کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

شهریور 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


آخرین مطالب


 



معنی بیت: حرکت سریع و شتابان نسیم سرد صبحگاهی به سمت چمن به خاطر چیست؟ به خاطر این است که پیام‌های تازه ای برای باغ و چمن سرسبز دارد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۴)یا رب این شیوه نو چیست؟ که از جنبش باد طره لاله پر از نافه مشک ختن است

طره: موی پیشانی، موی صف کرده بر پیشانی

طره لاله: برگهای لاله به طره تشبیه شده است.
مشک ختن: رجوع شود به توضیحات بیت دوم همین قصیده.
بیت سؤال بلاغی است (سؤالی که پاسخ ندارد و برای جلب توجه است).
معنی بیت: خدایا این چه رسم و راه تازه‌ای است که با حرکت باد از برگهای گل لاله بوهای خوشی در هوا منتشر می‌شود گویی که در درون برگهای لاله نافه‌های مشک ختنی جا داده باشند.
۵)باد با دست تهی بر سرخس تاج نه است ابر با دامن تر بر در گل نوبه زن است
نوبه زن: نقاره زن، معمول بود که در نقاره خانه شاهان در شبانه روز چند بار نقاره می‌زدند، گاه سه بار ۰سه نوبت)، و گاه پنج بار(پنج نوبت) و گاه هفت بار (هفت نوبت) (فرهنگ فارسی معین).
در بیت موازنه وجود دارد.
بین باد و ابر تناسب وجود دارد.
بین دست و دامن تناسب هست.
بین گل و خس تضاد (و از جهتی تناسب) وجود دارد.
معنی بیت: باد در بوستان می‌وزد و گلها را در محیط پراکنده می‌سازد و بر روی خار و خس‌ها نیز این گلها را می‌نشاند. باران از ابرها بر سر و روی گلها می‌بارد گویی که باران عظمت و بزرگی و حشمت خود را بر گوش گلها تکرار می کند.
۶)خرقه مخروق کند از سر حالت گل و صبح کاین بر آن عاشق و آن بر دم این مفتتن است
مخروق: پاره شده
حالت: خوشی، سرمستی
گل و صبح: صنعت تشخیص به کار رفته و گل و صبح به انسانی تشبیه شده‌اند که پیراهن خود را پاره می‌کنند.
مفتتن: در فتنه افتاده، مفتون و عاشق شده
بین خرقه و مخروق صنعت اشتقاق وجود دارد.
در بیت صنعت لف و نشر مرتب وجود دارد.
معنی بیت: از اثر بوی معطر پیچیده در فضا، گل و صبح مستانه و از روی خوشی پیراهن خود را پاره می‌کنند یعنی در اوج شادی و سرمستی هستند. صبح به گل عشق می‌ورزد و گل نیز به نفس خوشبوی صبح عاشق و مفتون است.
۷)دیده مرده نرگس همه گریان نگرد به سوی لاله که او زنده اندر کفن است
دیده مرده: اشاره دارد به چشم بسته و با چشم بسته نگریستن، نوعی پارادوکس زیبایی را آفریده است.
بین نرگس و لاله مراعات النظیر وجود دارد.
بین نرگس و دیده ایهام تناسب وجود دارد.
معنی بیت: گل نرگس با چشمان بسته و گریان به جانب گل لاله که سمبل شهید و شهادت است نگاه می‌کند.
۸)بید یاسج زن باغست و صبا حلقه ربای ابر ناورد کن و صاعقه زوبین فگن است
یاسج: تیر پیکان دار (معین).
حلقه ربای: کسی که نیزه خود را در میدان مسابقه از حلقه گذراند. و ان را برباید و این عمل نشان مهارت در نیزه وری بوده است (تعلیقات دیوان مجیر).
ناورد کن: ناورد کننده، جنگجو
زوبین: نیزه کوچک، نیزه کوتاه که در قدیم هنگام جنگ به طرف دشمن پرتاب می‌کردند.
بینداخت زوبین به کردار تیر برآمد به بازوی سالار پیر
(فردوسی،به نقل از فرهنگ مصور فارسی)
بین بید و باغ، همچنین ابر، صاعقه و صبا تناسب وجود دارد.
معنی بیت: طبیعت و عناصر آن را به میدان نبردی تشبیه کرده و می‌گوید درخت بید با شاخه‌هایش گویی تیر می‌اندازد و باد صبا با وزش خود گویی که نیزه گزاری با مهارت است، ابر چونان جنگجویی است و صاعقه با درخشش خویش گویی که نیزه هایی را در فضا پرتاب می‌کند.
۹)لاله و گل را ز اندیشه آن عمر که نیست گر دلی هست همه ساله به غم ممتحن است
ممتحن: آزموده، امتحان شده
بین لاله و گل (گل سرخ) تناسب وجود دارد.
معنی بیت: لاله و گل سرخ عمر بسیار کوتاهی دارند و در فکر آن عمر کوتاه هستند و اگر دلی نیز دارند این دل به واسطه عمر اندک به غم و اندوه مبتلاست و هموار با غم مورد امتحان قرار می‌گیرد.
۱۰)گنبد گل چو ز هم رفت به بادی گروست قحف لاله چو تهی شد به دمی مرتهن است
گنبد گل: غنچه گل
قحف: کاسه چوبی
گنبد گل: غنچه گل./ قحف: کاسه چوبی
مرتهن: چیزی که گرو گرفته شده، گروگان
بین گل (گل سرخ) و لاله تناسب وجود دارد.
معنی بیت: عمر غنچه گل اندک است و با وزش باد کوچکی از هم می‌پاشد و کاسه گل لاله وقتی که خالی شود یعنی هنگامی که تنها برگهایش بماند، باوزش بادی از هم فرو می‌ریزد.
۱۱)گل اگر یوسف عهدست عجب نبود از آنک رود نیلش قدح و ملکت مصرش چمن است
یوسف: فرزند یعقوب پیامبر. قصیده ۱۱، بیت ۴.
نیل: رودخانه‌ای در کشور مصر.
قدح: کاسه
مصر: (اسم خاص)، کشور معروف در شمال شرقی آفریقا، از شمال محدود است به دریای مدیترانه، از مشرق به فلسطین و اردن و دریای احمر و از مغرب به لیبی و از جنوب به سودان، پایتخت آن قاهره است. (فرهنگ لغات و تعبیرات).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-04-14] [ 06:36:00 ب.ظ ]




ریشه شناسی: (رک. star و axtar)

starān ī nē axtarīg [st’lˀn’ y LA ˀhtlyk]
(نجوم)
* ستارگان نااختری: سیارات، اباختران
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: (رک. abāxtar)
ریشه شناسی: (رک. star و abāxtar)

starān rawišn [st’lˀn’ lwbšn’]
(نجوم؛ تنجیم)
* حرکت ستارگان، سرعت کواکب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: (رک. rawišn)
ریشه شناسی: (رک. star و rawišn)

suš, sus [sws]
(نجوم: مقیاسات)
* درجه: برابر با شصت دقیقه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: یک درجه عبارت است از یک ۳۶۰م از قوس یک دایره؛ به عبارتی دیگر، یک درجه برابر است با ۶۰ دقیقه یا ۳۶۰۰ ثانیه.
ریشه شناسی: هنینگ (۱۹۴۲: ۲۳۸-۲۳۹) معتقد است به دلیل نامشخص بودن ریشۀ این واژه، می‌توان آنرا به صدها روش مختلف خواند؛ اما، از آنجا که واژه ای با املای swš در یک متن منتشر نشدۀ سغدی مانوی، برای اشاره به حرکت ماه بکار رفته است که می‌توان آنرا «درجه» معنی کرد، او احتمال می‌دهد که این واژه در پهلوی دارای تلفظ sus یا suš بوده است. او در همانجا با تردید بیشتری اظهار می‌کند که این واژه ممکن است از واژۀ یونانی σωσσος و یا واژۀ بابلی šuššu به معنی «شصت» گرفته شده و منظور از آن «شصت دقیقه» بوده باشد. تقی‌زاده (۱۳۵۷: ۳۲۶) این واژه را به صورت «سنگ» و به معنی «درجه» خوانده است. مکنزی (۱۹۷۱: ۷۸) آنرا به صورت *suš می‌خواند. بهار (۱۳۴۵: ۲۰۹) نیز به تبعیت از هنینگ آنرا sus [sws] «درجه» خوانده است.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )


šab
(گاه‌شماری: تقسیمات روز)
* شب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: نیمۀ تاریک شبانه روز را شب گویند. (رک. rōz)
ریشه شناسی: هند و ایرانی آغازین: *kšap- (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۶۱)؛ سانسکریت: kṣap- (بارتولومه، ۵۴۸:۱۹۰۴؛ کنت، ۱۹۵۳: ۱۸۱)؛ اوستایی: xšap-, xšapan-, xšafn- (بارتولومه، ۵۴۸:۱۹۰۴؛ کنت، ۱۹۵۳: ۱۸۱؛ رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۲۹)؛ فارسی باستان: xšap- (کنت، ۱۹۵۳: ۱۸۱)؛ فارسی میانه ترفانی و پهلوی اشکانی: šab (بویس، ۱۹۷۷: ۸۴؛ دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۳۱۵)؛ فارسی میانه: šab (مکنزی، ۱۳۷۳: ۱۴۰؛ بهار، ۱۳۴۵: ۲۶۷)؛ پازند: šav (نیبرگ، ۱۸۴:۱۹۷۴)؛ فارسی نو: شب ؛ معادل انگلیسی: night ؛ معادل عربی: لیل.
ترکیبات:
nēmšab [nym-LYLYA] «نیمشب»
šabān [špˀn’] «شبها؛ شبانه روز».

šabān rōz [špˀn’ YWM]
(گاه‌شماری)
* شبانروز، شبانه روز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: (رک. rōz-šabān)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:36:00 ب.ظ ]




spihr i axtarān
(تنجیم: تقسیمات آسمان)
* سپهرِ اختران: فلک البروج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: «سپهر اختران» همان «سپهر ستارگان آمیزنده» است. این ترکیب اصطلاحی تنجیمی است که دقیقاً معادل با «فلک البروج» بوده و در نتیجه به «دایرهالبروج» و «منطقهالبروج» نیز اشاره دارد. معادل هندی آن tārā-maṇḍala- است که لفظاً به معنی «دایرۀ ستارگان» و عملاً به معنی «فلک البروج» و «دایرهالبروج» می‌باشد (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۴۴۴). از همین ترکیب میتوان به این نکته پی برد که ترکیب «ستارگان آمیزنده» و «اختران» به بروج فلکی اشاره دارد که سیارات در آنها حرکت کرده و در آنجاست که طبع سیارات با طبع ستارگان ترکیب شده و باعث تمزیج طبایع می‌شود. (برای توضیحات رک. pāyag و gumēzišn)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

ریشه شناسی: (رک. spihr و axtar)

spihr ī azabar spihr
(تنجیم: تقسیمات آسمان)
* سپهر ناآمیزنده: سپهرِ زبر سپهر، فلک الافلاک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: ترکیب پهلوی «سپهر زبر سپهر»، اصطلاحی تنجیمی است که دقیقاً معادل با «فلک الافلاک» بوده و در نتیجه به طبقات مینوی آسمان، که جایگاه ایزدان و ویژگان است، اشاره دارد. (رک. pāyag ، gumēzišn)
ریشه شناسی: (رک. spihr)

spihr i gumēzišnīg
(تنجیم: تقسیمات آسمان)
* سپهر آمیزنده: فلک البروج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: (رک. pāyag ، gumēzišn)
ریشه شناسی: (رک. spihr و gumēzišn)

Spur [sp̄wl | Paz. spur | M, P ˀspwr]
(منازل قمر)
* اسپور، به معنی «پر، کاملاً روشن»: خانه چهاردهم ماه. از ۲۳ درجه و ۲۰ دقیقه برج خوشه تا ۶ درجه و ۴۰ دقیقه از برج ترازو.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسامد و خوانش: نام این منزل قمر یکبار در بندهشن (۲: ۲) و یکبار نیز در دینکرد سوم (ص۴۰۴: س۲) آمده است. املاهای مختلف این واژه در نسخ مختلف بندهشن به شرح زیر است: در نسخه هایTD1, TD2, DH, M51 با املای پهلوی (sp̄wl)، و در نسخه های K20, K20b با املای پازند (spur)، (پاکزاد، ۲۰۰۵: ۳۵پ۴۳)؛ و در دینکرد نسخه مدن (۱۹۱۱: ۴۰۴)، با املای پازند (stl) که آشکارا اشتباه املایی است برای (sp̄wl) و بهمین خاطر است که دومناش (۱۹۷۲: ۳۷۶) آنرا به صورت (Spur) خوانده است. کلیه پژوهشگران از جمله، هنینگ (۱۹۴۲: ۲۴۴)، بهار (۱۳۷۵: ۵۹) و پاکزاد (۲۰۰۵: ۳۵) این واژه را به صورت Spur خوانده‌اند. در این میان یوستی (۱۸۶۸: ۱۲۷) با آنکه این واژه را به صورت spur خوانده است، احتمال داده است که این واژه در اصل Sapor و به معنی «ذائقه؟» بوده است. انکلساریا (۱۹۵۶: ۳۱) آنرا به صورت Spôr ثبت کرده است.
توضیحات: در بندهشن، منزل قمری «سپور»، خانه چهاردهم ماه است که معادل آن در هندی Citrā́ به معنی «کاملاً روشن، تابناک» نام دارد که با معنی نام پهلوی این منزل یعنی Spurr مطابقت دارد. این منزل در قسمت پایانی برج خوشه قرار دارد و معادل عربی آن «سماک اعزل» به معنی «بی سلاح» است. ستارۀ شاخص این منزل در لاتین Spica (α سنبله) نام دارد که مطابق بهار (۱۳۷۵: ۵۸)، ستاره چهاردهم از برج سنبله در نزد اعراب است.
ریشه شناسی: واژۀ spurr و əspurr صورتهای دیگر uspurr و uspurrīk می‌باشند که از ترکیب *us-pṛna- از ریشه purr- ساخته شده اند (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۷۸): ایرانی آغازین: *us-pṛna- (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۷۸)؛ سانسکریت: sphāra-, sphirá- «بزرگ، بلند، متراکم، گسترده، کامل، زیاد» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۱۲۷۰)؛ ut-pr̠̣̄- «پر کردن» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۱۸۱)؛ اوستایی: این واژه مرکب است از: (us-) + pərəna- «پر» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۹۹)؛ فارسی باستان: مشتق از paru- «بسیار» (کنت، ۱۹۵۳: ۱۹۶)؛ فارسی میانه: spul (مایرهوفر، ۱۹۹۶: ۱۹۷)؛ spur (بهار، ۱۳۴۵: ۴۱۲)؛ spurr [spwl] «پر» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۷۸)؛ Spur «منزل قمری چهاردهم» (بهزادی، ۱۳۶۸: ۵؛ یوستی، ۱۸۶۸: ۱۲۷؛ هنینگ، ۱۹۴۲: ۲۴۴؛ بهار، ۱۳۷۵: ۵۹؛ پاکزاد، ۲۰۰۵: ۳۵)؛ Spôr (انکلساریا، ۱۹۵۶: ۳۱)؛ فارسی میانه ترفانی و پهلوی اشکانی ترفانی: ispurr [ˀspwr] «پر، کامل» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۷۸؛ دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۸۷؛ بویس، ۱۹۷۷: ۲۲)؛ پازند: spur (هوبشمان، ۱۸۹۵: ۷۳؛ دوبلوا، ۲۰۰۶: ۱۳۹؛ نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۶۴)؛ فارسی نو: پر؛ انگلیسی: full .

Srū [slwb’ | Paz. srob, sroi | Av. srū-, sruuā- | N surū(y)]
(منازل قمر)
* سرو، به معنی «چنگال»: خانه شانزدهم ماه. از ۲۰ درجه میزان تا ۳ درجه و ۲۰ دقیقه عقرب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسامد و خوانش: نام این منزل قمر تنها یکبار در بندهشن (۲: ۲) آمده است. املاهای مختلف این واژه در نسخ بندهشن به صورت پازند و به شرح زیر است: در TD1 با املای (sroi)، در TD2, DH با املای (srōi)، در K20 با املای (srōb)، و در K20b, M51 با املای (srob)، (پاکزاد، ۲۰۰۵: ۳۶پ۴۵). این واژه را هنینگ (۱۹۴۲: ۲۴۶) به صورت (srūy)؛ بهار (۱۳۷۵: ۶۰) و بهزادی (۱۳۶۸: ۵) به صورت (srū)؛ و انکلساریا (۱۹۵۶: ۳۱) به صورت Sroi خوانده‌اند. یوستی (۱۸۶۸: ۱۲۷)، به اشتباه این واژه را به صورت srōb و به معنی «سُرب» گرفته است.
توضیحات: در بندهشن، منزل قمری «سروی»، خانه شانزدهم ماه است و در قسمت پایانی برج میزان قرار دارد . معادل آن در هندی Víṡākhā́ به معنی «دو شاخه، چنگال دار» نام دارد که با معنی نام پهلوی این منزل یعنی Srū «چنگال» و معادل عربی آن «زبانا» به معنی «دوشاخ» مطابقت دارد. دو ستارۀ شاخص این منزل در لاتین Zubenelgenubi (α میزان) و Zubeneschamali (β میزان) نام دارند که مطابق بهار (۱۳۷۵: ۵۸)، در نزد اعراب، ستارگان اول و سوم از برج میزان می‌باشند. مطابق التفهیم (بیرونی، ۱۳۵۲: ۱۱۱)، «منزل شانزدهم، زبانی ای دوسروی کژدم، و دو ستاره‌اند از کفه ترازو بر پهنای نهاده، یک از دیگر دوری چند نیزه دارند».
ریشه شناسی: سانسکریت: ṡru- «شاخه شاخه شدن، دو قسمت شدن» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۱۱۰۲)؛ ṡṛṅga- «شاخ» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۱۰۸۷)؛ اوستایی: srū-, srvā- «چنگال، شاخ» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۷۱)؛ فارسی میانه: srōy [Paz. sroii] «خانه شانزدهم قمر» (بهار، ۱۳۴۵: ۴۰۵)؛ sruy یا srū «چنگال و شاخ» (بهار، ۱۳۷۵: ۶۰)؛ srū [slwb’] «سرو، شاخ، ناخن، چنگال» (مکنزی، ۱۳۷۳: ۱۳۸)؛ srū (مایرهوفر، ۱۹۹۶: ۶۵۳)؛ sruv [slwb’] «شاخ» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۷۹)؛ پازند: srōi, sroi, srob, srōb (بندهشن، ۲: ۲)؛ فارسی نو: سرو [surū]، سروی [surūy] (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۷۹)؛ انگلیسی: claw ؛ معادل عربی: زبانا، زبانی.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:36:00 ب.ظ ]




kustagbān sālār «سردار پاسدارانِ نواحی»
kust kust «ناحیه ناحیه؛ همه نواحی».

kustagbān sālār [kwst(‘)ygpˀn’ srdˀl]
(تنجیم)
* سردار پاسدارانِ نواحی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: در بندهشن (۲: ۶) آمده است: «پارندِ (Pārand) مزدا-آفریده، و دیگر از این شمار ستارگان، سردارِ پاسدارِ نواحی اند». یکی از مشتقات kustag ، ترکیب kustagbān است که از مرتبه های لشکری در میان ستارگان است و پایین تر از kustagbān-sālār قرار دارد. مراتب لشکری مابین ستارگان چنانکه در بندهشن (۲: ۶) آمده است، به شرح زیر است: ۱) šahryār «شهریار»: خورشید و ماه؛ ۲) spāhbedān-spāhbed «سپاهبدان-سپاهبد»: میخِ گاه یا ستارۀ قطبی؛ ۳) spāhbed «سپاهبد»: هفت اورنگ (شمال)، تیشتر (شرق)، ونند (غرب)، سدویس (جنوب)؛ ۴) kustagbān-sālār «سردارِ پاسداران نواحی»: همانند پارندِ مزدا-آفریده؛ ۵) kustagbān «پاسدارِ ناحیه»: ستارگان کم نورتر.
ریشه شناسی: برای بررسی ریشه شناختی رجوع شود به سرواژۀ kustag . بررسی ریشه شناختی sālār به شرح زیر است. واژۀ sālār دارای صورت اصلی ایرانی باستان *sara-dāra- به معنی «دارندۀ بالاترین رتبه» می‌باشد (هوبشمان، ۱۸۹۵: ۷۲)؛ سانسکریت: śiras- «سر» + dā- «داشتن» + پسوند اولیه -ra ؛ اوستایی: sāra-, sara- «سر» + dāra- «دارنده، نگهدارنده» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۶۸، ۲۳۳)؛ فارسی میانه: sālār [srdˀl] (مکنزی، ۱۳۷۳: ۱۳۳؛ بهار، ۱۳۴۵: ۲۱۴)؛ فارسی میانه ترفانی: sālār [sˀlˀr, sˀrˀr] «سالار، سردار» (دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۳۰۵)؛ فارسی نو: سردار، سالار؛ معادل انگلیسی: Head, Chief ؛ district-commander «کوستبان-سالار» (برونر، ۱۹۸۷: ۸۶۳).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

L
lipī [lpyh]
(نجوم: مقیاسات)
* دقیقه: یک شصتم از درجه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات و ریشه شناسی: در محاسبات نجومی، دایرهالبروج به ۳۶۰ درجه (sūš) تقسیم بندی می‌شود و هر درجه عبارت است از ۶۰ دقیقه (lipī) و هر دقیقه عبارت است از ۶۰ ثانیه. اصطلاح lipī وام گرفته از واژۀ یونانی λεπτό به معنی «دقیقه» است. در بندهشن، تنها دو اصطلاح هندسیِ، درجه (suš) و دقیقه (lipī) بکار رفته است. از آنجا که صفحۀ ساعت نیز، یک دایره است، تقسیم بندی آن به دقیقه و ثانیه، مشابه تقسیم بندی دایره است؛ اما، در دایرۀ ساعت به جای اصطلاح «درجه» از اصطلاح «ساعت» (zamān)، که از قبل رایج بوده است، استفاده شده است. در سانسکریت، اصطلاح «دقیقه» liptā- نام دارد و اصطلاح ثانیه (ví-liptā-) از آن مشتق شده است (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۹۰۲، ۹۵۲). در یونانی نیز اصطلاح «ثانیه» (δευτερό-λεπτο) مشتق از اصطلاح «دقیقه» (λεπτό) است: سانسکریت: liptā (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۹۰۲)؛ فارسی میانه: lipīh دقیقه (در محاسبات هندسی) (بهار، ۱۳۴۵: ۲۶۵)؛ lipī [lpyh] یک دقیقه (از یک قوس) (مکنزی، ۱۹۷۱: ۵۳)؛[۳۲] معادل انگلیسی: minute ؛ معادل عربی: دقیقه (بیرونی، ۱۳۵۲: ۳۴).

M
Māh
*(نجوم: سیارات) «ماه تاریک»: سیارۀ ماه، قمر؛
*(تنجیم: ایزدان اختری) «ایزد ماه»: ماه گوسپند تخمه؛
*(گاه‌شماری: تقسیمات سال) «ماه»: برابر با سی روز؛
*(گاه‌شماری: اسامی روز) «ماه روز»: نام روز دوازدهم از هر ماه اوستایی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: مطابق بندهشن (۲۶: ۲۲)، یک ماه قمری دارای شش پنجه است که سه پنجۀ فرد آن (یعنی، پنجه اول، سوم، پنجم) دارای نام است: ۱) از یکم تا پنجم، که ماه قوت می‌گیرد را اندرماه (andar-māh) می‌نامند؛ ۲) از دهم تا پانزدهم، که ماه کامل می‌شود را پرماه (purr-māh) می‌نامند؛ ۳) از بیستم تا بیست و پنجم، که ماه رو به خاموشی می‌رود را وِشَفته (wišafdah) می‌نامند. همین طبقه بندی در دینکرد سوم (دومناش، ۱۹۷۲: ۲۶۲) و اوستا نیز آمده است. برای نمونه، در ماه یشت (۴: ۴)، پنجه اول aṇtarəmā̊ŋha- به معنی «ورود به ماه»، پنجه سوم pərənō.mā̊ŋha- به معنی «ماه کامل»، و پنجه پنجم vīṣ̌aptaϑa- به معنی «یک هفته مانده»، نامیده شده‌اند. بنابر بندهشن (۲۶: ۲۱-۲۲)، ماه در سه پنجه اول که هر روز بر نور آن افزوده می‌شود، فرّه ‌بخش است و «به جهانیان نیکی می‌بخشد»، و در سه پنجه آخر که روز به روز از نور آن کاسته می‌شود، «اعمال نیک جهانیان را می‌ستاند». همین نکته در احکام نجوم سنتی (بیرونی، ۱۳۵۲: ۳۵۸)، به صورت سعادت و نحوستِ قمر بیان شده است: «چون نور او همی‌فزاید سعد بُوَد و چون نور او همی‌کاهد نحس». اما در بندهشن بر نحوست نیمه دوم ماه تاکیدی نیست، و تنها مسئله این است که در نیمه دوم، ماه «اعمال نیک جهانیان را می‌ستاند و به گنج ایزدان می‌سپارد». در حالی که در بندهشن (۲۶: ۲۱-۲۲)، سه پنجه اول «نیکی بخشنده» معرفی شده است؛ مطابق دینکرد سوم (دو مناش، ۱۹۷۲: ۲۶۲-۲۶۳) منظور از پنجه های نیکو، پنجه های اول، سوم، و پنجم است و در مقابل، پنجه های دوم، چهارم و ششم، به ترتیب چنین نامگذاری شده‌اند: ۱) پنجه ضد-اندرماه، از ۶م تا ۱۰م ماه؛ ۲) پنجه ضد-پرماه، از ۱۶م تا ۲۰م؛ ۳) پنجه ضد-وِشَفته، از ۲۶م تا ۳۰م ماه (برای توضیحات بیشتر رک. wišafdah و Gōzihr).
مطابق نجوم سنتی، سیارۀ ماه، یک سیارۀ آبی است (فراولی، ۲۰۰۵: ۳۳). دلیل اصلی این سرشت آبی به احتمال زیاد این است که نیروی جاذبۀ ماه باعث ایجاد جزر و مد آبهای موجود بر سطح زمین می‌باشد. از آنجا که مسیر ماه کمابیش بر دایرهالبروج منطبق است و دایرهالبروج برای ساکنان نیمکرۀ شمالی، در جنوب قرار می‌گیرد؛ در نتیجه، تأثیر آن نیز بر دریاهای ناحیه جنوب است. دربارۀ رابطۀ ماه با ستارۀ سدویس و دریای سدویس، در بندهشن (۱۰: ۱۰-۱۱) آمده است: «بند این دریا [=دریای سدویس] به ماه و باد پیوسته است، [یعنی] با افزایش و کاهشِ ماه برآید و فرو شود [و] از آن روی که گردشِ او [=ماه] به نیمروز است، بندِ دریایِ سدویس نیز به ستارۀ سدویس بسته است که دریاها و ناحیت نیمروز در پاسبانی اوست». در بندهشن (۱۰: ۱۲-۱۳)، «دربارۀ جزر [ōgār] و مد [purr] گوید که: از پیشِ ماه، (به) هر گاه، دو باد می‌وزد که جایگاه ایشان در دریای سدویس است. یکی را فرودآهنگ و یکی را بَرآهنگ خوانند. هنگامی که برآهنگ وزد، مد، [و] هنگامی که فرودآهنگ وزد، جزر باشد. به دیگر دریاها، از آنجا که گردش ماه بدیشان نیست، جزر و مد نباشد» (بهار، ۱۳۷۸: ۷۴).
ریشه شناسی: هند و ایرانی آغازین: *maHas-, *maHas-ia- (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۶۶)؛ سانسکریت: mā́s-, mā́sa- (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۸۱۴)؛ اوستایی: māh- «ماه»، Måŋha- «ایزد ماه، نام روز دوازدهم از هر ماه» (بارتولومه، ۱۹۰۴: ۱۱۷۰)؛ فارسی باستان: māha- (کنت، ۱۹۵۳: ۲۰۳)؛ فارسی میانه: māh [mˀh] اغلب به معنی «سیارۀ ماه، قمر»، māh [BYRḤ] اغلب به معنی «ماه، ایزد ماه» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۲۳؛ مکنزی، ۱۳۷۳: ۱۰۲؛ بهار، ۱۳۴۵: ۲۶۸؛ دوبلوا، ۲۰۰۶: ۱۳۶)؛ mah (مایرهوفر، ۱۹۹۶: ۳۵۲)؛ فارسی میانه ترفانی: māhān [mˀhˀn] «ماه ها» (بویس، ۱۹۷۷: ۵۵)؛ فارسی میانه اشکانی ترفانی: māh [mˀh, YRḤA] «ماه؛ سیارۀ ماه»، māhīgān [mˀhygˀn] «ماه ها» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۲۳)؛ فارسی میانه ترفانی و پهلوی اشکانی ترفانی: māh [mˀh] «ماه؛ سیارۀ ماه» (بویس، ۱۹۷۷: ۵۵)؛ māh [mˀẖ, mˀ] «ماه (دوازده‌گانه)» (دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۲۲۴)؛ māh [mˀẖ] «سیارۀ ماه، ایزد ماه» (دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۲۲۴)؛ فارسی میانه کتیبه ای و پهلوی اشکانی کتیبه ای: māh (ژینیو، ۱۹۷۲: ۶۸، ۲۱)؛ فارسی نو: ماه «ماه سی روزه؛ قمر»؛ انگلیسی: moon, month ؛ معادل عربی: قمر، [qamarun] (دوبلوا، ۲۰۰۶: ۷۱)؛ شَهر «ماه دوازده‌گانه» از سریانی [šhrˀ] (دوبلوا، ۲۰۰۶: ۱۳).
ترکیبات:
andar-māh «اندرماه»
purr-māh «پُرماه»
māh ī gōspand-tōhmag «ماه گوسپند تخمه، ایزد ماه، مینوی ماه»
māh rawišn «حرکت ماه، سیر ماه»
māhān [BYRHˀn] «ماه ها (گاه‌شماری)»
māhīgān [BYRH-kˀn’ | mˀhykˀn’ | M mˀhygˀn] «ماه های دوازده‌گانه، ماه».

māh ī tamīg [mˀh y tmyg]
(نجوم: سیارات)
* ماه تاریک: ماه اباختری، سیارۀ ماه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات و ریشه شناسی: (نک. abāxtar و māh و tamīgān).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:36:00 ب.ظ ]




تصحیح ترجمه: انکلساریا (۱۹۵۶: ۶۳) واژۀ petyārag را به واژۀ انگلیسی enemy «دشمن» ترجمه کرده که یک واژۀ تخصصی تنجیمی نیست. بعلاوه اینکه، خوانش او از این قسمت از جملۀ مربوطه اشتباه است (رک. ēwēnag).
ریشه شناسی: این واژۀ معادل است با واژۀ سانسکریت praty-ari- به معنی «دشمن هم زور و هم تراز» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۶۶۴)؛ در تنجیم نیز، برج پتیاره برابر است با برجی که «متضاد و دشمنِ هم زور» با خانۀ یک سیاره است یعنی برجی که دقیقاً روبروی برج خانه و در تضاد با آن است: هند و ایرانی آغازین: مشتق از *p®ati- (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۸۵)؛ سانسکریت: práti «مقابل، ضد، متقابل» + a-ri- «دشمن» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۶۶۱، ۸۷)؛ اوستایی: ترکیب paitiiārəna- مرکب از paiti- + arəna- به معنی «دشمن» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۳۸)؛ paitiiāra- «دشمن» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۵۰)؛ فارسی میانه: patyārag «پتیاره، ضد، مخالف؛ لقب اهریمن» (بهار، ۱۳۴۵: ۱۱۶)؛ petyārag [p(y)tydˀlk’] «بدی، بدبختی، دشمن؛ (در نجوم:) پتیاره» (مکنزی، ۱۳۷۳: ۱۲۵)؛ paitiyārak [pyty̱ḏˀlk’], patiyārak [pty̱ḏˀlk’] (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۵۰)؛ فارسی میانه ترفانی: patyār, petyār [ptyˀr] «بدبختی، فلاکت، خصومت» (دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۲۸۵)؛ patyār (بویس، ۱۹۷۷: ۷۵)؛ پازند: patyāra (هوبشمان، ۱۸۹۵: ۳۷)؛ فارسی نو: پتیاره؛ معادل انگلیسی: detriment (مکنزی، ۱۹۶۴: ۵۱۶)؛ معادل عربی: وبال.

Pidištān [pytyštˀn’]
(احکام بروج: اوتاد)
* پدشتان: بیت الآباء، میخ زیر زمین، وتد تحت الارض، وتد رابع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: در احکام نجوم سنتی، وتد رابع یا خانه چهارم (پهلوی: gyāg ī čahārom)، «بَیتُ الآباء» نام دارد (دهخدا؛ بهار، ۱۳۷۵: ۱۰۵). نامهای دیگر این وتد عبارتند از: وتد الارض و وتد تحت الارض (پهلوی: Mēx ī azēr ī zamīg). نام تنجیمیِ این خانه را در پهلوی Pidištān است. وتد تحت الارض، در تنجیم سنتی، خانه آباء و اجداد (Sire) و والدین (Parents) است که معادل آنها در لاتین (Genitor) و (Parentes) نام دارد (مکنزی، ۱۹۶۴: ۵۲۶؛ اسنودگراس، ۱۹۹۷: ۹-۱۰). در بندهشن، از آنجا که بحث اوتاد، در تشریح زایچه کیهان مطرح شده است و در این زایچه، برج سرطان در وتد طالع (وتد اول) قرار دارد، برج ترازو نیز در «میخ پدشتان» یعنی بیت الآباء جای دارد. بنا بر التفهیم (بیرونی، ۱۳۵۲: ۴۲۹)، دلالتهای ویژه مولودان برای این وتد عبارتند از: «پدران و نیاکان و عاقبت کارها و ضیاع و عقار و خانه ها و جای آب و چگونگی اصل و نسب و آنچ از پس مرگ است و آنچ از مرده بماند». (برای توضیحات بیشتر رک. Mēx)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

ریشه شناسی: بنا بر مکنزی (۱۹۶۴: ۵۲۶) املای پهلوی [pytyštˀn’] دو واژه را در ذهن تداعی می‌کند: ۱) [pdyštˀˀn] در پهلوی اشکانی ترفانی به معنی «پا» برگرفته از واژه اوستایی paitištā- [paiti.štāna-, paiti.štana- «پایه، پا، پایگاه، مسکن» مطابق با صورت سانسکریت pratiṣṭhāna- «پایه، پا، پایگاه، استراحتگاه»]؛ ۲) [pdyšt] در فارسی میانه و پهلوی اشکانی ترفانی به معنی «خانه، مسکن». از آنجا که نام همه اوتاد دیگر در بندهشن دارای پسوند -ān است، این پسوند نقش زیادی در اصل واژه ایفا نمی‌کند و می‌توان از آن صرفنظر کرد. یک نکته این است که املای [pdyšt] که در فارسی میانه باید قاعدتاً به صورت [*pt(y)št] ثبت می‌شد، در هیچ جای دیگر در زبان پهلوی نیامده است. نکته دوم اینکه، معنی «مسکن» برای این وتد، که به «آباء و اجداد و پدران» ربط دارد، نام مناسبی نیست و با آن تداعی نمی‌شود. اما از آنجا که بیرونی (۱۳۵۲: ۴۲۹) در دلالتهای این برج، «خانه ها» را نیز ذکر کرده است، مکنزی معنی «مسکن» را محتمل تر می‌داند: هند و ایرانی آغازین: *pHtar- «پدر» + *staH- «ایستادن» (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۸۳، ۱۰۳)؛ سانسکریت: pitā «پدر» بجای pitṛ- در ترکیبات + sthā́na- «مکان، خانه، جایگاه» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۶۲۷، ۱۲۶۳)؛ اوستایی: pitar-, piϑr-, fəδr- «پدر» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۴۱) + štāna- از ریشه stā- «ایستادن» در ترکیب paiti.štāna- «مسکن، جایگاه» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۳۸)؛ فارسی باستان: pitar- (کنت، ۱۹۵۳: ۱۹۷) + stāna- «مکان» (کنت، ۱۹۵۳: ۲۱۰)؛ فارسی میانه: *pedištān «مسکن ها؟» (مکنزی، ۱۹۶۴: ۵۲۶)؛ Pidištān [pytyštˀn’] «پدران» (بهار، ۱۳۴۵: ۱۴۵؛ بهار، ۱۳۷۵: ۱۰۶)؛ pit [pt’] «پدر» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۶۲)؛ «پیتیشتان» (تقی زاده، ۱۳۱۶: ۳۲۷)؛ فارسی میانه اشکانی ترفانی: padišt [pdyšt] «خانۀ پدران، خانه ارواح» (بویس، ۱۹۷۷: ۷۰، ۷۱)؛ [pyd] «پدر» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۶۲)؛ فارسی نو: پدر؛ معادل انگلیسی: sire از لاتین genitor «اجداد» (اسنودگراس، ۱۹۹۷: ۹-۱۰)؛ Parents از لاتین Parentes «والدین» (مکنزی، ۱۹۶۴: ۵۲۶)؛ معادل عربی: بیت الاباء (بهار، ۱۳۷۵: ۱۰۵).

purr-māh [pwl-mˀh | MALE mˀh | Av. pərənō.māh- | M purrmāh]
(نجوم)
* پُرماه: ماه کامل، بدر، امتلاء ماه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: (رک. māh)
ریشه شناسی: این ترکیب تشکیل شده است از: صفت purr- «پر، کامل، لبریز» + اسم māh (رک. māh)؛ هند و ایرانی آغازین: *prHna- «پر» + *maHas- «ماه» (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۸۷، ۶۶)؛ سانسکریت: pūrṇá-mās(a)- «پرماه، ماه کامل»، مرکب از pūrṇá- «پر، لبریز» از ریشه pr̠̣̄- «پر کردن، لبریز کردن» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۶۴۲، ۶۴۸)؛ اوستایی: pərəna- «پر» در pǝrǝnō.māh- «پُرماه، ایزدِ ماه کامل» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۹۲، ۲۴۰؛ بارتولومه، ۱۹۰۴: ۸۹۵)؛ فارسی میانه: purr-māh (مکنزی، ۱۳۷۳: ۱۲۷؛ بهار، ۱۳۴۵: ۱۳۸)؛ فارسی میانه ترفانی و پهلوی اشکانی: purrmāh [pwrmˀẖ, pwrmˀ] (دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۲۸۶)؛ purrmāh [pwrmˀh] حاوی purr [pwr] «پر» (بویس، ۱۹۷۷: ۷۵)؛ پازند: pur (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۶۳) + māh (تفضلی، ۱۳۴۸: ۷۷، ۲۰۹)؛ فارسی نو: پرماه «ماه کامل»؛ انگلیسی:full moon ؛ full صورت انگلیسی purr می‌باشد؛ معادل انگلیسی: culmination (of the moon) ؛ معادل عربی: بدر؛ امتلاء قمر، اتمام قمر، استقبال (لغتنامه دهخدا).

R
rāh ī Kā̆wōsān [lˀs y kˀywsˀn]
(نجوم: ستارگان)
* راه کاووسان: (کهکشان) راه شیری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: منظور از ترکیب پهلوی rāh ī kā̆wōsān «راه کاووسان»، کهکشان راه شیری است. از آنجا که «کیکاووس» شاه پیشدادی به آسمان سفر کرد، راه شیری را نمادی از مسیر صعود او به آسمان گرفته اند. کهکشان مجموعه‌ای است از ستارگان ریز که گراداگرد منظومه شمسی را فراگرفته اند. این مسیر سفید رنگ، که همچون مسیری از کاه است، دایرهالبروج را در دوپیکر و نیمسب قطع می‌کند، در فارسی و عربی با نامهای زیر شناخته می‌شود: کهکشان، راه شیری، کاهکشان، مَجَرَّه، راه حاجیان، راه مکه، ام‌النجوم، ام‌السماء، آسمان‌دره، و شَرَج. در یونانی به آن γαλαξίας که در انگلیسی تبدیل به واژۀ galaxy شده است و سپس به عنوان اسم عام کلیه کهکشانها درآمده است. مطابق التفهیم (بیرونی، ۱۳۵۲: ۱۱۵): «مجره را پارسیان راه کاهکشان خوانند و هندوان راه بهشت، و او جمله شدن بسیار ستارگان است از جنس ستارگان ابری، و این جمله به تقریب بر دایره‌ای بزرگ است که بر دو برج جوزا و قوس همی گذرد، هر چند که جایی تُنُک شود و جایی ستبر، و جایی باریک و جایی پهن. و گه‌گاه دو تو شود و افزون، و ارسطوطالس مجره را چیزی دارد که به هوا از بخار دخانی شده، برابر ستارگان بسیار گرد آمده آنجا، همچنانک خرمن و گیسو و دنبال اندر هوا برابر ایشان پدید آید».
تصحیح ترجمه: در بندهشن (۵ب: ۲۳) آمده است: «این نقش که بر آسمان است و آنرا راه کاووسان [راه شیری] خوانند، بُرَندۀ مدار گوزهر است».[۴۰] توضیح اینکه، راه شیری دایرهالبروج را در دو جا قطع می‌کند: در ابتدای دوپیکر و در ابتدای نیمسب. از آنجا که شرفِ سر و دم گوزهر به ترتیب در (۳ درجۀ جوزا) ابتدای دوپیکر و (۳ درجۀ قوس) ابتدای نیمسب است، به وضوح مشخص است که منظور از «راه کاوسان»، همان کهکشان راه شیری است. مکنزی (۱۹۶۴: ۵۲۲) با آنکه خود صریحاً عنوان می‌کند که، شرفِ سر و دمِ گوزهر در ابتدای دوپیکر و ابتدای نیمسب یعنی در نقاط تقاطع راه شیری با دایرهالبروج قرار دارد، بخاطر آنکه اصطلاح brīn ī gōčihr «بُرَندۀ گوزهر» را به صورت brēh ī gōčihr «درخشش گوزهر» می‌خواند، تصور می‌کند، نویسندۀ بندهشن راه شیری را با مار گوزهر اشتباه گرفته است. به همین دلیل، مکنزی اصالت کل جمله را مورد تردید اعلام می‌کند و آنرا به عنوان جمله ای جعلی که بعداً به متن اصلی اضافه شده، محسوب می‌کند. او دلیل خود را چنین عنوان می‌کند که چون نویسندۀ بندهشن می‌دانسته است که جای سر و دم گوزهر دایماً در حال تغییر است، اما جای کهکشان راه شیری در آسمان ثابت است، پس بعید است نویسندۀ اصلی بندهشن راه شیری را با مار گوزهر یکی دانسته باشد. اما، در واقع نویسندۀ بندهشن، راه شیری را با مار گوزهر یکی ندانسته و آن را قطع کنندۀ مار گوزهر یا به عبارتی مدار ماه که کمابیش همان دایره البروج است، محسوب کرده است. جالب این است که اگرچه، جای سر و دم گوزهر بر روی دایرهالبروج دایم درحال تغییر است، اما راه شیری همیشه در حال قطع کردن دایرهالبروج و مدار ماه و در نتیجه مارِ گوزهر است. از طرفی، حتی اگر ترجمه مکنزی بصورت «درخشش گوزهر» را بپذیریم، باز اشتباهی از طرف مولف بندهشن رخ نداده است؛ چرا که در عربی به عقدتین ماه یا گوزهر، «تنینِ فلک» نیز می‌گفته اند، و مطابق لغتنامه دهخدا، واژۀ تنین به سه پدیدۀ نجومی اشاره دارد: الف) عقدتین ماه (گوزهر)؛ ب) سپیدیِ راه شیری؛ ج) صورت فلکی شمالی اژدها (Draco). از این سه پدیده، موارد الف و ب با هم دارای مشترکاتی هستند؛ بدین معنی که، راه شیری، دایرهالبروج را در ابتدای جوزا و قوس قطع می‌کند و این دو نقطه دقیقاً نقاط شرفِ سر و دم گوزهر هستند. در نتیجه، در ابتدای هزارۀ هفتم، هنگامی که آسمان به حرکت درآمد، گوزهر و راه شیری هر دو در یک مکان قرار داشته اند؛ به همین خاطر است که سپیدی راه شیری برای عوام به نمادی از مار گوزهر بدل شده است.
املاء: واژه brīn [blyn] تنها در نسخه DH آمده است و در نسخ دیگر با املاهای دیگری روبرو هستیم: در TD1 به صورت [lˀs] ، در TD2 به صورت [blyˀh] آمده است (پاکزاد، ۲۰۰۵: ۸۸پ۱۶۳). پاکزاد (۲۰۰۵: ۸۸) این واژه را brāh [blˀh] «درخشش» می‌خواند، که جزء هیچ یک از املاءها نیست. مکنزی (۱۹۶۴: ۵۲۲) آنرا brēh [bly(y)h] که اساساً به معنی «سرنوشت، بخت» است می‌خواند، اما آنرا به معنی brāh «درخشش» ترجمه می‌کند.
ریشه شناسی: ترکیب پهلوی «راه کاووسان» مرکب است از: rāh «راه، مسیر» + kā̌wōsān مشتق از نام «کاووس». برونر (۱۹۸۷: ۸۶۳) راه شیری را به «راه کاووس شاه» ترجمه کرده است؛ سانسکریت: مرکب از ratha- «راه» + Kāvya-uṡánas «کاووس، نام یکی از بزرگان باستان در ریگ ودا» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۲۱۹)؛ اوستایی: مشتق از Kaii-, kai-, kauuaii- «کَی، لقب شاهان کیانی؛ کاوی» + Usan, Usaδan «اوس» که رویهم هم Kauuaii-Usan (Kai Kāōs) «کیوسن» یا «کیکاووس» نامیده می‌شود (رایشلت، ۱۹۱۱: ۱۰۴)؛ فارسی میانه: rāh i kāyōsān [lˀs y kˀywsˀn] «کهکشان» (بهار، ۱۳۴۵: ۲۵۳)؛ معادل انگلیسی: Milky Way ؛ معادل عربی: مَجَرَّه.

rah [ls, lẖ, lhȳ | Av., OP raϑa- | M rh(y)]
(نجوم: سیارات)
* گردونه، مدار، فلک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: هرگاه در بندهشن واژۀ rah ، «گردونه، ارابه»، در یک ترکیب در کنار یکی از کواکب قرار گرفته است، منظور از این واژه، مسیر حرکت و گردش آن کواکب است. از آنجا که این مسیر، یک مسیر دایره وار است، منظور از rah ، «مدار» و «فلک» آن کوکب است. ترکیب rah ī xwaršēd که لفظاً به معنی «گردونه خورشید» است، در عمل به معنی «دایرهالبروج» است و کلیه سیارات کمابیش از همین مسیر حرکت می‌کنند. دلیل اینکه مدار خورشید بعنوان دایرهالبروج انتحاب شده است آنست که مسیر خورشید در منطقهالبروج همیشه ثابت است. (برای توضیحات بیشتر رک. rawišn و ham-paymānagīh)
ریشه شناسی: هند و ایرانی آغازین: *HratHa- (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۸۹)؛ سانسکریت: rátha- لفظاً به معنی «رونده» از ریشه ṛ- «رفتن»، عملاً به معنی «گردونه، ارابه» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۸۶۵؛ مایرهوفر، ۱۹۹۶: ۴۲۹)؛ اوستایی: raϑa- «گردونه» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۶۵)؛ فارسی باستان: raϑa- در ترکیب u-ratha- «دارای ارابه خوب، ارابه ران خوب» (کنت، ۱۹۵۳: ۱۷۶)؛ فارسی میانه: rah «ارابه، گردونه»، rāh «مسیر، راه» (مکنزی، ۱۹۷۱: ۷۰)؛ rahy [lhḏ] «ارابه» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۶۶)؛ فارسی میانه ترفانی: rahy, rah [rhy, rh] «ارابه» (بویس، ۱۹۷۷: ۷۸؛ نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۶۶)؛ فارسی نو: راه؛ انگلیسی: مرتبط با road«راه» ؛ معادل عربی: مدار، مسیر.
ترکیبات:
rah ī māh [lˀs y mˀh] «مدار ماه، فلک ماه»
rah ī xwaršēd [lˀs y hwl(h)šyt’] «مدار خورشید، دایره البروج».

rapihwin [lpys-, lpyt-pyn’, -wyn’ | Av. rapiϑβina- | M rbyh]
(تقسیمات روز)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:35:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم