ویگوتسکی فرایند رشد خودتنظیمی را به صورت درونی شدن، توصیف می­ کند. از نظر او خودتنظیمی حاصل درونی سازی تعاملات افراد است که افراد را از دیگرتنظیمی به خود تنظیمی سوق می­دهد. خودتنظیمی در یک سطح میان­فردی از طریق ارتباط با بزرگسالان آغاز می­ شود و به تدریج در کودکان درونی می­ شود (زیبازاده،۱۳۸۶).

۲-۲-۶-۶- نظریه پردازش اطلاعات(ساختارگرایی)

در چشم­انداز پردازش اطلاعات، خودتنظیمی شبیه آگاهی فراشناختی و شامل تکلیف و دانش فردی است. یادگیری خودتنظیمی مستلزم این است که فراگیران، خواسته­ های تکلیف، ویژگی­های شخصی خود و راهبردهای لازم برای کامل کردن آن وظیفه بدانند.

آگاهی فراشناختی، هم چنین شامل دانش رویه ­ای یا راهبردی است که به فرد کمک می­ کند تا با انتخاب راهبردی مناسب، یادگیری مطالب موردنظر خود را تنظیم کند، بر سطح یادگیری خود نظارت داشته باشد و تعیین کند که چه موقع از رویکردهای متفاوتی در انجام دادن تکلیف استفاده کند. بخش اصلی خودتنظیمی می ­تواند یک نظام تولید حل مسئله باشد. که در آن مسئله، دست­یابی به هدف و نظارت بر هر مرحله از کار است تا اطمینان حاصل شود. که فراگیر در حال پیشرفت به سوی هدف موردنظر است.

این نظام به مقایسه وضعیت موجود با یک معیار پرداخته و می­ کوشد تا تفاوت­ها را کاهش دهد. (کدیور،۱۳۸۶).

۲-۲-۶-۷- نظریه کارون و شیر

کارون و شیر (۱۹۹۰) مدل قابل تعمیم مناسبی از خود نظم­دهی تهیه کرده ­اند. ‌بر اساس این مدل هنگامی که شخصی هدفی را دنبال می­ کند، اگر دچار مانع شود یک بازبینی از موقعیت به عمل ‌می‌آورد.

درگیر شدن در این بازبینی یادگیرندگان را به ارزیابی این مسئله سوق می­دهد. که «اگر آن ها بیشتر تلاش کنند و طرح خود را تغییر داده و اصلاح کنند، تا چه اندازه می ­توانند به هدف­شان نزدیک شوند؟»

بدیهی است که اگر اطمینان (خودکارآمدی) و امیدواری وجود نداشته باشد، فرد ‌بر اساس طرح قبلی خود تلاش می­ کند و کار را در جهت اولیه خود ادامه می­دهد (وین، ۱۹۹۵).

اهداف دانش ­آموز با عقاید انگیزشی و واکنش­های عاطفی آن­ها برای شکل­دادن خود نظم بخشی، هم گام و هماهنگ است. واکنش عاطفی زمانی ایجاد می­ شود که یادگیرنده میزان پیشرفت خود به سوی اهداف را نسبت به میزانی که انتظار دارد پیش برود، مقایسه و بازبینی می­ کند.

وقتی اختلاف میان اهداف و پیامدهای مورد انتظار کاهش یابد، به عبارت دیگر وقتی طرح­های اصلاح شده، کاملاً به اندازه طرح­های مورد انتظار موفقیت­آمیز باشد، عاطفه خنثی است. یعنی فرد نسبت به موفقیت و پیشرفت به دست آمده نه احساس رضایت می­ کند و نه از آن خشنود است. زیرا میزان مورد انتظار موفقیت با میزان واقعی آن برابر است اگر پیشرفت سریع­تر از حد انتظار باشد، نسبت به آن موفقیت، عاطفه مثبت یعنی احساس رضایت ایجاد می­ شود. اما اگر میزان پیشرفت کمتر از حد مورد انتظار باشد، موفقیت به دست آمده با عاطفه منفی یعنی ناخشنودی توام خواهد بود.

زمانی که فرد پیشرفت خود را مورد نظارت قرار می­دهد و ‌در مورد آن قضاوت می­ کند، عواطف حاصل از این نظارت و قضاوت، بر درگیری بعدی تاثیر می­ گذارد این قضاوت­ها نیز به نوبه خود ‌بر اساس سطح اطمینان و امیدواری فرد شکل ‌می‌گیرد (همان منبع).

مدل کارون و شیر (۱۹۹۰) سه استدلال مهم در بردارد: اول اینکه وقتی اختلافی بین وضعیت فعلی و اهداف دیده می­ شود، یادگیرنده بر پایه چیزهایی که پیش ­بینی می­ کند، می ­تواند این اختلاف را کاهش دهد. یادگیرنده ممکن است برای افزایش میزان پیشرفت، یک طرح را به طرح دیگر تغییر دهد، سطوح اهداف قبلاً برگزیده شده را اصلاح کند و تلاش کند تا ابزار، فنون و راهبردهای جدیدی را اختراع کند.

هم­چنین یادگیرنده، شاید تکلیف را رها کند و هدف کاملاً متفاوت دیگری را انتخاب کند.

این رها سازی تکلیف معمولاً پس از شکست در تلاش رخ می­دهد.

دوم اینکه، پیشرفت در تکالیف تحصیلی به میزان کمتر از حد انتظار و به طور مکرر، ممکن است عاطفه منفی ایجاد کنند. این حالت ممکن است باعث شود زمانی که یادگیرنده، با مواقع برخورد می­ کند، تکلیف را رها سازد.

سومین استدلال این است که بازخورد حاصل از درگیر شدن در تکلیف امری درونی است.

یعنی چنین بازخوردی را خود فرد به خویش داده و از بیرون و از ناحیه دیگران نیست.

به طور کلی، کارون و شیر (۱۹۹۰) این مدل خود نظم­دهی را به صورت یک فرایند کنترل بازخورد مطرح ‌می‌کنند که در آن افراد به طور دوره­ای کیفیات رفتار خود را مورد بررسی قرار داده، و رفتار خود را با ارزش­ها و اهداف مرجع مقایسه ‌می‌کنند.

اختلاف مشاهده شده بین عملکرد و ارزش­های مرجع جوی را برای قضاوت­های ممکن در جریان رفتار ایجاد می­ کند. یادگیرندگان سعی ‌می‌کنند ‌بر اساس این قضاوت­ها اختلاف بین وضعیت فعلی و ارزش مرجع را کاهش دهند (همان منبع)

انگیزش ضروری در این رویکرد، تقویت و تنبیه خود که در عملکرد انسان تاثیر می­گذارند، مورد توجه­اند رفتارهای آشکار و نهان برای بقا و دوام به پیامدهای مثبت نیاز دارند.

انسان به کمک فعالیت‌های شناختی خود می ­تواند خود را تقویت یا تنبیه کند و رفتارش را نیز کنترل کند. این امر فرایندی است که خود نظم­دهی یا کنترل خود نام دارد. وی فرایند خود نظم­دهی را شامل سه مرحله: مشاهده رفتار خود، قضاوت عملکرد خود و تقویت­ پیامدهای رفتاری می­داند (سیف، ۱۳۸۵)

۱- مشاهده رفتار شخصی: نخستین فرایند خودتنظیمی، مشاهده رفتار شخصی است. در این مشاهده رفتار خود را با توجه به کمیت، کیفیت، اصالت، سرعت و جز این­ها بررسی می­کنیم. برای مثال اگر معلمی بخواهد نحوه سخنرانی خود را ‌در کلاس تحت کنترل خویش درآورد نخستین قدم مشاهده وضع موجود عملکرد است، این مشاهده را ‌می‌توان از طریق تعیین مدت زمان انجام پاسخ یا تعداد دفعات وقوع پاسخ انجام داد.

۲- قضاوت درباره عملکرد: پس از مشاهده رفتار خود باید به قضاوت درباره آن بپردازیم، در این قضاوت نحوه عملکرد خود را نسبت به معیارهای شخصی ارزیابی می­کنیم. بخشی از معیارهای ما شخصی است وبسیار از این معیارها اجتماعی هستند. نکته­ای را که درباره معیار عملکرد باید مورد توجه قرار داد این است که آن معیارها نباید بسیار سطح بالا باشند که دست­یابی به آن­ها غیرممکن یا بسیار دشوار به نظر برسد (سیف،۱۳۸۵).

گیج و برلاینز (۱۹۸۴) در این باره می­گویند: افرادی که آرزوهای بسیار سطح بالایی دارند و دست­آوردهای خود را دست کم می­ گیرند، دائما در یک حالت اضطراب و افسردگی به سر می­برند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...