‌داند. برای مثال، بندورا تئوری یادیگری اجتماعی را براساس این اصل، چنین بیان می‌کند: رفتار بزهکارانه می‌تواند از طریق مشاهده دیگران که رفتارهایی از این قبیل را به معرض نمایش می‌گذارند، یاد گرفته شود(محمدپور،۱۳۸۰). کودکان رفتار خود را از طریق مشاهده والدین خود و همچنین برنامه‌های تلویزیونی شکل می‌دهند. اگر کودکان شاهد خشونت باشند و ببینند رفتار پرخاشگرانه مورد تأیید قرار گرفته و به آن پاداش داده می‌شود، احتمالا در موقعیتی مشابه آنها نیز با خشونت واکنش نشان می‌دهند(معظمی،۱۳۸۸).
مسیر بزهکاری
رولف لوبر[۸] و همکارانش در یک مطالعه پژوهشی، سه مسیر به سوی بزهکاری را شناسایی کردند.

    1. مسیر تعارض

این مسیر با قدرت در سن کم با رفتار لجوجانه آغاز می‌شود و منجر به خودسری و سپس نافرمانی و تمرد از اقتدار و مخالفت با والدین و نافرمانی که منجر به جرایم خطرناک‌تر مانند مصرف موادمخدر می‌شود.

    1. مسیر پنهان

این مسیر با رفتار فریبکارانه کم اهمیت شروع شده و منجر به تخریب اموال شده و سرانجام به اشکال خطرناک‌تر بزهکاری، مانند گردش با خودروی مسروقه، دزدی، فروش مواد مخدر و … تبدیل می‌شود.

    1. مسیر آشکار

این مسیر شامل تشدید اعمال پرخاشگرانه است که با پرخاشگری شروع و منجر به نزاع بدنی(درگیری و نزاع خیابانی گروه‌های بزهکار) و سپس خشونت(حمله به افراد و سرقت همراه با اعمال خشونت) خواهد شد.
پژوهش لوبر و همکارانش نشان داد که هر یک از این مسیرها ممکن است منجر به آن شود که یک فرد جوان به زندگی منحرف طولانی‌مدت روی بیاورد. بزهکاری همگام با طی مسیر زندگی توسط کودک در واقع تشدید می‌شود و آخرین نتیجه این پژوهش این بود که رفتارهای ضداجتماعی تک‌بعدی نبوده، بلکه متنوع‌اند و به متخلفان اجازه می‌دهند که در هنگام تبدیل شدن از بزهکار به مجرم، بیش از یک مسیر را طی کنند(معظمی،۱۳۸۸).
بند دوم) بزهکاری اطفال از دیدگاه جرم شناسی
از دیدگاه جرم شناسی طفل یا نوجوان بزهکار فردی است که شخصیت وی در حال شکل گیری بوده و در جریان اجتماعی شدن است. در حالی که شخصیت بزرگسال قبلاً شکل گرفته و چندان در خور تحول نیست. در کتب جرم شناسی بزهکار به مجرمانی اطلاق گردیده که کمتر از سن معینی هستند (بین ۷ – ۱۶سال) و مرتکب عملی گردیده اند که اگر فرد بزرگسالی نیز مرتکب همان عمل شده باشد مجرم شناخته می شود. همچنین مجرم جوان فردی است بین سنین ۱۳ – ۱۵ سال که مرتکب اعمال جدی خشونت بار شده و مانند یک بزرگسال تحت تعقیب قرار می گیرد. به عبارت دیگر کودک بزهکار فردی است که مجموعه قوانین کیفری را نقض کرده باشد. این قوانین ممکن است در مجموعه مقرراتی که برای بزرگسالان تدوین شده یادر مجموعه ای که برای صغار بزهکار تدوین شده است قرار گیرد(کاشفی اسماعیل زاده،۱۳۷۹).
اصولا بزهکاری عبارت است از جرائم کم اهمیت و چون اطفال معمولا مرتکب این نوع جرائم می شوند، در مورد اطفال استفاده از واژه بزهکاری بهتر از استفاده از واژه مجرمیت است .در برخی موارد نوجوانان بی آنکه هدف و نقشه مشخصی را دنبال کنند مرتکب بزه می شوند و گاه شرارت به منظور انتقام یا لذت بردن یا نشان دادن فکر طغیان آمیز صورت می گیرد(محمدی اصل ،۱۳۸۵).
در گذشته جوانان بیشتر به رفتارهایی دست می زدند که با روح جوانی سازگار بود مثل شوخی های عملی یا دزدیهای کوچک و کم اهمیت . یعنی رفتارهایی که به گفته ماریز ویلانت[۹] نوعی « بازی» محسوب می شود که در واقع نشانه ای از کشف و ابتکاری است که نوجوانان در میان گروه همسالان خود دارند و رفتارهای بزهکارانه ساده تنها برای اثبات توانایی و قدرت آنان است(ایبراهمسن[۱۰]،۱۳۷۱).
با یک تعریف ساده میتوان گفت، طفل بزهکار فردی است که قبل از رسیدن به سن هیجده سالگی، مرتکب جرمی شود.
مبحث سوم) تاریخچه ی واکنش اجتماعی در مقابل بزهکاری اطفال
اصلاح بزهکاری نوجوانان نخستین بار در انگلستان و در قرن نوزدهم ( سال ۱۸۱۵ میلادی ) مطرح شد. در آن دوران جرائم کودکان و نوجوانان افزایش یافته بود، از آن پس واژه ی بزهکاری اطفال در تمام کشورها متداول گردید. در آمریکا لایحه ی مربوط به تاسیس دادگاه اطفال در سال۱۸۹۱ در شیکاگو به مجلس قانونگذاری ایلینویز تقدیم شد. این لایحه درسال ۱۸۹۹ به تصویب رسید و به صورت قانون در آمد. همزمان با تصویب این قانون دادگاه اطفال دنور تشکیل گردید و این اولین دادگاهی بود که رسماً شروع به کار کرد. فکر تاسیس دادگاه های اطفال به سرعت در تمام ایالت ها پیدا شد و امروز در تمام ایالات آمریکا دادگاه اطفال وجود دارد. همچنین در سال ۱۹۰۹ در شیکاگو سازمان بسیار مهم و ارزنده ای به نام موسسه ی پیسکوپاتیک جوانان تاسیس گردید که کار اصلی آن، تحقیق و بررسی در رفتار وسلوک نوجوانان و همکاری نزدیک با دادگاه اطفال شهرشیکاگو بود. در کشور ما تا قبل از تشکیل دادگاه های اطفال ( مصوب سال ۱۳۳۸) مرجع قضایی واحد و صلاحیت داری برای رسیدگی به بزهکاری اطفال پیش بینی نشده بود. با تصویب این قانون دادگاه ویژه اطفال تشکیل شد. متاسفانه با تصویب قانون اصلاح برخی از مواد قانون آیین دادرسی کیفری مصوب سال ۱۳۶۱ و تشکیل دادگاه های کیفری ۱ و ۲ ، حسب رای وحدت رویه قضایی شماره ۶ – ۲۳ / ۲ / ۶۴ ، دادگاه ویژه اطفال از نظام قضایی حذف و رسیدگی به اتهامات اطفال و نوجوانان بر حسب نوع و شدت جرم ارتکابی در صلاحیت دادگاه های کیفری ۱ و ۲ قرار گرفت. از نظر تاریخی بنظر می رسد که اقدامات مقابله ای با بزهکاری اطفال و نوجوانان و در عین حال ریشه یابی آن خیلی دیر انجام شده واین موضوع از جمله مسائلی است که نهایتاً به یک یا دو قرن پیش باز می گردد .
گفتار اول) قوانین مربوط به بزهکاران صغیر در حیطه بین الملل
اسناد و قطعنامه های مختلفی از سوی سازمان ملل صادر شده است که بعضی از آن ها به مثابه قانون است و جنبه الزامی دارند و در مقابل برخی دیگر از این اسناد جنبه ارشادی داشته و فاقد جنبه الزام است. در مورد اسناد الزام آور ناظر بر اطفال بزهکار باید گفت که تنها معاهده حقوق کودک، از این جنبه الزام آوری برخوردار است. این معاهده از طریق مراقبت های اساسی آموزشی و بهداشتی، رسیدگی به حقوق کودکان را آغاز کرده و در عین حال از کودکان و نوجوانان در مقابل بهره کشی و سو استفاده های مختلف من جمله بهره کشی در زمینه کاری حمایت می کند. در مورد اسناد ارشادی ناظر بر اطفال بزهکار در زمینه عدالت کیفری اطفال می توان به مجموعه قواعد حداقل سازمان ملل متحد درباره مدیریت و اعمال عدالت کیفری اطفال و همچنین قواعد ملل متحد راجع به حمایت از اطفال محروم شده از آزادی اشاره کرد(جعفری،۱۳۷۲).
بند دوم) عوامل موثر در بزهکاری اطفال و نوجوانان
عوامل گوناگونی در بروز بزهکاری موثر است و تنها نمی توان علت خاص و واحدی را برای آن در نظر گرفت. عوامل مختلفی نظیر عوامل اجتماعی، اقتصادی، فیزیولوژیکی و … در کنار هم باعث می شوند که بزهکاری در نوجوانان واطفال به منصه ی ظهور برسد.
بند اول) نقش خانواده
محیط خانواده اولین محیطی است که فرد در آن رشد می کند و هنجارها را می آموزد. علی رغم اینکه بسیاری از عوامل در وقوع بزهکاری اطفال و نوجوانان دخیل اند اما در گام نخست این خانواده ها هستند که نقش تعیین کننده ای در سرنوشت اطفال دارند . چنانکه با تربیت درست می توانند کودک را به راه صحیح هدایت کنند ویا شرایط و محیط را برای تحقق بزهکاری توسط اطفال مهیا سازند. معمولا والدین اطفال یا نوجوانان بزهکاراز نظر رفتاری یا بسیار خشن وسخت گیر هستند و یا نسبت به فرزند خود بسیار بی توجه و سهل انگار هستند. غالبا والدین این دسته از اطفال و نوجوانان در ارتباط برقرار کردن با فرزند خود دچار اشکال هستند و نمی توانند به درستی به تکالیف خود نسبت به فرزندشان عمل کنند. دانشمندان با پژوهش های اجتماعی، وضع نابسامان محیط خانوادگی را در بروز جرائم تایید کرده اند و اذعان داشته اند که وضع خانوادگی شخص رابطه مستقیم با بروز حالت خطرناک و بزهکاری وی دارد. از نظر تحصیلات و مسائل فرهنگی، فرزندان خانواده های سطح پایین و متوسط به مراتب بیشتر از فرزندان خانواده های روشنفکر وسطح بالای جامعه در معرض ارتکاب جرائم مختلف هستند. بنابراین نباید سیاست جنائی خاص بزهکاران صغیر و نوجوان را از سیاست حمایت خانواده جدا دانست. به عبارت دیگر حمایت درست از نهاد مقدس خانواده و نظارت اساسی و کارشناسانه بر آن سبب کاهش جرائم خاص صغار و نوجوانان خواهد شد. به نظر روانشناسان اگر شخصی در محیط خانواده از نظر رفع نیاز های اساسی جسمی و روانی مانند نیاز های عاطفی ارضا نشود، به احتمال فراوان در آینده ای نه چندان دور به طرق مختلف به اعمال ضد اجتماعی دست زند. عدم وجود محبت، ارتباطات صمیمی، تفاهم متقابل و در عین حال وجود تشنج در خانواده، ازهم گسیختگی خانواده، طلاق، فوت والدین و… از جمله عواملی هستند که در وقوع بزه توسط نوجوانان واطفال موثر است. همچنین نحوه تنبیه والدین در مقابل سرپیچی های کودک و شلوغ کاری های وی نیز طبق بند ت ماده ۱۵۸ باید همراه با دو شرط باشد. اولا تادیب اطفال باید در حد متعارف باشد و ثانیا این تنبیه باید ضرورت داشته باشد. در واقع این ماده به نوعی جنبه پیش گیری از بزهکاری اطفال و نوجوانان دارد. متاسفانه در قوانین موضوعه ما مبنا و معیاری برای ضرورت تنبیه اطفال آورده نشده است و به نظر می رسد که این مساله توسط عرف جامعه تعیین می شود. بسیاری از فقیهان در مورد حد و میزانی که تنبیه ضرورت پیدا می کند، نظرات گوناگونی داده اند که خود جای بحث دارد و در این مجال نمی گنجد(کاشفی،۱۳۷۹).
بند دوم) عوامل اجتماعی
جامعه ای که از یک ثبات و پایداری اجتماعی برخوردار نیست و دائما دچار هرج و مرج و بی نظمی از قبیل جنگ، شورش، اختلافات طبقاتی، آلودگی هوا، وضع بد سکونت، جمعیت بالا و … باشد، قطعا شرایط و بستر مساعدی را برای ارتکاب بزه فراهم میکند و بالعکس جامعه ای که ازیک ثبات و نظم اجتماعی واقعی برخوردار است، می تواند به مرور زمان ریشه های بزهکاری و عوامل آن را در خود بخشکاند(کاشفی،۱۳۷۹).
بند سوم) عوامل اقتصادی
فقر از عوامل اصلی ایجاد بزهکاری است. کمبود امکانات نظیر امکانات بهداشتی، خوراک، پوشاک و مسکن باعث می شود نیازهای اشخاص بر طرف نشده و موجب تحریک و ترغیب آن ها به ارتکاب بزه های مختلفی می شوند. درچنین شرایطی برخی از والدین از کودکان خود برای ارتکاب جرائمی همچون سرقت استفاده می کنند و یا با وادار کردن فرزندانشان به تکدی گری آن ها را وسیله ای برای امرار معاش قرار می دهند(کاشفی،۱۳۷۹).
بند چهارم) نقش دوستان و همسالان
از دیگر عوامل موثر در بزهکاری اطفال، دوستی با افراد فاسد و بی بند و بار است. نوجوان اغلب رفتار خود را با الگوهای رفتاری دیگر دوستانش همانند سازی می کند و به شدت از آنان تاثیر می پذیرد. نوجوانی که از خانواده طرد می شود برای جبران کمبود های عاطفی و روانی اش، برای کسب حمایت و تایید به دوستان هم سن و سال خود روی می آورد. وی به دنبال افرادی می گردد که مانند خودش هستند. از این رو احتمال دارد با تحریک و تشویق دوستان ناباب خود دست به اعمال ضد اجتماعی و خلاف بزند(کاشفی،۱۳۷۹).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...