مروری بر پژوهش­ها، به درک جامعی از ارتباط بین اضطراب و زیست‌نشانگرهای قلبی و عروقی کمک خواهد کرد: بر اساس پژوهش سو، الیس، سُلرز، تایر[۱۴۵] و همکاران(۲۰۱۳)، اضطراب با واکنش تغییرپذیری ضربان قلب ارتباط دارد؛ افزایش فشارخون حاد و ضربان قلب از پیامدهای اضطراب و استرس مزمن می‌تواند باشد(لومبا، شاه، چاندراسیکار، آرورا[۱۴۶] و همکاران، ۲۰۱۳)؛ بر اساس پژوهش اکبری، محمودعلیلو و اصلان آبادی(۱۳۸۷)، تجربه هیجانات منفی با بیماری قلبی عروقی ارتباط دارد؛ نتیجه مطالعه باجکو، شِکرز، کواکس، سیساپو[۱۴۷] و همکاران(۲۰۱۲) نشان داد که اضطراب بیشتر از افسردگی در فشارخون نقش دارد و بین فشارخون و اضطراب ارتباط وجود دارد.؛ در بررسی بیکر[۱۴۸](۱۹۹۴؛ نقل از اسماعیلی، محمودعلیلو، بخشی پور رودسری و شریفی، ۱۳۸۸)، افراد مبتلابه فشارخون اساسی محیط پیرامونی خود را بحرانی‌تر و با حمایت اجتماعی پایین ادراک می­ کنند و در برابر مشکلات بیشتر از راهبردهای بازداری هیجانی(سرکوبی و انکار) استفاده می‌کنند؛ در مطالعه(پالوس، آرگو، و اِگ[۱۴۹]،۲۰۱۳) بر روی جانبازان جنگ گزارش‌شده است که میزان ضربان قلب و فشارخون درجانبازان جنگ مبتلابه استرس پس از سانحه در مقایسه با جانبازان فاقد این اختلال به‌طور معناداری بالاتر است؛ خزایی، سعیدی، سهرابی، نایت[۱۵۰] و همکاران(۲۰۱۳) نارسایی­های قلبی عروقی و الگوهای نابهنجار در نوار قلب یا الکتروکاردیوگرام[۱۵۱](ECG) در جانبازان مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه را در مقایسه با گروه‌های عادی و جانبازان بدون اختلال استرس پس از سانحه را گزارش کرده‌اند
نتایج پژوهش چن، یانگ، وانگ و ژانگ[۱۵۲](۲۰۱۲) نشان داد که افرادی مبتلابه اضطراب، فشارخون سیستولیک در آن‌ها بالاتر است؛ بررسی پیتیگ، آرچ، لَم و کراسک[۱۵۳](۲۰۱۳) در ارتباط با ضربان قلب و تغییرپذیری ضربان قلب در مبتلایان به اختلالات اضطرابی نشان داد که این افراد ضربان قلب شان در خط پایه، در مقایسه با افراد عادی در پاسخ به تکالیف گوش بزنگی و آرام‌سازی روانی به‌طور معنی‌داری متفاوت بود؛ بر اساس مطالعه(فیشر و نیومن[۱۵۴]، ۲۰۱۳) نگرانی موجب افزایش ضربان قلب می‌شود. بر اساس یافته‌های این پژوهش بیماران مبتلابه اختلال اضطراب منتشر در مقایسه با افراد سالم افزایش ضربان قلب بیشتری داشته و بی‌نظمی تنفسی در آنان بالاتر بود؛ بر اساس نتایج مطالعه لوزر، مِتزنتین، هلفریچ، کودیلکا[۱۵۵] و همکاران(۲۰۱۰) استرس در حد بالا موجب افزایش کورتیزول و ضربان قلب در شرکت‌کنندگان در پژوهش شده است. در بررسی­های مختلف به برانگیختگی دستگاه عصبی خودکار(اتونوم) و افزایش فشارخون و ضربان قلب در مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه اشاره‌شده است: (باکلی، نیوجنت، سلجسکی، رایمند[۱۵۶] و همکاران، ۲۰۰۴ و کوهن، بلانچارد، فیوز، هیکلینگ[۱۵۷] و همکاران، ۲۰۰۶؛ نقل از موریس و روآ، ۲۰۱۳؛ نورته، سوزا، ویلیت، پورتلا[۱۵۸] و همکاران، ۲۰۱۳؛ ورانا، هیوز، دنیس، کلهون[۱۵۹] و همکاران، ۲۰۰۹). ازجمله هزینه‌هایی که بر جانبازان جنگ مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه ممکن است تحمیل شود، تغییرات اساسی در وضعیت بهنجار زیست‌نشانگرهای قلبی و عروقی است، به همین دلیل در پژوهش حاضر اثرپذیری آن­ها از الگوهای درمان پردازش شناختی(CPT) و طرحواره درمانی(ST) موردتوجه قرارگرفته است.
در ارتباط با متغیرهای روانشناختی پژوهش به بررسی ارتباط هرکدام از آن‌ها با اختلال استرس پس از سانحه پرداخته می‌شود. خصومت که بعد شناختی خشم است، به‌عنوان نگرش بدبینانه در مورد دیگران مفهوم­سازی می‌شود(سالس[۱۶۰]، ۲۰۱۳). این وضعیت نگرشی منفی نسبت به دیگران همراه با خشم به‌عنوان نشانگان اصلی در استرس پس از سانحه در نظر گرفته‌اند(ورانا، هیوز، دنیس، کلهون و همکاران، ۲۰۰۹). در یک بررسی فرا تحلیل به‌دست‌آمده از ۳۹ پژوهش نشان می‌دهد که سطح بالایی از خشم و خصومت در مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه قابل‌ردیابی است(اُرث و وایلند[۱۶۱]، ۲۰۰۶؛ نقل از بکهام، فلود[۱۶۲]، دنیس و کلهون، ۲۰۰۹). علاوه بر این، نتایج پژوهش میلر، ولف، ریردان، هارینگتن[۱۶۳] و همکاران (۲۰۱۳) نشان داده است که میزان خصومت و سوءاستفاده‌های روانشناختی از همسران با اختلال استرس پس از سانحه در جانبازان ارتباط دارد، همچنین خشم ارتباط بالایی با اختلال استرس پس از سانحه دارد و ۴۰ درصد از واریانس نمرات این اختلال توسط خشم پیش‌بینی می‌شود(نواکو و چِمتوب[۱۶۴]، ۲۰۰۲). درنهایت، ویژگی­های اساسی خشم در اختلال استرس پس از سانحه که توسط الگوهای نظری معاصر به آن­ها اشاره‌شده است را می‌توان بر اساس پژوهش مک هیو، فوربس، بیتس، هاپ وود[۱۶۵] و همکاران(۲۰۱۲)، شامل این موارد دانست: ۱) یک فقدان در اراده[۱۶۶](سطحی از عملکرد تکانشی و خودکار، سازگار با عدم کنترل بر واکنش به محرک­های تحریک‌کننده، و کاهش خود نظارتی)؛ ۲) فوق‌العاده فراگیر[۱۶۷](شدتی از احساس که می‌تواند باحالتی از شروع ناگهانی و انفجاری، بدبینی شدید، نفرت یا رنجش گسترش پیدا کند، و تداوم این احساس از طریق یک تمایل به برافروختگی و نشخوار ذهنی مشخص می‌شود)؛ ۳) انسجام یا پیوستگی گسترده[۱۶۸](ارتباط شبکه حافظه افزایش‌یافته[۱۶۹]، و گرایش به بروز ثانویه خشم نسبت به دیگر هیجانات خصوصاٌ اضطراب در شرایطی که بر فرد غالب است)؛ ۴) فرایندهای شناختی تحریف‌شده و بسط یافته[۱۷۰](فقدان توانایی تشخیص بین محرک­های راه‌انداز مهم و بی­اهمیت که موجب خشم می‌شوند، و ارزیابی و اِسناد علّی که فراتر از بیرونی سازی محض به نشخوار و دل‌مشغولی ذهنی نسبت به رویداد اتفاق افتاده تبدیل می‌شود و سبب خشونت و آسیب می­ شود و عدم آگاهی از حالت خشم موجود که بسیار به کار گرفته می­ شود)؛ ۵) از دست دادن ارتباط با دیگران[۱۷۱](محدودیت رفتاری پایین منجمله پرخاشگری، برو نسازی نزاع و سرزنش).
آنچه در فرایند بیماری­های مرتبط با استرس از خود استرس و شدت آن اهمیت بیشتری دارد، نوع واکنش و مقابله[۱۷۲] فرد در برابر عامل استرس است. مفهوم مقابله به‌طور گسترده­ای هم در پژوهش­های روانی اجتماعی و هم پزشکی موردبررسی قرارگرفته است. مقابله به‌عنوان فرایندی شناختی رفتاری تعریف می‌شود که به‌طور مداوم جهت اداره کردن استرس‌زاهای درونی و بیرونی که فراتر از منابع مقابله­ای افراد ارزیابی می‌شوند، تغییر می‌کنند. افراد بر کیفیت و شدت استرس از طریق دو فرایند اثر می‌گذارند: ارزیابی شناختی و مقابله، درحالی‌که ارزیابی شناختی برای بررسی اهمیت موقعیت‌های استرس ­زا به کار می‌روند، مقابله فعالیت­های شناختی رفتاری و همچنین منابعی برای کنترل کردن این موقعیت­ها و هیجان­های همراه آن‌ها را دربرمی گیرد(لازاروس و فولکمن[۱۷۳]، ۱۹۸۴؛ نقل ازگریون و گرانت[۱۷۴]، ۲۰۱۳). اجتناب یکی از راهبردهای مقابله گری ناکارآمد باهدف تلاش برای چشم‌پوشی از کنترل بر موقعیت، و سعی در فاصله گرفتن از موقعیت­های نفرت‌انگیز یا واکنش هیجانی منفی تعریف می‌شود(لیتمن[۱۷۵]، ۲۰۰۶ و راث و کوهن[۱۷۶]، ۱۹۸۶؛ نقل از بادور، بلونیجِن، بُدن، فلدنر[۱۷۷]و همکاران، ۲۰۱۲). مقابله اجتنابی اگرچه استرس را کاهش می‌دهد و باعث جلوگیری از خاطرات آزاردهنده می‌شود اما این سبک مقابله امکان پردازش مجدد رویدادهای آسیب­زا و کاهش شدت آن­ها را به‌واسطه تداخل در پردازش تجارب آسیب­زا باعث نمی‌شود و درنتیجه با تداوم اختلال استرس پس از سانحه ارتباط دارد(لاینر، کِرنس، جکسون، استاین[۱۷۸] و همکاران، ۲۰۱۲).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

الگوهای درمان اختلال استرس پس از سانحه، غالباٌ پیش‌بینی کرده‌اند که شدت اختلال مذکور و مقابله گری اجتنابی ارتباطی متقابل و دوطرفه دارند و هر دو بایستی هدف درمان واقع شوند(فوآ و کُزاک[۱۷۹]، ۱۹۸۶؛ اُرسیلو و باتِن[۱۸۰]، ۲۰۰۵؛ رسیک و اشنایک، ۱۹۹۲؛ شاپیرو، ۱۹۸۹؛ نقل از بادور، بلونیجِن، بُدن، فلدنر، ۲۰۱۲). در پژوهشی با عنوان شیوه ­های مقابله با اختلال تنیدگی پس آسیبی و نشانه‌های تنیدگی مزمن ، آقایوسفی(۱۳۸۹) گزارش کرده‌اند که شیوه‌های نارسا و هیجان مدار مقابله ازجمله اجتناب، توان پیش‌بینی کنندگی اختلال استرس پس از سانحه را دارند. اهمیت اجتناب در اختلال استرس پس از سانحه تا حدی است که در پنجمین راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی وجود یک یا سه نشانه از اجتناب مداوم از محرک­های مرتبط با آسیب را از ملاک­های ضروری برای تشخیص این اختلال مطرح کرده است(فوربِس، فلتچر، لاک ود، اُداننِل[۱۸۱] و همکاران، ۲۰۱۱). اگرچه، مدل یکپارچه­ای که بتواند سازوکارهای شناختی-رفتاری و مقابله گری را با پیامدهای قلبی-عروقی و زیستی اضطراب و استرس را پیوند دهد، وجود ندارد، اما می‌توان اظهار داشت که اقدام افراد در مواجهه با شرایط تهدیدکننده و پردازش­های شناختی در افراد عادی و مضطرب متفاوت است. و امکان مقابله کارآمد و متوقف سازی چرخه معیوب پردازش اطلاعات در مبتلایان به اضطراب می‌توان از طریق روش­های درمانی اثربخش فراهم نمود (دانواس، اسلاویچ، اِ پل و نیلان، ۲۰۱۳):
شکل ۱-۱ تفاوت پردازش شناختی در افراد مضطرب و عادی (دانواس، اسلاویچ، اِ پل و نیلان، ۲۰۱۳).
درنهایت آخرین متغیر روانشناختی موردبررسی در این مطالعه رضایت زناشویی است. رضایت زناشویی را انطباق بین وضعیت موجود فرد در روابط زناشویی با وضعیت مورد انتظار وی تعریف می‌کنند (پاداش، فاتحی زاده، عابدی و ایزدیخواه، ۱۳۹۱). بر اساس نظریه بحران[۱۸۲](هیل[۱۸۳]، ۱۹۴۹، نقل از گارسیا و گومز[۱۸۴]، ۲۰۱۴)، زوجین به رویدادهای استرس ­زا واکنش نشان می­ دهند و این رویدادها می‌توانند سیر زندگی زناشویی و رضایت از آن را پیش‌بینی کنند. مطابق با این دیدگاه، بهبودی موفقیت‌آمیز پس از رویداد استرس آفرین بر اساس نوع دیدگاه خانواده به آن تعیین می‌شود. بررسی‌های بالینی نشان داده­اند که علائم اختلال استرس پس از سانحه صرفاٌ به قربانیان آن محدود نمی­ شود، بلکه اطرافیان مهم فرد را خصوصاٌ – همسر و فرزندان به‌عنوان قربانیان غیرمستقیم- تحت تأثیر قرار می­دهد که به آن آسیب ثانویه یا نیابتی[۱۸۵] می­گویند(رضاپورِمیرصالح، احمدی، داوودی و موسوی، ۱۳۹۳). برای مثال: در پژوهشی زرگر(۲۰۱۴)، تأثیر مشکلات روانشناختی و سازگاری زناشویی را بر کیفیت زندگی و شادکامی فرزندان جانبازان جنگ بررسی کرده‌اند که نتایج آن ارتباط مثبت بین سلامت روانشناختی و سازگاری زناشویی در خانواده‌های جانبازان باکیفیت زندگی و شادکامی فرزندان آن­ها را نشان داده است. در یک بررسی دیگر، سلیمی، آزاد مرزآبادی، امیری و تقوی(۱۳۸۷)، ابعاد رضایت زناشویی را در همسران جانبازان موردمطالعه قراردادند که نتایج آن‌ها رابطه منفی بین رضایت زناشویی و مشکلات روانشناختی و سطح متوسط این نوع از رضایت را برای همسران جانبازان نشان داده است. کارتر، لئو، آلن، استانلی[۱۸۶] و همکاران(۲۰۱۱)، پس از بررسی انواع ارتباطات (به‌عنوان نمونه ارسال نامه و رایانامه[۱۸۷]) در۱۹۳ زوج که همسران آن‌ها به مناطق جنگی اعزام‌شده بودند به این نتیجه دست یافتند که سطوح بالاتر ارتباط با کاهش نشانگان اختلال استرس پس از سانحه و افزایش رضایت زناشویی همراه بوده است.
بررسی‌های مختلف دیگر پژوهشگران مشکلات بین فردی، اختلافات زناشویی بیشتر و کیفیت پایین رضایت از زندگی در بین جانبازان مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه و همسرانشان را گزارش کرده‌اند : (دباغی و بوالهری، ۱۳۸۸؛ احمدی، زارعی محمودآبادی و عرب نیا، ۱۳۸۵؛ روحی، آسایش، عباسی و قربانی، ۱۳۹۰؛ ناطقیان، ملازاده، گودرزی، و رحیمی، ۱۳۸۷؛ وفایی و خسروی و معین ۱۳۸۸؛ رن شاو، رادِباو و رودریگوز[۱۸۸]، ۲۰۱۰؛ تافت، واتکینز، استافورد، استریت[۱۸۹]، ۲۰۱۰ و مانسُن، تافت و فردمن[۱۹۰] ۲۰۱۱؛ نقل از میلر، ولف، ریردان، هارینگتن[۱۹۱] و همکاران، ۲۰۱۳؛ چارچ و بروکس[۱۹۲]، ۲۰۱۴؛ گالواسکی و لیان[۱۹۳]، ۲۰۰۴؛ نقل از میلر، شیفر، رن شاو و بلایس[۱۹۴]، ۲۰۱۳). با توجه به بررسی­های متعددی که رضایت زناشویی را متأثر از اختلال استرس پس از سانحه گزارش کرده‌اند، در این پژوهش بخشی از تمرکز مداخلات درمانی به این متغیر مهم زندگی زناشویی معطوف شده است.
اهمیت و نقش اختلال استرس پس از سانحه و تأثیرات منفی و گسترده آن بر متغیرهای زیستی و روانشناختی در پژوهش‌های ذکرشده در بالا به‌خوبی مستند شده است، اما غالب این مطالعات به پژوهش­های بنیادی، توصیفی و تأکید بر همبستگی متغیرهای مذکور با اختلال استرس پس از سانحه محدودشده‌اند. درنتیجه بررسی حاضر باهدف مقایسه اثربخشی دو روش درمانگری پردازش شناختی(CPT) (با جهت‌گیری اختصاصی بر اختلال استرس پس از سانحه) و طرحواره درمانی(ST) (باقابلیت به‌کارگیری در طیف وسیعی از اختلالات روانی) بر پیامدهای زیست‌شناختی و روانشناختی جانبازان مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه اجرا می‌شود.
۱-۳- اهمیت و ضرورت پژوهش
جنگ علاوه بر ابعاد مثبت ازنظر آمادگی ملت­ها برای تقویت بنیه دفاعی و حفظ تمدن و فرهنگ اجتماعی، جنبه‌های منفی فراوانی نیز دارد. بسیاری از سربازانی که به جبهه­های جنگ اعزام می‌شوند با آسیب­های جسمانی و روانشناختی بازمی‌گردند هرچند آسیب­های جسمانی برای بسیاری از مردم شناخته‌شده‌اند اما پیامدهای روانشناختی و زیست‌شناختی آن چندان شناخته‌شده نیست(آقایوسفی،۱۳۸۹). آثار جنگ عمدتاٌ درازمدت و طیف گسترده‌ای از زمینه ­های اقتصادی، اجتماعی، بهداشتی و سلامت روان جانبازان دربرمی گیرد. با گذشت دو دهه از پایان جنگ هنوز تعداد زیادی از جانبازان اعصاب و روان با مراجعه مکرر به مراکز درمانی به دنبال بازیابی سلامت ازدست‌رفته خود هستند. گذشت زمان، افزایش سن بیماران و فقدان درمان جامع موجب تشدید علائم آنان شده است(آزادمرزآبادی، مقتدائی و آریاپوران، ۱۳۹۲).
اختلال استرس پس از سانحه نه‌تنها خود یک بیماری مزمن و طاقت‌فرسا محسوب می‌شود بلکه در شکل‌گیری و تداوم برخی از اختلالات روانشناختی به‌عنوان عاملی زمینه‌ساز در نظر گرفته می‌شود که با بسیاری از پریشانی­های روانشناختی هم ابتلایی یا همبودی[۱۹۵] دارد( برای مثال: سوء مصرف مواد با شیوع بالاتر و ارتباط آن اختلال استرس پس از سانحه در جانبازان، بووه و روزنهِک[۱۹۶]، ۲۰۱۵؛ برسلاو[۱۹۷]، ۲۰۰۲؛ نقل از نورته، سوزا، ویلیت، پورتلاو همکاران، ۲۰۱۳؛ سُفوگلو، رُوزنهِک و پتراکیس[۱۹۸] ، ۲۰۱۴؛ ایمانی، اصغرنژاد فرید، عاشوری و همکاران، ۱۳۷۸؛ خطر بالاتر در اقدام به خودکشی و خود تنبیهی، شارپلس و باربر، ۲۰۱۱؛ پاناگیوتی، گودینگ، تایلر و تارریر[۱۹۹]، ۲۰۱۴؛ ناک، هاوانگ، سامپسُن و کسلر[۲۰۰] ، ۲۰۰۹ و استاین، چی یو[۲۰۱]، هاوانگ، کسلر و همکاران، ۲۰۱۰؛ نقل از آلکانتارا، کیسمنت و فرناندز[۲۰۲] ، ۲۰۱۳؛ روزانف و کارلی[۲۰۳]، ۲۰۱۲؛ خضرایی ویژه فر، جان بزرگی و علیپور، ۱۳۸۸؛ و همبودی با اختلالات خواب، لویس، کریمر و فاایلا[۲۰۴]، ۲۰۰۹؛ ون لیامپ[۲۰۵]، ۲۰۱۲؛ مارگولیس، رایبرچک، وارنا، لچ چیزین[۲۰۶] و همکاران، ۲۰۱۳؛ روپکه، هانسن، پِتر، مرکل[۲۰۷] و همکاران، ۲۰۱۳؛ مادرشاهیان و حسن آبادی، ۱۳۸۸؛ دنیوی و امیری، ۱۳۸۷؛ در حدود ۷۰ درصد مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه، اختلالات خواب خصوصاٌ کابوس‌های مرتبط با آسیب گزارش‌شده است(لِسکین، وودوار، یانگ و شیخ[۲۰۸] ، ۲۰۰۲؛ نقل از گانتر، کیسمن، گیلبرت و رسیک، ۲۰۱۳).علاوه بر این، نتایج منفی جنگ صرفاٌ به جانبازان محدود نمی‌شود و دامنه آن به بخش‌های مختلف زندگی شغلی و اجتماعی آن‌ها و خصوصاٌ خانواده و فرزندان آنان در بر خواهد گرفت مثلاٌ پدیده استرس پس از سانحه نیابتی یا ثانویه در همسران جانبازان به دلیل زندگی طولانی و سپری کردن مدت طولانی با جانبازان علائمی شبیه آنان نشان می‌دهند(کاثرال[۲۰۹]، ۲۰۰۴ و لینک[۲۱۰]، ۲۰۰۵، نقل از نجفی، محمدی فر، دبیری، عرفانی و همکاران، ۱۳۹۰).
نکته قابل‌تأمل تر اینکه به دلیل تکانه‌های خشم و پرخاشگری بالا در بین جانبازان جنگ، روابط بین فردی آن­ها در حوزه‌های شغلی و اجتماعی با آسیب جدی همراه است و در ادبیات پژوهش مداخلات بسیار محدودی به این بعد توجه داشته‌اند. از یک‌سو پیشینه پژوهش، اثربخشی درمان پردازش شناختی(CPT) بر روی جانبازان مبتلابه استرس پس از سانحه تنها در پژوهش‌های خارج از کشور گزارش‌شده است و در داخل مطالعاتی در این راستا اجرانشده است و از سوی دیگر علی‌رغم اذعان و تأکید پژوهشگران حوزه اختلال استرس پس از سانحه بر نقش طرحواره های ناسازگار اولیه در تداوم و تثبیت نشانگان این اختلال، خلأ و محدودیت پژوهش­های مداخله وجود دارد. علاوه بر این موارد، پژوهش حاضر امکان مقایسه اثربخشی درمان پردازش شناختی(CPT) و طرحواره درمانی(ST) را با در نظر گرفتن متغیرهای زیستی و روانشناختی فراهم خواهد کرد. با توجه به این‌که متغیرهای موردمطالعه در پژوهش حاضر در جمعیت­های عادی نیز از مسائل مهم بهداشت روانی جامعه کنونی ما هستند ازجمله: خصومت، پرخاشگری، تعارضات و نارضایتی­های زناشویی و فشارخون، بنابراین، نتایج این بررسی می‌تواند کاربردهای عملی آن به جانبازان محدود نشود. و درمجموع، مداخلات روانشناختی خصوصاٌ روش‌های مبتنی بر رویکردهای شناختی، به‌عنوان خط پژوهشی مهم و قابل‌توجه جهت درمان اختلال استرس پس از سانحه تلقی می‌شوند، و امتیاز سارختارمندی، روانی-تربیتی بودن و قابلیت آموزش دستورالعمل­های آن برای افراد دارای سطحی از تحصیلات و به کمک تکالیف خانگی فرصت مقابله مؤثر و درمان اختلالات روانی ازجمله اختلالات وابسته به استرس را فراهم می‌آورند.
۱-۴- اهداف پژوهش
تعیین تفاوت اثربخشی درمانگری پردازش شناختی(CPT) و طرحواره درمانی(ST) بر زیست‌نشانگرهای قلبی عروقیِ فشارخون سیستولیک و دیاستولیک جانبازان مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه مزمن.
تعیین تفاوت اثربخشی درمانگری پردازش شناختی(CPT) و طرحواره درمانی(ST) بر زیست‌نشانگرهای قلبی عروقیِ ضربان قلب و دمای بدن جانبازان مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه مزمن.
تعیین تفاوت درمانگری اثربخشی پردازش شناختی(CPT) و طرحواره درمانی(ST) بر خشم و خصومت جانبازان مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه مزمن.
تعیین تفاوت درمانگری اثربخشی پردازش شناختی(CPT) و طرحواره درمانی(ST) بر مقابله اجتنابی و رضایت زناشویی جانبازان مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه مزمن.
– سؤال­های پژوهش
آیا بین اثر درمانگری پردازش شناختی(CPT) و طرحواره درمانی(ST) بر زیست‌نشانگرهای قلبی عروقیِ فشارخون سیستولیک و دیاستولیک جانبازان مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه مزمن تفاوت وجود دارد؟
آیا بین اثر درمانگری پردازش شناختی(CPT) و طرحواره درمانی(ST) بر زیست‌نشانگرهای قلبی عروقیِ ضربان قلب و دمای بدن جانبازان مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه مزمن تفاوت وجود دارد؟
آیا بین اثر درمانگری پردازش شناختی(CPT) و طرحواره درمانی(ST) بر خشم و خصومت جانبازان مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه مزمن تفاوت وجود دارد؟
آیا بین اثر درمانگری پردازش شناختی(CPT) و طرحواره درمانی(ST) بر مقابله اجتنابی و رضایت زناشویی جانبازان مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه مزمن تفاوت وجود دارد؟
– فرضیات پژوهش
اثر درمانگری پردازش شناختی(CPT) و طرحواره درمانی(ST) بر زیست‌نشانگرهای قلبی عروقیِ فشارخون سیستولیک و دیاستولیک جانبازان مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه مزمن متفاوت است.
اثر درمانگری پردازش شناختی(CPT) و طرحواره درمانی(ST) بر زیست‌نشانگرهای قلبی عروقیِ ضربان قلب و دمای بدن جانبازان مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه مزمن متفاوت است.
اثر درمانگری پردازش شناختی(CPT) و طرحواره درمانی(ST) بر خشم و خصومت جانبازان مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه مزمن متفاوت است.
اثر درمانگری پردازش شناختی(CPT) و طرحواره درمانی(ST) بر مقابله اجتنابی و رضایت زناشویی جانبازان مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه مزمن متفاوت است.
۱-۷ – متغیرهای پژوهش
متغیرهای مستقل: رویکردهای درمانی شامل درمانگری پردازش شناختی(CPT) و طرحواره درمانی(ST).
متغیرهای وابسته: زیست‌نشانگرهای قلبی عروقی(فشارخون سیستولیک و دیاستولیک، ضربان قلب و دمای بدن) و متغیرهای روانشناختی(خشم و خصومت، راهبرد مقابله گری اجتناب، رضایت زناشویی).
متغیرهای کنترل: جنسیت(مرد)، وضعیت تأهل(متأهل)، فقدان اختلالات سایکوتیک و دوقطبی فعال، عدم وابستگی شدید به مواد مخدر و الکلی، کنترل رفتارهای آسیب‌رسان جدی مانند خودکشی و پرخاشگری شدید، و سطح آسیب.
۱-۸- تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها
اختلال استرس پس از سانحه: اختلال استرس پس از سانحه ازجمله اختلالات روانپزشکی وابسته به آسیب(تروما) و استرس است که به دنبال تجربه مستقیم، مشاهده، یا شنیدن یک واقعه استرس ­زا می ­تواند ایجاد شود و افراد باحالتی از استیصال یا وحشت[۲۱۱] به آن واکنش نشان می­ دهند. مبتلایان به این اختلال علائمی چون تجربه ذهنی مجدد از رویداد؛ کابوس­های در ارتباط با واقعه؛ اجتناب از یاد آورندهای رویداد؛ اضطراب، تحریک‌پذیری و گوش بزنگی و نقایصی در عملکردهای اجتماعی- شغلی[۲۱۲] را نشان می‌دهند(اَبی، تامپسون، هی کیش وهیثکُت[۲۱۳], ۲۰۱۴).
در بررسی حاضر مبنای تصمیم‌گیری در مورد اختلال استرس پس از سانحه، تشخیص کمیته پزشکی بنیاد شهید و امور ایثارگران کرمانشاه در پرونده جانبازان شرکت‌کننده در پژوهش و کسب نمره بالاتر از نقطه برش در چک‌لیست اختلال استرس پس از سانحه-نسخه نظامی[۲۱۴](PCL- M)، طراحی ‌شده توسط ودرز، لیتز، هرمن ، هوسکا [۲۱۵] و همکاران(۱۹۹۳) بوده است. این مقیاس در داخل توسط گودرزی(۱۳۸۲) هنجاریابی شده است.
درمانگری پردازش شناختی(CPT): رسیک و اشنایک در سال ۱۹۹۲ درمان پردازش شناختی(CPT) را که ترکیبی از مواجهه طولانی و بازسازی شناختی است، برای اولین بار در زنان مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه ناشی از تجاوز جنسی به‌طور موقعیت آمیزی به کاربردند.پس‌ازآن، این رویکرد بالینی مشتق از شناخت درمانی با یک الگوی درمانی ساختاریافته و مبتنی بر دستورالعمل و متشکل از ۱۲ جلسه مداخله و با توجه به جهت‌گیری روانی تربیتی آن، در گروه‌های مختلف مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه اثربخشی آن توسط بالینگران مختلف گزارش‌شده است. در مطالعه حاضر از درمانگری پردازش شناختی (CPT)ویرایش نظامی(رِسیک، مانسن و چارد ، ۲۰۰۹ و ۲۰۱۴) استفاده‌شده است.
طرحواره درمانی(ST): ازجمله رویکردهای امروزی معرفی‌شده توسط یانگ(۱۹۹۰) و یانگ، کلاسکو و ویشار(۲۰۰۳) که بر شناخت درمانی سنتی مبتنی است، طرحواره درمانی(ST) است. در این نوع از روان‌درمانی، اصول و مبانی مکاتب شناختی- رفتاری، گشتالتی ، دلبستگی، روابط شیئی، ساختارگرایی و روانکاوی، در قالب یک مدل درمانی و مفهومی ارزشمند تلفیق‌شده است. بااین‌وجود، اگرچه بسیاری از مفاهیم را از رویکردهای ذکرشده اقتباس نموده است ولی با آن­ها متفاوت است و نباید آن را رویکردی التقاطی در نظر گرفت(یوسفی، ۱۳۹۰). در این بررسی از بسته آموزشی طرحواره درمانی(ST) مستخرج از کتاب طرحواره درمانی(ST)، راهنمای کاربردی برای متخصصان بالینی[۲۱۶](یانگ، کلوسکو و ویشار، ۱۳۸۶) و از مجموعه فنون تجربی[۲۱۷]، شناختی و رفتاری اقتباس‌شده از کتاب طرحواره درمانی(ST) برای اختلالات شخصیت[۲۱۸] (آرنتز و ون جندِرِن[۲۱۹]، ۲۰۰۹) و همچنین منبع جامع طرحواره درمانی(ST) انفرادی و گروهی یعنی کتاب طرحواره درمانی(ST) راهنمای بالینگران[۲۲۰](فاررِل، ریس و شاو[۲۲۱]، ۲۰۱۴ ) استفاده‌شده است.
زیست‌نشانگرهای قلبی- عروقی: زیست‌نشانگرها به‌عنوان شاخص­ های عینی و کمیت‌پذیر به هر ماده، ساختار یا فرایند قابل‌اندازه‌گیری در بدن اطلاق می‌شود که بر اساس دیدگاه سازمان بهداشت جهانی[۲۲۲](WHO) منعکس‌کننده یک تعامل بین دستگاهی زیست‌شناختی و خطری بالقوه است که ممکن است، شیمیایی، فیزیکی و یا زیستی باشد. به همین دلیل استفاده از زیست‌نشانگرها در پژوهش­های بنیادی و بالینی و آموزش بالینی تا حدی معمول است که وجود آن­ها در آزمایش­های بالینی بدون هیچ‌گونه سؤالی تقریباٌ به‌عنوان مبنای تصمیم‌گیری‌های نهایی پذیرفته‌شده است( استریمبو و تاوال[۲۲۳]، ۲۰۱۰). در پژوهش حاضر، چهار زیست‌نشانگر فشارخون سیستولیک یا انقباضی که به مقدار فشار وارده بر دیواره رگ­ها هنگام انقباض بطن­ها و پمپاژ قلب اشاره دارد و مقدار طبیعی آن پایین‌تر از ۱۲۰ میلی‌لیتر جیوه است؛ فشارخون دیاستولیک یا انبساطی که به مقدار فشار وارده بر دیواره رگ­ها هنگام آرمیدگی بطن­ها و استراحت قلب اشاره دارد و مقدار طبیعی آن ۸۰ میلی‌لیتر جیوه است(آندرسون، لن و مورنیکا[۲۲۴]؛ ۲۰۰۷؛ نقل از ترخان، صفاری نیا و خوش‌سیما، ۱۳۹۱) ؛ دمای بدن به‌عنوان یکی از علائم حیاتی که توسط مرکز تنظیم دمای هیپوتالاموس قدامی[۲۲۵] کنترل می‌شود، مقدار طبیعی آن برای انسان­ها ۳۷ درجه سانتیگراد یا ۹۸٫۶ درجه فارنهایت است(کاشی موتو، یامانوچی، اندو، ساتو[۲۲۶] و همکاران، ۲۰۱۴)؛ و نهایتاٌ ضربان قلب یا تعداد تپش­های قلب بر واحد زمان و عموماٌ دقیقه، با بهره گرفتن از دستگاه­های رقمی( دیجیتال) ساخت شرکت بیورر[۲۲۷] آلمان اندازه‌گیری شدند. برای در نظر گرفتن احتمال خطا از فشارسنج عقربه‌ای در محاسبه فشارخون سیتسولیک و دیاستولیک به‌طور موازی( با اجرای یک همکار پرستار در مراحل پیش‌آزمون و پس‌آزمون و پیگیری) از صحت نتایج به‌دست‌آمده، اطمینان حاصل شد.
خشم: خشم درحالی‌که یک واژه روزمره است، توسط پژوهشگران مختلف به شیوه ­های متفاوتی توصیف‌شده است. عمدتاٌ تعاریف خشم بر پیامدهای منفی آن متمرکز است؛ بااین‌حال، برخی دیگر اظهار داشته اند که خشم واکنش هیجانی بهنجاری است که می­توان آن را به شکل مناسبی ابراز نمود(بومان، مِرگلر، فورلانگ و کالتابیانو[۲۲۸]، ۲۰۱۴). خشم را می‌توان به‌عنوان یک حالت تجربه‌شده ذهنی تعریف کرد که در آن فرد به دنبال حمله فیزیکی یا کلامی درصدد حذف منبع تهدید برمی‌آید(جیووانی، جیانلوکا، آنتونلا، سیمونا[۲۲۹] و همکاران ۲۰۱۴).
در این پژوهش نمره به‌دست‌آمده از خرده مقیاس خشم، اقتباس‌شده از پرسشنامه پرخاشگری[۲۳۰](AQ) باس و پری[۲۳۱] (۱۹۹۲، هنجاریابی شده توسط سامانی، ۱۳۸۶) مبنای قضاوت در مورد میزان خشم هر فرد است.
خصومت: خصومت عموماٌ به‌عنوان یک نگرش یا صفت شناختی منفی[۲۳۲] معطوف به دیگران تعریف می­ کنند(چیدا و استپتو[۲۳۳]، ۲۰۰۹) که با رنجش، سوءظن و بدبینی همراه است(دورفمن و زوباکین[۲۳۴]، ۲۰۱۴).
برای سنجش میزان خصومت شرکت‌کنندگان در پژوهش از خرده مقیاس خصومت، برگرفته از پرسشنامه پرخاشگری(AQ) باس و پری(۱۹۹۲، هنجاریابی شده توسط سامانی، ۱۳۸۶) استفاده‌شده است.
رضایت زناشویی: رضایت زناشویی را می‌توان به‌عنوان یک شاخص از چندین جنبه زندگی یک زن و شوهر مانند درک متقابل، میزان رضایت از زندگی جنسی خود، استحکام ارتباط در خانواده و دیگران مورد ملاحظه قرارداد(زولانیک[۲۳۵]، ۲۰۱۴). بورپی و لانگر[۲۳۶](۲۰۰۵) در مقاله خود اشاره می‌کنند که رضایت زناشویی درجه‌ای از ادراک همسر است که میزان برآورده شدن نیازها و آرزوهایش را توسط شریک زندگی مشخص می‌کند.
در مطالعه حاضر، رضایت زناشویی با توجه به نمره اکتساب شده هر فرد در پرسشنامه وضعیت زناشویی گلومبوک- راست[۲۳۷](۱۹۸۶؛ امین پور و زارع، ۱۳۹۲) تعیین‌شده است.
راهبرد مقابله گری گریز/ اجتناب: در روانشناسی مقابله گری به یک تلاش مستمر در حال تغییر شناختی و رفتاری جهت مدیریت مطالبات خاص درونی و بیرونی اشاره دارد(بدگوجر و گیر[۲۳۸]، ۲۰۱۴). راهبردهای مقابله گری می‌توانند سازگارانه یا ناسازگارانه باشند که یکی از انواع راهبردهای مقابله گری ناسازگارانه راهبرد گریز/ اجتناب است. این راهبرد مقابله گری شامل درگیر نشدن و یا فاصله گرفتن از شرایط استرس آفرین و پیامدهای شناختی، رفتاری و هیجانی آن است(ناتر[۲۳۹]، ۲۰۱۲).
در این پژوهش از خرده مقیاس گریز/ اجتناب فولکمن و لازاروس(۱۹۸۸، اقتباس‌شده از کتاب آزمون‌های روانشناختیِ ساعتچی، کامکاری و عسکریان، ۱۳۸۹) برای سنجش این راهبرد مقابله‌ای استفاده‌شده است.
فصل دوم: گستره نظری و عملی پژوهش

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...