۲-۲- صداق
الف) معنای لغوی صداق
صداق در لغت به معنای مَهریه زن، کابین (المعجم الوسیط، ۱۳۸۹، ۱/۱۰۸۷).
در قرآن الفاظ دیگری در معنای مَهر استعمال شده است، مانند صَدُقَََََه، نِحلَه، فَریضَه و أَجر. مترادف مَهر در زبان عربی لفظ صداق- به فتحه وکسر صاد- و صَدُقَه است.
صَدُقَه، از ریشه «صَدَقَ» به معنی خبرمطابق با واقع هست. نکته لطیفی که از این ریشه یابی به دست می آید، این است که دادن مَهر از طرف مرد به زن هنگام ازدواج، خبر از صداقت وراستی او نشانه ای از علاقه و محبت به زن وتشکیل خانواده است(میر شمسی، ۱۳۸۰، ص۲۵).
نِحلَه به معنی عطا و فرض است لفظ نِحلَه در آیه «وَاتوُالنَّساءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحلَه»و همچنین آمده نحله هدیه ای از طرف خدا به زنان است. (طبرسی، ۱۳۶۰، ۵/۲۰).
وگفته شده این کلمه از ریشه نحل به معنی زنبور عسل است، زیرا بخشش وعطیه شباهت به کار زنبور عسل دارد.
فریضه، به معنای چیزی است که خداوند بندگانش را به آن امر ویا نهی کرده است(میرشمسی، ۱۳۸۰، ص۲۶).
این لفظ در(نساء / ۲۳۷) آمده، که مرحوم طبرسی در مجمع البیان گفته است:
مراد از فریضه، صداق است، ودر این باره مخالفی دیده نمی شود، اما این که چرا لفظ فریضه در معنای مهر استعمال شده، می گوید «لانه یجب بالعقد» زیرا مهر به سبب عقد واجب می شود، اجر در لغت به معنی عوض عمل و انتفاع است، ودر آیه کریمه «فاتوهن اجورهن» به همین معنا استعمال شده و مراد از آن، عوض در عقد متعه است (طبرسی، ۱۳۶۰، ۵/۲۰) .
صِدَاق المَرأه وصِداقُها و صُدقَتُها: آنچه به عنوان مهریه ی زن پرداخت می شود.
أَصدَقتُها: مهریه ی زن را پرداخت کردم. (راغب اصفهانی،۱۳۸۷، ص۴۴۳).
صداق: کابین، مهر زن. (معین، ۱۳۸۲، ص ۷۷۳).
ب) معنای اصطلاحی مهر
مال(ویا چیزی که قائم مقام مال باشد) معینی است که بر سبیل متعارف زوج به زوجه در عقد نکاح می دهد ویا به نفع زوجه برذمه می گیرد. (جعفری لنگرودی، ۱۳۸۸، ص۷۰۲).
ج) معنای اصطلاحی صداق
صداق: مهر را گویند، همچنین صدقه، نحله، اجر، فریضه، علیقه، حبا وعقر نامیده می شود.
بنا به قول مشهور بین فقهاء به صرف عقد زوجه مالک تمام مهر است نهایت اینکه مالکیت زوجه نسبت به تمام مهر متزلزل بوده واستقرار این مالکیت «نسبت به نصف دوم» متوقف بر دخول است به همین جهت اگر تقاضای اجرائیه برای تمام مهر شود و زوج دعوی عدم دخول کند چون استحقاق زوجه نسبت به نصف ثانی محتاج به اظهار نظر قضائی است باید زوجه نسبت به این مقدار بدادگاه مراجعه کند. (جعفری لنگرودی، ۱۳۸۸، ۴۰۵)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۲-۳- نفقه
الف) معنای لغوی نفقه
نفق (نفق ینفق نفقاً)الشیءآن چیزمصرف وتمام شد(المعجم الوسیط، ۱۳۸۹، ۱/۲۰۱۱) نفقه در فارسی، در دو معنا به کار رفته است که عبارتند از:

    1. آنچه از درم وامثال آن صرف خویشتن ویا عیال خود کنند؛ روز مره ای که برای زن وفرزندان واهل وعیال مقرر کنند وخرج هر روزه.
    1. آنچه انفاق وبخشش کنند ونفقه خوار، آن که نفقه کسی خورد، ونفقه دادن، یعنی متکفل معاش دیگری شدن وهزینه معاش دیگری را تعهد کردن. (دهخدا،۱۳۷۷، ص۲۲۶۴۱).
    1. صاحب مصباح المنیر: « نفقه» را اسم مصدر «نفق» می داند ومعتقد است در عبارت: « نَفِقَتِ الدَّراهِمُ نَفَقاً »، «نفقه» به معنای «نَفِدَت» ؛ یعنی «تمام شد، فانی ونابود شد» می باشد. جمع «نفقه» را مانند رقبه ورقاب، بر«نِفاق» وهمچنین بر«نَفَقات» صحیح می داند.(القمری الفیومی، ۱۳۴۷ ه ق، ۱/۳۲۷).
    1. راغب در مفردات نیز همین معنا را را در جایی که گفته می شود:«نَفِقَتِ الدارهمُ تُنفَقُ وأَنفَقتُها » برای «نفقه» بیان نموده است.

وهمچنین راغب در مفردات می نویسد: نفقه اسم است برای آن چیزی که انفاق می شود؛ مانند آیه: « ومَا أَنفَقتُم مِن نَفَقَهٍ » (بقره / ۲۷۰) ویا در آیه: « وَلا یُنفِقُون نَفَقَهً » (توبه /۱۲۱) که نفقه به آن چیزی که انفاق شده, گفته شده است. (راغب اصفهانی، ۱۳۸۷، ص ۷۸۸).
با توجه به معنایی که راغب برای نفقه ومانندآن بیان کرده، نفقه زن وفرزندان و… از آن جهت نفقه نامیده شده، چون چیزی که مرد برای همسرش خرج می کند به شکلی از مال وی خارج شده ومصرف می گردد، اگر چه از سوی دیگر وضع وحال زن نیز، با مصرف این مال، رونق می گیرد؛ در نتیجه هر دو معنا، یعنی نابودی وکاستی وفنا، با صرف مال زوج و رواج و رونق، با توجه به حال زوجه، مناسبت دارد.(صادقی، ۱۳۹۰، ص۳۷).
ب) معنای اصطلاحی نفقه
انفاق به معنی صرف کردن است ونفقه اسمی است از انفاق.
در اصطلاحات حقوق مدنی عبارت است از صرف هزینه خوراک و پوشاک و اثاث خانه و جامه به قدر رفع حاجت وتوانائی انفاق کننده «در مورد نفقه اقارب» وخوراک و پوشاک و مسکن واثاث خانه و خادم در حدود مناسبت عرفی با وضع زوجه «در مورد نفقه زوجه». (جعفری لنگرودی، ۱۳۸۸،ص ۷۱۸).
۲-۴- محارم
الف) معنای لغوی محارم
ممنوع بودن چیزی. (راغب اصفهانی،۱۳۹۰، ص۱۸۳)
کاری که اسلام آن را منع کرده و ارتکاب آن گناه باشد.(معین، ۱۳۸۵، ص۴۶۱).
ب) معنای اصطلاحی محارم
هرزنی که وقاع با او شرعاً جائز است و یا به علت نسب یا رضاع یا مصاهرت«به عقد یا ملک یمین» حرام مؤبد است مانند مادر زن.
قدرمتیقن آن محارم نسبی«از نسب مشروع» می باشد وشامل نسب حاصل از زنا نمی باشد.
محرمات نسبی «به ضم میم وفتح حاء و تشدید راء» در فقه به پدر واجداد و مادر و جدات «تا هر قدر که بالا رود» واولاد« تا هر قدر که پائین رود» وبرادر وخواهر و اولاد آنها «تا هر قدر که پائین رود» وعمه ها وخاله ها و عمه ها وخاله ها ی پدر ومادر واجداد و جدات را گویند که نکاح با آنان ممنوع است. (جعفری لنگرودی، ۱۳۸۸،ص ۶۲۵).
۲-۵- نشوز
الف) معنای لغوی نشوز
نشوز،مصدر معرب است و کلمه ای که از این مصدر مشتق می شود، به معنای نا سازوار یا نا سازگار یا نا ساز می باشد ودر روابط زن وشوهر، به معنای عصیان و ناسازگاری کردن زن با شوهر « به خشم در آوردن وی یا ناسازوار کردن شوهر با زن یا نا ساختن هر یک با دیگری، ویا کراهت داشتن زن وشوهر هر یک از دیگری است.
همچنین به خارج شدن زن از اطاعت مرد وترک کردن زن توسط مرد، با زدن زن و ستم نمودن بر وی گفته می شود.(دهخدا، ۱۳۷۷، ۱۴/ ۲۲۵۰۸و ۲۲۵۰۹).
در زبان عربی « نشوز» جمع « نشز» و به معنای مکان مرتفع، ارتفاع وبلند شدن می باشد. (راغب اصفهانی، ۱۳۹۰، ص۷۷۴).
ب) معنای اصطلاحی نشوز
صاحب جواهر در تعریف نشوز می نویسد:
« النشوز هو الخروج من الزوج والزوجه عن الطاعه الواجبه علی کل واحد منهما الی الآخراً »نشوز، خارج شدن هر یک از زوج وزوجه از طاعت واجبی است که هر یک از آن دو نسبت به دیگری به عهده دارند. (نجفی، ۱۹۸۱م،۳۱/ ۲۰۰).
۲-۶- بکارت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...