فایل پایان نامه با فرمت word : راهنمای نگارش پایان نامه با موضوع اثربخشی آموزش گروهی فرزندپروری ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
این یافتهها حاکی از آن است که آموزش شیوه فرزندپروری مثبت توانسته است بر روی نمرات شیوه فرزندپروری تأثیر بگذارد به طوری که شیوه فرزندپروری مستبدانه و سهلگیر مادران دارای کودکان مبتلا به اختلال نقص توجه – بیش فعالی پس از پایان جلسات آموزش برنامه فرزند پروری مثبت، کاهش یافته و در مقابل شیوه فرزندپروری مقتدرانه در این گروه نسبت گروه کنترل افزایش یافته است. بنابراین با توجه به نتایج به دست آمده میتوان گفت آموزش برنامه فرزند پروری مثبت به مادران، باعث تغییر در شیوههای فرزندپروری مادران دارای کودک مبتلا به اختلال نقص توجه – بیش فعالی شده است. شرکت فعال والدین در جلسات و انگیزههای آنها در نتایج درمان تأثیر تعیین کنندهای دارد. والدین کودکانی که دچار یا در خطر مشکلات رفتاری و هیجانی هستند اغلب کمتر به نقش والدگری خود اطمینان دارند (ساندرز، ۲۰۰۲) و میدانند که روش کنونی آنها در کنترل فرزندشان مؤثر نیست و بنابراین مشتاق آموختن مهارتهای جدید میباشند (فرمند، ۱۳۸۵). والدین با حضور در کارگاه آموزشی شیوههای مطلوب فرزندپروری و تعامل با کودک را آموزش میبینند و همین امر سبب کاهش مشکلات کودک و مشکلات ارتباطی بین والدین و کودک میشود. در پژوهش حاضر، مادران گروه آزمایش با اشتیاق و انگیزه بالا در جلسات آموزشی حضور یافته و بنا به گزارش اکثریت آنها، برنامه فرزندپروری مثبت و حضور آنها در جلسات، نقش تأثیرگذاری بر زندگی و روابط مادران با دیگر اعضاء، به خصوص فرزند مبتلا به ADHD داشته است. انگیزه بالا احتمال همکاری و پشتکار را در اجرای اصول رفتاری که در جلسات میآموزند، افزایش میدهد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
این یافتهها با پژوهشهای ساندرز و همکاران (۲۰۰۰)، زوربریک (۲۰۰۱)، بار[۲۶۹] و همکاران (۲۰۰۲)، راجرز و همکاران (۲۰۰۳)، لئونگ[۲۷۰] و همکاران (۲۰۰۳)، غنی زاده و شهریور (۲۰۰۵)، حاجب و همکاران (۲۰۰۶)، ترنر و ساندرز (۲۰۰۶)، دنفورث و همکاران (۲۰۰۶)، ساندرز و مکفرلاند[۲۷۱] (۲۰۰۶)، اورد[۲۷۲] و همکاران (۲۰۱۲)، فرمند (۱۳۸۵)، عاقبتی (۱۳۹۰)، بهمنی و علیزاده (۱۳۹۰) همخوان است. این پژوهشگران نیز نشان دادند که شیوههای فرزندپروری ناکارآمد والدین تحت تأثیر مداخله مبتنی بر آموزش برنامه فرزند پروری مثبت، کاهش مییابد. برای تبیین این امر باید توجه داشت که شرکت مادران کودکان مبتلا به اختلال نقص توجه – بیش فعالی در جلسات آموزشی، همراه با توضیح در مورد ماهیت و علت اختلالات رفتاری، دانش، مهارت، اعتماد به نفس، خودکارآمدی و خوش فکری والدین در تربیت کودکانشان را افزایش داده و شناختهای نادرست آنها را نسبت به خود و فرزندانشان اصلاح میکند (ساندرز، ۲۰۰۲). از سوی دیگر اهداف تمامی سطوح درمانی این روش، بر افزایش خودکفایی و خودکارآمدی والدین در کنترل رفتار مبتنی است که از طریق آموزشهای والدین به منظور ارتقاء تحول کودک، حس صلاحیت اجتماعی و خود کنترلی میسر میشود (ساندرز و همکاران، ۲۰۰۰). بدین ترتیب، یادگیری شیوههای تعامل درست با کودکان و پیدایش ظرفیت خود تنظیمی در والدین، به ایجاد روابط بهتر با کودکان و تغییر شیوههای فرزند پروری ناکارآمد مادران کمک میکند. از طرف دیگر، یافتههای این پژوهش با دیگر یافتهها در شرایط فرهنگی متفاوت نزدیک بوده است. برای تبیین این امر باید توجه داشت که اصولی که برنامه فرزندپروری مثبت بر آن بنا شده، تئوریههایی است که نقش آنها در تبیین بخشی از رفتار آدمی غیر قابل انکار است. مادران در خلال جلسات آموزش گروهی از طریق بحث کردن در خصوص مشکلات رفتاری فرزندانشان در مییابند که بسیاری از این مشکلات در بین تمامی خانوادههای حاضر، مشترک و مشابه میباشد؛ در نتیجه از میزان احساس عدم صلاحیت و عدم کفایت در نقش والدی خود را از سر میگیرند. بدین خاطر نتایج این تحقیق شباهت قابل توجهی با دیگر تحقیقات بدست آمده، دارد.
از دلایل معنادار نشدن دو زیر مقیاس شیوه فرزندپروری (غیر استدلالی/ تنبیهی مستبدانه و استقلال مقتدرانه) میتوان گفت؛ سطح اقتصادی- اجتماعی خانواده و وجود علائم اختلال نقص توجه- بیش فعالی در والدین، و عدم تلاش کافی در اجرای اصول آموخته شده توسط والدین هم احتمالاً میتواند به عنوان یک متغیر اثرگذار در نتایج درمان محسوب گردد. همچنین در ارزیابی نشانههای کودک توسط مادر یا هر یک از والدین باید به این نکته توجه داشت که ویژگیهای خاص ارزیابی کننده مانند کمالگرایی وی میتواند نتایج را تحت تأثیر قرار دهد. همچنین مادران این کودکان آستانه تحمل پایینتری در برابر اختلال رفتاری کودکشان در آموزش نشان می دادند و تنبیه بدنی بیشتری را اعمال میکردند در نتیجه این ویژگی مادر هم میتواند در نتیجه تحقیق تأثیر گذارده باشد. به علاوه از آنجا که این برنامه برای هر جلسه، دارای دستورالعمل مشخصی بود؛ لذا حذف یا ادغام این دستورات میتواند از اثربخشی آن بکاهد.
۵-۲-۳- بحث یافتهی سوم
یافتههای مطالعه حاضر نشان دادند که بین دو گروه در نمره کل گزارش کودک از رفتار کودک در پسآزمون تفاوت معناداری وجود داشت. گروه آزمایش به طور معناداری نمره بالاتری در گزارش کودک از رفتار کودک نسبت به گروه کنترل در پسآزمون کسب کردند. به علاوه بین دو گروه در هر یک از زیر مقیاسهای گزارش کودک از رفتار والدین در پسآزمون تفاوت معناداری وجود داشت. گروه کنترل به طور معناداری در زیر مقیاسهای ناهمسانی انضباطی و طرد نمره بالاتر و در زیر مقیاس پذیرش نمره کمتری نسبت به گروه آزمایش در پسآزمون کسب کرده است. این امر نشان میدهد که آموزش گروهی فرزندپروری مثبت باعث بهبود رابطه مادر- کودک شده به طوری که این بهبود را هم کودکان گزارش دادهاند.
این پژوهش با یافتههای عابدی شاپور آبادی و همکاران (۱۳۹۱) همسو است. نتایج آنها بیانگر آن بود که آموزش برنامه فرزندپروری مثبت به مادران کودکان با اختلال نقص توجه-بیش فعالی در کاهش روابط تعارضآمیز مادر – کودک، مؤثر است. همچنین باعث کاهش وابستگی و افزایش نزدیکی در روابط مادر – کودک شده است. با وجود این، اثربخشی برنامه در حیطهی تعارض در مقایسه با سایر حیطهها، معنادارتر بوده است. این یافتهها با نتایج مطالعات پیشین پیسترمن و همکاران (۱۹۹۲)، حاجب و همکاران (۲۰۰۶)، روشنبین و همکاران (۲۰۰۷) و ناظمی (۲۰۰۷) همخوان است. مطالعات اخیر در یافتههای خود به اثربخش بودن برنامه آموزش والدین در بهبود والدین و کودکان با اختلال نقص توجه – بیش فعالی اشاره کردهاند. چنانچه حاجب، حکیم شوشتری و خواجه الدین (۲۰۰۵)، به مدت ۱۱ ماه در درمانگاه کودکان ایران ۱۸ کودک پیشدبستانی (۱۲ پسر و ۶ دختر) با بیش فعالی – نارسایی توجه را با روش نمونهگیری در دسترس انتخاب کردند و آنها را به کمک مقیاسهای اندازهگیری کانرز و روابط والد – کودک، مورد ارزیابی قرار دادند. نتایج نشان داد که آموزش مدیریت رفتاری والدین باعث کاهش نشانههای بیش فعالی – نارسایی توجه در فرزندان آنها میشود و بین میانگین نمره مؤلفههای مقیاس اندازهگیری کانرز والدین در پیشآزمون و پسآزمون، تفاوت معناداری در جهت کاهش نشانههای و بهبود رابطه والد – کودک وجود داشت. البته این مطالعه بر خلاف نتایج مطالعاتی همچون قشنگ (۲۰۰۳) میباشد. به عنوان مثال از دلایل احتمالی عدم اثربخشی برنامه برنامه آموزش والدین در مطالعه وی، میتوان به تفاوتهای روش شناختی اشاره نمود. متفاوت بودن نوع برنامهی مداخله، احتمالاً عدم تکمیل تمامی جلسات مداخله، و مدت جلسات (۴ جلسه) از موارد تمایز مطالعه وی با پژوهش حاضر بوده است. همچنین پژوهش قشنگ بر روی مادران کودکان ۳ تا ۵ سال دارای اختلال رفتاری بوده است در حالی که پژوهش حاضر بر روی کودکان ۱۰ تا ۱۴ سال بوده است. از سوی دیگر افزایش دانش ممکن است لزوماً به تغییر رفتار منجر نشود. در برنامه فرزندپروری مثبت، مادران آموزشهای لازم را دریافت مینمایند، ولی مشخص نیست که افزایش دانش میتواند در رفتار فرزندپروری آنها تغییر ایجاد کند یا نه؟چنانچه هچمن[۲۷۳] (۲۰۰۰) در مطالعه خود بر روی ۱۰۳ کودک با اختلال نقص توجه – بیش فعالی به این نتیجه دست یافت که درمان روانی – اجتماعی منجر به افزایش دانش فرزندپروری میشود ولی ارزیابی به عمل آمده از والدین، بیانگر آن بود که روش فرزندپروری آنها تغییر نیافته است. روش خودگزارشدهی مادران تا حدود زیاد به سبک فرزندپروری و ویژگیهای آنها وابسته است. برای مثال، برخی از پژوهشگران اشاره کردهاند برای مادرانی که دارای نشانههای اختلال نقص توجه – بیش فعالی هستند، فنون آموزش مدیریت والدین مفید نیست. زیرا آنها در زمینه پیگیری آموختهها، مهارت سازماندهی و توجه به جزئیات روش، ضعف دارند. بنابراین در ارزیابی نشانههای کودک توسط مادر، یا هر یک از والدین، باید به این نکته توجه داشت که ویژگیهای خاص ارزیابیکننده، مانند کمالگرایی میتواند نتایج را تحت تأثیر قرار دهد (ویس و ویس[۲۷۴]، ۲۰۰۲). چنانچه در مطالعه قشنگ به مشکلات روان شناختی والدین به عنوان عاملی مؤثر در کاهش اثربخشی برنامه مداخله اشاره شده است (قشنگ، ۲۰۰۳). نکته مهم دیگری که در توجیه یافتههای پژوهش میتوان به آن استناد کرد این موضوع است که تعارض جنبه مهمی از تعامل مادر – کودک است که با شروع دومین سال زندگی و با نیاز روز افزون کودک به استقلال، در وی قابل مشاهده است. در واقع نقش مادر (تلاش برای پیشگیری از آسیب دیدن کودک و آغاز رفتارهای متناسب با فرهنگ وی) در این مرحله نیز تغییر میکند و متعاقب آن، رفتار مخالفت جویانه کودک و تعارض مادر – کودک افزایش مییابد (هانگ[۲۷۵] و همکاران،۲۰۰۳). اگر چه نتایج بسیاری از پژوهشها نشان دادهاند که تعارض در حد بهنجار برای اجتماعی شدن کودکان لازم است، این واقعیت پذیرفته شده که افزایش وقوع تعارض مادر – کودک در طی سالهای پیش از دبستان به عنوان نشانهای از رابطه ناکارآمد شناخته شده است (کوزینسکی[۲۷۶] و همکاران، ۱۹۸۷؛ حاجب و همکاران ، ۲۰۰۷). پژوهشگران در ارزیابی نتایج حاصل از آموزش بر روی کاهش علائم کودکان، از روشهای خود گزارش دهی والدین استفاده میکنند، این در حالی است که ممکن است واقعاً در رفتار کودکان تغییرات معناداری حاصل نشده باشد. ولی از آنجا که والدین نسبت به اختلال کودک خود آگاهی یافته و تغییر نگرش داده اند، مشکلات رفتاری کمتری را از کودک خود گزارش کرده باشند. نگرش والدین نسبت به کودکان در گزارش رفتاری آنها نقش دارد (تارور- بهرینگ، بارکلی و کارلسون[۲۷۷]، ۱۹۸۵). این پژوهشگران تعامل والد- کودک را در هنگام بازی و کار با کودکان بیش فعال و همشیرهای عادی آنها مقایسه کردند و دریافتند که بسیاری از پدران و مادران از مهارتهای فرزند پروری بیبهره نیستند، بلکه نگرش آنها نسبت به بچههای بیش فعال منفیتر است و مشکلات رفتاری بیشتری را از این کودکان گزارش میکنند (حاجبی و همکاران، ۱۳۸۴). در صورتی که روابط مادر- کودک در پژوهش حاضر از دید کودک سنجیده شده است.
همچنین نتایج پژوهش هایی که به بررسی خانواده های دارای کودک با اختلال نقص توجه-بیش فعالی پرداخته اند، مبین آن است که تعاملات بین والدین و کودکان مبتلا، ماهیت مختل دارد. یکی از عوامل و مفروضه های به وجود آمدن تعارض والد – کودک، ضعف مهارت والدین در نحوه برخورد با این کودکان در نظر گرفته شده است که می توان با آموزش والدین و استفاده از روش ها و فنون رفتاری مناسب، وقوع روابط تعارض آمیز را در زمینه های جسمانی و عاطفی کودکان کاهش داد. بنابراین، یکی دیگر از دلایل احتمالی بهبود روابط مادر – کودک را میتوان به اقدامات آموزشی و تمرینهایی نسبت داد که مادران در طول جلسات مداخله، خود را متهد به انجام آنها میدانستند. به این ترتیب، توجه مادران بیشتر صرف برقراری ارتباط مناسبتر با کودک میشد و متعاقباً میزان استرس ناشی از تحمل رفتارهای کودک کاهش مییافت و چرخه معیوب رابطه مادر – کودک به بهبودی میگرایید (روشنبین و همکاران، ۲۰۰۷). از سوی دیگر، انتظار میرود که به دنبال افزایش اطلاعات و آگاهی مادران در خصوص اختلال نقص توجه- بیش فعالی، در نگرش و متعاقباً رفتار آنها با کودکان تغییراتی ایجاد شود. اگرچه، هنوز پذیرش و درک ویژگیها و رفتارهای کودکان از سوی مادران دشوار است، مادران پس از شرکت در جلسات مداخله راحتتر میتوانستند رفتار کودک خود را تبیین کنند و به احتمال کمتری رفتار وی را ناشی از لجبازی و نافرمانی عمدی کودک در نظر میگرفتند. به سخن دیگر، به نظر میرسد که در طی جلسات مداخلهای، اسنادهای نادرست مادران اصلاح شدهاند که استناد به این تبیین، نیازمند بررسیهای عمیقتر در خصوص اسنادهای مادران میباشد. یکی دیگر از دلایل مهم اثربخش بودن مداخله، این نکته است که کودکان با اختلال نقص توجه- بیش فعالی اغلب قادر به تکمیل فعالیتهای معمولی (مثلاً آماده شدن برای رفتن به مدرسه، انجام تکالیف خانگی، تمییز و مرتب کردن اتاق) نیستند. در واقع، ناتوانی آنها باعث میشود که مادران زمان قابل ملاحظهای را به نظارت بر فعالیتهای کودکان اختصاص دهند. در این زمان ممکن است فشار بیشتری بر مادران وارد شود و تعارض در روابط بین آنها افزایش یابد. اما هنگامی که توانایی کودکان برای تکمیل کردن فعالیتهای معمولی افزایش مییابد و عملکرد آنان به دلیل کاهش نشانههای بیش فعالی – نارسایی توجه در خانه و مدرسه بهبود پیدا میکند و به طور کلی هنگامی که مشکلات رفتاری کودکان کاهش و اطاعت از دستورات مادران، افزایش مییابد، مادران به میزان کمتری، فشار و تنش را احساس میکنند. در چنین شرایطی، تعارض خانوادگی کم میشود و روابط آشفته مادر – کودک بهبود مییابد و از وابستگی مادر – کودک نیز کاسته میشود. در رابطه با حیطه نزدیکی، میتوان به این نکته اشاره کرد که افزایش مدت زمان ارتباط مادر – کودک از عوامل بهبود نزدیکی میباشد. در این رابطه گلیش[۲۷۸] (۲۰۰۰) نیز خاطر نشان کرد که یکی از عوامل تأثیرگذار بر نزدیکی، فاصله فیزیکی موجود بین مادر و کودک است. هر اندازه، این فاصله بیشتر باشد، نزدیکی کاهش مییابد. چنانچه مادران شاغل، اغلب به دلیل خستگی بعد از فعالیت روزانه، فرصت ارتباط طولانی و نزدیک را با فرزندان خود ندارند. در این پژوهش با توجه به بررسی های به عمل آمده، مشخص شد که ۲/۸۱ درصد از مادران خانهدار بودند و زمان بیشتری را برای اجرای مهارتهای آموخته شده در زمینه راههای برقراری ارتباط مؤثر با کودک در اختیار داشتند. در نتیجه فاصله فیزیکی بین آنها کم و متعاقباً نزدیکی رابطه مادر و کودک، زیاد شده است. یکی از دلایل احتمالی این نکته است که برنامههای گروهی آموزش والدین، آگاهی و دانش آنها را در زمینه ماهیت اختلال، انواع فرعی آن و شیوههای درمانی اختلال افزایش داده است. با توجه به ارائه آموزشهای لازم در خصوص روشهای کنترل و مدیریت کودک، درگیری بین مادر – کودک کاهش و نزدیکی بین آنها افزایش یافته است. وابستگی نیز از طریق پیوند جویی، تعامل و تغذیه توسط مراقبت تعریف میشود و منظور از وابستگی ناسازگارانه، تداخلی است که در تعامل کودک با بزرگسالان، روابط با همسالان و کنترل محیط ایجاد میشود. طبق نظر اینورث[۲۷۹]، وابستگی یک سائق اکتسابی و تقویت شده در تعامل مادر – کودک است. بنابراین، یکی از دلایل افزایش وابستگی در رابطه مادر – کودک را میتوان به حمایت مادر از کودک نسبت داد (اسروف[۲۸۰] و همکاران، ۱۹۸۳). با توجه به این نکته که این گروه از کودکان در زمینه توجه و کنترل تکانه مشکل دارند، به تنهایی قادر به تکمیل تکالیف و برنامههای خود نیستند و به طور مداوم نیازمند همراهی و حمایت والدین هستند، می توان یکی از دلایل افزایش میزان وابستگی آنها را در مرحلهی پیشآزمون، مشکلات اخیر در نظر گرفت. در نهایت، میتوان اظهار داشت که آموزش به مادران، به آنها و در نتیجه کودکان آنها کمک میکند تا چرخه معیوب تعامل شکسته شود و الگوهای تعاملی و تقابلی حمایت کننده و مثبت به وجود آید. چنانچه پیشتر اشاره شد، در بسیاری از موارد، تغییر رفتار مادران وقت و هزینه کمتری را میطلبد و حتی گاهی باید تغییر را از آنها شروع کرد؛ به ویژه اگر مشکلات ارتباطی بر خانواده سایه افکنده باشد یا خود مادران از اختلال روانشناختی رنج ببرند. از آنجایی که آموزش مادران به بهبود رفتار آنها منجر میشود و به دنبال آن رفتار کودک هم تغییر میکند و رفتارهای تخریبی مادران و کودکان ADHD کاهش مییابد، این آموزشها به کاهش نقص توجه-بیش فعالی کودکان آنها می انجامد.
کیمیایی و بیگی (۲۰۱۰)، بعد از سالها کار با خانواده ها، موفق به شناسایی چرخه معیوب در روابط والد – کودک در خانواده هایی که با کودک مشکلدار (همچون کودکان ADHD) شدند و آن را “چرخه معیوب رفتار ناسازگار” نامیدند. بر اساس این چرخه، رفتار ناسازگارانه کودک، احساس نامناسبی در والدین به وجود میآورد و بر نحوه واکنش و رفتار آنها با کودکان تأثیر میگذارد. بدین ترتیب در بسیاری از موارد، میتوان برخورد نادرست والدین را به عنوان عامل اصلی در افزایش مشکلات رفتاری کودکان در نظر گرفت.
اینکه والدی نسبت به کودک خود پذیرنده؛ یعنی عشق و احساس مثبتش را هم به صورت فیزیکی هم به صورت کلامی ابراز می کند (روهنر، خالق و کورنویر[۲۸۱]، ۲۰۰۵) و یا طردکننده؛ یعنی با خصومت، پرخاشگری و یا غفلت با کودک رفتار کند (روهنر[۲۸۲]، ۲۰۰۴) همگی بر نحوه زیستن بزرگسالی که امروز کودک ما محسوب می شود، تأثیرگذار است. از جمله رفتارهای والدین که باعث رشد طبیعی و سطوح پایین مشکلات رفتاری میشوند گرم و پاسخگو بودن والدین و کنترل بر روی رفتار کودکان میباشد (بامریند[۲۸۳]، ۱۹۹۶). طرد والدین باعث خصومت، پرخاشگری منفعل یا مشکلات روانشناختی با مدیریت خصومت، ناپاسخگویی هیجانی، عزت نفس پایین، خودکارایی پایین، بی ثباتی هیجانی و دیدگاه منفی به جهان میشود. والدین با حضور در کارگاه آموزشی، شیوههای کارآمد فرزندپروری و تعامل مطلوب با کودک را آموزش می بینند و همین امر سبب کاهش مشکلات کودک و مشکلات ارتباطی بین والدین و کودک میشود.
۵-۳- نتیجهگیری کلی
مطالعه تعامل والدین- فرزند در بین خانوادههای کودکان با اختلال نقص توجه- بیش فعالی نشان داده است که این والدین بیشتر از سبک فرزندپروری خودکامه استفاده میکنند (علیزاده و آندریس، ۲۰۰۲).
همچنین برخی از تحقیقات، گزارش کردهاند که رفتارهای نامناسبی در روابط والد – فرزندی افراد با اختلال نقص توجه – بیش فعالی وجود دارد (مک برنت و فیفنر، ۲۰۰۸). کودکان مبتلا به این اختلال، در مقایسه با کودکان عادی، رفتارهای نامناسب بیشتری دارند و فرمانبری کمتری از خود بروز میدهند و والدین آنها بیشتر منفیگرا هستند (مکبرنت و فینفر، ۲۰۰۸). همچنین رفتارهای منفی و نامناسب مادر نسبت به فرزند مبتلا به اختلال نقص توجه-بیش فعالی و گاهی اوقات تنیدگی موجود در خانواده، نشانهها و علائم اختلال را تشدید میکند (بارکلی، ۲۰۰۰).
از سوی دیگر برنامه گروهی فرزندپروری مثبت، مهارتهای مدیریت مثبت را به والدین آموزش میدهد تا جایگزین فرزندپروری ناکارآمد و استبدادی آنها شود. همچنین این برنامه، نگرش والدین را مورد توجه قرار داده و سعی در جهت اصلاح آنها دارد (ترنر و همکاران، ۲۰۰۲).
با توجه به نتایج این پژوهش و تبیینهایی که برای آنها آورده شد، این نتیجه به دست میآید که آموزش گروهی فرزندپروری مثبت، میتواند نشانههای بیش فعالی را کاهش دهد. همچنین تأثیر معناداری بر شیوه فرزندپروری مادر دارد به طوری که شیوه فرزندپروری مستبدانه و سهلگیرانه را کاهش و شیوه مقتدرانه را افزایش داد. به علاوه این پژوهش نشان داد که این آموزش باعث بهبود رابطه مادر- کودک از دید کودک میشود. به طوری که پذیرش کودک توسط مادر را افزایش و ناهمسانی انضباطی و طرد کودک را کاهش میدهد.
۵-۴- محدودیتهای پژوهش
در زیر به برخی از محدودیتهایی که در طول این پژوهش با ان مواجه شدم، می پردازم با این امید که پژوهشگران بعدی بتوانند با اتخاذ تعهداتی از این وضع عبور کرده و یا راهحلی برای آن بیابند و از تمام توان خود جهت انجام پژوهش علمی بهره گیرند.
-
- عدم دسترسی به برخی از مقالات کاربردی به دلیل محدودیت در پایگاههای اطلاعاتی.
-
- برخی از والدین دانش آموزان دارای اختلال نقص توجه- بیش فعالی اگرچه با این تشخیص موافق بودند اما بنا به دلایل خاصی مانند شاغل بودن، عدم رضایت همسر، مشکلات خانوادگی و یا اعتقاد نداشتن به مداخله های روانی -اجتماعی از شرکت در طرح تحقیق خودداری کردند.
-
- محدودیت شرکت پدران در این آموزش به دلیل مشغولیت آنها.
-
- محدود بودن شمار آزمودنیهای پژوهش.
-
- نبود دوره پیگیری در پژوهش.
-
- عدم دسترسی دقیق به کودکان ADHD
-
- عدم گمارش تصادفی در گروهها
-
- عدم کنترل متغیر مزاحم حضور در گروه کنترل
۵-۵- پیشنهادهای پژوهش
در این قسمت به ارائه پیشنهاداتی به محققان بعدی جهت انجام پژوهش در این حوزه می پردازم.
-
- ساخت پرسشنامهها و ابزارهایی عینی و پایا جهت سنجش رفتاری والدین و کودکان دارای اختلال نقص توجه- بیش فعالی به منظور بررسی دقیقتر اثربخشی مداخله.
-
- ساخت ابزارهای جدید به منظور اندازهگیری دقیقپتر میزان بیتوجهی و تکانشگری کودکان و همچنین شیوههای فرزندپروری والدین برای بررسی اثربخشی مداخله.
-
- تفکیک انواع فرعی اختلال نقص توجه- بیش فعالی و بررسی اثربخشی مداخله به طور دقیق بر روی آنها.
-
- تکرار تحقیقات مشابه پژوهش حاضر با متودولوژی یکسان و روشهای آماری یکسان برای بررسی ثبات نتایج به دست آمده.
-
- استفاده از دوره پیگیری جهت بررسی ثبات و پایداری اثرات درمانی.
-
- مقایسهی اثربخشی این مداخله با روشهای درمانی دیگر به طور همزمان.
-
- انجام پژوهش حاضر بر روی پدران یا پدر و مادر.
-
- مقایسه این رویکرد با رویکردهای خانواده درمانی و زوج درمانی.
-
- انجام تحقیقات مشابه برای دختران مبتلا به اختلال نقص توجه-بیش فعالی و مقایسه نتایج آن با تحقیقات مشابه در مورد پسران.
-
- انجام تحقیقات مشابه برای پسران با سنین کمتر از ۱۰ سال.
-
- انجام این آموزش بر روی سایر اختلالات روانی
۵-۶- کاربرد نتایج پژوهش
یافتههای این پژوهش را میتوان از دو جنبه کاربردهای نظری و عملی مورد توجه قرار داد. در حوضهی نظری باید اذعان داشت که تعبیر در مفهومسازی ADHD و ارائه نظریههای موقت پیرامون این اختلال و درمان آن، ما را دائم مجبور میکند تا کفایت رویکردهای درمانی مختلف را بررسی کنیم.
از طرفی در حوضهی کاربردهای عملی با مسائل مختلی مواجه خواهیم شد که به آنها اشاره خواهیم کرد.
همانطور که اشاره شد نتایج حاصل از تحلیل یافتههای پژوهش حاضر نشان داد که آموزش گروهی فرزندپروری مثبت به عنوان درمانی مؤثر برای اختلال نقص توجه- بیش فعالی شناسایی شد که میتوان گفت زمانی که دلایل خاصی نیازمند درمان اثربخش هستیم از این درمان استفاده کنیم.
به طوری که بر اساس ارزیابی مادران از شدت کلی علائم اختلال نقص توجه- بیش فعالی، شیوه فرزندپروری ناکارآمد مادران کاهش پیدا کرد و همچنین در روابط مادر- کودک بهبودی حاصل شد.
همچنین دارو درمانی به عنوان یک روش درمانی اختلال نقص توجه- بیش فعالی دارای اثرات جانبی برای کودک است و اثر درمانی کوتاه مدتی دارد و نیز پرهزینه است. از سوی دیگر آموزش رفتاری مادران کم هزینه و سهلالوصول است، میتواند توسط یک کارشناس روانشناسی که دورههای آموزشی خاصی را طی کرده باشد، اجرا شود؛ میتوان از این روش در مدارس برای آموزش به والدین و مربیان استفاده کرد.
بنابراین با نگاه دقیق به تمام یافتههای حاصل از پژوهش حاضر میتوان آموزش رفتاری را به عنوان یک روش درمانی مؤثر برای اختلال نقص توجه- بیش فعالی و بهبود روابط مادر- کودک در نظر گرفت.
پر واضح است که به منظور دستیابی به بیشترین نتیجه میتوان از ترکیب آموزش رفتاری مادران و دارو درمانی به بهترین نتایج درمانی در مواردی که شرایط لازم همچون زمان و امکانات فراهم باشد، دست یافت.
فهرست منابع
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-04-14] [ 05:25:00 ب.ظ ]
|