نتایج جدول ۲-۴ نشان داد که بین باورهای هوشی، انگیزه پیشرفت و عزت نفس با کارآفرینی رابطه مستقیم و معنادار وجود دارد.
در این بخش پژوهش همسویی که تمامی متغیرها را به طور همزمان و با هم مورد سنجش قرار داده باشد یافت نشد. ولی نتایج در بخش رابطه باورهای هوشی و کارآفرینی با یافته های سرمدی و همکاران (۱۳۸۸)، در بخش رابطه عزت نفس و کارآفرینی با یافته های شکرکن و همکاران(۱۳۸۸)، محبوبی و همکاران(۱۳۹۱)، فینکلمن (۲۰۰۰)و در بخش رابطه انگیزه پیشرفت و کارآفرینی با یافته های قلی پور و همکاران(۱۳۸۸) ، شکرکن و همکاران(۱۳۸۸)، سرمدی و همکاران (۱۳۸۸)، زارع احتشامی و کدخدایی(۱۳۸۹)، قاسمی افشار(۱۳۹۱)، جنینگز (۲۰۰۷)، همسو بود.
در تبیین نتایج این فرضیه این گونه می توان استنباط کرد که باورهای هوشی به عنوان مقولهی مهم انگیزشی دارای اهمیت اساسی هستند. (دای، و همکاران،۱۹۹۸)باورهای هوشی افراد را به عنوان سبک های عالی آنان در نظر گرفتنداند. از نظر آنها باورهای هوشی به عنوان واسطهای درونی است که ساختار های برجسته ذهنی را برای شناخت، عاطفه و رفتار فراهم می آورد. از این رو می توان باورهای هوشی را در درون بعد اسناد قرار داد زیرا آنها عمدتاً به تغییر پذیری توانایی هوشی و نیز مؤثر بودن یا نبودن تلاش برای توانایی هوشی اشاره دارند، از این رو وجود باورهای هوشی مکفی در بین افراد آنها را به سمت و سوی تغییر پذیری سوق می دهد و در راستای رسیدن به این تغییرات افراد دست به کارهایی می زنند که علاوه بر خودشان دیگران نیز از آن سود می برند و این روند می تواند در فرایند کارآفرینی نمود پیدا کند، از این رو رابطه باورهای هوشی و کارآفرینی معقول می نماید.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

با توجه به رابطه معنادار بدست آمده بین عزت نفس و کارآفرینی دانشجویان می توان گفت که در روابط اجتماعی امروز افراد دارای عزت نفس بالا غالباً دارای مهارت های بالایی هستند (روزنبرگ،۱۹۹۰، به نقل از قاسمی زاد و همکاران،۱۳۸۹). بالتبع این مهارت ها در کنارِ داشتن تحصیلات دانشگاهی بیشتر متبلور شده و فرد شرایط را به گونه ای برای خود رقم می زند که هر آنچه را به عنوان یک تحصیل کرده از وی انتظار می رود را به عمل تبدیل می کند و یک شرایط مناسب کاری را بر اساس تخصص و مهارت هایی که دارد برای خود فراهم می آورد و با توجه به اینکه افراد دارای عزت نفس معمولا، اعتماد به نفس بالایی نیز دارند، دست به فعالیت هایی بزرگی می زنند که هر چند ممکن است در ابتدا مضحک و زیان آور به نظر رسد ولی در بلند مدت ثمره تلاش های آنها جلوه گر می شود و تلاش های آنها نتیجه می دهد و از آنجا که خطر پذیری یکی از جلوه های کارآفرینی است، می توان از فردی با عزت نفس بالا این انتظار را داشت که در کارآفزینی خوب باشد.
نائلی(۱۳۸۵) در مورد افراد دارای انگیزش بالا می نویسد این افراد هدف مدار هستند، و هدفهای عینی، چالشی، مخاطره آمیز ولی قابل حصول را انتخاب می کنند. معمولا از سنت ها دوری جسته و هنجارها را نمی پذیرند. کمتر همرنگی می کنند و همواره به دنبال روش های نو برای ایجاد تغییر در سازمان و محیط زندگی خود هستند. همچنین این افراد اعتماد به نفس بالایی دارند، در فعالیت های اجتماعی شرکت می کنند، در برابر فشارهای اجتماعی مقاومت زیادی نشان می دهند و در انجام کارها همکاری با افراد متخصص و صاحبنظر را به همکاری با افراد غیرمتخصص ترجیح می دهند. با توجه به این دلایل به نظر می رسد که وجود رابطه مثبت بین انگیزه پیشرفت و کارآفرینی منطقی باشد.
فرضیه فرعی ۱:بین باور هوشی، عزت نفس و انگیزه ی پیشرفت با کارآفرینی به تفکیک جنسیت رابطه معناداروجود دارد.
نتایج جدول ۳-۴ نشان داد بین باورهای هوشی با کارآفرینی دانشجویان(پسر و دختر)رابطه مستقیم و معنادار وجود دارد، بین عزت نفس دانشجویان پسر با کارآفرینی آنها رابطه مستقیم و معنادار وجود داشت، ولی بین عزت نفس دانشجویان دختر با کارآفرینی آنها رابطه معناداری مشاهده نگردید، همچنین بین انگیزه پیشرفت دانشجویان پسر با کارآفرینی آنها رابطه مستقیم و معنادار مشاهد شد، ولی بین انگیزه پیشرفت دانشجویان دختر با کارآفرینی آنها رابطه معناداری مشاهده نگردید.
در این رابطه نیز پژوهش همسویی که هر ۴ متغیر را به طور همزمان سنجیده باشد یافت نشد، ولی نتیجه عدم رابطه بین انگیزه پیشرفت و کارآفرینی زنان با یافته های توماس و همکاران (۲۰۰۹)، ناهمسو، و در بخش رابطه بین عزت نفس و انگیزه پیشرفت در مورد مردان با یافته های محبوبی و همکاران(۱۳۹۱) همسو و در مورد زنان، با نتایج نوابی نژاد(۱۳۸۷) همسو می باشد.
در تبیین چرایی این روابط اینگونه می توان استنباط کرد که بر اساس نظریه دوئک(۱۹۹۹)که باور های هوشی را به عنوان یک باور هوشی ذاتی و باورهوشی افزایشی می داند، این باورهای ما هستند که به دنیای اطرافمان سازمان می دهند، به تجربه هایمان معنا می بخشند و به طور کلی نظام رفتاری و معنایی هر فرد را تشکیل می دهند. بر اساس دیدگاه باور هوشی افزایشی هوش یک جوهر ثابت و غیر قابل تغییر نیست، بلکه از طریق تلاش و تجربه می توان آن را افزایش داد. در تبیین چرایی رابطه بین باورهای هوشی مردان و زنان همین نکته بس که شرایط جامعهی ما به گونه ای است که شرایط برای فعالیت زنان و مردان تا حدی زیادی یکنواخت و همسان می باشد، این مزیت شرایط را به سمت سویی سوق می دهد تا هم زنان و هم مردان در استفاده از سایر منابع (اعم از آموزشی، نرم افزاری، مالی و اشتغال و…) در شرایط یکسانی قرار گیرند و شرایط برای کارآفرینی در هر دو جنس به سهولت فراهم است. این شرایط کارآفرینی زنان را در کنار مردان و بعضاً در جایگاهی بالاتر از آنها قرار می دهد.
در مورد عدم ارتباط معنادار بین عزت نفس و کارآفرینی دانشجویان دختر می توان گفت، عزت نفس فرایندی است که طی آن فرد برای حیطه هایی که احساس خوبی در مورد آن ها دارد ارزش قائل می شود، در نتیجه عزت نفس کلی اش مثبت خواهد بود و اگر آن حیطه ها بی ارزش شوند منجر به احساس منفی در فرد خواهد گردید. در این میان زنان به دلیل چند مسئولیتی بودن و ایفای نقش های متفاوت در خانه و خانواده، برای فعالیت دیگری که میتواند مسئولیت های اصلی آنها(همچون مادر بودن و همسر بودن و…) را تحت الشعاع قرار دهد ارزش چندانی قائل نمی شوند. در نتیجه کارآفرینی و توجه به آن در رتبه های بعدی ارزش های آنها قرار می گیرد و سبب ساز عدم رابطه عزت نفس با کارآفرینی زنان می شود.
در مورد عدم ارتباط انگیزه ی پیشرفت با کارآفرینی دانشجویان دختر می توان اینگونه استباط کرد که انگیزه ی زنان از کارآفرینی بیشتر غیر مادی بوده و اغلب به دنبال ایجاد تعادلی میان وظایف و مسؤولیت های خانوادگی و شغلی شان هستند و این انگیزه های غیرمادی در آن ها باعث می شود که گرایش کمتری نسبت به فعالیت های کارآفرینانه از خود بروز دهند. در نتیجه، در این پژوهش رابطه ای بین انگیزه ی پیشرفت و کارآفرینی دانشجویان دختر مشاهده نگردید.
سوال شماره۱: آیا باور هوشی، عزت نفس و انگیزه ی پیشرفت قدرت پیش بینی معنی داری برای کارآفرینی دارند؟
نتایج جدول۴-۴ نشان داد، باورهای هوشی، عزت نفس و انگیزه ی پیشرفت، قدرت پیش بینی معناداری برای متغیر کارآفرینی دارند، این بدان معناست که متغیر های پیش بین بخشی از(جمعا ۱۱ درصد)واریانس تغییرات متغیر کارآفرینی را تبیین می کنند.
در این بخش نیز پژوهش همسویی که تمامی متغیرها را به طور همزمان و با هم مورد سنجش قرار داده باشد یافت نشد. ولی نتایج در بخش رابطه باورهای هوشی و کارآفرینی با یافته های سرمدی و همکاران (۱۳۸۸)، در بخش رابطه عزت نفس و کارآفرینی با یافته های شکرکن و همکاران(۱۳۸۸)، محبوبی و همکاران(۱۳۹۱)، و در بخش رابطه انگیزه پیشرفت و کار آفرینی با یافته های قلی پور و همکاران(۱۳۸۸)، شکرکن و همکاران(۱۳۸۸)، سرمدی و همکاران (۱۳۸۸)، زارع احتشامی و کدخدایی(۱۳۸۹) و قاسمی افشار(۱۳۹۱)، همسو بود.
در تبیین این یافته می توان گفت باورهای هوشی نظام های معنایی هستند که به رفتار فرد جهت می دهند. پیشبینی رفتار او را در آینده ممکن می سازندو به عبارت دیگر باورهای هوشی زیر بنای قضاوت فرد در باره ی خود، دنیا و افرادی که در آن زندگی می کنند است، باورهای هوشی بر چگونگی تفسیر فرد از شکست ها و پیشرفت های خود از یک سو و نهادینه کردن اهداف پیشرفت از سوی دیگر اثر می گذارد(دوئک،۲۰۰۰، به نقل از حجازی و همکاران،۱۳۸۲). حال چنان چه فرد دیدگاه مثبتی نسبت به شکست های خود داشته باشد و اهداف وی بر مبنای پیشرفت روز افزون باشد بدون شک می توان از کسی که باورهای هوشی بالایی دارد، در آینده انتظار آن را داشت که دست به رفتارهایی بزند که مملو از خطر پذیری و ریسک بالا باشد و این چیزی نیست جزء تمایل فرد به کار آفرینی. و در مورد افراد با انگیزه ی پیشرفت می توان گفت بر

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...