این باب از کتاب در شرح جنگی است که شیخ مرشد علیه گبران و کافران ترتیب داده بود آن گاه که شیخ در دفاع از اسلام در مقابل مجوسان قد برافراشت و مبارزه کرد و آتشکده های آنها جملگی ویران ساخت .
او پیوسته مسلمانان را بر جنگ تحریک می کرد تا اینکه سر انجام لشکری را برای جنگ با کافران آماده و تجهیز نمود و روانه‌ی مرز یعنی سربند کرد جایی که دشمنان صف آرایی کرده بودند :

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

«چون شیخ از مجلس فارغ شد لشکریان برخواستند و توبه کردند و همت خواستند و برفتند به ثغر به جنگ کفار . چون به لشکر کفار رسیدند مصاف دادند ودست به طبل کردند و به یک بار حمله بردند و کافران را بشکستند و ایشان را هزیمت دادند و از عقب ایشان برفتند و بسیار از ایشان بکشتند و اتفاق افتاد ایشان را غزوی مذکور و واقعه ی مشهور و ایشان را غارت کردند و غنیمت و برده های بسیار برگرفتند و به سلامت باز گردیدند .» (همان :۱۸۰)
البته آنچنان که محمود بن عثمان نوشته است مسلمانان در این جنگ و جنگ های دیگر از کرامات شیخ بی بهره نبوده اند و گاه می شد که شیخ در کازرون مستقر بود ولی از کرامات خویش می توانست لشکر اسلام را در روم کمک نماید .«روزی ناگاه شیخ مرشد قدس الله روحه العزیز برخاست و عصا بر گرفت و در بام مسجد رفت و گرم شد و عصا که در دست داشت گرد سر خود می گردانید و گویی که با لشکری در کار بود ، اصحاب آن را مشاهده می‌کردند . چون ساعتی بر آمد و شیخ از آن حالت فارغ شد و به خویشتن باز آمد ، اصحاب از شیخ سوال کردند و گفتند یا شیخ این چه حال بود ؟شیخ گفت در این ساعت لشکر اسلام در روم در دست کافران اسیر شده بودند و مرا به یاری خواندند ،ایشان را مدد و معاونت کردم . »(همان :۱۸۲)
۲-۱-۲۵- باب بیست و چهارم
شیخ مرشد در طول حیات خویش ، بقعه‌ها و رباط های زیادی را سامان داده بود که رسیدگی و ترتیب معاش آن ها نیز بر عهده‌ی خود وی بود. محمود بن عثمان این باب را به این امر اختصاص داشته و نوشته : «شیخ مرشد در هر روز عاشورا ترتیب معاش شصت و پنج رباط کردی ازناحیه‌ی درخوید تا بجره و هر چه حاصل شدی به اهل این رباطها قسمت کردی .» (محمود بن عثمان ، ۱۳۳۳ :۱۸۶)
شیخ به همه‌ی رباط ها به یک اندازه نفقه می داد جز دو رباط که خاص ایشان بود یکی از این رباط ها در شهر شاپور قرار داشت و دیگری در دیه سران . مولف در ادامه با ذکر حکایت‌هایی ، کرامات شیخ را در ترتیب معاش مسافران و درویشان و مسکینان بی تاثیر نمی داند و بیان می‌دارد که از وجود مبارک شیخ بود که این همه رباط از معاش بهره مند می شدند .
۲-۱-۲۶- باب بیست و پنجم
چنان که مولف کتاب مضبوط داشته است صیت و آوازه ی شیخ مرشد در بسیط عالم در میان بنی آدم مذکور و مشهور شده بود و هر کس از دور و نزدیک آوازه ی کرامات و صفت و سیرت وی را می شنید ،میل و اشتیاق به زیارت شیخ در او بر انگیخته می شد و آن گاه که سعادت قرب شیخ را می یافت و دل بر کندن از او نمی یافت و لذا در جوار شیخ و در خدمت ایشان روزها را سپری می کرد و آن گاه که سیل مشتاقان به سوی شیخ مرشد افزایش یافت او در صدد بر آمد تاموضعی برای اقامت ایشان ترتیب دهد .
این باب علت ساخته شدن تحت السراج توسط شیخ را عنوان می کند .«بعد از آن شیخ قدس الله روحه العزیز چون موضع بپرداخت و به دست ایشان هر دو داد و هر کس که لایق صحبت ایشان بود به نزدیک ایشان می فرستاد و هم چنانکه شیخ قدس الله روحه العزیز آن موضع از برای غریبان بساخت امروز هم چنان جای غریبان است . »(همان:۱۹۲ )
۲-۱-۲۷-باب بیست و ششم
این باب که ۷۴ صفحه را در بر می گیرد و از جمله باب های طولانی و مفصل کتاب فردوس المرشدیه به حساب می آید که به تفسیر شیخ مرشد از ایات قرآن اختصاص دارد.
شیخ در مجالس وعظ خود ان گاه که زمان را مناسب می یافت و مخاطبان و حاضران را مشتاق می دید آیاتی چند از کلام الله را شرح و تفسیر می کرد. بیش از صد آیه در این باب از قول شیخ مرشد تفسیر شده است .
۲-۱-۲۸-باب بیست و هفتم
این باب به ۳۴ پرسش اختصاص دارد که پیروان و مریدان شیخ از او سوال کردند و او آنها را جواب گفته است . تمام سوالات مضمون و محتوای عرفانی و الهی دارد و شیخ با استناد به آیات و احادیث به سوالها پاسخ داده است : «دیگر سوال کردند از شیخ مرشد قدس الله روحه العزیز که غایت مجاهده چیست ؟ الجواب : گفت آن است که جمله ی محدودات یعنی اعضا ترا که حدی دارد دربازی در راه ان کسی که هیچ حد ندارد. پس گفت هر چیزی را حدی هست و حد مجاهده بذل کردن روح است ، یعنی جان در باختن. » (همان :۲۷۳)
۲-۱-۲۹-باب بیست و هشتم
محمود بن عثمان در باب بیست و هشتم در ضمن حکایت ها و داستان هایی شیرین و جذاب و اشارت ها و لطایف عرفانی را از زبان شیخ مرشد بیان می‌کند.
این باب که مشحون از تعابیر و اصطلاحات عرفانی است در حقیقت کلاسی درسی برای مخاطبان و حاضران در مکتب عرفانی شیخ مرشد به حساب آمده است تا آنان بتوانند خود از دریای علم عرفانی مراد خویش سیراب کنند. هر حکایت و روایت بیان کننده ی نکته ای اخلاقی و یا عرفانی در زمینه انسان سازی سوق به حق تعالی می باشد .«و شیخ مرشد قدس الله رو حه العزیز گفت :اگر روز قیامت مرا گویند یا ابراهیم بن شهریار برخیز و بی حساب در بهشت شو ، تنها آن زمان هیچ کس بدبخت تر از من نباشد ؛زیرا که اومید من به کرم حق تعالی آن است که هر که نظر وی بر من افتاده باشد ،به من بخشند .»(همان ۲۹۳)
۲-۱-۳۰-باب بیست و نهم
از آن زمان که شیخ مرشد قدرت وفرمان یافت که وعظ گوید و مجلس بنشیند ،هر گاه که آغاز سخن می کرد ، مخاطبان ،پیروانان و حاضران را پدروار نصیحت می کرد. از خطرات راه رسیدن به حق آگاه می ساخت و به نعمت ها و الطاف بی دریغ خالق بی همتا بشارت می داد این باب به وصیت ها و رهنمود های عالمانه ی شیخ مرشد اختصاص داده شده است.
محمود بن عثمان با ذکر حکایت ها و داستان هایی از شیخ مرشد ،وصیت های ایشان را به مستمعان عنوان کرده است . گاه این وصیت های شیخ زبانی بیان می شد : «چون کسی ارادت راه حق بودی و به خدمت شیخ مرشد قدس الله روحه العزیز آمدی و خواستی که دست از کار دنیا بدارد و در راه طریقت درآید شیخ او را گفتی : ای برادر بدانکه درویشی و صوفئی کاری سخت است . باشد که ترا طاقت آن نباشد ، زیرا که ترا گدای خوانند و حقیر دارند و گرسنگی و برهنگی و خواری و شکستگی به تو رسد و جفا از کس و نا کس به تو آید .»(همان :۳۱۲)
و گاه شیخ با رفتار و منش خویش به دیگران درس زندگی و خدا شناسی می اموخت: «شیخ گفتی که بسیار باشد که من در مسجد می گذرم یا در راهی می روم و جمعی از کودکان و جوانان را می بینم از اصحاب خود و غیر ایشان که نشسته باشند و می خندند و مزاح می‌کنند و سخن بی فایده می گویند ، من بر ایشان بگذرم و سر در پیش افکنم و خود را از ایشان غافل سازم و التفات به ایشان نکنم و روی خود به ایشان خوش ندارم و در دل من انکار و نه دوستی فعل ایشان باشد آن فعلی که خدای داند . پس از ایشان ان کس که توفیق یافته باشد و زیرک و دانا بود در یابد که من از فعل وی رنجیده ام. »(همان:۳۱۳)
۲-۱-۳۱- باب سی ام
شیخ مرشد در فصلی مفصل ،شیخ ابو الفتح عبد السلام بن احمد بن محمد بن شیخ الشیوخ بیضایی را وصیت کرده است که محمود بن عثمان این وصایا را در باب سی ام گنجانده است .
شیخ مرشد در آغاز شیخ ابو الفتح را دعا می کند :«اما بعد سلام خدای تعالی و رحمت و برکت وی بر تو باد یا فرزند ،از حق تعالی و تقدس می خواهم که تو را در حفظ عنایت و حمایت خود نگه دارد و سعادت و دولت دو دو جهانی بر تو ارزانی دارد و تمام گرداند و سر تو خالص گرداند در همه ی اوقات و ترا محفوظ دارد از هر چه ترا از حق تعالی باز دارد….»(محمود بن عثمان ۱۳۳۳ :۳۳۷ )
آن گاه شیخ در ادامه وصایای خویش را به شیخ ابوالفتح بیان می کند و حدود چهل حدیث از پیامبر ( ص ) نقل می کند .
۲-۱-۳۲-باب سی و یکم
محمود بن عثمان در باب سی و یکم به اعتقادات شیخ مرشد می پردازد . شیخ مرشد در جواب سوال یکی از مریدان خویش ، اعتقادات اهل سنت که خود از جمله ی آن هاست را بیان می کند .« شیخ گفت : جماعتی برادران دین می خواستند که ایشان را بیاگاهانم از سر آنچه جمله ی اهل سنت و جماعت بران اتفاق کرده اند و اعتقاد داشته اند و اصحاب حدیث بر آن اجتماع کرد ه اند .» (همان :۳۵۶)
۲-۱-۳۳-باب سی و دوم
شیخ مرشد در حین وعظ گفتن و مجلس نشستن ،اشعار و ابیاتی به عربی و فارسی بیان کرده و حکایاتی را نیز عنوان کرده که محمود بن عثمان برخی از آن ها را در این باب جمع آوری کرده است .
۲-۱-۳۴-باب سی و سوم
این باب به وفات شیخ می پردازد . شیخ مرشد پس از یک عمر عبادت خالق و رهبری مخلوق به سوی حق ، سر انجام به لحظه‌ی دیدار حق نزدیک شد. او چند روز قبل از مرگ رنجور و مریض شد ولی با این حال اصحاب را نصیحت کرد . او همچنین نصیحت کرده بود : « که چون مرا دفن خواهید کردن آن صحیفه با من دفن کنید که نام آن کسانی در آن است که بر دست من مسلمان شده اند ؛از گبران و جهودان و تر ساآن و آتش پرستان ،و نام آن کسانی که بر دست من توبه کرده اند و نام آن کسانی که به زیارت من آمده اند و از من دعا و همت خواسته اند که آن حجتی باشد مرا فردای قیامت .»(محمود بن عثمان ،۱۳۳۳ :۳۷۹)
۲-۱-۳۵-باب سی وچهارم
در این باب محمود بن عثمان ،فهرستی از جانشینان و اصحاب شیخ مرشد را ذکر کرده است که البته تعداد آن ها کم هم نیست. آن چنان که مولف مضبوط داشته است بعد از وفات شیخ مرشد به مدت پانزده سال و نه ماه ،خطیب ابو القاسم عبدالکریم بن علی بن سعد به خلافت شیخ نشست و به وعظ و ارشاد اصحاب پرداخت . بعد از وفات او خطیب ابو سعد جانشین وی شد و مدت شانزده سال و شش ماه و هجده روز خلافت کرد و وفات کرد. سپس برادر وی خطیب امام ابو بکر محمد بن عبدالکریم به جای وی نشست آن گاه اصحاب شیخ را بر شمرده و اسامی آن ها را بیان کرده که البته تعداد آنان بسیار زیاد است .
۲-۱-۳۶-باب سی و پنجم
شیخ مرشد در طول حیات خویش صاحب کرامات بود که از وجود پر برکت ایشان نشأت می گرفت و اصحاب و یاران از آن بهره مند می شدند و همین کرامات بود که بر ارزش و مقام شیخ می افزود و هر روز باعث می شد که تعداد کثیری از طالبان او به شوق دیدار و زیارتش از اقصی نقاط به دیدارش بیایند . اما چنان که مولف در این باب ذکر کرده ،کرامات شیخ بعد از وفاتش نیز ادامه داشته و قطع نشده بود.
در اینجا حکایت و داستانهایی ذکر شده که به برخی از کرامات او اشاره می‌شود : «خطیب امام ابو بکر رحمه الله علیه گفت چون شیخ مرشد قدس الله روحه العزیز وفات کرد بعد از پنج سال به بیضا رفتم به زیارت شیخ ابوالازهر بیضایی رحمه الله علیه برفتم و زیارت شیخ ابوالازهر بکردم . شیخی در بیضا بود که او را شیخ ابو الحسن بن علی بن حسن گفتندی و او به خواجه معروف بود . چند روز پیش وی اقامت کردم و در صحبت وی می بودم .
یک روز مرا حکایت کرد و گفت چون شیخ مرشد قدس الله رو حه العزیز وفات کرد ما عرس وی نداشتیم . یک شب جبرئیل علیه السلام به خواب دیدم که از اسمان فرود آمد و با وی هزاران ملایکه بودند و بر سر های ایشان کلاه ها بود. پس جبرئیل علیه السلام مرا گفت یا ابو الحسن چرا عرس از برای شیخ مرشد نداشتی و ما که ملایکانیم از برای عرس وی بر زمین آمده ایم .چون از خواب بر آمدم نذر کردم که صد عرس از بهر شیخ مرشد بزنم . »(همان : ۴۰۲)
این گونه بود که بعد از مرگ شیخ هم چنان ارج و مقام و جایگاه شیخ هم چنین بالا بود و هر کدام از اصحاب که حاجت و نیازی داشت بر سر تربت ایشان طلب می کرد و به برکت شیخ حاجت ایشان روا می شد.
۲-۱-۳۷-باب سی و ششم
شیخ مرشد در حیات خویش پیوسته در ارشاد و راهنمایی اصحاب و یاران می کوشید و تلاش می کرد تا آن را به سوی حق سوق دهد . رفتار و منش و مقام معنوی او باعث شده بود که حتی گبران و کفران نیز تحت ارشاد و تعلیم او قرار گیرند و به اسلام گرایش پیدا کنند .
اما جالب تر این است که شیخ بعد از وفاتش نیز در ارشاد اصحاب موثر و تاثیر گذار بوده است آن چنان که محمود بن عثمان حکایت هایی را ذکر کرده و نشان می دهد که کرامات و برکات شیخ بعد از مرگش نیز ادامه داشته است . شیخ محمد ابوالمختار نوبند جانی می گوید : «تا شبی در واقعه چنان دیدم که شیخ مرشد قدس الله روح العزیز گفتی یا محمد ترا در حجره ی ما خلوتی بباید داشت و نشان این معنی آن است که فردا پیشه کاری از محله دیه بالا بیاید و آنچه اسباب خلوت است و ترا به کار آید بیاورد . روز دیگری مرد پیشه کار از دیه بالا بیامد و اسباب خلوت به تمامی بیاورد و دو سه دینار دیگر به شکرانه ی زیادت بر سر آن نهاده بود و از آن ترتیب خلوت کردم و عزم کردم که روز دیگر علی الصباح در خلوت نشینم.»(همان:۴۱۳)
۲-۱-۳۸-باب سی وهفتم
این باب اختصاص دارد به واقعه‌هایی که مشایخ تصوف در فضیلت و کرامت و مرتبت شیخ ابواسحاق دیده‌اند .این واقعه‌ها طی هفت حکایت نقل شده است که یک مورد آورده می‌شود :
« درویشی از طالبان راه حق مدتی مدید بود تا حاجتی به حضرت عزت داشت و چندان که دعا می کرد اجابت نمی افتاد . شبی او در در واقعه نمودند که اگر خواهی که حق تعالی حاجت تو را بر آورد دو رکعتی بگذار به حضور و خشوع و چون از نماز فارغ شوی سر بر سجده نه و به صدق دل بگوی الهی به حرمت شیخ مرشد که حاجت من روان گردان ، تا حق تعالی حاجت تو را گرداند .»(محمود بن عثمان ، ۱۳۳۳ : ۴۳۲)
۲-۱-۳۹- باب سی و هشتم
جایگاه و مقام معنوی شیخ مرشد حتی بعد از مرگ باعث شده بود که وی از غیرت و حمیت درخوری برخوردار باشد به طوری که هیچ کدام از مشایخ و متصوفه معاصرش قدرت برابری با او را نداشتند و همه از شکوه و هیبت او خوفناک بودند : « بدان رحمک الله که در حال حیات شیخ مرشد ، قدس الله روح العزیز ، و بعد از وفات وی در حوالی کازرون هیچ کس از مشایخ و متصوفه و علما و فقها یارا و مجال آن نداشتند که خود را پدید آورند از غیرت شیخ مرشد ، قدس الله روحه العزیز ، و همه لرزان و مخوف بوده اند از غیرت شیخ و اگر نادانی و جهالت بر وی غلبه کرد و خود را پدید آورد غیرت شیخ وی را نگذاشت ؛ ذریّت وی به تاراج داد .» (همان :۴۳۹)
مولف در این باب به غیرت شیخ پرداخته است و بر این باور است که «غیرت ایشان غیرت حق باشد و هم چنان که حق تعالی غیور است مومنان نیز غیورند .» (همان:۴۳۹)
نویسنده در ضمن حکایت هایی در این باب ،غیرت شیخ مرشد را نمایان میکند :« نقل است که زاهد ابوبکر همدانی ، رحمه الله علیه ، هرگاه که در بقعه ی شیخ مرشد آمدی نگذاشتی که کسی بوسه بر دست و پای وی دادی یا زیارت وی کردی و اگر کسی بیامدی تا او را زیارت کردی گفتی ای غافل نمی ترسی از غیرت شیخ مرشد ، من که باشم که مرا زیارت کنند ؛ برو و سر درین آستانه می زن و هر چه می خواهی از وی بخواه. »(همان :۴۴۳)
۲-۱-۴۰-باب سی و نهم
این باب کتاب به نذرهایی اختصاص دارد که مردم برای برآورد شدن حاجات خویش به شیخ مرشد تخصیص می داده اند . شیخ مرشد بر این عقیده بوده است که «هر کس نذری کند به من و ندهد آن نذر افزون شود .» (همان:۴۵۲)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...