فایل های پایان نامه درباره بررسی روایات مجعول ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
اسرائیلیات را در چند بخش خلاصه کرد:
۱) فرهنگ یهودی (یهود، تورات، تلمود و ادبیات و اسطورههای یهودی)
۲) فرهنگ مسیحی (مسیحیان، انجیل و ادبیات و اسطورههای مسیحی)
۳) کتب تاریخی و سیرهنویسی[۱۱۸]
۴) خیالپردازی و افسانهسراییهای مسلماننماهای اهل کتاب[۱۱۹]
و…
توضیح بیشتر:
ـ فرهنگ یهودی
با توجه به نقش اصلی فرهنگ یهودی در وجود اسرائیلیات، لازم است اندکی یهود و کتابهایش بررسی شود:
ـ یهود
بسیاری از اسرائیلیات و مسیحیات، ریشه در منابع تحریف شدهی یهود و نصارا دارد، که با دقّت نظر میتوان چنین دریافت که برخی داستانهای خرافی و اساطیر و اباطیل مندرج در کتب آنها با رنگ و لعابی جدید وارد احادیث و تفاسیر اسلامی شده، و فرهنگ اسلامی را متأثّر ساخته است.
«داستان پیدایش قوم بنیاسرائیل به حدود ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد و به زمان ابراهیم (ع)میرسد به گفته تورات اسحاق فرزند ابراهیم فرزند موعد خداست.»[۱۲۰]
در جهت تبیین نام «یهود» و اطلاق آن بر پیروان موسی میتوان گفت: «یهوه» خدای واحد و برتر میثاق دهنده با قوم بنیاسرائیل است و به همین دلیل اطاعت کنندگان از «یهوه» و پیروان وی را «یهودی» نامیدهاند. موسی گفت: «اینک چون من نزد بنیاسرائیل برسم و بدیشان گویم خدای پدران شما مرا نزد شما فرستاده است و از من بپرسند که نام او چیست، بدیشان چه بگویم؟ * خدا پاسخ داد: هستم آن که هستم. به بنیاسرائیل بگو «یهوه» مرا نزد شما فرستاده است.»[۱۲۱]
دین یهود سالها بعد از مرگ موسی شکل گرفت. باید گفت که یهودیان عصر عزرای کاتب بر روی اساس و بنیان مذهب یهود قبل از اسارت بابلی- که نزد محقّقان به مذهب بنیاسرائیل معروف است- مذهبی نو و شریعتی جدید به دست آوردند که آن را «دین یهود» گویند.
یهود پس از حضرت سلیمان (ع) به دو فرقه تقسیم شدند، اول: سبط یهودا، سبط بنیامین و عدهای از سبط لاوی؛ دوم: بقیهی سبطهای بنیاسرائیل.
فرقهی اول شهر قدس (اورشلیم) را مرکز خویش قرار دادند و گفتند کوه «جیحون» کوهی است که خدا آن را تقدیس کرده و بزرگ شمرده است. فرقه دوم نابلس (شکیم) را مرکز خویش قرار دادهاند، و گفتند: کوه جرزیم کوه مقدّس و بزرگ است. تا آن وقت هر دو گروه را «عبرانیها» مینامیدند، و هر دو فرقه را بنیاسرائیل میگفتند. امّا پس از جدایی، هر فرقه نام ویژهای یافت گروه اول را عبرانی نامیدند و گروه دوم با مرکزیت نابلس را «سامریها» لقب دادند.
پس از آن که خداوند تورات را به موسی(ع) داد، آن حضرت سبط لاوی را ـ که خوش از آنها بود ـ برای نگهداری تورات انتخاب کرده آنان تورات را میشناختند و به دیگران میآموختند، سیزده نسخه از تورات نوشتند، یک از آن را در «تابوت» گذاشتند، و به هر یک از سبطها نیز یک نسخه دادند. تورات همچنان دست نخورده در دست بنیاسرائیل باقی ماند، تا زمان اسارت بابل، آن وقت بود که بنیاسرائیل تورات را تحریف کردند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در سال ۵۸۶ قبل از میلاد، در بابل عبرانیون و سامریون با هم موافقت کردند که تغییراتی در تورات بدهند، زیرا آنان در حال اسارت و پشت کردن به دنیا، به خود میدیدند که خیر و خوبی به فرزندان اسماعیل باز خواهد گشت.
تورات رسمی، که همراه انجیل چاپ و منتشر میشود، به اضافهی چندین کتاب دیگر، مجموعاً ۳۹ کتاب است: این تورات، تورات عبرانی است، امّا تورات دیگری هم هست که به تورات سامری معروف است. ترجمهی تورات عبرانی توسط مسیحیها انجام شده و همراه عهد جدید آن را منتشر میکنند، امّا تورات سامری توسط خود یهودیها ترجمه شده است
بنیاسرائیل برای حفظ کیان مستقل بنیاسرائیل تورات را بازنویسی کردند، و در این تحریر مبانی زیر را مورد نظر قرار دادند:
۱ـ خدا یکی است، امّا نه برای همه جهانیان، بلکه مخصوص بنیاسرائیل است.
۲ـ شریعت تورات را خدا فرستاده، امّا نه برای همه جهانیان، بلکه فقط برای بنیاسرائیل
۳ـ پیامبری که موسی(ع) خبر آن را داده است و گفته که از نسل اسماعیل است، شاید از بنیاسرائیل باشد، نه بنی اسماعیل.
«عزرا» این کتاب را، با این مبادی نو برای آنان نوشت و بر آنان عرضه کرد، آنها نیز خوشحال شدند. «پس از بازگشت از بابل، دوباره عبرانیین سر جای خود ساکن شدند و سامریها در مناطق خود سکونت گزیدند. دشمنی بین آنها شدت گرفت. تورات عبرانیها و سامریها جدا شد، هر کدام گروه دیگر را به تحریف متهم میکردند. این اختلاف تا زمان ظهور عیسی(ع) رواج داشت. عدهی بسیاری از یهود سامری، به آن حضرت(ع) ایمان آوردند، و کسی از آنان برای قتل او اقدام نکرد، عبرانیها بودند که در پی قتل او آمدند. امّا عوامل بعدی سبب شد که مسیحیها همان تورات عبرانی را به ضمیمهی انجیلها به عنوان «کتاب مقدّس» تلقی کنند. انتشار توراتی که امروزه منتشر میشود، توسط مسیحیهاست، امّا خود یهود تورات را منتشر نمیکنند. به یقین تورات اصلی یهودیها و ترجمهی آنها کمتر از ترجمهی مسیحیها اعتبار ندارد، آنها به زبان کتاب خود آشناترند. تورات سامری هم غیر قابل دسترس بود، تا آن که کشف و شناخته شد، و برای اولین بار در سال ۱۹۷۸م. در مصر چاپ شد. مترجم این تورات یک کاهن سامری است، به نام ابوالحسن الاسحاق الصوری، که آن را به عربی ترجمه کرده است. اختلافات بسیاری بین این دو تورات هست، اگر چه شباهتهای بسیار هم دارند. یکی این که تورات سامری سایر کتابهای ضمیمه تورات عبرانی را قبول ندارند. و بر خلاف تورات عبرانی، در متن تصریح به قیامت دارند، بر خلاف عبرانیها، به جای جیحون، کوه برزیم را تقدیس میکنند و قبله میشمارند.
البته یهود امروز، سامریها را از خود میدانند، با اختلاف موجود در اندیشهها و آراء.»[۱۲۲]
«فرهنگ یهود، نخست به تورات متّکی و در کنار تورات، دارای سنن، نصایح، مواعظ، شرح و تفسیرهایی بود که از موسی(ع) از طریق کتابت و نگارش اخذ نشده، بلکه یهودیان آن مطالب را شفاهاً دست به دست نقل میکردند، که در طی مرور زمان بر حجم آن افزوده شد، سپس تدوین گردید و به نام تلمود معروف گشت.»[۱۲۳] «محقّقان معتقدند که نگارش هر یک از اسفار تورات، قرنها با هم فاصله داشته، و قرنها پس از رحلت حضرت موسی(ع) تدوین شده و به صورت کنونی در آمده است.»[۱۲۴] محقّقان یهودی اعتراف کردهاند که تورات اصلی و احکام دهگانه، پس از مرگ موسی(ع) در «صندوق شهادت» جا داشت و علمای بنیاسرائیل به وصیت موسی(ع) گاهی آن را بیرون میآوردند و آن را میخواندند. آن نسخه با همان صندوق قرنها قبل از میلاد از بین رفته است. آنان ثابت کردهاند که تورات موجود، مربوط به عصر و تألیف یک نفر نیست.
یکی از معانی مورد نظر از کتاب در منابع یهودی «تورات» است: «تورات نامی سامی است. اصطلاح یونانی آن کلمهی «پنتاک» را در زبان فرانسه به وجود آورده است، دلالت بر یک اثر پنج قسمتی دارد. یعنی: پیدایش، خروج، لاویان، اعداد و تثنیه. که عنقریب نخستین مبانی پنجگانهی مجموعهی سی و نه جلدی عهد عتیق را تشکیل خواهند داد. این گروه متون از مبادی جهان تا دخول قوم یهود به کنعان (سرزمین موعود از غربت در مصر) به طور خیلی دقیق تا وفات حضرت موسی(ع) سخن میگویند، لیکن حکایت این وقایع چهارچوبی است برای شرح مقررات مربوط به زندگی دین و زندگانی قوم یهود و نام «قانون» یا «تورات» از همین جاست.»[۱۲۵]
چهرهای که از یهود و دین آن در ذهن متبادر میشود، سیمای مادی و زمینی است. تمامی قواعد آن مربوط به زندگی مادی و عالم این جهان است. «دین اسرائیلی عملگرا بود و کمتر به آن نوع ظرایف فلسفی علاقه داشت که برای ما اهمیت دارد.»[۱۲۶] سیمایی که از خداوند (یهوه) ترسیم میشود نیز این گونه است. تصور خداوند در شکل یک موجود زمینی همانگونه که پیشتر در داستان نامیده شدن حضرت یعقوب به اسرائیل یاد شد یا درخواستی که قوم از خداوند دارند، ریشه در تمایلات مادی دارد. وجود خداوند در همهی موارد حتی در شادیها و تلخیها مادی و ملموس است. جنگ خداوند برای بنیاسرائیل[۱۲۷] ظاهر شده جلال خداوند در ابر و خطاب قرار دادن بنیاسرائیل: «شکایتهای بنیاسرائیل را شنیدم پس ایشان را خطاب کرده بگو در عصر گوشت خواهید خورد و بامدادان از نان سیر خواهید خود تا بدانید که من یهوه خدای شما هستم…»[۱۲۸] سرانجام پا را از این فراتر گذاشته و تقاضای دیدار «یهوه» را مینمایند[۱۲۹].
ـ تلمود
تلمود «یعنی تعلیم، مجموعهی سنتهای زبانی که قوانین و مقررات موسی را شرح و تفسیر میکند. در تلمود، دو قسمت مشخص دیده میشود: میشنه که در آن سنن شفاهی را به صورت مجموعهای در آوردهاند، و گمارا (جماره) که تفسیر آن است.»[۱۳۰]
«یهودیان، تلمود را تورات شفاهی میدانند و حتّی برخی از آنها معتقدند حضرت موسی دو نوع شریعت از خداوند دریافت داشته، شریعت مکتوب که همان تورات است و شریعت شفاهی که تلمود است.»[۱۳۱]
یهودیان تلمود را مانند تورات، مقدّس میشمارند. تورات شریعت موسی(ع) است که جمع و گردآوری شده، در حالی که تلمود شریعت شفاهی است و در آن افکار که بیانگر نفسانیّات و مسایل عقلی ناپیداست، دیده میشود. به طور کلی، مطالب تلمود را میتوان دو بخش کرد: هلاخا، یعنی موضوعات شرعی و آیینی، و آگادا، یعنی موضوعات الاهیاتی، اخلاقی و فرهنگ عام و به تلمود فلسطین و تلمود بابل تقسیم میگردد. تلمود بابلی، مفصّلتر و موضوعات آن گستردهتر از تلمود فلسطینی است. هلاخای تلمود بابلی برای همه یهودیان سنتی لازمالاجرا است و آگادا، گرچه الزامآور نیست، محور الاهیات یهودی در دوره های بعد است[۱۳۲] و در هر دو مقدار زیادی از حکایات ملاحظه میشود که منبع اصلی برای اسرائیلیات است که به فرهنگ اسلامی نفوذ کرده است، خصوصاً اهل کتابی که تازه مسلمان شده بودند، هنگام نقل این خرافات و حکایات اسرائیلی، آن را با عنصر خیال و پرداخت خود ضمیمه کرده، گاه از روی عمد و گاهی به این نیّت که این وسیلهای برای پند و عبرت موعظه، و عاملی برای تشویق و تحریض بر انجام کار خیر باشد.
ـ فرهنگ مسیحی
ـ مسیحیت
سرگذشت مسیحیت تاریخ دریافتنی است که از عقیده به تجسم الهی در جسد شارع و بانی ناشی شده است و سراسر تعلیم نصارا را در اطراف ایمان به این قضیه دور میزند که شخص عیسی روشنترین ظهور از ذات الوهیت است.[۱۳۳] مسیحیان به نصارا شهرت دارند و «نصاری، جمع نصران است. مسیحیان بدین علت نصاری نامیده میشوند که حضرت عیسی را یاری کردهاند.»[۱۳۴]
قرآن کریم در آیهی ۴۵ سورهی آلعمران اینگونه از عیسی مسیح نام میبرد: إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَهُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَهٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهًا فِی الدُّنْیَا وَالْآَخِرَهِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ (به یاد آور) هنگامی که فرشتگان، گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمهی خودکه نامش مسیح عیسی پسر مریم است، مژده میدهد و او در این جهان و جهان دیگر، بلندمرتبه و بزرگوار و از زمرهی مقربان استی.»[۱۳۵]
همچنین در آیهی ۵۹ آلعمران به بدون پدر بودن او تأکید شده است: إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آَدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (۵۹) مثل عیسی برای خدا، مانند(آفرینش)آدم است که او را از خاک بیافرید، سپس بدو گفت: پدیدآی، او بیدرنگ پدید آمد.
ـ انجیل
کتاب حضرت عیسی(ع) انجیل است و اصل آن برگرفته ازکلمهی یونانی به معنی مژده و بشارت و جمعش اناجیل است و انجیلهای چهارگانه عبارتند از انجیل: متی، مرقس، لوقا و یوحنا که در سه انجیل اول داستان زندگی حضرت مسیح آمده و یوحنا رسالهی فلسفی در رسالت عیسی است. و آن چه به اناجیل اربعه معروف است با آن چه قرآن انجیل مینامد کاملاً متفاوت است چون انجیل قرآن مفرد است و تمامی وحیانی است که بر عیسی وحی شده است[۱۳۶] و سراسر قداست است و نزد مسلمانان ثابت و مورد تأیید است. همچنان که قرآن در سورهی مائده آیه ۴۶ و حدید آیه ۲۷ به آن اشاراتی دارد:
وَقَفَّیْنَا عَلَى آَثَارِهِمْ بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاهِ وَآَتَیْنَاهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاهِ وَهُدًى وَمَوْعِظَهً لِلْمُتَّقِینَ؛ و به دنبال آن (پیامبران پیشین) عیسی پسرمریم را بر راه وروش ایشان فرستادیم که تصدیق کنندهی توراتی بود که پیش از او فرستاده شده بود. و برای او انجیل نازل کردیم که در آن رهنمودی و نور بود و تورات را، که قبل از آن نازل شده بود، تصدیق میکرد؛ و برای پرهیزگاران راهنما و پنددهنده بود.[۱۳۷]
به هر حال انجیل اصلی پس از صعود خضرت عیسی (ع) به آسمان، مفقود گردید و یهودیان که درصدد قتل عیسی و یارانش برآمدند تمام نسخه های انجیل را نابود ساختند تا این که پس از سالها، حوّاریان و بزرگان مذهبی مسیحی انجیلهایی برای مردم فراهم ساختند که هیض کدام از آن روایات صورت اصلی انجیل نازل شده را ترسیم نمیکند و این حقیقت را خود مسیحیان معترف هستند.[۱۳۸]
نکته اصلی آن است که گرچه دین مسیح پس از یهود ظهور کرد و کتاب مقدس مسیحی با یهودی متفاوت است تأثیری در فرهنگ یهودی ندارد چون «یهودیت وحی مؤخر بر دین خود را نمیپذیرد و از طرف دیگر مسیحیت هم وحی مؤخر بر عیسی و حوّاریانش را نمیپذیرد. بنابراین قرآن را قبول ندارد.[۱۳۹]
ـ اهل کتاب
«از آنجا که یهودیان دو منبع دینی دارند یکی منبع مکتوب یا عهد عتیق که تورات مهمترین آنهاست و دوم سنت شفاهی یا تلمود است، به همین اعتبار آنها را اهل کتاب میگویند.»[۱۴۰]
جان بایرناس دلیل نامیده شدن پیروان هر و گروه یهودیان و مسیحیان به «اهل کتاب» را چنین است: «در سراسر قرن پنجم ق.م. جنب و جوش مذهبی، که گویی عکسالعمل بیقیدی و لاابالیگری سابق بود، در ظل کوشش و از برکت جد و جهد کاتبان به ظهور رسید و کنیسهها رونق گرفت و تمام موجودیت و شخصیت بنیاسرائیل در اطراف تورات متمرکز گشت. کاتبان که مفسر قانون و رهبران کنیسه بودند به مردم میگفتند که شایست و ناشایست کدام است…. “اوراق کتاب مقدّس را ورق بزنید و ورق بزنید.” کاتبان به مردم تلقین میکردند که: “همه چیز در کتاب است.” اگر قدمای این قوم که به سزا به «اهل کتاب» ملقبند، کتاب مقدّس را از زندگی خود بر اساس کتاب مقدّس بنا کردند و جانی تازه گرفتند.»[۱۴۱]
ـ کتب تاریخی و سیرهنویسی[۱۴۲]
رمزی نعناعه از کتابهای سیره و تاریخی با ذکر نمونههایی از اسرائیلیات با ذکر راویان جاعل نام میبرد: قصص ثعالبی (آغاز آفرینش و عرش و… که مروی از کعبالاحبار است)، تاریخ طبری (روایات کعبالاحبار دربارهی نوح، وهب بن منبّه)، البدایه و النهایه (روایات کعبالاحبار درباره صخره و بیتالمقدّس) و بعضی کتب مستشرقین و دشمنان اسلام (از جمله مباحث مجعول حدیث غرانیق و داستان زینب بنت حجش)
محمّد حسین ذهبی در مورد طبری و تفسیرش میگوید: ما ابنجریر(امام طبری) را در تفسیرش میبینیم، اخباری برگرفته از داستانهای اسرائیلی را آورده است که آنها را با سندهایش از کعبالاحبار و وهب بن منبّه و ابن جریح و سدی و دیگران روایت میکند، همچنین بسیاری از آن چه را محمّد بن اسحاق از مسلمه انصاری روایت نموده نقل کرده است.»[۱۴۳] وی در ادامه توضیح میدهد که «اگر چه ابن جریر بسیاری از روایات اسرائیلی را همراه نقد پیگیری نموده است ولی تفسیرش همواره به نقد عملی و گسترده نیاز دارد.»[۱۴۴]
ـ خیالپردازی و افسانهسراییهای مسلماننماهای اهل کتاب
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-04-14] [ 05:49:00 ب.ظ ]
|