کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

شهریور 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


آخرین مطالب


 



در بررسی پیرنگ فیلمنامهی «سوته دلان» پی میبریم که روابط علی و معلولی در بین حوادث، به خوبی رعایت شده است. پشت هر حادثه توجیهی منطقی وجود دارد که داستان را هرچه بیشتر به مرز حقیقتمانندی رهنمون میشود. تمام حوادث، معلول علتی قابل قبولند و نظمی طبیعی، موجب روی دادن این حوادث شدهاند.
از میان تقسمبندی پیرنگها، آنچه در این رمان بیشتر به چشم میخورد، «پیرنگهای روانی» است که بر اساس مسائل درونی و روانیِ شخصیتها از جمله عواطف، احساسات، افکار، رفتار و علتهای آن پیریزی شده است.
پس از پایان خلاصهای از پیرنگ فیلمنامه، به بررسی جداگانهی عناصر ساختاری آن میپردازیم.

    1. گره افکنی:عود کردن وضعیت بیماری «مجید» قبل از آشنایی با «اقدس»، به دلیل ناکام ماندن از عشق به دختر بلیط فروش، عنصر «گره افکنی» داستان به شمار میرود.
      1. کشمکش:مهمترین و اصلیترین کشمکشی که در فیلمنامه به چشم میخورد، کشمکش «مجید» است با انسانهایی که در جامعهی پیرامون او زندگی میکنند. «مجید» به حکم نقصی که در آفرینشش صورت گرفته، نسبت به جامعه و حتی خانواده خود احساس عدم تفاهم میکند و در برابر نگاه مخالف و استهزاگر آنان، به انزوایی ساخته و پرداختهی خود پناه میبرد. این کشمکش، مهمترین کشمکش داستان به شمار میرود، زیرا به دنبال وجود آن، کشمکشهای اصلی دیگر به وجود میآید؛ چنان که «مجید» از فرط تنهایی، به زنان و عشق به آنها گرایش پیدا میکند؛ برای مثال ماجرای عشق او به دختر بلیط فروش که پس از آگاهی یافتن از نقص عضو آن دختر، احساس ناکامیای با دانستن این واقعیت به «مجید» دست میدهد و حالت بیماری روحی او عود میکند. «حبیب» به توصیهی دوستش تصمیم میگیرد زنی را به خدمت بگیرد تا به بهانهی پاییدن منزل، در روزهای جمعه با «مجید» خلوت کند. «مجید» و «اقدس» دلبستهی یکدیگر میشوند و با این اتفاق، کشمکشهای دیگر داستان ایجاد میشود:
      2. (( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۱-۲- کشمکشی که بر اثر مخالفت «حبیب» با ازدواج «مجید» میان آن دو صورت میگیرد.
۲-۲- کشمکش درونی «اقدس» با خودش که بر اثر مقایسهی عشق پاک «مجید» با هوسِ مردانی که در گذشته با آنها سر و کار داشته ، به وجود میآید.
۳-۲- کشمکش «اقدس» با «دکتر»، در شرایطی که «اقدس» با وجدان خود در کشمکش به سر میبرد ؛ دکتر همچون نفس اماره با وجدان «اقدس» درگیر میشود. این کشمکش به صورت لفظی میان آن دو صورت میپذیرد.
کشمکش مهم دیگر، کشمکش میان «حبیب» و شرایط زندگیاش است. «حبیب» با برعهده گرفتن مسئولیت اعضای خانواده، خود را از برخورداری از بسیاری از نعمتهای زندگی محروم میکند.
۳- تعلیق و هول و ولا: وقتی «حبیب» از ازدواج «مجید» مطلع میشود، خواننده تا مشاهدهی واکنشی که او از خود نشان خواهد داد، در حالت هول و ولا قرار میگیرد؛ مخصوصا که میداند «حبیب» از این واقعیت بیخبر است که همسر «مجید» همان «اقدس» است که به هیچ وجه با ازدواج با او موافق نبوده است.
۴- بحران: مخالفت کردن «حبیب» با خواستهی «مجید» مبنی بر ازدواج با «اقدس»، عنصر بحران داستان را به وجود میآورد.
* «دکان حبیب.
مجید بسیار خوشحال است و کارت عروسی خود و اقدس را برای برادرش حبیب آورده است. حبیب با دیدن کارت، آن را بیتفاوت به کناری میاندازد.
حبیب: میگه به هر چمن که رسیدی ، گلی بچین و برو. آدم نباید زود پابند بشه. موقوف میکنم اون زنیکهی خونه پام دیگه از این هفته نیاد. اگه به حرف آقامون اختیارت دست منه، من میگم نه. توام باید مثِ یه بچه حرف شنو بگی چشم. چیزی که تو دنیا فراوونه زن ، تازه من برادر بزرگترم ، تا من زن نگرفتم که نمیشه تو داماد باشی ، اگرم حالت خوب نیست ، یه چند روز میریم امامزاده داود.
حبیب کارت عروسی را پاره میکند و مجید هم بقیهی کارتها را جلوی حبیب میگذارد.
مجید: همه شو پاره کن.
مجید بقیه کارتها را در حالی که گریه میکند، پاره میکند.» (مجموعه آثار علی حاتمی : ۶۰۰)
این اتفاق سبب میشود که «مجید» و «اقدس» ازدواج کنند و مخفیانه به زندگی مشترک خود بپردازند و نهایتاً به بزنگاه و نقطهی اوج داستان بینجامد.
۵- بزنگاه یا نقطهی اوج: با خبر شدن «حبیب» از ازدواج «مجید”» بزنگاه و نقطهای است که بحران به اوج خود میرسد. کتمان نمودن موضوع ازدواج «مجید» که در نتیجهی عنصر «بحران» انجام پذیرفته، سبب ایجاد این بزنگاه شده است. «حبیب» گمان میکند که همسر «مجید» دختر سرایدار گاوداری است و به خاطر مورد تحسین قرار دادن انتخاب عاقلانهی «مجید»، این انتخاب را با «اقدس» مقایسه میکند و گذشتهی او را پیش روی برادرش فاش میکند.
۶- گره گشایی: «مجید» با آگاه شدن از گذشتهی «اقدس»، دچار آشفتگی روحی شدید میشود و از برادرش میخواهد شبانه او را به «امامزاده داوود» برساند، اما نرسیده به آنجا، جان خود را از دست میدهد.
مرگ «مجید» باعث گره گشایی داستان فیلمنامه میشود.
«شخصیتپردازی»
در فیلمنامهی «سوته دلان» ۲۴ شخصیت حضور فیزیکی دارند، از میان اینها، دو تن شخصیتهای اصلی و شش تن شخصیتهای فرعی داستان به شمار میروند.
«حبیب» و «مجید» شخصیتهای اصلی داستان به شمار میروند.
شخصیتهای فرعی داستان را میتوان به سه گروه جداگانه تقسیم نمود:

    1. شخصیتهای فرعی درجه یک: شخصیتهایی که در حوادث نقشی موثر و چشمگیر دارند و به شناخت کاملتر شخصیتهای اصلی کمک میکنند. این شخصیتها عبارتند از: «اقدس»، «فروغالزمان»، «دکتر» و «دواچی» هستند.
    1. شخصیتهای فرعی درجه دو: شخصیتهایی که نسبت به شخصیتهای فرعی درجه اول نقش کمرنگتری دارند، اما حضورشان در روند حوادث داستان تأثیر و اهمیت دارد و حادثه میآفرینند. این اشخاص اینهایند: «کریم»، «زینت»، «آقا زاده خانم»و «دختر بلیط فروش».
    1. شخصیتهای فرعی درجه سه: شخصیتهایی که بیشتر سیاهی لشکر هستند و نقشهای آنان تاثیر خاصی در روند حوادث داستان ندارند و در حد اشخاصی هستند که هر آدمی در زندگی روزمره ممکن است با آنها برخورد کند. این اشخاص در داستان عبارتند از: مشتریهای دکان «حبیب آقا»، «فروشنده، بلیطچی، کنترل چی، پاسبان، آژان، لبویی، مجری، خواننده، مهمان و پسربچه».

علاوه بر موارد فوق، در فیلمنامه با اسامی دیگری مواجه میشویم که نام آنها تنها بر زبان دیگر شخصیتهای داستان آن هم برای ذکر یاد و خاطرهای برده میشود. این شخصیتها به طور مستقیم در داستان حضور و فعالیت ندارند. این اشخاص اینهایند: پدر مجید، برادر مرحوم مشتری دوم، مرد آلمانی، تاجر فرش، میناسیگاری، هما اپلی، آقایدالله کتابچی و… .
دربارهی شخصیتها و شیوه های شخصیتپردازی در فیلمنامهی «سوته دلان» نکات زیر قابل توجه است:

    1. همهی شخصیتهای فیلمنامه به غیر از «اقدس» از ویژگی ایستایی برخوردارند. «اقدس» به دلیل انقلابی که در شیوهی زندگیاش ایجاد کرد، دارای ویژگی پویایی است. دیگر شخصیتها شخصیتهای ایستا هستند، زیرا شیوهی زندگی و عقایدشان همواره به یک صورت باقی میماند. تصمیم «فروغالزمان» که پس از سالها دلبستگی به «حبیب آقا» و انتظار ترک تهران و مجاورت حرم امام رضا (ع) را اختیار میکند، دلیل پویایی شخصیت او نمیشود. این تصمیم از روی ناچاری و تسلیم گرفته میشود که از ویژگیهای شخصیتی دائمی اوست.
    1. نکتهی قابل توجه در این فیلمنامه این است که شخصیتهای منفی به آن صورت که در اغلب داستانها حضور دارند، به چشم نمیآیند. شخصیتهای مثبت فیلمنامه عبارتند از: «حبیب آقا»، «مجید»، «فروغالزمان» و «دواچی».«دکتر» تنها شخصیت منفی در فیلمنامه است. «کریم» و «زینت» و «آقازاده خانم» را نمیتوان تنها به این دلیل که شخصیت اصلی داستان، یعنی «مجید» نظر خوب و خوشایندی نسبت به آنها ندارد، شخصیت منفی به حساب آورد.

شخصیت «اقدس» به دو چهرهی قبل و بعد از آشنایی با «مجید» تقسیم میشود؛ شخصیت قبلی او در گروه شخصیتهای منفی است و شخصیت پاک ومطهر شدهی او بعد از آشنایی با «مجید» در زمرهی شحصیتهای مثبت داستان قرار میگیرد.
به طور کلی نکتهی مورد توجه و اهمیت این است که نویسنده در فیلمنامهاش، قصد تقسیمبندی آدمها به خوب و بد را نداشته است؛ آنچه قصد اوست نمایش انسانهایی است محکوم دردهایی که زائیدهی نابسامانیهای اجتماع و روزگار آنها است. نویسنده حتی به تنها شخصیت منفی داستان «دکتر» به نوعی حق میدهد و در جایی به او مجال میدهد از خود در برابر خواننده دفاع کند و برای این چنین شخصیتی «احساس» که از فضایل اخلاقی هر انسانی است، تدارک میبیند. در قسمتی از فیلمنامه، «اقدس» تصمیم میگیرد زندگی سابقش را ترک گوید و با «مجید» ازدواج کند، مشغول در آوردن النگوهایش است تا به دکتر تحویل دهد؛
* «دکتر: وقتی زن طلاشو بده خیلی حرفه٬ عقل کردی. کلام خداست، خدا میگه بهترین زینت واسهی زن نجابته، دکتر که دکتر شیطان نیست، حالا اگه یه روز ایشاالله به شادی، بچه بغل، با شوهرت تو خیابون دکتررو دیدی، هول نکن، دکتر آشنایی نمیده، دکتر دستش خیلی سبکه، خیلیها رو فرستاده خونه شوهر، تو اولی نیستی، دلمون واست تنگ میشه، بهت عادت کردیم، به اخم تخمات، الدرم بلدرمات، سگ سولگیات، اما گور پدر دل ما، دل تو شاد.» (مرکز: ۵۹۸)
به طور کلی، شخصیتهای فیلمنامه انسانهایی هستند که در هر دو حالت خوب یا بد بودن، قربانی نابسامانیهای زمانهی خود هستند.

    1. خصوصیات ظاهری شخصیتها: نویسنده هیچ جا به طور مستقیم، به توصیف چهرهی شخصیتهای داستانش نپرداخته است. تنها در مورد «مجید» است که از خلال صحبتهای خود و اطرافیانش به یک ویژگی ظاهری او پی میبریم، آن هم شکل سر اوست. در جایی که «مجید» در دل خودش «حبیب» را خطاب قرار میدهد:

* «کلهی شماها شد عینهو نون تافتون گرد و قلمبه، کلهی ما شد عینهو نون سنگک. خوب شد که بربری نشدیم …» (مرکز: ۵۷۶)
در جایی دیگر که یادی از پدر مرحومش میکند، میگوید:
* «حالا نیس که ببینه بچه مزلفا داد میزنن، مجید دیوونه، ا،ُ ا،ُ کله خربزه، هو، هو… .» (مرکز: ۵۷۷)
و یا آنجایی که به خاطر کلک زدن «اقدس» در بازی گل و پوچ، سیلی محکمی به صورت او میزند، «اقدس» میگوید:
* «… ایشالله که به دو دست بریدهاش، جفت دستات از بیخ قلم شه، مرتیکهی کله خربزهی مخبط» (مرکز: ۵۹۴)
اینها اشارهی نویسنده به شکل ظاهری «مجید» است که آن نه به صورت مستقیم، بلکه از خلال صحبتهای دیگران به آن پی میبریم.
همچنین در اواخر داستان، وقتی «حبیب» نوید ازدواج را به « فروغالزمان» میدهد، خواننده درمییابد که «حبیب آقا» مردی میانسال است.
* «حبیب: تو عروس بزرگهای، خودت صاحب اختیاری، برو شبونه میون ابروتو وردار که فردا دو عروس در خانه داریم. داماد هم که از موی سفیدش حیا نمیکنه، که با تو سفید شده این مو، فروغ زمان» (مرکز: ۶۰۷)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-04-14] [ 07:01:00 ب.ظ ]




مقابله گاهی اوقات با همسانی ترکیبهـا و الفاظ همراه است که این الفاظ در معنا یا مترادف و یا
متضاد همدیگر هستند کـه در خلال ترکیب آنها بذله گویی شاعرشکل می گیرد . (غنایم، ۱۹۸۰م
، ص۷۳)
یتنعَّمونَ مُکرَّمین ، کأنّما لنعیمهم عمّ البلادَ شقاؤُها
وَ حماتها ، وَ بهم یتمُّ خرابُها وعلی یدیهم بیعُها وَشراؤُها ( ابراهیم ،۲۰۰۵ م ،
ص۳۳۵)
خوش می گذرانند و اکرام می شوند ، گویی سعادتمندی آنها بلا و بدبختیی است که کشور را فرا گرفته است .
وپاسداران آن که به وسیله آنها ویران شدنش صورت می پذیرد ، خرید و فروشش در دست ایشان است .
چهارم : برگرداندن نتیجه کلام به مقدمه ، سخریه نیازمند منطقی معین و محکم است ، چرا که
در آن ابتدا مقدمه ذکرمی شود تا نتیجـه رها وقابل درک گردد. قصیده های « أنتم » و« اشتروا
الأرض تشتریکم » از نمونه های بارز این شیوه هستند . ( طه ،۲۰۰۵م ، ص۱۶۷)
مُغرِمٌ بالبلادِ صبٌّ وَ لکن بسوی القول لا یفیضُ غرامُه
بطلٌ إن علا المنابرَ،کرّارٌ سریعٌ عند الفعالِ انهزامُه ( ابراهیم، ص۲۹۷)
او شیفته و شیدای کشور است ، ولیکن دلباختگی وی جز به سخن نیست .
اگر بالای منبرها رود ، قهرمانی هجوم آور است ، اما در عمل سریع شکست می خورد.
پنجم : سخریـه اش را دربیدارکردن انسان خیال پرداز بـه کـارمی برد . ( طـه ، ۱۹۹۲م ،
ص۱۷۰)
وطنٌ یُباعُ و یُشتری و تصیحُ : « فلیحیَ الوطن»؟! ( ابراهــیم ط.،۲۰۰۵م ، ص۲۸۶)
سرزمینت خرید وفروش می شود و تو فریاد می زنی « زنده باد وطن » .
ابراهیم اگرچه از این شیوه در بسیاری از ابیات بهره برده است اما نباید فرامـوش کرد کـه او
هیچ وقت مانند یک کاریکاتوریست جسم و ظاهر شخص یـا اشخاص مورد نظرش را هـدف
قرارنمی دهد و بـه آن اهمیت نمی دهد ، بلکـه فراتر از آن تنها مسأله ای که برای او مهم است
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

اخلاق و منش کسانی است که مورد خطابش قرار می گیرند . و او هرگز سخریه اش را با
پرخاشگری و کلمات بی ادبانه همراه نمی کند بلکه رویه ای معتدلانه در پیش می گیرد و آن
را در راستای اهداف سیاسی خویش به کار می برد .
به طورخلاصه می توان گفت : روانی وسادگی، استفاده ازمیراث گذشته وآمیختن با زبان جدید
، به کارگیری عواطف رمانتیکی با واقع گرایی واستفاده ازاسلوبهای فصیح زبان، ازویژگیهای
روش و سبک بیان طوقان است .
اوبا هنرمندی تمام توانست زبانی انتخاب کند که بین زیبایی بیان وسادگی آن همراه با محتوایی
غنی ، پیونـد ایجاد کند ، بـه طوریکه باید شیـوه وی را در درون سبک معروف به « سهـل و
ممتنع » قرار داد که در نگاه اول بسیار آسان ، اما دارای اوج هنری است ، که بیانگر عمـق و
لطافت شعـر اوست .
ب ) صورخیال شاعر
۱ . بیان
علمی است که یک معنای واحد با شیوه های متفاوت در نهایت وضوح از آن فهمیـده می شود .
بنیانگذار آن « أبو عبیده » است ومهمترین بحثهایش ، تشبیـه ، مجازلغوی ( مرسل ، استعاره )
، مجاز عقلی وکنایه می باشند .
الف) تشبیه
مشارکت امری با امردیگر درمعناست . ارکان آن ازدو طرف تشبیه ، ادات تشبیه و وجه شبه
تشکیل می شود . دو طرف تشبیـه ممکن است حسّی « الخدّ کالورد » ( گونه مانند گل سرخ است )
ویاعقلی «العلم کالحیاه »(علم مانند زندگی است) ویا مختلف « السبع کالمنیّه» (حیوان وحشی چون
مرگ است ) ، « الخُلقُ الکریم کالعطر » ( اخلاق نیکو چون عطر است ) باشند . که گاهی مفرد
مانند مثالهای مذکور و گاهی مرکب می باشند : ( تفتازانی ، ۱۳۷۶ش ، صص ۸ و…۲۰)
کأنَّ مُثارَ النَّقع فوقَ رؤوسِنا وَ أسیافنا لیلٌ تهاوی کَواکِبهُ
گویی گرد وغبار به پا شده بر سرما و شمشیرهـایمان شبی است که ستارگانش سقوط می کنند .
وجه شبه یا واقعـی است « الخدّ کالورد فی الحمره » ( گون چون گل سرخ است در سرخی ) و یا
خیالی است :
و کأنّ النّجومَ بینَ دُجاها سُنَنٌ لاحَ بینَهُنّ َ ابتداعُ
و گویی ستارگانی که در میان تاریکی می درخشند سنتهایی هستند که بدعت در بینشان برق می زند .
( همان ، صص ۲۰ و…۲۹)
تشبیه به اعتبار دوطرفش به چهار قسمت تقسیم می شود :
۱- ملفوف : و آن آوردن چنـد مشبـه در ابتدای کلام و ذکـر مشبـه بـه های مناسب هــرکدام در

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:01:00 ب.ظ ]




گردید و نهایتا در سال ۱۹۴۰م مجبور به استعفا شد .
از اتفاقهای مهمی که در این ایام برای ابراهیم روی داد ، آشنایی او در سال ۱۹۳۷ م با سامیه

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

عبد الهادی بود که از ایشان صاحب دو فرزند ( جعفر و عریب ) شد . (طه ، ۱۹۹۲م ، ص۴۰)
وازجمله دلایل ناخشنودی سودجویان و یهودیان از ابراهیم را می توان صداقت وجسارت بیش
ازحد وی دانست که بهترین نمونه آن تحلیل او در۳۰ سپتامبر۱۹۳۶م از صحت و سقم روایت
« سموأل » می باشد .
طوقان معتقد بود که عبارت « أ وفی من السموأل » شایسته این شخصیت نیست و این داستان
مشهور درباره او کـه : امرؤالقیس پس ازاینکه به خونخواهی پدر و با کمک دو قبیلـه بکر
وتغلب به بنی اسد حمله ور شد و جماعتی از آنها را کشت، قانع نگشت و انگیزه انتقام همچنان
در او باقی مانـد لذا جهت گرد آوردن نیرو بـه قبایل دیگری روی آورد ، اما کسی حاضـر بـه
کمک وی نشد تا اینکه با مردی از قبیله بنی فزاره آشنا شد کـه او را بـا سموأل صاحب باروی
« تیماء» آشنا کرد ، و امرؤالقیس با نامـه ای از سموأل برای کسب کمک ، قصد سفر بـه نزد
قیصر رم نمود و قبل ازسفر، چند عدد از زره های پدری را به امانت نزد وی گذاشت کـه بعد
از رفتن او حارث بن ظالم آنها را از سموأل طلب کرد ، اما سموأل از دادن امانت به وی سر
باز زد که با این کارباعث شد تا حارث ، پسر او را که از شکار باز می گشت گروگان بگیرد
ووی را بر سر دو راهی انتخاب فرزند یا دادن زره قرار داد که سموأل از دادن زره ها سرباز
زد ، لذا پسرش توسط حارث به قتل رسید و از آن به بعـد وفای سموأل زبانزد عام و خاص
شد ، صحیح نیست وواقعیت ماجرا چیزی غیرازاین است که دارم بن عقال نوه سموأل روایت
کرده ونیزقصایدی که در دیوان امرؤ القیس در مدح سموأل آمده ، همه جعلی هستند ، از جمله
این قصیده که با بیت زیر آغاز می شود :
طرقتک هند بعد طول تجنب وهنا ولم تک قبل ذلک نظر
صاحب اغانی درباره این قصیده چنین می نویسد : ” و این قصیده ای طولانی است کـه به نظر
جعلی و هیچ شباهتی با کلام امرؤالقیس ندارد و وضع و جعل در آن آشکار است … وبه نظر
من این شعر از جمله ساخته های دست دارم نواده سموأل است .
و حقیقت امر این است کـه سموأل یا « صمویل » مردی تاجـر، سودجو و ثروتمند بوده و
امرؤالقیس کـه هیچ مالی جهت هدفش در دست نداشت نهایتا به او مراجعه می کند و در قبال
مال و پولی که از وی قرض می کند میراث پدری را که چند زره بوده بـه عنوان رهن نزد
سموأل گرو می گذارد و ندادن زره ها به حارث و ترجیح آنها برزندگی پسر چیزی جـز حبّ
مال نبوده است … . ( المحاسنی ، بی تا ، صص۶۰و۶۱.۶۲ )
کـه البتـه این نظر پیامـدها و جوابهـای بسیاری داشت کـه در روزنامه هـای متفاوت چاپ شد .
اما در نهایت می توان گفت ابراهیم نظر جدیدی را مطرح کرد ، نظری کـه هیچ عربی تا آن
زمان حتی درباره اش فکر نکرده بود .
بعد از اینکـه ابراهیم از شغل خود استعفا داد ، حکومت وقت عراق اورا برای تدریس در« دار
المعلمین الریفیه» به بغداد دعوت کرد .
از این دعوت یکسال نگذشت چرا که بیماری بار دیگر او را به نابلس بازگرداند و از آنجا بـه
بیمارستان فرانسوی قدس ، و در حالی که تنها سه سال از ازدواجش می گذشت در سن سی و
شش سالگـی و در بامداد دومین روز از ماه ایار ۱۹۴۱ م جان بـه جان آفرین تسلیم کرد .
( شراره ، ۱۹۶۴م ، ص۱۶ )
مراسم خاکسپاری او دردانشگاه « النجاح » برگزارگردید . دراین مراسم دوستان و دوستداران
شاعر همه حضور داشتند از جمله « ابو سلمی عبد الکریم» که با چند مرثیه زیبا در سوگواری
وی گریست : (همان ، ص۱۷ )
أسائلُ عنکَ یا زینَ الصحابِ وَ لا تقوَی علَی ردِّ الجواب
سألتُ الزهرَ عن عطرِ القوافی سألتُ الفجرَ عن حلمِ الشباب
أ حقاً لا أراکَ أبا عریب وَ أنتَ خالدٌ خلفَ الحجاب
از تو میپرسم ای زینت بخش یاران و تو توان پاسخ گویی نداری .
از شکوفه درباره رایحه قافیه ها ، واز سپیده دم درباره صبر آن جوان پرسیدم .
ای ابا عریب آیا به راستی دیگرتو را نمی بینم و توبرای همیشه نقاب خاک بر چهره کشیدی .
د ) سیر تحول اندیشه ابراهیم
اگر چه فکر واندیشه از بدو تولد همزاد انسان است اما اندیشیدن و تفکرکردن پدیده ای است که
فراتر از زمان کودکی در وجود وی شکل می گیرد .
ابراهیم طوقان که گستره حیاتش بسیارکوتاه بود دوران پرتلاطمی داشت که می توان آن را به
سه دوره کودکی،نوجوانی وجوانی تقسیم کرد؛اگرچـه مرحله بزرگسالی که معمولادوره پختگی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:00:00 ب.ظ ]




می خرد ؟! …
شاعر از ساعتهای سه گانه با سخن از نبرد و فداکاری سخن می گوید و جایگاه قهرمانان را با
تعابیر زیبایش جاودانه می کند ، و از آنها لوحهایی سنگی و زیبا می سازد که از درد و اندوه
سخن می گویند ، اندوهی که هیبت و ترس آن روز نحس را در خاطره ها زنده نگه می دارد .
الساعه الأولی
أنا ساعه النفس الأبیّه الفضلُ لی بالأسبقیه
أنا بکرُ ساعاتٍ ثلاثٍ کلها رمزُ الحمیّه
بنتُ القضیّهِ إنّ لی أثراً جلیلاً فی القضیّه
أثرَ السیوفِ المشرفیّه وَ الرِّماحِ الزاغبیّه
أودعتُ فی مُهجِ الشبیبهِ نفحه َ الرُّوحِ الوفیّه
لابُدَّ مِن یومٍ لهُم یَسقی العدَی کأسَ المنیّه
قسماً بروح ِ ( فؤاد ) تصعد ُ من جوانحِهِ زکیّه
تأتی السماءَ حفیه فتحلّ َ جنَّتَها العلیّه
****************
الساعه الثانیه
أنا ساعه الرجل العتیدِ أنا ساعه بأسِ الشدیدِ
أنا ساعه موتِ المُشرَّف کُلَّ ذی فعلٍ مَجید
بَطلی یُحطِّم قیدَه – رمزاً لتحطیم ِ القیودِ
زاحمتُ مَن قبلی لأسبقَها إلی شرَفِ الخلودِ
قسماً بروحِ ( محمدٍ ) تلقی الرَّدی حُلوَ الورودِ
قسماً بأمِّکَ عند َ موتِکََ وَ هیَ تهتفَ بالنَّشیدِ
وَتری العزاءَ عَن ابنها فی صیته الحسن البعـیدِ
ما نالَ مَن خدمَ البلادَ أجلَّ مِن أجرِ الشهیدِ
****************
الساعه الثالثه
أنا ساعه الرّجل الصبورِ أنا ساعه القلبِ الکبیـرِ
رمزُ الثباتِ إلی النّهایه فی الخطیر ِ مِن الأمور
بَطلی أشدّ علی لقاءِ الموتِ مِن صُمِّ الصخور
قسماً بروحِک یا ( عطاء ) وَ جنّهِ الملِکِ القدیر
وَ صغارِکَ الأشبالِ تبکی اللّیث بالدّمع الغزیر
ما أنقذَ الوطَنَ المفدّی غیرُ صبّارٍ جسـور( همان ، ص ۲۸۱)
من ساعت نفسی با عزتم در حالی که فضیلت من در سبقت جستنم است.
من اولین ساعتهای سه گانه ام ، ساعتهایی که همه رمز جوانمردی و مردانگی هستند .
من دختر قضیه فلسطینم ، و من اثری بزرگ بر انتفاضه دارم .
اثر شمشیرهای تیز مشرفی و نیزه های کرک دار و از پر پوشیده .
من در دلهای جوان رایحه روح وفاداری را به ودیعه گذاشتم .
و ناگذیر بایستی برایشان روزی باشد که در آن روز دشمن جام مرگ را بنوشد .

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

سوگند به روح فؤاد که از اندام پاکش جدا شده و اوج گرفت .
آسمان را در آغوش گرفت و در بهشت برگزیدگان فرود آمد . …
****************
من ساعت مردی سر سختم ، من ساعت خشم شدیدم .
من ساعت مرگی هستم که هر صاحب عمل نیکی را ارج می نهد .
قهرمان من بندش را پاره می کند که رمزی باشد برای دریدن قیدها و بندها . ( در توضیح این بیت باید گفت :
اعدام در حق سه شهید نام برده به ترتیب در سه ساعت متوالی ابتدا فؤاد و بعد محمد وسپس عطاء اجرا شد ،
در حالی که مقرر شده بود عطاء نفر دوم و محمد نفر سوم باشد ولی محمد بند خود را به هنگام اعدام دوستش
پاره کرد و خود طناب دار را به جای ایشان در گردن آویخت .)
با آنکه پیشاپیش من بود رقابت ورزیدم تا برای به دست آوردن شرافت ابدی از او پیشی بگیرم .
سوگند به روح محمد که مرگ را چون طراوت گلها در آغوش گرفت .
سوگند به فریادهای ترانه وار مادرت به هنگام مرگ تو .
و سوگند به او که تسلی مرگ پسرش را در بلندی شهرت ابدی او می بیند .
هرکس که به کشور خدمت می کند بهتر و برتر از اجر شهید پاداشی نمی گیرد .
******************

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:00:00 ب.ظ ]




خاصی برای آن بر می شمارد . ( همان ، ص۱۳۱)

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

صورت اول : شهادت است ؛ و شهادت نوعی خاص از مرگ است که ابراهیم از آن نمی ترسد
و آن را شرف ونهایت هدف می داند ،ولذت زندگی وزنده ماندن کوچکترین لغزشـی دردرونش
پدید نمی آورد؛ وشهادت به نظر اوآغاز یک زندگی نوین است.( همان ، ص۱۳۷)
أیُّ وَجـــهٍ تهلّلا یَرِدُ الموتَ مُقبِلا ( ابراهیم ط. ، ۲۰۰۵م ص۲۷۳)
کدامین چهره اینگونه شادمان می شود وقتی که با روی باز وارد آبشخور مرگ می شود .
أنا ساعه موتِ المُشرَّف کُلَّ ذی فعلٍ مَجید (همان ، ص ۲۸۱)
من ساعت مرگی هستم که هر صاحب عمل نیکی را ارج می نهد .
قسماً بروحِ ( محمدٍ ) تلقی الردی حُلوَ الورودِ ( همان ، ص۲۸۲ )سوگند به روح محمد که مرگ را چون طراوت گلها در آغوش گرفت .
ابراهیم نـه تنهـا این مرگ را می ستاید بلکـه بـه آن با اخلاص و آغوش باز دعوت مـی کند :
حطّمی القیدَ الثقیلا و ارکبی الهول سبیلا
عاش یا نفس ذلیلا بک مَن کان بخیلا ( همان ، ص۳۰۷)قید وبند سنگینت را پاره کن و بر ترس سوار شو .
ای نفس هر کس که از تسلیم کردن تو به مرگ بخل ورزد با خواری و ذلت می زید .
هُـوَ بِالبــابِ واقِـــــفٌ               وَ الــرَّدی مِنـهُ خــائِف
فَاهدَأی یا عَواصِـــفُ             خَجَـــلاً مِن جَراءَتِـــــه ( همان ، ص ۳۱۴ )او کنار در ایستاده و مرگ از وی در هراس است.پس ای طوفان ها! از شهامت او شرم کنید و آرام گیرید.
و تأکید می کند کـه هر کس پروردگارش را با شهادت ملاقات کند ، نهایت آرزویش تحقق و بـه
آرامش ابـدی دست یافتـه است . و او ( مطمئن البال ، آسوده خاطر ) و ( راقد ینعم فی ضجعتـه ،
خوابیده ای که در خوابگاهش از نعمت بهره مند می شود ( همان ، ص ۴۸۱) ) است .و شهیـد در شعر ابراهیـم زنده ای است کـه قلبش می تپد و روزی دریافت مـی کند ، و گریه و
زاری را در حق چنین کسی شایسته نمی داند .
و أفاق الشهید منشرح الصدر شکوراً لأنعم الرحمن
و سقته ملائک الله خمراً جعلته حیّاً مدی الأزمان ( از قصیده ذکری دمشق که در
دیوان ابراهیم ذکر نشده است )شهید بیدار شد در حالی که سینه اش لبریز از شکر گذاری نسبت به نعمتهای پروردگار بخشنده است .
و فرشتـه های رحمت بـه او شرابـی خالص نوشاندند کـه وی را در امتـداد زمان زنده نگـه مـی دارد .
صورت دوم : ضد صورت اول است وآن مرگ انسانهای خائن ودلّالان زمینهای فلسطین است
مرگی که مستحق لعنت وبی توجهی است . ودر نظر ابراهیم ننگی است دردامن زمین فروشان
و شرمی است بر پیشانی آنها . ( طه ، ۱۹۹۲م، ص ۱۳۵)
یا موطناً فی ثراه غاب سادته لو کان یخجل مَن باعوک ما باعوا ( ابراهـیم ط.
۲۰۰۵م، ص۴۴۹)ای سرزمینی که در خاکش سروران پنهان شدند ، اگر آنانکه تو را مـی فروختند شرم می کردند ، هرگز تو را
نمی فروختند .
أما سماسره البلاد فعصبه عارٌ علی أهل البلاد بقاؤها ( هـمـان ، ص۳۳۵ )و اما دلالان گروهـی هستند کـه بودنشان لکـه ننگـی است برای کشور . ( یعنی مرگ آنها بهتراز زندگی ایشان
است و در مرگشان کرامتی است برای زنده ها چون از شرّشان رهایی می یابند .)
فکِّربموتِکَ فی أرضٍ نشأتَ بها وَ اترُک لِقبرِکَ أرضاً طولُها باعُ (هـمان ، ص۲۹۴)به مرگت در سرزمینی که در آن رشد کرده ای بیندیش و برای گورت زمینی بـه طول یک باع ( فاصله میان
دو دست کشیده ، تقریبا یک متر ) باقی بگذار .
صورت سومذات مرگ است بدون هیچ فلسفه ای . ( طه ، ۱۹۹۲م، ص ۱۳۷)
و هی المنِیّه ما تنفکُّ سالبه فما تغادر حیّاً غیر مسلوب ( ابراهیم ط . ، ۲۰۰م
ص۲۷۳)
و آن مرگ ، گیرنده جانها است و هیچ موجود زنده ای را رها نمی کند .
صورت چهارممرگ همراه با خشونت واکراه است که ابراهیم آن را نمی پذیرد ، به این معنا
که اوقانون موجود درطبیعت راکه انسانهای قوی قادربه گرفتن جان ضعیفان هستتند رد میکند.
قصیده « الحبشی الذبیح » ( ابراهـیـم ط. ، ۲۰۰۵م ، ص۴۳۲) نمونـه ای عالی ازایـن مـرگ است .
( طه ، ۱۹۹۲م، ص ۱۳۸)
صورت پنجممرگهای روزمره وهمیشگی است که ابراهیم با از دست دادن عزیزان آن را از
نزدیک لمس می کند و و فلسفه اش را در قضای الهی و تسلیم در برابر آن می داند . قصیده

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:00:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم