• آرد کته تمام می شود. سرابی سلیمان برای گرفتن آرد به سراب می فرستد.
    • ( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

  • حبیب، ترازو دارش بعد از چند روز قهر به دکان باز می گردد.

۲-۵-خلاصه فصل دوم:

  • شب است. میران با آشفتگی و پریشانی خاطر نماز می خواند. آهو به او خبر می دهد که باید به خانه ننه بی بی، خدمتکار و مستاجر سابقشان بروند. میران می خواهد به خانه یاور برود.
  • نقره، زن همسایه و مستاجر آنها به خانه ننه بی بی می رود، و نیامدن خانواده سید میران را به ننه بی بی خبر می دهد.
  • سید میران به خانه یاور می رود در حالی که با خود فکر می کند چقدر آهو و بچه هایش را دوست دارد.

۳-۵-خلاصه فصل سوم:

  • شب است. سید میران از خانه میرزا نبی، دوستش به منزل خود می رود. هما را در سبزه میدان می بیند. با اندیشه کمک به او تعقیبش می کند. هما او را می بیند. هما درباره شوهرش، حاج بنا، چگونگی فرارش به بهانه عشق مردی به نام البرز، سکونتش در خانه حسین خان، تمرین رقص و دلایلش برای خارج شدن از خانه حسین خان را با سید میران در میان می گذارد و از وی کمک می خواهد.
  • فردای آن شب گفتگو، سید میران طبق برنامه به عنوان دوست حاج بنا، به بهانه بازگرداندن هما به خانه حسین خان می رود. هماشرط برگشت خود را رفتن ملوس، خواهر شوهرش از آن خانه و بخشیدن بچه هایش، همایون و کتایون به خودقرار می دهد.
  • صبح فردا سید میران به دکان حسین خان می رود. آن ها درباره گذشته هما، رفتار حاج بنا، شوهرش و ماجرای البرز با هم گفتگو می کنند. سید میران با حسین خان قرار می گذارد. ساعت پنج همان روز برای گفتگو با هما به خانه حسین خان برود.
  • سید میران به خانه حسین خان می رود. حسین خان مشغول تعلیم دادن به هما است. سید میران در اتاق مجاور می نشیند. پس از چند دقیقه او را مشغول تعلیم دیدن می بیند. عصبانی می شود و سراسیمه از خانه خارج می شود.

۴-۵-خلاصه فصل چهارم:

  • سه روز بعد سید میران، حسین خان و زنش را درخیابان می بیند. برای دیدن هما به خانه حسین خان، می رود. آنها تصمیم می گیرند هما، فردا به عنوان مستاجر به خانه میران برود.
  • سید میران تمام روز در خانه می ماند اما هما به خانه او نمی رود.
  • شب سوم است. سید میران در حال رفتن به خانه است . زنی چادر سفید را در داروخانه می بیند، به یاد هما می افتد. با اندیشه بیمار بودن او به طرف خانه حسین خان می رود. پس از یک کشمکش درونی بدون این که در خانه را بزند باز می گردد.
  • به دکان خرازی می رود. اجناس را که برای هما سفارش داده بود می گیرد، با اندیشه هدیه دادن اجناس به همسرش به سمت خانه پیش می رود. در چند قدمی خود هما را همراه با نرگس، دختر حسین خان می بیند. هما برای خرید بقیه دواهای حسین خان از وی کمک می خواهد.
  • سید میران پس از خرید دواهای حسین خان به خانه وی می رود. پس از یک گفتگو، هما به سید میران پیشنهاد عقد موقت می دهد. سید میران به خاطر همسرش، آهو پاسخی صریح به او نمی دهد.
  • هما به درخواست سید میران بلوز و کفشی را که میران برای او خریده است می پوشد. سید میران محو تماشای هماست، آتش سیگار شلوارش را می سوزاند. سید میران دو روز از هما مهلت می گیرد. با اندیشه عشق هما به خانه می رود.

۵-۵-خلاصه فصل پنجم:

  • دو روز از عید فطر گذشته است. طرف عصر است. بچه ها در صحن بزرگ حیاط بازی می کنند. آهو، با نقره مشغول گفتگو است. صدای بچه ها قطع می شود. آهو همراه نقره از آشپزخانه بیرون می آید. سید میران و در دو قدمی پشت او هما را که ایستاده می بیند. سید میران به او می گوید: زنی است مطلقه که از مسجد آورده است و چند روزی مهمان اوست.سید میران کلید اتاق آبدارخانه را به هما می دهد.
  • فردای آن روز سید میران، همراه هما برای آوردن وسایل او به خانه حسین خان می رود. زهرا، همسر حسین خان بیست تومان بابت خرید زعفران برای هما از او می گیرد.
  • روز سوم حضور هما در خانه سید میران است. زودتر از همیشه به خانه آمده است. به پشت بام می رود و آن جا خود را مشغول به کار می کند. به آشپزخانه می آید و مهدی را با خود به ایوان اتاق نشیمن می برد. با مهدی بازی می کند. هما، برای برداشتن سبزی خشک به اتاق می آید. سید میران با او گفتگو می کند. هما از او می خواهد تکلیفش را مشخص کند.
  • سید میران به مهمانخانه می رود تا شمایلی را که تازه خریده است به دیوار نصب کند. صدای پای هما را می شنود. او را صدا می زند تا به اتاق مهمان خانه برود. هما به اتاق می رود. آنها راجع به کشف حجاب وشمایل اتاق صحبت می کنند. میران به سرعت به طرف هما می رود. او را در آغوش می گیرد، می خواهد او را ببوسد اما هما مانع می شود. هما، به اتاق خود باز می گردد و در تنهایی گریه می کند. آهو به اتاق او می رود، او را دلداری می دهد، به او اطمینان می دهد که با این زیبایی شوهرش برای بازگرداندن او خواهد آمد. هما به او می گوید که شوهرش او را سه طلاقه کرده است. آهو او را آرام می کند و به او قول می دهد همسری مناسب برای او پیدا کند.

۶-۵-خلاصه فصل ششم:

  • صبح روز پانزدهم حضور هما در خانه سید میران است. آهو برای تمیز کردن به اتاق مهمانخانه می رود. در حاشیه فرش گیره طلایی سر هما را می بیند،. ناراحت می شود، می خواهد او را صدا بزند و به او بگوید. هما، در حیاط کنار زنان همسایه نشسته است. زمان را نامناسب می داند و سکوت می کند.
  • یک روز صبح، سید میران دستور پختنی می دهد. هنگام بازگشت به خانه یک سینی کباب می خرد. آهو عصبانی می شود. کباب را میان بچه های نقره و خورشید، همسایه های خود قسمت می کند. رضاخان آسیابان، دوست سید میران به خانه آنها می آید. آهو مجبور می شود به جلال، پسر نقره پول دهد تا برود یک سینی دیگر بخرد.
  • سید میران برای گفتگو با هما جلوی اتاق او توقف می کند. هما، بیژن را نزد خود فرا می خواند. آهو به بهانه برداشتن خاک از باغچه، گفتگوی آن ها را گوش می دهد. میران برای دک کردن بیژن به او پول می دهد تا برود کبریت بخرد. هما مانع او می شود. به آشپزخانه می رود و برای او کبریت می آورد. به آشپزخانه بر می گردد به آهو پیشنهاد می دهد به بازار بروند و مایحتاج را به صورت کلی خریداری کنند.
  • ظهر است. سید میران بالای کرسی و هما پایین کرسی نشسته است. بچه ها به مدرسه رفته اند. آهو برای انجام کاری بیرون می رود، برای بردن سماور به سرعت به اتاق باز می گردد. می بیند که سید میران دست هما را در دست گرفته است. خود را به ندیدن می زند.پس از آن درباره سید میران و هما از بیژن سوال می کند و حقیقت را می فهمد.
  • آهو در راه بازگشت از دکتر، همراه مهدی به خانه حاج بنا می رود. پس از گفتگو با ملوس، خواهر شوهر هما می فهمد که او چهار ماه است طلاق گرفته است و قبل از آمدن به خانه آن ها در محله های بدنام بوده است.
  • آهو ماجرای رفتن به خانه حاج بنا را برای سید میران تعریف می کند. سید میران بی تفاوت است و حتی به اقدام شوهر او و برادرانش که او را رها کرده اند اعتراض می کند.
  • آخر شب است. پس از شب نشینی سید میران برای خوابیدن به اتاق بزرگ می رود. هما لباس هایش را برای خواب از تن در می آورد. میران ناگهان برای انجام کاری به اتاق باز می گردد. با دیدن هما دچار هیجان شدید می شود. داخل اتاق می شود. کنار کرسی می نشیند نمی تواند سر صحبت را باز کند. به اتاق خود باز می گردد.
  • هما و آهو در اتاق مشغول گفتگو با هم هستند. عصر است. سخت برف می بارد. آهو از پیراهن کشباف تن هما تعریف می کند. هما گمان می کند سید میران راجع به پیراهن با او صحبت کرده است. به او می گوید پیراهن را سید میران خریده است. آهو با یک دستی زدن به هما می فهمد کفش را نیز سید میران برای او خریده است.
  • شب است. همه دور کرسی نشسته اند. سید میران به بچه ها می گوید هما را برای شام صدا بزنند. آهو، اعتراض می کند، می گوید بهتر است در اتاق خود شامش را بخورد، همسایه ها می گویند شوهرت با هما رابطه دارد. میران خشمگین می شود. به آهو می گوید برای حفظ آبرویش او را صیغه خواهد کرد.
  • نزدیکی های صبح است. آهو برای دلجویی به اتاق شوهرش می رود. سید میران به او می گوید: هما را صیغه خواهد کرد. پس از یک گفتگو سید میران به حالت قهر اتاق را ترک می کند.
  • آهو پس از خوردن صبحانه به حمام می رود.پس از بازگشت، زنهای همسایه به او خبر می دهند، سید میران با هما به محضر رفته است.
  • سید میران بعد از آمدن به خانه برای عذرخواهی به اتاق آهو می رود.
  • شب است. سید میران پیش هما می رود. صفیه بانو و دخترش، حاجیه، همسایگان خانه، برای دلداری آهو به اتاقش می آیند. صفیه بانو او را به صبر نصیحت می کند.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...