چابک

زیاد
تنوع در محصولات

ناب
کم

زیاد
کم

تغییرات در حجم محصولات

شکل ۲-۳- مقایسه رویکردهای ناب و چابک در شرایط عدم قطعیت(تینگ چی، ۲۰۰۹)
بطور کلی رویکرد ناب، درپی حداقل کردن فربهی و سنگینی سازمان است. این درحالی است که رویکرد و سیستم چابک، می خواهد فرز و سریع باشد. تفاوت مهم این است که زنجیره تامین ناب، بر اساس برنامه‌ریزی برای سطوح تقاضا شکل گرفته‌است؛ در حالیکه سیستم چابک به دنبال ذخیره‌سازی فضای کافی است، تا بر تقاضای فرّار و بسیار متغیر غلبه کند. نکته دیگر این است که شفاف‌سازی اطلاعات در سیستم ناب یک مطلوب است، حال آن‌که این مساله برای زنجیره چابک، در حکم یک ضرورت می‌باشد. پیش‌بینی در زنجیره ناب کاملاً الگوریتمی است، ولی برای پیش‌بینی در سیستم چابک اطلاعات مشترک از تقاضای موجود بر اساس ارتباط بسیار نزدیک با بازار مورد نیاز خواهدبود.

یکی از مهم‌ترین مشکلات در بسیاری از زنجیره‌های تامین، محدودیت آن‌ها در درک و دستیابی به تقاضای واقعی است. از آن‌جا که زنجیره های تامین، تمایل دارند که سطوح مختلفی از موجودی را بین نقطه تولید (محل تولید) و محل بازار نهایی برقرار نمایند، لذا به‌جای توجه و تمرکز بر روی تقاضا، به پیشبینی متکی میشوند. نقطهای که در آن تقاضای واقعی در یک زنجیره تامین به کمک اطلاعات رسیده حاوی نیازمندیهای مشتری تعیین میگردد “نقطه جدایش” نامیده میشود، و در واقع این نقطه جائی است که در آن سیستم کششی بازار به سیستم فشاری (رو به جلو) میرسد (حد فاصل زنجیره تامین کششی و فشاری). این نقطه از زنجیره تامین در حقیقت بخشی از زنجیره تامین با رویکرد توجه به سفارش مشتری را از بخش دیگری از زنجیره تامین با رویکرد توجه به برنامههای تعیین‌شده جدا می‌کند.
در گذشته این نقطه، نقطه نفوذ تقاضا نامیده میشد(کریستوفر، ۱۹۹۸). در هر حال مساله این نیست که تقاضا چقدر نفوذ میکند، بلکه این است که در این نقطه چه میزان از تقاضای واقعی بازار قابل درک و مشاهده است. سفارشها که در واقع ناشی از به هم پیوستن تقاضاها هستند، عموما با تاخیر و ابهام ناشی از اقدامات وتصمیمات واسطه‌ها مواجه می‌گردند (بوربیج، ۱۹۸۰). به‌عبارت دیگر تقاضاها باید بازتاب نیازمندیهای جاری در بازار مصرف نهایی به بهترین صورت ممکن باشند. نقطه جدایش، آن بخش از زنجیره عرضه را که برای تحویل و ارضاء مستقیم نیازهای مشتریان آماده ومهیا شده‌است، از بخشی که بر پایه برنامه‌ریزی و پیش‌بینی‌های اولیه بنا شده‌است، متمایز می‌سازد (کریستوفر، ۱۹۹۸).
در دنیای واقعی در حقیقت “دو نقطه جدایش” وجود دارد. اولین نقطه جدایش که قبلاً مورد اشاره قرارگرفت، به نقطه جدایش مواد و قطعات مربوط میشد و بیانگر موجودی استراتژیک بصورت نگهداری مواد در سطح کلی و اولیه بود. دومین نقطه جدایش به نقطه جدایش اطلاعات برمیگردد. نظر برخی از متخصصین این است که این نقطه باید تا جای ممکن در دورترین محل در حرکت به سمت جلو همجهت با زنجیره تامین قرار گیرد؛ یعنی دورترین نقطه از ابتدای زنجیره و در جایی که اطلاعات تقاضای نهایی واقعی ایجاد میگردد. میسون- جونز و تاویل(۱۹۹۸) به‌وسیله شبیه‌سازی، تاثیر سودمندی را که بازخورد اطلاعات می‌تواند بر روی کاهش به‌هم‌ریختگی و ابهام در تقاضا داشته‌باشد، اثبات نموده‌اند. جانسون (۱۹۹۳) عنوان نمود که اهمیت چهار عامل اصلی موفقیت درکسب و کار شامل کیفیت، زمان تحویل، هزینه و سرعت دسترسی در طول زمان ثابت نیست و تغییر می کند. این نکته، به این معنی است که شرکت‌ها نیاز دارند که استراتژی زنجیره تامین خود را به‌طور مرتب و با توجه به گذر زمان، تنظیم و به‌روز نمایند. لذا به‌صورت دورهای، “برنده‌ساز”های جدیدی در بازار پیدا میشوند که اهمیت برنده‌سازهای قبلی را تنزل داده و آن‌ها را به “توصیف‌کننده‌های بازار” تبدیل میکنند. این تغییر درونی و چرخشی، کاملاً مرتبط با ظهور مفهوم ناب در داخل سازمانها و به دنبال آن مفهوم چابکی بوده‌است.
بنابراین در مراحل ابتدایی بازار، این مفهوم ناب است که حکمفرماست؛ بعنوان مثال می توان از مدل T هنری فورد نام برد، که دستیابی به نفوذ در بازار را بر پایه سیاست کاهش هزینه ها تامین می‌کند. همچنان که بازار رشد کرده و بالغ می‌شود، و تقاضا برای محصولات متنوع‌تر فزونی مییابد، رویکرد چابک جایگزین ناب می‌گردد. به‌هرحال، امروز که ما وارد هزاره سوم شدهایم، ظهور زنجیره‌های تامین جهانی را با تکیه بر خط‌مشی‌های مشترک به‌وضوح شاهد هستیم. این زنجیره های نوظهور، در واقع محدوده استراتژیهای دوگانه “ناب/ چابک” است که نیلور در کتابش از آن با عنوان مدل تلفیقی “ناب- چابک ” نام میبرد. این ایده‌ها را می‌توان در مدل تحولی/ مهاجرتی نشان داده‌شده در جدول ۲-۲ مشاهده نمود. بنابراین مدل، در اوایل دهه ۸۰ میلادی برنده‌ساز بازار، کیفیت بود که در واقع به زمینه اصلی رقابت صنایع غرب با ژاپن تبدیل شد و توسط فرآیندهای ناب داخلی ایجاد میشود. این روند با اجرای سیستمهای زنجیره عرضه ناب دنبال شد که بر روی هزینه‌ها اثر گذاشت، اما هنوز کالاها در سیستم فشاری و روبه جلو وارد بازار میشد و هدف اصلی رفع نیاز مشتری نبود. سپس عصر دستیابی به نقطه تفکیک و مفهوم رویکرد “ناب-چابک” فرا رسید.
جدول ۲-۲- مدل تحولی: خلاصه تغییرات در نوع زنجیره عرضه (جانسون، ۱۹۹۳)

فاز تحول زنجیره عرضه
۱
۲
۳
۴

نشانگر زمان درزنجیره عرضه
اوایل دهه ۱۹۸۰
اواخر دهه ۱۹۸۰
اوایل دهه ۱۹۹۰
اواخر دهه ۱۹۹۰

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...