۱-۲-۵- جایگاه هوش هیجانی
هیجان‌ها بخش اعظمی از زندگی را در بر می‌گیرند. حضور مستقیم و غیرمستقیم هیجان‌ها را می‌توان در استدلال و عقلانیت مشاهده کرد. بی‌اعتنایی به هیجان‌ها، عدم ‌مدیریت آن ها و مسامحه در بیان آن ها می‌تواند هزینه‌های گزافی را برای انسان درپی داشته باشد. پژوهش‌های نوین نشان می‌دهند که فقدان هوش هیجانی می‌تواند آثار مخربی را در زمینه‌های فردی و اجتماعی ایجاد ‌کند و برعکس، تحصیل و تقویت آن، زمینه‌ساز موفقیت‌های بزرگ خواهد بود. آموزش هوش هیجانی می‌تواند بستر مناسبی برای اعتلای فردی و اجتماعی در حوزه‌های مختلف و متنوع فرهنگ فراهم آورد.[۱۱]

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

به اعتقاد برخی از صاحب‌نظران، هوش هیجانی در زندگی عادی اهمیت زیادی دارد. به نظر می‌رسد این فرض که برخی نمی‌توانند با هیجان‌های خود به خوبی کنار بیایند، روابط بین فردی مطلوبی ندارند، از سلامت روانی کمتری بهره‌مندند و موفقیت‌های شغلی کمتری را تجربه می‌نمایند، فرض معقولی است. حوزه هوش عاطفی به عنوان یک موضوع مورد مطالعه، از بطن روان‌شناسی علمی ظهور پیدا کرد، از این رو مربیان، روان‌پزشکان، متخصصان منابع انسانی و سایرین به این موضوع علاقمند شدند و بدین ترتیب، این حوزه توسعه یافت. از زمانی که مجله‌های معتبر علمی مقاله‌هایی در این زمینه به چاپ رساندند تا به امروز مجله‌ها و مقاله‌های پژوهشی، فعالیت‌های مربوط به این حوزه را گزارش می‌کنند.[۱۲]
۱-۲-۶- رابطه بحث مهارت های زندگی و هوش هیجانی
انسان برای زندگی اجتماعی به مهارت های متعددی نیاز دارد. از جمله این مهارت ها، مهارت های زندگی و مدیریت هیجانی است.
مهارت های زندگی عاملی است که شخص را قادر می سازد با مسائل وتعارضات محیطی کنار بیاید یا آن ها را حل یا تعدیل ببخشد. هر شخصی که از آن بهره بیشتری برده باشد موفق تر خواهد بود و می تواند به خود ودیگران کمک کند.امروزه برای زوج های جوان برای بهتر شدن روابط بین فرد در سازمان های مختلف آموزش داده می شود.
رابطه مهارت های زندگی با هوش هیجانی بسیار چشمگیر می باشد.هوارد گاردنر(۱۹۹۳) معتقد است که هوش هیجانی با مهارت های خودآگاهی، خویشتن داری، همدلی و یاری رساندن به دیگران ارتباط دارد. که همه این مهارت ها از ابعاد مهم مهارت های زندگی هستند، بنابراین برای ارتقای مهارت های زندگی افراد باید هیجانات و عواطف خود و دیگران را شناسایی کرده و بین آن ها نوعی تعادل برقرار کنند. اهمیت هوش هیجانی در مهارت های زندگی افراد آنقدر زیاد است که حتی در ایران به جهت کمبود ابزار مهارت زندگی بعضی از محققین از ابزار هوش هیجانی برای اندازه گیری میزان مهارت های زندگی افراد استفاده کرده اند.[۱۳]
تحقیقات نشان داده است که EQ عامل مهمی در ایجاد تغییرات اساسی در زندگی است. اگرچه کودکان با سرشت و فطرت گوناگون به دنیا می آیند، اما هوش عاطفی به والدین و مربیان کمک می‌کند تا بر روی قابلیت ها و یا عدم وجود آن ها کار کرده و بنابراین کودکان را برای رویارویی با جامعه بیرونی آماده کنند.انسان برای زندگی اجتماعی به مهارت های متعددی نیاز دارد.ازجمله ی این مهارت ها، مهارت های زندگی و مدیریت هیجانی است.
مهارت های زندگی به زوج ها کمک می کند تا فنون ارتباطی صحیح ودرک متقابل خودراافزایش دهند. یادگیری مهارت های زندگی راهبردی برای ارتقای سازگاری فرد با خود، بادیگران و بامحیطی است که درآن زندگی می کند. این مهارت ها به افراد می آموزد که در طول زندگی به ویژه در موقعیت های پرخطر چگونه عاقلانه و صحیح رفتار کنند. به کار گیری مهارت های هیجانی، شناخت احساسات وهیجانات خود و نحوه تنظیم وابراز صحیح هیجانات، نحوه درست زیستن و گام برداشتن درزندگی، مهارت و توانایی تصمیم گیری، تفکر خلاق و نواندیشی، مهارت برقراری روابط دوستانه، خودشناسی وآگاهی از توانایی هاو ضعف های خود، توانایی حل مسأله، توانایی مقابله بافشارهای روانی، درک احساسات وهیجانات دیگران، مقابله بافشار گروه و سازگاری اجتماعی از مهم ترین موارد مطرح در مهارت های زندگی هستند. نتایج پژوهش ها نشان می دهد که نداشتن این مهارت ها سبب می گردد، فرد در برابر فشارهای روانی به رفتارهای غیرمؤثر و ناسازگارانه روی آورد درکنار شواهدارائه شده در مورد مؤثر بودن مهارت های زندگی برای سازگاری زناشویی، شواهد فراوان نشان می دهد که زوج ها در جوامع امروزی برای برقراری و مدیریت هیجانی روابط خود با همسرانشان با مشکلات فراگیر و متعددی مواجه هستند. بدیهی است که نقص در مهارت های هیجانی همسران درکنار عوامل متعدد دیگر،آثارنامطلوبی بر زندگی مشترک آن ها می گذارد. شواهد پژوهشی نشان داده مهارت های عاطفی و هیجانی توان تحمل فشارهای روانی زندگی و حل مشکلات روزانه را افزایش می دهد و نقش بسزایی در تداوم و سازگاری در زندگی ایفا می کند. برهمین اساس در سال های اخیر درعرصه ی روابط زناشویی، مهارت های هوش هیجانی از ضروریات یک زندگی زناشویی موفق و سازگارانه معرفی شده است. در جمع بندی پایانی ازآنچه پژوهش های انجام شده نشان داده اند، می توان گفت مهارت های زندگی و هوش هیجانی هر یک با سازگاری زناشویی ارتباط دارندو باعث ارتقای آن می شوند. به ویژه این نوع مهارت ها می توانند برای زوج های جوان که درآغاز مسیر زندگی مشترک خودهستند بسیار مفید باشند.
درواقع می توان گفت که آموزش مهارت های زندگی و هوش هیجانی سازگاری فردرا با محیط و چالش های آن افزایش می دهد و باعث می شود فرد به گونه ای کارآمدو مؤثر با محیط خانوادگی، شغلی، تحصیلی واجتماعی خود برخورد نماید. ازطرف دیگر نتایج حاصل ازاین پژوهش نشان داد که آموزش مهارت های زندگی و هوش هیجانی بر افزایش خرده مقیاس های سازگاری زناشویی شامل، توافق دو نفری،ابرازمحبت،رضایت دو نفری وهمبستگی دو نفری نیز دراغلب موارد مؤثر بودند هرچندآموزش مهارت های زندگی درهمبستگی دو نفری بیشترازآموزش هوش هیجانی و آموزش هوش هیجانی بیشترازآموزش مهارت های زندگی در رضایت دو نفری مؤثر بوده، بااین حال در تصمیم گیری برای ازدواج و پایداری روابط زوج ها، توجه به هر دو نوع آموزش ازاهمیت خاصی برخوردار است. درحقیقت آموزش مهارت های زندگی بیشتر بر آگاهی بخشی از چگونگی راهبردهای فکری و رفتاری در تصمیم گیری هاو روابط بین زوج ها تأکید دارد، در حالی که درآموزش هوش هیجانی بیش تر برآگاهی بخشی از چگونگی تنظیم روابط عاطفی وهیجانی زوج ها نسبت به هم دیگر تأکید می شود. همچنین نتایج پژوهش حاضر تأثیر معناداری برای هوش هیجانی برهمبستگی دو نفری زوج ها را نشان نداد. تبیینی که دراین رابطه می توان ارائه نموداین است که همبستگی دو نفری یک ویژگی وابسته به مهارت های اجتماعی است و بااحتمال زیاد کمتر تحت تاثیر هوش هیجانی قرار می گیرد. بااین حال باید به این مسأله نیز توجه داشت که مهارت های زندگی و هوش هیجانی همپوشی های زیادی با یکدیگر دارند. با کارگیری توأم مهارت های زندگی و فنون تقویت هوش هیجانی می توان به زوج ها برای اصلاح و تغییر تفکرات غیر واقع بینانه و بهبود روابط زناشویی آن ها کمک کرد.[۱۴]
۱-۲-۷- هوش هیجانی و اهمیت آن در زندگی بهتر

ارسطو میگوید:”عصبانی شدن آسان است – همه می توانند عصبانی شوند، اما عصبانی شدن در
برابر شخصِ مناسب، به میزان مناسب، در زمان مناسب، به دلیل مناسب و به روش مناسب – آسان نیست!”[۱۵]
هوش هیجانی بسیار مهم تر از هوش خلاق است. در جامعه افرادی مشاهده می شوند که که علیرغم IQ بالا نمی توانستند در برخی از زمینه ها موفق شوند و مثلا پدر خوبی یا مدیر خوبی باشند. هوش هیجانی بی اندازه در سرنوشت افراد اهمیت دارد .شواهد بسیاری ثابت می کنند افرادی که مهارت هیجانی دارند در هر حیطه ای از زندگی ممتازند. بویژه برای کودکان بسیار اهمیت دارد. هوش تحصیلی، به اندازه ی ملاک های هیجانی و اجتماعی نمی توانند موفقیت کودک را پیش بینی کنند. هوش تحصیلی آمادگی برای مواجه شدن با فراز و نشیب های زندگی را بوجود نمی آورد. سواد علمی و هوش خلاق کل دانایی بشر نیست. بلکه ملاک هایی همچون متکی به نفس بودن، چگونه در اوج تکانه ی بدرفتاری جلوی خود را بگیرند،اینکه صبر در برابر مشکلات داشته باشند مهم است.خوشبختی انسان به چگونگی احساس ها و عاطفه مندی و عاطفه ورزی های او بستگی دارد.
هوش هیجانی مبنای دستیابی به شخصیتی مثبت است.افرادی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند در وهله ی اول، شناخت درستی از خود دارند. خردورزی و دانش، شجاعت، عشق و انسانیت، عدالت، میانه روی، خوش مشربی، خودداری، شجاعت، تواضع، قدردانی، روشن بینی، معنویت، بصیرت، گذشت، دوستی و انصاف همه ی این موارد، صفات هوش هیجانی بالا هستند. بنابراین هوش عاطفی کلید زندگی با سعادت و رضایتمندی است.
هوش هیجانی در حیطه های زیادی کاربرد دارد. در روابط برون فردی «روابط اجتماعی» و روابط درون فردی «خود شکوفایی و خود شناسی». در زمینه ی برون فردی می توان به ازدواج، خانه و روابط خانوادگی، تربیت فرزند، آموزش و یادگیری، سلامت فکر و شخصیت، روان شناسی، پزشکی و سلامت جسمانی، روان پزشکی، مشاوره و راهنمایی، کار و اشتغال، رهبری جامعه و …اشاره کرد .در روابط درون فردی می توان به ارتباط فرد با خود، چون آگاهی به خود،اعتماد به نفس، قابلیت ها، شایستگی ها و توانمندی ها، مدیریت هیجان ها و …اشاره کرد. همبستگی بالایی بین سلامت جسمی و روانی و مهارت های هوش هیجانی وجود دارد .
افرادی که ازهوش هیجانی بالایی برخوردارند بهتر می توانند به حوادثی را که با فشار عصبی دارند واکنش سازشی و انطباقی نشان دهند و آن ها را اداره کنند و پس از بحران توانایی این را دارند که به زندگی عادی خود برگردند، برعکس افرادی که هوش هیجانی پایینی دارند در برابر حوادث مذکور واکنش های دلسرد کننده تری از خود نشان می دهند و بیشتر دچار نا امیدی می گردند و بیشتر احتمال دارد که برای خود و دیگران مشکلاتی را بوجود آورند. این افراد به طور مداوم در مقابله با نتایج منفی زندگی دچار مشکل هستند.افرادی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند توانایی مدیریت استرس ها را دارند که این مدیریت وابسته به هوش هیجانی است، کمتر دچار خشم، ترس و اضطراب می شوند.
فشار روانی،اضطراب،افسردگی، بدبینی، خشم، ترس، عدم تعامل با افراد دیگر و انزوای اجتماعی زیان هایی به سلامت فرد وارد می کند. یافته های پزشکان نشان می دهد فردی که مدام عصبانی می شود ضربان قلب و فشار خون او افزایش می یابد،ازاین طریق فشار مضاعفی بر قلب او افزایش می یابد و به بیماری شریان اکلیلی یا ایست قلبی می انجامد. اضطراب، افسردگی،خشم و …دستگاه ایمنی بدن را تضعیف می کند و باعث آسیب پذیری در مقابل همه بیماری ها، از سرماخوردگی گرفته تا سرطان می شود.این یافته ها به معنی سرکوب خشم نیست بلکه باید آگاهی کامل نسبت به خشم خود داشته باشد و توانایی کنترل آن به مجرد شروع و همدلی با دیگران کنند. فشار روانی با تاثیری که بر روحیه ی فرد می گذارد، سیستم عصبی در معرض ساییدگی و از هم پاشیدگی قرار می گیرد. کوچکترین ناراحتی تاثیر مخربی بر روی سیستم اعصاب مرکزی دارد.
افرادی که بیمارند ولی در طول مداوای روی مهارت های هوش هیجانی خود کار می کنند از بسیاری از بیماری ها از جمله کشنده ترین آن ها «سکته ی قلبی، سرطان»زودتر رها می شوند واین مهارت نیز بازگشت به سلامت را سرعت می بخشد.
افرادی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند توان مقابله با مشکلات را دارند، تسلیم مشکلات نمی شوند، به قضا و قدر الهی راضی اند،از سلامت جسم و سلامت روح و روان برخوردارند،از روابط اجتماعی خوبی بهره مندند،از روش ها و فنون متعددی برای تنظیم خلق و خو استفاده می کنند. تعامل انعطاف پذیر و مطلوب با دیگران را دارند و از سازگاری اجتماعی بهره مندند و با موقعیت های مختلف کنار می آیند، مراقب رفتار خود هستند، نسبت به دیگران توجه خالصانه و قلبی دارند و در رابطه خود با دیگران بسیار دلسوز و با ملاحظه اند،امید وارتر و خوشبین ترهستند و از فرصت ها نیز خوب بهره می برند. بهتر می توانند زندگی خویش را هدایت کنند، میزان رضایت از زندگی آن ها بالاست، خوشحال تر، سالم ترو موفق ترند، از نظر اجتماعی متعادل، شاد و سرزنده اند، به ریشه ها ی پنهان غم و شادی خود آگاهند، موقعیت های خطرناک را سریع تر تشخیص داده، کمتر جذب دوستان ناباب می شوند، از زندگی غنی، سرشار و مناسبی برخوردارند، یادگیرندگان بهتری هستند،دوستان بهتر و بیشتری دارند، رفتارهای خودتخریبی «مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی »کمتری دارند.
اگر انسان از هوش هیجانی بالایی بهره مند باشد، می تواند با چالش های زندگی فردی و اجتماعی سازگار شود.
اشتباهات عاطفی بسیار رایج هستند .همه ی انسان ها گهگاه دچار خشم، ترس،حسادت و …می شوند که باعث می شود اعمالی غیر عادی و نابهنجار انجام دهند مثل فحش دادن ،دعوا کردن ،روابط جنسی نا مشروع و …این اشتباهات باعث از بین رفتن عزت نفس و تخریب شخصیت ما می شود. سواد عاطفی باعث استحکام شخصیت ما می شود.
کودکانی که والدینشان نا صالح هستند و رفتار دلسرد کننده و اهانت آمیز نسبت به فرزندان دارند،این والدین محبت کافی به فرزندانشان عرضه نمی کنند در نتیجه کودکانی با هوش هیجانی پایین تربیت می کنند. تحقیقات نشان می دهد صرف بی توجهی به کودک از سوء رفتار آشکار مضر تر است. کودکانی که نادیده گرفته می شوند از همه ی کودکان بدتر عمل می کنند از همه مضطرب تر، افسرده تر، خشمگین تر، گوشه گیرتر، بی توجه تر و بی احساس ترند و باعث می شود خود را عاجز، درمانده و نالایق بشمارند. بدرفتاری، کتک زدن نیز باعث می شود که کودک مهارت همدلی با دیگران را نداشته باشد.این افراد به بزرگسالانی خجول تبدیل می شوند که علاقه ای به شروع ارتباط ندارند و در بزرگسالی دشمن اجتماع می شوند .
یکی از عوامل مؤثر در آسیب های اجتماعی هوش هیجانی است. فردی که صرفا از نظر هوشبهر در مرتبه بالایی قرار دارد، اما فاقد هوش هیجانی است این چنین فردی از نظر توانایی ذهنی ، چیره است ولی در دنیای شخصی خویش ضعیف است.
پژوهش ها نشان می دهد کودکانی که توانایی کنترل خشم یا احساس اضطراب را ندارند، به سرعت غضبناک می شوند و افسرده هستند بیشتر به سمت مصرف مواد مخدر و الکل می روند.
در سال ۱۹۹۰ ،ایالات متحده امریکا نسبت به دو دهه قبل با بیشترین آمار بزهکاری نوجوانان روبرو بوده است. میزان قتل نوجوانان،افزایش یافته است، تعداد بیشتر و کم سالتری از دختران نوجوان حامله می شوند، میزان طلاق افزایش یافته است.رایج ترین دلیل این فجایع این است که این کودکان در موارد زیر عملکردشان ضعیف تر شده است: گوشه گیری یا انزوای اجتماعی، ترشرویی زیاد، غصه داشتن یا افسردگی «نوجوانان در سنین کمتری دچار افسردگی می شوند» شدیدا عصبی بودن، دروغ گفتن، زیاد بحث و مجادله کردن،خواستار جلب توجه بودن و …این کسالت های عاطفی بهایی است که کودکان سراسر جهان به خاطر ماشینی شدن می پردازند. همه ی این کسالت ها نتیجه ی بی سوادی عاطفی است.[۱۶]
۱-۲-۸-نگاهی تاریخی به کاربرد واژه هوش هیجانی
عبارت هوش هیجانی حدود سال ۱۹۹۰م در ادبیات پژوهشی به کار برده می‌شد، اما عمومیت یافتن آن به سال ۱۹۹۵م، هنگامی که کتاب هوش هیجانی، نوشته دانیل گلمن، پر فروش‌ترین کتاب نیویورک تایمز شد، برمی‌گردد[۱۷]در سال ۱۹۹۰م پیتر سالووی و جان مایر اصطلاح هوش هیجانی را به معنای توانایی زیر نظرگرفتن احساسات و هیجانات خود و دیگران، تمایز گذاشتن بین آن ها و استفاده از اطلاعات حاصل از آن ها در تفکر و اعمال خود، گرفتند. در سال ۱۹۹۵م گلمن اصطلاح هوش هیجانی را سرِ زبان‌ها انداخت. گلمن معتقد است در پیش‌بینی قابلیت اشخاص، هوش هیجانی شاخص بهتری است تا هوشبهر حاصل از آزمون‌های سنتی هوش.
از نظر گلمن، هوش هیجانی دست کم چهار حوزه دارد:

    1. آگاهی هیجانی (برای مثال، توانایی جدا کردن احساسات از اعمال)،
    1. مدیریت هیجانات (برای نمونه، توانایی کنترل عصبانیت)،
    1. تشخیص هیجانات دیگران (برای مثال، دیدن دنیا از دریچه چشم دیگران)،
    1. اداره کردن روابط (توانای حل مشکلات و روابط).[۱۸]

در حوزه روان‌شناسی ریشه‌های تئوری هوش هیجانی به آغاز نهضت هوش هیجانی باز می‌گردد. ای. ال. ثرندایک (۱۹۲۰م) یکی از اولین کسانی بود که جنبه‌هایی از هوش هیجانی را با عنوان هوش اجتماعی[۱۹] مطرح کرد. او در سال ۱۹۲۰م هوش اجتماعی را شامل مؤلفه‌های گسترده‌ای می‌دانست که هر یک به توانایی‌های مختلفی در زمینه هوش و ابعاد مختلف آن اشاره می‌کردند. در سال ۱۹۳۷م رابرت ثرندایک و استرن[۲۰] تلاش‌های قبلی انجام شده توسط ای.ال.ثرندایک را مرور کردند و به معرفی سه حوزه متفاوت و در عین حال، نزدیک به هوش اجتماعی پرداختند. اولین بخش اساساً به نگرش فرد به جامعه و شکل یا بخش مؤلفه‌های متفاوت آن برمی‌گردد. بخش دوم، شامل دانش اجتماعی است. شکل سوم، هوش اجتماعی، میزان سازگاری اجتماعی فرد را در بر می‌گرفت.
وکسلر در سال ۱۹۵۲م همراه با گسترده کردن آموزه‌های بهره هوشی، توانایی‌های عاطفی را به عنوان بخشی از توانایی‌های معروف هوش، تصدیق کرد. هاوارد گاردنر (۱۹۸۳م) نیز در احیای تئوری هوش هیجانی در روان‌شناسی نقش برجسته‌ای ایفا کرده است. مدل تأثیرگذاری وی تحت عنوان هوش‌های متکثر یا هوش‌های چندگانه شامل انواع متفاوتی از هوش، از جمله هوش شخصی، هوش میان‌فردی و هوش درون فردی است.
شاید بتوان گفت که روون بارون (۱۹۸۸م) اولین کسی است که گام‌های نخستین را برای ارزیابی هوش هیجانی به عنوان معیاری از سلامت برداشته است. وی در رساله دکتری خود اصطلاح ضریب هیجانی را در مقابل بهره هوشی به کار برده است. این، درست زمانی است که اصطلاح هوش هیجانی هنوز معروفیت عمومی پیدا نکرده و هنوز سالوی و مایر اولین مدل هوش هیجانی خود را به چاپ نرسانده‌اند. بارون (۲۰۰۰م) اینک هوش هیجانی را به عنوان مجموعه‌ای مشتمل بر دانش هیجانی و اجتماعی و توانایی‌هایی مطرح می‌کند که بر توانایی عمومی ما در برخورد مؤثر با خواسته‌های محیطی تأثیر می‌گذارند. این مجموعه، شامل مواردی است که عبارت‌اند از:
توانایی آگاه بودن، فهمیدن و بیان کردن خود،
توانایی آگاه بودن، فهمیدن و برقراری ارتباط با دیگران،
توانایی برخورد با هیجان‌های شدید و کنترل سائق‌ها و تکانه‌های درونی،
توانایی سازگاری با تغییر و حل مشکلات شخصی یا اجتماعی.
پنج حوزه مطروحه در مدل وی عبارت‌اند از: مهارت‌های درون فردی، مهارت‌های میان فردی، سازگاری، مدیریت استرس، و حال عمومی. بالأخره در سال ۱۹۹۰م پیتر سالوی و همکارش جان مایر که در حال حاضر در دانشگاه نیوهمپشایر[۲۱]کار می‌کنند، مقاله خود با عنوان «هوش هیجانی» که بیشترین تأثیر را در حوزه تئوری هوش هیجانی برجا گذاشته، به چاپ رساندند.[۲۲]
سالوی و مایر در مدل اولیه خود (۱۹۹۰م) هوش هیجانی را این گونه تعریف کردند: «توانایی نظارت بر احساسات و هیجان‌های خود و دیگران، توانایی تمییز دادن هیجان‌های متفاوت و متنوع و توانایی استفاده از این اطلاعات برای راهنمایی و هدایت فکر و عمل.»
گلمن در سال ۱۹۹۵م با بهره گرفتن از تحقیقات سالوی، مایر و دیگران، کتابی با عنوان هوش هیجانی نوشت. از این تاریخ به بعد، اصطلاح هوش هیجانی شهرت جهانی پیدا کرد. در حال حاضر در جهان و ایران صدها کتاب و مقاله در مورد هوش هیجانی تدوین شده و چندین همایش و کارگاه آموزشی نیز به آن اختصاص یافته است. نظریه‌های چند هوشی، از قبیل نظریه گاردنر و استرنبرگ، حرف‌های زیادی برای گفتن داشته‌اند. این نظریه‌ها ما را واداشته‌اند که تلقی وسیع‌تری از هوش و قابلیت داشته باشیم. متولیان تعلیم و تربیت را نیز ترغیب کرده‌اند برنامه‌هایی تدوین کنند که در حیطه‌های مختلف به دانش آموزان و دانشجویان آموزش بدهند.[۲۳]
فصل سوم:
هوش هیجانی از نگاه اندیشمندان
۱-۳-۱-هوش هیجانی از نگاه اندیشمندان
با مرور تعریف‌ها، تاریخچه‌ و دیدگاه‌های مربوط به هوش هیجانی می‌توان به مؤلفه‌های هوش هیجانی نیز دست یافت. در ادامه به چند نمونه از دسته‌بندی‌های مربوط به مؤلفه‌های هوش هیجانی که توسط روان‌شناسان صورت گرفته است، اشاره می‌شود:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...