او اعتراف می‌کند که ترس از مرگ حاصل عدم درک ماهیت آنست . شمس در کنار ترس از مرگ از سهولت آن سخن می‌گوید:
مردن به شکل دل انگیزی ساده است …
آیا به خواب رفتن ساده‌ای
اینهمه طول می‌کشد. (همان،ص.۵۲۸)
۴-۳-۲- ۴- ۴- ترس از مرگ
سخن شمس از مرگ آنقدر لطیف و روشن شده‎است که دیگر کسی از آن نمی‌هراسد. اینک با آوردن واژگانی ساده و روان جریان زندگی و مرگ را در دستان خدا آنقدر زیبا بیان می‌کند که دیگر هراسی باقی نمی‌ماند. این موضوع می‌تواند از ذهن آسان‌گیر شاعر نشأت گرفته باشد که دیگر مثل گذشته همه چیز را سخت و دشوار نمی‎بیند.
بنویس
بنویس و هراس مدار
از آنکه غلط می‌افتد
بنویس و
پاک کن
همچون خدا که هزاران سال است
می‌نویسد و پاک می‌کند
و ما هنوز مانده‌ایم
در انتظار پاک شدن
و بر خود می‌لرزیم.( لنگرودی،۱۳۹۰،ص.۵۷۱)
۴-۳-۳- اشعار غنایی
شمس لنگرودی عشق را از نگاه‌ها و در شرایط مختلف بررسی و تجربه می‌کند. برای او ، عشق صرفاً احساس تملّک و رسیدن به کسی که دوست می‌دارد نیست، بلکه نبودن معشوق، زمان‌های رفته و زمان‌های نیامده ،اعتراف به دوست داشتن، رنج کشیدن و… نمونه‌هایی قابل بررسی و کنکاش در اشعار اوست.اولین نکته که باید ذکر شود اینست که حجم زیادی از اشعار دوره دوم تغزّلی است.

۴-۳-۳-۱- عشق
۴-۳-۳-۱- ۱- لطافت عشق
گاه تصویرسازی شمس با تقابل واژگان همراه است مثل : «سراب و غرق شدن» ،«خواب و بیداری» و در این تضادِ واژگان ، مفهوم عشق به اوج خود می‌رسد.
«چنین تصاویری از بن‌مایه آرمانی هر شاعر و از دنیای ناخودآگاه او بر می‌خیزد. او می‎تواند عمل و تصویر آرمانی خود را در فضایی کاملا نامأنوس ، خارج از چهارچوب عقلانی ، بر مبنای زیبایی‌های تشنج‌آور مطرح شده در سورئالیسم بر خواننده عرضه کند.» (دلبری ،مهری،۹۴،ص.۸۴)
عشق
صحرایی سراب است
در پیاله‌ی نازکی
و شگفتا
غرقت می‌کند. (لنگرودی،۱۳۹۳،ص.۴۴۴)
بسیاری از منتقدان معتقدند که شمس در مصرع آخر هر پاره انسان را غافلگیر می‌کند.خوابی در بیداری تصویر پارادکسی است که شمس برای برجسته‎سازی شعرش از آن بهره می‌گیرد. خوابی در بیداری اشاره به زیبایی باورنکردنی عشق دارد :
عشق، خوابی است
که در بیداری می‌کشیم. (همان،ص.۴۴۷)
او معتقد است که عشق ،گرمی بخش وجود یخ زده‌ی انسان است .منظور از «اتاق»، «تن» انسان است که شمس با تشبیه عناصر سازنده آن به یخ اشاره به سرد و بی روح بودن آن دارد :
عشق
بخاری هیزمی در اتاقی است
که چهار دیوارش از یخ است. (لنگرودی،۱۳۹۰،ص.۷۸۵)
پارادکس از ویژگی‎های پست مدرنیست است که گاه در شعر شمس دیده می‎شود. او فقط خنکای عشق را مرهمی می‌داند بر دردهای انسان امروزی ، خنکایی که حاصل آتش عشق است :
جز عشق
سایه‌ای نیست خنک‌ات کند
سایه‌ی آتشی
که به سوختن خانه‌ات مشغول است. (لنگرودی،۱۳۹۳،ص.۵۸۵)
۴-۳-۳-۱- ۲- زندگی بدون عشق
ای عشق
اگر تو نبودی
کلاه بوقی بچه ها بود «روز» و «شب»
که زندگی سرمان می‌گذاشت. (همان،ص.۱۲۲)
زمستان سیاه برای او جلوه‌ای از زندگی بدون عشق است که با ورود آفتاب عشق، دوباره گرمی خود را بدست می‎آورد:
عشق
از زمستانهای سیاهم گذشت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...