هم چنین، در بررسی پترسون و پالرمو (۲۰۰۴)، که برروی کودکان مبتلا به سردرد، روماتیسم و بیماری سلول داسی شکل صورت گرفته بود، مشخص گردید که در کنار ارتباط واکنش های حمایت گر والدین و ناتوانی کودک، پریشانی عاطفی کودک به عنوان تعدیل گر این رابطه شناخته می شود. همان طور که پیش‌بینی شده بود، تاثیر واکنش های حمایت گر والدین بر ناتوانی کارکردی کودک، از طریق نشانه های اضطراب و افسردگی کودک، تعدیل شد. بدین ترتیب، در کودکانی که سطح بالایی از پریشانی هیجانی را نشان می‌دهند، واکنش های حمایت گر والدین تاثیر بیشتری را بر ناتوانی آن ها بر جای می‌گذارد (کلار و همکاران، ۲۰۰۸).

۲-۹-۲-۵ نقش تفاوت های جنسی و سنی کودکان

درد مزمن، چندین علت دارد و به جای یک علت خاص، غالبا هر دو مؤلفه‌ ی روان زاد و جسمانی، در ابتلا به آن نقش دارند. فاکتورهای روانی اجتماعی (شناختی، رفتاری و عاطفی)، در تجربه ی درد کودکان و پریشانی هیجانی و ناتوانی جسمانی مرتبط با درد آن ها نقش دارند. ممکن است فاکتورهای روانی اجتماعی در دختران و پسران متفاوت باشد. به عنوان مثال، دختران، بیشتر رفتارهای درونی سازی شده را از خود نشان می‌دهند مثل اضطراب و افسردگی و پسران بیشتر رفتارهای برونی سازی شده و تخریب گر را از خود نشان می‌دهند. ممکن است احتمال تداوم درد و مراجعه به مراکز درمانی و استفاده از روش های دارویی و غیر دارویی کنترل درد در دختران بیشتر باشد. در حال حاضر تحقیقات زیادی در رابطه با ریسک فاکتورهای درد مزمن، مخصوصا اینکه چرا دختران (نسبت به پسران) و نوجوانان (نسبت به کودکان)، نسبت به تداوم درد مزمن آسیب پذیرند، در حال انجام است. در حالی که تفاوت های جنسی و سنی، رفتارهای مربوط به درد مزمن کودکان و حساسیت به درد را تحت تاثیر قرار می‌دهد اما در رابطه با کنش متقابل فاکتورهای فرهنگی و رشدی که تعدیل کننده ی چنین تفاوت هایی هستند، اطلاعات کمی داریم(والکر[۱۱۶] ،۲۰۰۸).

شیوع دردهای مزمن کودکان، همراه با بالارفتن سن، افزایش می‌یابد. میزان شیوع دردهای مزمن خاص در دختران بیشتر از پسران است. به عنوان مثال، یافته های بالینی نشان می‌دهد که سندرم درد ناحیه ای پیچیده [۱۱۷]، در دختران بیشتر از پسران است و نسبت آن ۹:۱ می‌باشد (انجمن بین‌المللی مطالعات درد [۱۱۸]، ۲۰۰۷) و در آغاز دوران نوجوانی شایع است و دردهای نامشخص و اختلالات جسمانی سازی، با بالا رفتن سن نوجوانی شیوع بیشتری پیدا می‌کند (مک گرا [۱۱۹]و همکاران، ۲۰۰۹(. تفاوت های جنسی، هم چنین، در تجربه ی نوع درد (بالا بودن سردرد و دردهای شکمی در دختران و بالا بودن کمر درد و دردهای دست و پا در پسران)، تاثیر گذار است (والکر،۲۰۰۸).

بر اساس پژوهش های مک گرا و همکاران (۱۹۸۷، ۱۹۹۰)، سن و سطح رشدی کودکان، بر ادارک درد آن ها تاثیر گذار است. هم چنین برخی مطالعات نشان می‌دهد که فهم کودکان نسبت به درد، راهکار مقابله ایشان و اثرات درد، با بالارفتن سن، افزایش می‌یابد. با این وجود، مشخص شده که اثرات مختلف سن، بستگی به نوع درد و ماهیت تجارب قبلی درد کودکان دارد (چارلتون،۲۰۰۵).

به طور کلی می توان نتیجه گرفت که برخی از ویژگی های کودکان، آن ها را مستعد مزمن شدن درد می‌کند. از جمله این ویژگی ها می توان به پایین بودن خودارزشمندی کودک، افکار فاجعه آمیز، راهکارهای مقابله ای منفعل و پریشانی هیجانی اشاره کرد. به عبارت دیگر، این ویژگی ها مشابه با همان ویژگی ها و واکنش های والدین هستند که بر تجربه ی درد کودکان و عملکرد آن ها تاثیر گذار است. از طرف دیگر این خصوصیات فراخوانی واکنش های غیرانطباقی والدین را سبب ساز می شود و به دنبال این فراخوانی، افزایش افکار فاجعه آمیز، راهکارهای مقابله ای منفی مشاهده می‌گردد. بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت که واکنش ها و ویژگی های کودکان نسبت به درد و واکنش های والدین نسبت به آن ، چرخه ی معیوبی را به راه می اندازد.

۲-۱۰ اثرات تجربه درد کودکان

۲-۱۰-۱ تاثیر بر والدین

پژوهش های اخیر مربوط به کودکان مبتلا به درد مزمن، نشان می‌دهد که شرایط این کودکان ممکن است بهزیستی اعضای خانواده و همین طور عملکرد و فعالیت های متداول خانواده را به عنوان یک کل تحت تاثیر قرار دهد. با این وجود، برخی شواهد نشان می‌دهد که حضور کودک مبتلا به درد مزمن، ممکن است همه ی خانواده ها را به یک اندازه تحت تاثیر قرار ندهد. به عنوان مثال، مطالعه ی والاندر[۱۲۰] و وارنی [۱۲۱](۱۹۹۸)، ارتباط ناهمسانی را بین پارامترهای بیماری و سازگاری مادر، ارائه کرد و این وضعیت نشان دهنده ی این است که برای سازگاری خانواده باید به دنبال ویژگی هایی فراسوی خود شرایط به تنهایی باشیم (لیپانی و همکاران، ۲۰۰۶).

والدینی که کودکان مبتلا به درد مزمن دارند، پریشانی های زیادی را در ارتباط با کودکشان تجربه می‌کنند. سطوح استرس این والدین، به لحاظ بالینی معنادار است و آن ها پریشانی و تعارض زیادی را در رابطه با پرورش [۱۲۲]کودکشان، تجربه می‌کنند. والدین، با تشخیص اینکه میل به محافظت از کودکشان ممکن است زیانبخش باشد، درگیری و کشمکش زیادی را از یک سو برای درمان کودکشان و از سوی دیگر برای تامین آسودگی آن ها، تجربه می‌کنند. بسیاری از خانواده ها نسبتا قادرند مکانیسم های موفقیت آمیزی را برای تامین نیازهای کوتاه مدت کودکان مبتلا به درد، داشته باشند، اما یک کودک مبتلا به درد مزمن، به دنبال تداوم ارضای نیازهای مالی، جسمانی و هیجانی، است (کلینک واکلستون،۲۰۰۹).

۲-۱۰-۲ تاثیر بر کودکان

درد مزمن، رنج، ناتوانی، اضطراب و پریشانی هیجانی را در بسیاری از کودکان و نوجوانان، به دنبال دارد. (چارلتون،۲۰۰۵). کودکان مبتلا به درد مزمن،آشفتگی خواب، خلق بی ثبات، کاهش اشتها، افسردگی (که اغلب در این جمعیت ها دیده می شود)، انزوای اجتماعی و وابستگی به والدین را گزارش می‌کنند. همه ی این شرایط به طور مزمن تجربه می شود و می‌تواند تداوم درد و ناتوانی را به دنبال داشته باشد. هم چنین، دشوار است که بتوان این نشانه ها را از نشانه های دیگر متمایز کرد. بخشی از این وضعیت در شکل زیر ارائه شده است (کلینک واکلستون،۲۰۰۹).

شکل ۲-۳ بازنمایی نموداری تاثیرات گسترده ی درد مزمن کودکان، اقتباس از کلینک واکلستون(۲۰۰۹)

( آموزش ) :”من مدرسه را دوست دارم اما سال گذشته ۸۰ درصد غیبت داشتم “

(خواب) “من ساعت ۱۱ به رختخواب می روم اما تا ساعت ۳ خوابم نمی رود “

(زندگی اجتماعی)“من دوستانم را بیشتر اوقات نمی بینم “

( سلامتی ) “من قبلا مسیر مدرسه را می دویدم اما الان قادر نیستم بدون درد ‌و خستگی قدم بزنم

(خانواده) “مادرم نگران من است . او کارش را به خاطر من رها کرده “

( وابستگی ) ” من بدون کمک مادرم حتی نمی توانم به دستشویی بروم “

( اشتها )“من احساس می کنم که میل به خوردن صبحانه ندارم .من در طول روز چیزهای مختلف می خورم

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...