در اصطلاح “محیط زیست[۳۶۳]” ، زیستن توسط محیط زیست احاطه شده و محیط در برگیرنده آن است. بوم­شناسی[۳۶۴] یا اکولوژی عمدتا به تحقیق درباره روابط بین موجودات زنده با یکدیگر و با محیط زندگی آنها می ­پردازد. هرموجود زنده پیوسته با موجودات زنده دیگر ونیز با موجودات غیر زنده اطراف خود ارتباط دارد و هرکدام یکدیگر را تحت تاثیر خود قرارمی­دهند. هرآنچه فرایند زیستن را احاطه کرده، آن را در خود فرو گرفته و با آن در کنش متقابل قرار دارد را می توان محیط زیست نامید (محمد نیا، ۱۳۹۱).
گوردون آلپورت[۳۶۵] (۱۹۳۵) نگرش[۳۶۶] را چنین تعریف کرده است: “نگرش یک حالت آمادگی ذهنی و عصبی است که از طریق تجربه سازمان می­­یابد و بر واکنش فرد نسبت به تمامی موضوع­ها و موقعیت­های وابسته به نگرش تأثیر مستقیم و پویا بر جای می­ گذارد”. اما تعریفی که اکثر روان‌شناسان اجتماعی از واژه نگرش دارند عبارت است از: نگرش، نظامی بادوام است که شامل یک عنصر شناختی، یک عنصر احساسی و تمایل به عمل است. عنصر شناختی، شامل اعتقادات و باورهای شخص درباره یک اندیشه یا شیء است. عنصر احساسی یا عاطفی، آن است که معمولا نوع احساس عاطفی با باورهای ما پیوند دارد و تمایل به عمل به جهت آمادگی برای پاسخگویی به شیوه‌ای خاص اطلاق می‌شود (کریمی،۱۳۷۳).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

شولتز[۳۶۷] و همکارن (۲۰۰۴) اصطلاح “نگرانی محیطی[۳۶۸]” را به عنوان عاطفه (نگرانی) همراه با باورهایی در مورد مشکلات زیست محیطی تعریف کردند. نگرش‌های زیست محیطی[۳۶۹] به عنوان مجموعه ­ای از باورها، عواطف، ونیت­های رفتاری فرد درمورد فعالیت­ها یا موضوعات زیست محیطی تعریف شده است. به نظر می رسد دامنه نگرانی­های زیست محیطی و نگرش‌های زیست محیطی از نگرش عمومی گسترده نسبت به محیط تا نگرش خاص نسبت به موضوعات واعمال مربوط به محیط زیست فرق داشته باشد (شولتز و همکاران، ۲۰۰۴).
با این وجود، به نظر می رسد که نگرش‌های زیست محیطی(EA) به عنوان یک اصطلاح در روانشناسی ترجیح داده می­ شود. به دلیل اینکه نگرانی محیط زیست در حال حاضر به عنوان یک نگرش کلی محسوب می شود(بامبرگ، ۲۰۰۳). اصطلاح نگرش‌های زیست محیطی به عنوان، شاخص روانشناختی[۳۷۰] مورد استفاده است (انجمن روانشناسی آمریکا، ۲۰۰۱).
شاید یکی از رویدادهای جدید در روانشناسی هزاره سوم، حوزه مطالعات مربوط به حفاظت از محیط زیست باشد. این حوزه از روانشناسی در سال ۲۰۰۰ آغاز به کار کرد و بخشی از محور روانشناسی محیط[۳۷۱] (شاخه۳۴) انجمن روانشناسی آمریکا را به خود اختصاص داد. رسالت این دانش جدید این است که انسانها را به حفاظت از محیط زیست خود ترغیب نماید و به آنها انگیزه لازم جهت انجام این کار را بدهد این دانش بین انسان و محیط زیست طبیعی او ارتباط هماهنگ ایجاد می­ کند (صفاری نیا و همکاران،۱۳۹۰). روانشناسی محیط به مثابه شاخه­ای از روانشناسی اجتماعی با برنامه کار مشخص، رشد وتوسعه یافته است. در این حوزه ابتدا پژوهشگران به مسائلی نظیر محیط فیزیکی، آلودگی هوا وغیره بر سلامت انسان می­پرداختند. اما امروزه با افزایش مسائل زیست محیطی مانند بحران انرژی، اتلاف و تخریب منابع طبیعی و افزایش مواد زاید ناشی از توسعه شهر نشینی و صنعتی اثر انسان بر محیط نیز مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است، زیرا آنها بسیاری از این معضلات را ناشی از پیامدهای مستقیم وغیر مستقیم رفتارهای انسان می دانند (ویلیامز[۳۷۲]، ۲۰۰۲).
۲-۱۹- تاریخچه نگرش‌های زیست محیطی
چالش­های پیش روی روان­شناسی حفاظت از محیط زیست قابل توجه هستند. یکی از کمک­های اساسی روانشناسی به نگهداری[۳۷۳] از محیط زیست را می­توان کمک به تأکید بر قابلیت ­های انسان و به کارگیری آن دانست. ما به لحاظ روان­شناختی از طرق بسیاری با دنیای زندۀ بزرگتر پیوند داریم. شاید این به شیوه­ هایی که حتی ما از آن آگاه نیستیم (از قبیل مزایای مرتبط با بهداشت روان که از صرف وقت در طبیعت حاصل می­ شود یا یک حس غیرقابل نام­گذاری اما نیرومند نسبت به یک مکان)، یا به طرقی که ما کاملاً از آن آگاهیم (مانند زمانی که از یک نوع هویت محیطی[۳۷۴] برخورداریم که برای تعاملات اجتماعی ما از اهمیت قابل توجه برخوردار است) اتفاق بیافتد (کلایتون به نقل از؛ صفاری نیا و همکاران، ۱۳۹۰).
بررسی نگرش‌ و رفتارهای زیست ‌محیطی از این رو اهمیت دارد که با انجام آن می‌توان به این پرسش پاسخ داد که تا چه میزان باورهای زیست‌ محیطی موجب بروز رفتارهای متناسب با آن می‌شود. محیط زیست را نمی‌توان از سایر علوم و حوزه‌های علمی جدا دانست. مسائل محیطی بیش‌تر پیامد کنش یا رفتار اجتماعی انسان هستند. تعاملات اجتماعی در محیطی اتفاق می‌افتد که بخشی از آن طبیعی و بخشی مصنوعی و ساخته دست بشر است، مثل پارک‌ها، جنگل‌ها، زمین چمن، اداره‌ها،خانه‌ها و… . وجود مسائلی مانند ازدحام جمعیت[۳۷۵]، بروز جنایت در اجتماع، رفتار‌های فجیع ناشی از فقر، آلودگی هوا[۳۷۶]، کمبود انرژی و … مسائلی است که بر رفتار اجتماعی انسان تاثیر می‌گذارد. مسائل محیط زیستی، چندان تفاوتی با دیگرمسائل اجتماعی مانند: بز‌هکاری، بی‌خانمانی، جرایم جوانان و یا ایدز ندارد. آنچه مهّم است چگونگی پیدایش مسائل بر اثر کنش و واکنش عاملان اجتماعی و روابط قدرتی میان عاملان است (بری، ۱۳۸۰).
در کشور­های در حال رشد و به عبارت دیگر جهان سوم بیشتر معضلات زیست محیطی ناشی از محیط اجتماعی است، در ارزیابی کلی از وضعیت زیست محیطی این بخش از جهان، تاثیر پذیری محیط زیست (در مفهوم عام) از محیط اجتماعی به مراتب بیشتر از تاثیر گذاری عوامل فنی – مهندسی بر محیط زیست است، زیرا بیشتر مسایل فنی مانند آلودگی آب و هوا، فرسایش خاک[۳۷۷]، تخریب پوشش گیاهی ناشی از پاره ای از ناهنجاری های اجتماعی است (وهاب زاده، ۱۳۸۸).
جنبه­ های روانشناختی حفاظت از محیط زیست در مقاله گرت هاردین[۳۷۸] (۱۹۶۸) با عنوان ” ترادژی مشترک” و مقاله لین وایت[۳۷۹] (۱۹۶۷) تحت عنوان “ریشه ­های تاریخی بحران بوم­شناختی ما” مطرح شد و از اثرگذارترین مقالات مطالعات محیطی محسوب می­شوند. این دو مقاله برانگیزاننده نه تنها به پیامدهای غیر منتظره پیشرفت­های تکنولوژیکی توجه می کنند بلکه به شیوه­ هایی می­پردازند که از طریق آنها افراد درباره محیط زیست می­اندیشند. تقریبا در همان زمان انجام پژوهش­های جدی درباره رابطه انسان ومحیط زیست منجر به گسترش ” روانشناسی محیط ” به عنوان زیر شاخه علم روانشناسی شد. (کلایتون به نقل از؛ صفاری نیا و همکاران، ۱۳۹۰).
۲-۲۰- محیط گرایی: انواع ودیدگاهها
۲-۲۰-۱- دیدگاه آرن نیس
آرن نیس[۳۸۰] (۱۹۷۳) نخستین کسی بود که بین بوم­شناسی “ژرفانگر[۳۸۱]” و”سطحی[۳۸۲]” تمایز قائل شد. بوم­شناسی ژرفانگر دیدگاه دوگانه بودن انسان وطبیعت را به عنوان دو پدیده کاملا جدا از هم رد می­ کند. این دیدگاه براین عقیده است که انسانها از محیط طبیعی جدا نشدنی­اند و هماهنگ با طبعیعت­اند. اما در بوم­شناسی سطحی عقیده براین است که انسان از طبیعت جداست وانسان­ها می توانند برجهان اطراف خود برتری یابند. بوم­شناسان ژرفانگر تلاش می­ کنند تا با طبیعت همسو وهمگام شوند نه اینکه برخلاف آن زندگی نمایند. این اندیشمندان مخالف اندیشه “انسان محوری[۳۸۳]” هستند. این عقیده در وهله اول به معنی تلقی ارزشهای انسانی به عنوان منبع کلیه ارزشها و در وهله دوم به معنی تمایل به تغییر و تخریب طبیعت و بهره برداری از آن به منظور برآوردن نیازهای مادی انسان تعریف می­ شود. بوم­شناسان ژرفانگر بر تغییر سطح آگاهی­ های افراد تا جایی که به جامعه مربوط می­ شود، تمرکز می­نمایند. برخلاف بوم­شناسی سطحی که فقط برای انسان ارزش قائل است. بوم­شناسی ژرفانگر براین عقیده است که بقیه طبیعت نیز دارای ارزش ذاتی است لیکن انسان از ارزش بیشتری برخوردار است ( خورشید دوست، ۱۳۸۲).
۲-۲۰-۲ -دیدگاه اریردن : محیط محوری و فن محوری
اُریردن[۳۸۴] (۱۹۸۸) چند گرایش دیگر در محیط­گرایی و تعاریفی دقیق تر را ارائه کرد. وجه تمایز اصلی ارائه شده توسط این پژوهشگر عبارت اند از: «محیط محوری[۳۸۵]» و «فن محوری[۳۸۶]». دیدگاه «محیط محوری» انسان را بخشی از بوم سازگان جهانی می­داند که مقید به قوانین بوم­شناختی است. این قانون­ها و تقاضا برای اخلاق مبتنی بر بوم­شناسی فعالیت­های انسانی را محدود می­نمایند، به ویژه اینکه از طریق رشد جمعیت توسعه اقتصادی را محدود می­ کنند. محیط محوری هم به خودی خود، هم به دلایل عملگرایانه شامل احترامی عمیق نسبت به طبیعت است. موضع محیط محوری در قبال فناوری موضعی پیچیده است. این دیدگاه مطمئناً به فناوری مدرن و بزرگ اعتقادی ندارد. در عوض محیط محوری از فناوری دیگری دفاع می کند که عبارت اند از: فناوری­های «ملایم»، «متوسط» و «متناسب»؛ این فناوری­ها برای محیط زیست مفیدند و در ضمن دموکراتیک هم هستند. به عبارت دیگر، برخلاف فناوری سنگین، این فناوری­ها را می توان تحت مالکیت درآورد، درک نمود، مراقبت کرد و با توان اقتصادی و سیاسی اندک مورد استفاده افراد یا گروه­ ها قرار داد (خورشید دوست، ۱۳۸۲).
فن محوری مسائل ومشکلات زیست محیطی راقبول دارد اما یا به صراحت بر این باور است که شکل کنونی جامعه همواره براین مشکلات غلبه خواهد کرد ورشد نامحدودی را در پی خواهد داشت. هر دو رویکرد بر کارآیی دانش کلاسیک، فناوری و استدلال اقتصادی مرسوم مثلاً تحلیل هزینه- منفعت تاکید می­نمایند (همان).
۲-۲۰-۳- دیدگاه مرچنت: خود محوری ومحیط محوری
طبقه ­بندی پیچیده­تری نیز توسط مرچنت[۳۸۷] (۱۹۹۲) ارائه شده است. این پژوهشگر دیدگاه «خود محوری[۳۸۸]» را که مانند دیدگاه وفور نعمت در فن محوری، نظری بسیار ماشینی نسبت به طبیعت دارد، با «محیط محوری» مورد مقایسه قرار می­دهد که شامل بوم­شناسی ژرفانگر و معنوی است و طبیعت را نه یک ماشین بلکه یک واحد زنده می­داند. مرچنت برخلاف اُریردن به معرفی طبقه­ای بینابین دیدگاه­ های بوم­شناسی ژرفانگر و سطحی می ­پردازد. او دیدگاه «انسان محوری» را که مشتمل بر هر دو نظرگاه ماشینی- فنی و واحد زنده است، مابین دیدگاه خود محوری و محیط محوری قرار می دهد. در انسان محوری ارزشها و خواسته­ های انسان در اولویت قرار می­گیرد، اما این انسان محوری به بی اهمیت شمردن طبیعت و تخریب آن منتهی نمی­ شود و به فردگرایی رقابتی و تهاجمی خود محوری ربطی ندارد. انسانی محوری، شامل بوم­شناسی اجتماعی، محیط جامعه گرایی و اکثر جنبش­های حامی حقوق حیوانات می شود و طبیعت را در جهت به حداکثر رساندن خوشحالی و رفاه انسان سوق می­دهد.
۲-۲۰-۴ – دیدگاه ترنر
ترنر[۳۸۹] (۱۹۸۸) «فن محوری» و «محیط محوری» را به چهار جهان بینی در محیط­گرایی طبقه ­بندی می­ کند. طبقه ­بندی وی ماهیت وجه تمایز ارائه شده توسط اُریردن را بخوبی نشان می­دهد. چهار جهان بینی مورد نظر ترنر عبارت اند از:
فن محوری با دیدگاه وفور نعمت: موضعی است سودجویانه، حامی رشد اخلاقیات بر حسب تعاریف مادی (نظیر تولید ناخالص ملی). نظرگاه فوق بدیهی می­داند که مکانیسم بازار به همراه نوآوری­های فناورانه امکانات بی­شمار جانشینی را فراهم می­ کند که کمیابی درازمدت و واقعی منابع را کاهش می­دهد.
فن محوری با دیدگاه سازگاری با محیط: موضعی است محافظه ­کارانه که اصل جانشین­های بی شمار را رد می­ کند و از خط مشی «رشد پایدار»، از طریق استفاده از قوانین مدیریت منابع، حمایت می­ کند.
محیط محوری اشتراکی: موضعی است حفاظت­گرا که بر نیاز به ایجاد محدودیت­های کلان زیست محیطی پیش از برنامه­ ریزی برای توسعه اقتصادی تاکید می­نماید و از یک نظام اقتصادی -اجتماعی غیرمتمرکز حمایت می­ کند (خورشید دوست،۱۳۸۲).
۲-۲۰-۵- دیدگاه تامپسون وبرتون
تامپسون وبرتون[۳۹۰] (۱۹۹۴) دو نگرش انسان­مدارانه[۳۹۱] و محیط­مدارانه[۳۹۲] را که هردو بیانگر نگرش مثبت به محیط هستند را مطرح می­ کنند. تفاوت این دو نگرش در استدلال­های است که برای حفظ محیط ذکر می شود. این تمایز به درک نیرومندی تعهد به موضوعات محیطی و پیش بینی رفتارهای محیطی کمک میکند، زیرا در نگرش انسان مدارانه ارزش­هایی که حمایت انسان از محیط را تحت پوشش قرار می­ دهند، انسان محور هستند و احتمال کمتری برای حفظ محیط وجود دارد. ولی افرادی که دارای نگرش محیط مدارانه هستند حتی در صورت لزوم پرداخت هزینه برای حفظ محیط، از آن محافظت می­ کنند. نتایج مطالعات تامپسون وبرتون (۱۹۹۴) در این زمینه نشان داد افرادی که نمره بیشتری در مقیاس محیط­مدارانه بدست می­آورند، بی­اعتنایی کمتری نسبت به موضوعات محیطی نشان می­ دهند و احتمال بیشتری برای رفتارهای محافظت از محیط دراین افراد مشاهده می­ شود. وتعداد بیشتری از این افراد عضو سازمان­های محیطی می­شوند و دلایلی که این افراد برای حفظ محیط اظهار می­ کنند، دلایل محیط مدارانه است. اما افراد با نگرش انسان­مدارانه بی­اعتنایی بیشتر نسبت به موضوعات محیطی دارند و احتمال کمتری برای رفتارهای محافظت از محیط در آنها مشاهده می­ شود و دلایل این افراد برای حفظ محیط، انسان­مدارانه است.
۲-۲۱- توسعه پایدارونگرش‌های زیست محیطی
اصطلاح توسعه پایدار[۳۹۳] یا پایا در اوایل سال­های دهه ۱۹۷۰ درباره محیط و توسعه بکار رفت. بکار بردن واژه توسعه پایدار بعد از کنفرانس ریودوژانیرو[۳۹۴] در سال ۱۹۹۲ در محافل علمی فراگیر شد (ضرابی و اذانی، ۱۳۸۰).
در سال ۱۹۹۲ در «کنفرانس زمین» توسعه پایدار چنین تعریف شد: رفع نیازهای نسل حاضر بدون مصالحه با نسل‌های آینده در باره نیازهای آنها. کمیسیون جهانی محیط زیست، توسعه پایدار را این گونه تعریف کرد: «توسعه پایدار فرایند تغییری است در استفاده از منابع، هدایت سرمایه‌گذاری‌ها، سمت گیری توسعه تکنولوژی و تغییری نهادی است که با نیازهای حال و آینده سازگار باشد.» کمیسیون «برانت لند» درباره توسعه پایدار می‌گوید: «توسعه پایدار به عنوان یک فرایند که لازمه بهبود و پیشرفت است. فرایندی که اساس بهبود وضعیت و از میان برنده کاستی‌های اجتماعی، فرهنگی جوامع پیشرفته‌است و باید موتور محرکه پیشرفت متعادل، متناسب و هماهنگ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تمامی جوامع و به ویژه کشورهای در حال توسعه باشد» (عباسپور، ۱۳۸۶).
ارائه راه حل­هایی در مقابل الگوهای فانی کالبدی، اجتماعی و اقتصادی توسعه می­باشد که بتواند از بروزمسایلی همچون نابودی منابع طبیعی، تخریب سامانه­های زیستی، آلودگی جهانی تغییر اقلیم، افزایش بی رویه جمعیت، بی عدالتی و پایین آمدن کیفیت زندگی انسان­ها حال و آینده جلوگیری کند. توسعه پایدار فرایند تغییری است در استفاده از منابع، هدایت سرمایه‌گذاری‌ها، سمت­گیری توسعه فناوری و تغییری نهادی است که با نیازهای حال و آینده سازگار باشد. توسعه پایدار که از دهه۱۹۹۰بر آن تاکید شد جنبه‌ای از توسعه انسانی و در ارتباط با محیط زیست و نسل‌های آینده است. توسعه پایدار سعی دارد به پنج نیاز اساسی زیر پاسخ گوید: تلفیق حفاظت و توسعه، تامین نیازهای اولیه زیستی انسان، دست‌یابی به عدالت اجتماعی[۳۹۵]، خودمختاری و تنوع فرهنگی[۳۹۶]و حفظ یگانگی سیستم­های بوم­شناختی[۳۹۷]. پایداری وضعیتی است که در آن مطلوبیت و امکانات موجود در طول زمان کاهش نمی‌یابد و به توانائی اکوسیستم‌ها برای تداوم کارکرد در آینده نامحدود مربوط می‌شود بدون آنکه به تحلیل منابع و یا بار بیش از حد منابع منجر شود. پایداری، شرایطی است که در آن سیستم‌های اجتماعی و طبیعی با هم و به شکل نامحسوس کار می‌کنند (رائو[۳۹۸]، ۲۰۰۰).
۲-۲۲- آموزش وسواد زیست محیطی
از همان زمان که توسعه پایدار برای نخستین بار در مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۱۹۸۷ به تصویب رسید، مفهوم موازی آموزش حمایت از توسعه پایدار نیز مطرح شد. هنگامی که مفهوم توسعه پایدار مورد بحث قرار گرفت وارائه شد، آشکار گردید که آموزش، کلید پایداری است.
آموزش توسعه پایدار[۳۹۹] (ESD) رابطه انسانها را در سه حوزه محیط زیست، اقتصاد وجامعه هماهنگ ویکپارچه می سازد هرقدمی در جهت توسعه آگاهی در زمینه محیط زیست حرکتی در جهت توسعه پایدار قلمداد می شود. تامل در مفهوم توسعه پایدار، برآورده ساختن نیازهای نسل حاضر بدون آسیب رساندن به توانایی های نسل آینده در برآوردن نیازهای خود می­باشد. می­توان آموزش محیط زیست را همان آموزش توسعه پایدار نامید. بر طبق تعریف یونسکو[۴۰۰](۲۰۰۵) آموزش محیط زیست فرایند شناخت ارزشها و روشن ساختن مفاهیم است برای اینکه مهارت ­ها ونگرش‌های لازم برای درک وقدر دانی از روابط درونی بشر، فرهنگ و بیوفیزیک اطراف حاصل شود (بابازاده، ۱۳۹۱).
محیط زیست مقوله­ای است که دارای جوانب و موضوعات متعددی است در نتیجه نیازاست که اقشار مختلف جامعه در مورد موضوعات کلیدی آن به خصوص موضوعات مربوط به خودشان اطلاعات و آگاهی کافی داشته باشند. نتایج تحقیقات کشورهای پیشرفته در مورد اخلاق زیست محیطی حاکی از آن است که گر چه قسمت عمده جامعه از حفاظت محیط زیست پشتیبانی می­ کنند. ولی در حقیقت از نظر زیست محیطی با سواد نیستند (شبیری، ۲۰۰۹). این خلا و نیاز اساسی منجر به ظهور یکی از انواع سواد یعنی سواد زیست محیطی[۴۰۱] شد.
روث[۴۰۲] سواد زیست محیطی را به این صورت تعریف میکند : ” سواد زیست محیطی عبارتند از دانش فرد در مورد محیط زیست و نگرش‌هایی به طرف محیط زیست و جنبه محیط زیستی،مهارت ­ها وانگیزه­هایی که با یکدیگر برای حل مسائل زیست محیطی به کار می­روند.” فرد باید درگیری فعال در کار کردن به منظور نگهداری تعادل دینامیک و پویایی ما بین کیفیت زندگی و کیفیت محیط زیست داشته باشد و درک نماید که انسان در حقیقت قسمتی از طبیعت است. بنابراین به طور خلاصه سواد زیست محیطی از چندین جز تشکیل یافته است: “دانش، نگرش­ها و رفتار”. آموزش محیط زیست روشی است که می ­تواند سواد زیست محیطی را در اقشار مختلف جامعه ایجاد کند اهمیت سواد زیست محیطی وضرورت آن انکار ناپذیر است در نتیجه نیاز است که در همه جوامع در ایجاد و توسعه سواد زیست محیطی حرکت کرد (مکون، ۲۰۰۴).
۲-۲۳- هویت محیطی
پیوند شخصی با محیط را می­توان به طور دقیق در میان بزرگسالان مورد ارزیابی قرار داد، زیرا بزرگسالان با احتمال بیشتری در مورد نحوۀ تأثیرگذاری طبیعت بر حس خود آنان تأمل کرده و آن را برزبان می­آورند.
فیلسوفی به نام نیس[۴۰۳] (۱۹۸۹) بر «همانندسازی» نه به معنای احساس تمایزناپذیری از فرایندهای زندگی، بلکه در قالب ظرفیت ما برای دیدن چیزی از دیگری در خودمان و تجربۀ حس شباهت یا یک اجتماع مشترک[۴۰۴] تأکید کرد. سایر مؤلفان از اصطلاحاتی مانند «هویت بوم­شناختی» (توماشاو[۴۰۵]، ۱۹۹۵)، «هویت محیطی» (ویگرت[۴۰۶]، ۱۹۹۷؛ کلایتون و اُپتو[۴۰۷]، ۲۰۰۳) و «خود محیطی» یا «حس خوددرمکان[۴۰۸]» (کانتریل[۴۰۹]، ۱۹۹۸؛ کانتریل و سنکاه، ۲۰۰۱) استفاده کرده ­اند. هر چند این اصطلاحات تلویحات نبستاً متفاوتی دارند، تمام آنها از این ایده نشأت می­گیرند که محیط طبیعی و رابطۀ ما با آن می ­تواند بخش مهمی از خودپندارۀ ما باشد. تجارب مرتبط با طبیعت صرفاً لذت ­بخش نیستند. بلکه آنها مرتبط با «خود» و بالقوه دگرگون­کننده هستند و بر چگونگی تعریف ما از خود برای خودمان و همچنین برای دیگران تأثیر می­گذارند (کلایتون به نقل از؛ صفاری نیا و همکاران، ۱۳۹۰).
همانطور که تجارب مرتبط با محیط­های طبیعی و مشکلات محیطی هویت را دگرگون می­ کنند، یک هویت محیطی نیرومند باید بر نحوۀ پاسخدهی افراد به اطلاعات و مشکلات محیطی تأثیر بگذارد. براگ[۴۱۰] (۱۹۹۶) پیامدهای احتمالی یک خود بوم­شناختی را نشان می­دهد: حساسیت بیشتر نسبت به اطلاعات مربوط به محیط، احساس پیوند یا همدلی با ماهیت­های محیطی، و فعالیت­هایی که چنین پیوندهایی را افزایش می­ دهند. تجربۀ یک خود بوم­شناختی به معنای ادراک شباهت، مرتبط بودن یا قیاس میان خود و سایر عناصر اکوسیستم است تا جایی که ممکن است افراد نسبت به تهدیدات معطوف به طبیعت به گونه ­ای که انگار معطوف به خود آنان است، واکنش نشان دهند (همان).
سازۀ هویت محیطی به اهمیت شخصی محیط­های طبیعی به طور کلی دلالت دارد. یک شیوۀ خاص­تر برای تأثیرگذاری محیط بر هویت در قالب مفهوم هویت مکانی[۴۱۱] درک می­ شود. این اصطلاح نخستین بار توسط پروشانسکی[۴۱۲] در سال ۱۹۷۸ مورد استفاده قرار گرفت که به «ابعادی از خود اشاره دارد که هویت شخصی فرد را در رابطه با محیط فیزیکی به واسطۀ الگوی پیچیدۀ ایده­های خود آگاه و ناخودآگاه، باورها، ترجیحات، ارزش­ها، اهداف و گرایشات رفتاری و مهارت­ های مرتبط با این محیط، تعریف می­ کند». هویت مکانی به عنوان ادراک فرد از خود به عنوان یک عضو از یک محیط خاص تعریف شده است (اسمالدن[۴۱۳]،۲۰۰۶).
یکی از حمایت شده­ترین نظریه ­ها در تبیین رابطه بین نگرش­ها و رفتار نظریۀ رفتار برنامه­ ریزی شده[۴۱۴] (TPB) است (آجزان[۴۱۵]، ۱۹۹۱). براساس این نظریۀ رفتار کمابیش از قصد رفتاری ناشی می­ شود که آن هم به نوبه خود تابعی از نگرش­ها، هنجار­های ذهنی و کنترل ادراک شده بر روی رفتار است. پژوهش­های اخیر به این نتیجه رسیده ­اند که اضافه کردن هویت به این مدل، توانایی آن را برای تبیین رفتار افزایش می­دهد (همان).
مردم دلبستگی نیرومندی را نسبت به محیط طبیعی احساس می­ کنند که شواهدی از آن را می­توان در پیوندهای افراد با مکان­ها و حیوانات خاص یا طبیعت کلی مشاهده کرد که علت آن هم تا حدودی به این باز می­گردد که داشتن تجربه در محیط طبیعی و با حیوانات به درک خویشتن و خودتنظیمی کمک می­ کند. تجارب دوره کودکی در طبیعت به ویژه به همراه اعضای خانواده یا سایر بزرگسالان مهم می ­تواند ارزش­گذاری به محیط طبیعی و تعهد به ارتقای آن را که به بخش تعیین کننده ­ای از هویت بزرگسالی تبدیل می­ شود، افزایش می­دهد. با وجود این، تجارب بزرگسالی هم در تقویت، تمرکز و حمایت از هویت محیطی مهم می­باشد. نشان داده شده است یک حس پیوند نیرومند با محیط، رفتار متناسب با آن را هم در رابطه با یک مکان خاص و هم به طور کلی پیش ­بینی می­ کند (همان).
لازمه تغییر در رفتار زیست محیطی، تغییر نگرش زیست محیطی می­باشد. بسیاری از افراد چون تاثیرات سوء اختلالات محیط زیست را بر سلامت خود حس نمی­کنند، و اثرات این عوامل تخریبی زیست محیطی نیز در مدت طولانی ظاهر می شود، لذا آمادگی لازم برای تغییر در عملکرد خود نسبت به محیط زیست به دست نمی آورند. واز بعد دیگر چون ارزشهای حاکم بر تفکرات واعمال این افراد نسبت به محیط زیست با ارزشهای متخصصان وحافظان محیط زیست بسیار متفاوت می باشد، ارائه آموزشهای لازم جهت تغییر رفتار و ایجاد فرهنگ محیط زیست ضرورت می­یابد. هر عاملی که باعث شود در یک شهروند درک اهمیت تغییر رفتار بوجود آید ویا اعتماد به نفس خود را در این رابطه تغییر دهد، انگیزه وی را برای ایجاد تغییر رفتار بالا می برد (فراهانی فرد، ۱۳۸۵).
با‌ توجه به اهمیت موضوع محیط زیست و آموزش پایه‌ای و همگانی حفاظت از محیط زیست برای حفظ منابع محدود، مهم و تجدید ناپذیر و برای جلوگیری از هدر رفتن و آلودگی آنها، یکی از روش‌های اصولی، آموزش و بالا بردن آگاهی زیست محیطی است. که نباید از نقش آگاهی مدیران سازمان های آموزشی به خصوص مدارس متوسطه غافل شد. هدف آموزش محیط زیست این است که در هر فرد حساسیتی نسبت به حوادث و تغییرات فیزیکی، زیستی، اجتماعی و سیاسی نسبت به محیط زیست به وجود آورد به گونه ای که ضمن قدرت تشخیص و مسائل زیست محیطی، بتواند به ابداع روش‌ها و حل مسائل زیست محیطی بپردازد (برومند،۱۳۷۰).
در کشور ما که نسل جوان درصد بالایی از جمعیت را تشکیل می‌دهد آموزش محیط زیست می‌تواند تأثیر قابل توجهی در تقویت فرهنگ زیست محیطی و رسیدن به اهداف توسعه پایدار داشته باشد و آگاهی و آشنایی جوانان با ضوابط و استانداردهای علوم پایه زیست محیطی در مقاطع مختلف تحصیلی می‌تواند حس مسئولیت پذیری را به صورت منطقی در آنان افزایش دهد (زرندیان و همکاران، ۱۳۸۵).
شاید ارزان ترین و بهترین راه افزایش آگاهی، آموزش، تغییر بینش و نگرش (نظریه گشتالتی ها)، به خصوص در سطوح بالای مدیریتی مدارس یعنی مدیران ـ معلمان باشد تا بتوانند طی فرایند انتقال دانش، آن را به دانش‌آموزان و از آنجا به خانواده‌ها منتقل کنند. و چون میراثی، یا بهتر بگوییم فرهنگی برای نسل بعد باقی بماند.
۲-۲۴- مروری بر تحقیقات انجام شده:
الف: تحقیقات خارجی
تیزدل و همکاران، (۲۰۰۰ ) در پژوهش خود متوجه شدند که افکار و احساسات می­توانند با هم­دیگر در یک چرخه معیوب و آسیب زا تعامل نمایند. به واسطه راهکار درمانی ذهن آگاهی، بیمار تشخیص می­دهد که نگهداری چنین احساساتی ناکارآمدند و از لحاظ روانی تخریب کننده هستند. مشاهده کردن موقعیتها و شرایط با حالت ذهن آگاهی منجر به تکذیب و انکار افکار و احساسات نمی گردد بلکه در عوض فرد سعی می کند درگیر مکانیسم­های دفاعی نشود و نسبت به تجارب پذیرا باشد. از توانایی مشاهده هیجانها و افکار به طور مکرر در ادبیات ذهن آگاهی به عنوان «آگاهی فراشناختی» یاد شده است ( شاپیرو، کارلسون، آستین و فریدمن[۴۱۶]، ۲۰۰۶). از طریق این آگاهی، افکار و رفتارهایی که قبلا ناهشیار یا اتوماتیک بودند، تبدیل به پدیده­هایی قابل مشاهده می شوند که در بدن یا ذهن خود فرد در حال وقوع هستند (شاپیرو و همکاران، ۲۰۰۶).
ایساکویتز[۴۱۷]، (۲۰۰۵) معتقد است که احتمالاً تمرین­های ذهن آگاهی منجر به سوگیری مثبت می­شوند. سوگیری مثبت یک فرایند ارزیابی شناختی است که با بهره گرفتن از آن، افراد هم به محرک­های مثبت تر توجه می­ کنند و هم محرک­های خنثی را بیشتر با واژه­ های هیجانی مثبت ارزیابی می­ کنند. چندین تئوری شرایطی را توصیف کرده اند که در آن افراد ممکن است سوگیری مثبت را تجربه کنند.
تمرینات ذهن آگاهی خودمدیریتی و مهارت­ های مقابله­ای را ارتقا می دهند (بائر، ۲۰۰۳). از جمله پژوهش­های موجود در زمینه مهارت­ های مقابله­ای، پژوهش مارلات[۴۱۸] (۱۹۹۴) بود که مطرح کرد تمرین کنندگان ذهن آگاهی یاد می­گیرند که ماهیت زودگذر انگیزه­ های اعتیاد[۴۱۹] را مشاهده کنند و توانایی تماشای انگیزه­هایی که می­آیند و می­گذرند را بدون اینکه بخواهند فوراً آنها را برآورده کنند، در خود ایجاد کنند. ذهن آگاهی همچنین ممکن است از طریق تقویت توانایی فرد برای تمرکز دوباره پس از منحرف شدن ذهن، سبب تقویت مؤلفه کلیدی خودمدیریتی یعنی حفظ توجه شود ( والنتین و سویت، ۱۹۹۵). هارتون، داتسچ وهارتون[۴۲۰](۲۰۰۳) نشان دادند که با افزایش ذهن آگاهی در پردازش اجتماعی از جنبه های گوناگون تعارضات متقابل درون فردی، تغییراتی حاصل می­ شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...