بر اساس نظریه روانکاوی، فروید بسیاری از اعمال آدمی را غریزه های تعیین می‌کند وقتی مانعی در تجلی غرایز پیش آید سایق پرخاشگری سر بر می آورد بدین صورت هرگاه کسی در تلاش برای دستیابی به هدفی ناکام بماند سایق پرخاشگری فعال می‌شود و این نیز به نوبه خود رفتاری را برای آسیب زدن به خود یا شی منبع ناکامی برمی‌انگیزد. روابط اجتماعی که روابط تعاملی است نیازمند راهکار منطقی برای رسیدن به هدف است ولی وقتی با مانع برخورد می‌کند و ظاهراً گفتگو و تفاهم به بن بست می رسد از خشونت استفاده می‌شود (غریزه).

نظریه یادیگری اجتماعی به تعامل توجه دارد به فرایند های شناختی به نقش سرمشق ها در انتقال رفتارها و پاسخ های هیجانی تاکید می ورزند. پرخاشگری ممکن است از راه مشاهده و یا تقلید آموخته شود و هرچه بیشتر آموخته شود و هر چه بیشتر تقویت شود احتمال وقوع آن بیشتر می‌شود، بخشی از شواهد مربوط به نظریه یادگیری اجتماعی حاصل بررسی هایی است که نشان می‌دهد پرخاشگری مانند هر پاسخ دیگری می‌تواند از طریق تقلید آموخته شود.

۲-۷- نظریه کنترل اجتماعی

کنترل اجتماعی به ساز و کاری اطلاق می‌شود که جامعه برای واداشتن اعضایش به سازگاری و جلوگیری از ناسازگاری ها به کار می‌برد. به مفهومی دیگر کنترل اجتماعی به مجموعه عوامل محسوس و نامحسوسی که یک جامعه در جهت حفظ معیارهای خود به کار می‌برد و مجموعه موانعی که به قصد جلوگیری افراد از کج روی اجتماعی در راه آنان قرار می‌دهد گفته می‌شود. و بالاخره کنترل اجتماعی را می‌توان “مجموعه‌ای از منابع مادی و نهادینی” دانست که در اختیار جامعه قرار دارد و برای حصول اطمینان از هم نوایی رفتاری اعضای خود با اصول و مقرراتی از پیش تعیین شده و مورد تأثیر از آن استفاده می‌کند (ستوده،۱۳۸۴: ۱۳۷).
در این بخش جا دارد به جهت اهمیت کنترل اجتماعی در کاهش رفتارهای نابهنجار از نظریه کنترل اجتماعی برای تبیین موضوع مورد مطالعه استفاده شود.
نسبت نظریه کنترل به نظریه دورکیم در مورد انسجام اجتماعی و نظریه بوم شناختی شاو و مک کی می رسد. اما با آنها تفاوت هایی دارد برخلاف نظریه ها و دیدگاه های دیگر که بیشتر به تبیین جرم و بزهکاری می پردازند تا سایر اشکل انحراف و نیز بر خلاف سایر نظریه های مربوط به انحراف در ابتدا این سوال را مطرح می‌کنند: چرا افراد مرتکب رفتار های نابهنجار می‌شوند؟ با این سوال شروع می‌شود که چرا آدمیان با قواعد و ارزش ها و هنجارهای جامعه هم نوا نیستند و به عبارت دیگر رمز سازگاری آنها با آنکه مطلوب جامعه است چیست؟
پیروان این دیدگاه ها معتقند که هر فردی در زندگی به انحراف بر انگیخته می‌شود و بسیاری از اوقات در وضعیتی قرار می‌گیرد که محرک فرد برای انحراف است. بنابراین عامل مهم در تبیین انحراف، برانگیختگی یا قرار گرفتن در موقعیت های مناسب برای انحراف نیست، بلکه این است که فرد موقتاً خود را از کنترل جامعه رها می بیند (رابرستون،۱۳۷۲: ۱۷۵).
نظریه پردازان کنترل دو پیش فرض درباره جامعه دارند: اول اینکه، انسانها خود محور بوده و درصدد ارضای خواسته‌ها نیازهای خودشان با بهره گرفتن از ساده ترین و سهل ترین وسایل (ولو غیر قانونی باشد) هستند. دوم اینکه، کاهش کنترل های موافق قانون (درونی یا بیرونی) راه را برای ارتکاب رفتار بزهکارانه هموار می‌سازد. پیشگامان نظریه کنترل محققانی مانند هیرشی، رکلس، فرایدی و هیگ می باشند که با تکیه بر نظریات دورکیم به خصوص الهام از تئوری آنومی وی به ابداع و بسط این تئوری پرداخته اند. این تئوری ها بر این فرض استوارند که کج روی ناشی از ضعف یا گسستگی تعلق فرد به جامعه است که در اثر کنترل و نظارت اجتماعی بوجود می‌آید.

۲-۷-۱- الگوی کنترل اجتماعی هیرشی

این الگو که گاه به نام نظریه پیوند از آن یاد می‌شود، پیدایش کج روی را معلول ضعف همبستگی در گروه ها و نهادهای اجتماعی و نیز تضعیف اعتقادات و باورهای موجود در جامعه بر می شمرد. نتیجه ای که هیرشی از تحلیل خویش می‌گیرد آن است که جامعه یا گروهی که در میان اعضای آن وابستگی ها متقابل و قوی، وجود داشته باشد پیش از جامعه یا گروهی قادر به اعمال کنترل بر اعضای خود خواهد بود که اعضای آن وابستگی محکمی با هم نداشته باشند. هیرشی معتقد است که چهار عنصر باعث پیوند فرد و جامعه می­­شوند: ۱- وابستگی، ۲- تعهد، ۳- درگیری، ۴- باورها (ممتاز، ۱۳۸۱: ۱۲۰).
۱- عنصر وابستگی: بیانگر میزان وابستگی فرد به اشخاص دیگر در خانواده، محیط و نهادهای اجتماعی است. به نظر هیرشی، کسانی که به دیگران علاقه و توجه دارند رفاه و احساسات آنها را درنظر می‌گیرند و با احساس مسئولیت نسبت به این افراد و حفظ ارتباط با آنها عمل می‌کنند. ایشان بر همین اساس، یادآور می‌شوند افراد فاقد این وابستگی، نگران آن نخواهد بود که روابط اجتماعی آنان به خطر افتد. بنابراین بیشتر احتمال دارد که به کج روی روی آورند.
۲- تعهد: از نقطه نظر هیرشی در بعد جامعه شناختی، مفهوم خود در روانشناسی دارد. عنصر تعهد بیانگر میزان پذیرش هدف های مرسوم جامعه و همچنین احساس دینی است که فرد نسبت به جامعه بر دوش خود احساس می‌کند. به عبارت دیگر، هیرشی بر آن است که نشان دهد که هرقدر فرد در محیط هایی مانند محیط تحصیل، اشتغال، خانه و مانند آن نیاز بیشتری به سرمایه گذاری در خصوص کنش‌های موافق با جامعه احساس کند، دلیل بیشتری خواهد داشت که برای حفاظت از دستاوردهای خود با دیگران هم نوا بماند و در مقابل، کسانی که نیاز کمتری را نیز در ارتکاب جرم می بینند و حتی ممکن است در پی بدست آوردن فرصتی برای سود بردن از آن برآیند.
۳- عنصر درگیری: بیانگر میزان مشارکت افراد در نقش ها و فعالیت های اجتماعی است. به نظر هیرشی کسانی که گرفتار کار، زندگی خانوادگی، سرگرمی و… هستند، معمولاً فرصت کمتری برای درگیر شدن در رفتارهای کج روانه دارند. در عین حال به نظر او همین مشارکت، فرد را در معرض انواعی از اهرم های کنترل اجتماعی قرار می‌دهد که افراد مرتبط با او، بر او اعمال می‌کنند به همین نحو، آشکار است کسانی که در فعالیت مرسوم و متعارف جامعه مشارکت ندارند، فرصت و آزادی عمل بیشتری نیز برای دست یازیدن به رفتارهای کج روانه می یابند.
۴- عنصر باور: بیانگر میزان اعتقاد فرد به اعتبار قواعد اخلاقی و اجتماعی، باور او نسبت به ارزش ها و هنجارهای اخلاقی جامعه و وفاداری وی به آنهاست. به نظر هیرشی اگر فردی جداً این باور را داشته باشد که درگیر شدن درگونه هایی خاص از رفتارها کار درستی نیست، مشارکت در آن رفتارها برای او دور از تصور خواهد بود. در مقابل، کسانی که اعتقاد و وفاداری ضعیفی نسبت به هنجارهای اخلاقی و اجتماعی دارند، ممکن است تمایل بیشتری به نادیده گرفتن آنها و بیشتر به کج روی مبادرت ورزند (رابرتسون،۱۳۷۲: ۱۷۶-۱۷۴).
از دیدگاه تئوری هیرشی، نراع جمعی مانند دیگر اشکال بزهکاری معلول کاهش و فقدان نظارت و کنترل اجتماعی است. زمانی که کنترل اجتماعی تضعیف می گردد، متعاقباً یکپارچگی اجتماعی دستخوش زوال و نقصان می‌شود که این خود به کاهش اقتدار ناشی از یکپارچگی منجرشده و بالاخره در اثر آن توانایی پیشگیری مؤثر از بزهکاری و انحراف نقصان یافته، احتمال بروز کژرفتاری کاهش می‌یابد.«والتررکسل» یکی دیگر از صاحب نظران کنترل اجتماعی است که نظریه او تحت عنوان«نظریه مهار» مطرح است که ایشان آن را در کتاب خویش تحت عنوان مسئله جرم مطرح ساخته است؛ تبیینی که گاه با نام هایی مانند نظریه موانع داخلی- خارجی و «نظریه کف نفس» مطرح می‌شود به نظر رکلس، همنوایی فرد با گروه و جامعه امری طبیعی است که نه بر اساس تمایل درونی، بلکه صرفاً از فشار و کنترل گروه سرچشمه می‌گیرد. ایشان معتقد است عضویت در گروه و روابط متقابل احتماعی، تعیین کننده نوع رفتار افراد در شرایط خاص زندگی است (سلیمی و داوردی،۱۳۸۰: ۵۰۴).
از جمله دیگر نظریه پردازان تئوری کنترل، فرایدی و هیگ می باشند که متأثر از آرای هیرشی در باب نظارت اجتماعی اند، آنان معتقند که جرم غیر اخلاقی بوده، به طوریکه شکسته شدن جوامع و زوال اجتماعات را رقم می زند. آنها با به نقطه نظرات هیرشی در خصوص انحراف و کنترل اجتماعی وی را پشتیبانی کرده، به تبیین واقعیت اجتماعی رفتار جزایی می پردازند.
آنان معتقدند هیرشی بر مهم ترین الزامات میان جرم و نظم اجتماعی تأکید کرده است و تشخیص داده که چهار عنصر یادشده به طور معنادار، الزاماتی را بین نوجوانان منحرف و جامعه ایجاد کرده است. وقتی که این عناصر نیرومند شوند، همنوایی در سطح بالایی ایجاد خواهد شد. فرمول اصلی نظریه کنترل هیرشی به وسیله نتایج تحقیقات بسیار گسترده در همان زمان و در دوره های بعد توسط فرایدی و هیگ بر روی روابط متقابل نقش ها به مثابه یک جریان همبستگی اجتماعی یا ظهور رفتار انحرافی توجه کردند. برای مثال، هر چه صمیمیت میان اعضای خانواده کاهش یابد جرم و بزه افزایش می‌یابد، بدین وصف بین کاهش صمیمیت در روابط متقابل اعضای خانواده و میزان بزهکاری رابطه مستقیم وجود دارد (ممتازی،۱۳۸۱).
به نظر فرایدی، همپوشانی ها و اشتراکات، اصلی ترین عامل در ایجاد صمیمیت است. اشتراک روابط متقابل، فشار نیرومندی در جهت همنوایی دارد. عمده ترین اختلافات میان هیرشی و فرایدی این است که هیرشی معتقد بود ساخت های هنجاری جامعه تقیداتی برای جوانان ایجاد می کند، ولی فرایدی اظهار می کرد که روابط متقابل بسیار زیادی در نقش ها وجود دارد که فاقد حوزه های نهادی متنوع می باشند در حالی که این روابط متقابل برقرار هستند (سروستانی،۱۳۸۹: ۹۵).
هیرشی و فرایدی در توسعه کنترل اجتماعی، خود را به تعارض تولید های هم نوایی و ناهمنوایی یا جرم محدود کردند معنای آن این است که وقتی هم نوایی حاصل شد مطمئناً در ایجاد جرم وقفه ایجاد می‌شود (محسنی تبریزی،۱۳۸۳: ۹۷). بنابراین بر اساس نظریه های کنترل می‌توان گفت که نحوه رفتار و ویژگی های والدین از عوامل مؤثر بر آرامش و توانایی فرزرندان است، رفتارهای ناهنجار هر یک از والدین ممکن است بر رفتارهای فرزندانشان موثر واقع است (سید غفور و همکاران، ۱۳۸۷).بنابراین اگر گاهی رفتارهای ناهنجار از سوی فرزندانشان مشاهده می گردد خود ناشی از ضعف کنترل و وجود گسست در ارتباطات سالم خانوادگی است (واحدی و فتحی آذر، ۱۳۸۵). یکی از موارد تاثیر گذار دیگر بر گرایش به نزاع‌های دسته‌جمعی تمایل افراد پرخاشگری است. پرخاشگری را می‌توان عملی تعریف کرد که هدفش اعمال صدمه و رنج است. مهمترین عامل در ایجاد پرخاشگری ناکامی است. در این (تئوری، تئوری ناکامی- پرخاشگری) پرخاشگری بر آینده جریانی در نظر گرفته می‌شود که در خلال آن، افراد از دستیابی به هدف یا اهداف خویش باز می ماند و احساس ناکامی در آنان شکل می‌گیرد. ناکامی تنها زمانی رخ می‌دهد که فرد در دستیابی به هدفی که انتظار آن را دارد با شکستی پیش بینی نشده مواجه شود. دیدگاه های جدید تئوری ناکامی- پرخاشگری به این مسئله اذعان دارند که دامنه تجلی و بروز پرخاشگری در عرصه فعالیت های مختلف، بستگی به عواملی فراوانی شکل گیری و بروز ناکامی، میزان رویدادهایی که منجر به ناکامی می‌شود و …. دارد بر این اساس می‌توان گفت یکی از علل گرایش به نزاع‌های دسته‌جمعی، ناکامی‌هایی است که فرد در زندگی با آنها مواجه شده و پرخاشگر شده است (حسینی،۱۳۸۲: ۵۴). یکی دیگر از موارد و عوامل مهم در گرایش افراد به نزاع‌های دسته‌جمعی، مشاهده آن پدیده و یادگیری آن است تجربه عینی نزاع بر اساس تئوری یادگیری اجتماعی قابل تفسیر است. بر اساس تئوری یادگیری اجتماعی باندورا رفتارهای ناهنجار، مثلاً گرایش به نزاع‌های دسته‌جمعی زائیده یادگیری اجتماعی هستند (محسنی تبریزی،۱۳۸۳: ۱۳۲).
مشاهده رفتار نابهنجار محرکی برای افراد است تا به روش غیر معمول رفتار نمایند. توجه به این نکته مهم است که کودکان مشاهده گر رفتارهای ناهنجار خود را محدود به تقلید صرف نمی‌کنند. بلکه انواع ناهنجاری های بدیع و جدید خلق می‌کنند. این امر دلالت بر آن دارد که تاثیر یک نمونه تعمیم پیدا می‌کند. نتیجه نهایی اینکه باندورا و همکاران نشان داده اند که کودکانی که شاهد پرخاشگری بوده اند بیشتر از کودکانی که در معرض چنین مشاهده ای قرار نداشته اند، به اعمال ناهنجار دست زده اند.
مورد دیگری که در گرایش افراد به نزاع‌های دسته جمی به عنوان متغیر مستقل مورد استفاده قرار گرفته است قوم‌گرایی و داشتن تعصبات قومی است. بر طبق نظر یوال دیویس، قوم‌گرایی جهان یکپارچه دو شقه می‌کند، یعنی جهان ما را با جهان دیگران جدا می‌سازد (svensson,2008:16) این امر یعنی ایجاد گسست در جهان اجتماعی و پراکندن تخم نفاق در جامعه. بر طبق نظر هرزوگ (۲۰۰۷: ۵۷) قوم‌گرایی خود باعث ایجاد بسیاری از جرم‌هاست. تأیید رابطه بین قوم مداری و ارتکاب جرم خود دلیلی بر این مدعاست (Tanisichuk,2007:24).

۲-۷-۲- الگوی کنترل اجتماعی رکلس

این نظریه از انواع نظریه های کنترل که تحت عنوان نظریه مهار بیان می گردد. تبیینی که گاه از آن با نام هایی مانند نظریه موانع داخلی- خارجی و نظریه کف نفس نیز یاد شده، به نظر رکلس هم نوایی فرد با گروه و جامعه امری طبیعی و بر اساس تمایل درونی او نیست و صرفاً از فشار و کنترل گروه سرچشمه می‌گیرد که معتقد است عضویت در گروه و روابط متقابل اجتماعی تعیین کننده نوع رفتار افراد در شرایط خاص است (سلیمی و داوری،۱۳۸۶: ۳۹۴). به دیگر سخن او همرنگی فرد با گروه را به معنای هم نوایی وی و رفتار ناشی از درونی شدن هنجارها و ارزش ها درون او نمی داند؛ و مدعی است که این رفتار نوعی پاسخ به نفوذ گروه و همواره از نوع اجابت (متابعت) است و هرگاه فشار گروه وجود نداشته باشد یا کم باشد فرد عصیان کرده و به کج روی روی خواهد آورد (همان:۱۳۸۴).

۲-۷-۳- نظریه شرمنده سازی

جان بریتویت هم مثل هیرشی علت وجود هم نوایی در جامعه را کنترل رفتار افراد توسط عوامل مختلف می داند اما هیرشی این کنترل را “پیوند” فرد با جامعه می داند در حالی که بریتویت از کنترل افراد توسط جامعه از طریق شرمنده سازی مختلف بحث می‌کند. به نظر وی شرمنده سازی نوعی ابزار عدم تایید اجتماعی نسبت به رفتاری خاص برای تحریک مزاحمت در شخص خلافکار است. بریتویت از دو نوع شرمنده سازی صحبت می‌کند:
۱- شرمنده سازی جداکننده: که طی آن کج رفتار، مجازات، بدنام، طرد و در نتیجه از جامعه هم نوایان تبعید می‌شود.
۱- شرمنده سازی پیوند دهنده: که ضمن اعلام درک احساس کج رفتار و نادیده گرفتن تخلف و حتی ابراز احترام به او، نوعی احساس تقصیر در او ایجاد کرده (فرض شده که) نهایتاً او را از ادامه کج رفتاری باز می دارد و از بازگشت او به جمع همنوایان استقبال می‌کند. بریتویت مدعی است که در جوامع سنتی جایی که روابط متقابل اجتماعی قویتری وجود دارد و فردگرایی ضعیف است، شرمنده سازی پیوند دهنده مؤثرتر است و می‌تواند مانع کج رفتاری بیشتر شود (صدیق سروستانی، ۱۳۸۹: ۵۴).

۲-۸- خویشاوندگرایی

یکی از ویژگی­های نظام ایلی و اجتماعات با ساختار طایفه ای و عشیره‌ای معمولاً خویشاوندگرایی در اصلاح قوم‌گرایی است. یک گروه قومی، اجتماع کوچکی از انسانها در درون جامعه بزرگتر است که به صورت واقعی یا احساسی و ادراکی دارای اصل و نسب مشترک، خاطرات مشترک و گذشته تاریخی -فرهنگی مشترک است، همچنین دارای یک یا چند عنصر نمادین نظیر خویشاوندی، مذهب، زبان، سرزمین و خصوصیات ظاهری و فیزیکی که هویت گروهی آنان را از گروه های دیگر متمایز می‌سازد و اعضای آن متعلقات گروهی- قومی خویش آگاهی دارند. می‌توان شاخص های زیر را در تمایز قوم از دیگر گروه های اجتماعی قرار داد. مهمترین ممیزه در ابعاد فرهنگی نهفته است که مشتمل بر زبان، مذهب، آداب و رسوم و پیشینه تاریخی است (مقصودی،۱۳۸۰: ۲۱-۲۰).
خویشاوند گرایی و احساس تعلق به گروهی خاص و تحصیل امنیت فردی از طریق وابستگی به یک قوم ویژه، عواقب اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و حتی امنیتی فراوانی دارد. در چارچوب یک ایل آنچه ایجاد تعهد، مسئولیت و حتی وظیفه می‌کند و کنش‌ها جمعی را شکل می‌دهد، رابطه خویشاوندی است اعضایی که با یکدیگر احساس خویشاوندی می‌کنند به دفاع یا حمایت از یکدیگر برمی‌خیزند و دشواری‌ها فردی خود یا دیگر اعضای طایفه را مشکلات خود و خانواده می‌پندارند. به همین دلیل هرگونه عملی محدودیت یا خسارت به فرد، خسارت یا محدودیت به خانواده و طایفه تلقی می‌شود در نتیجه مبنای قضاوت استدلال نیست. تجزیه و تحلیل کل سرزمین ( مثلاً یک شهر ) نیست بلکه صحت و حق نوع برخورد بر خویشاوندی تعیین می‌شود در این بافت خویشاوندی تعصب به کار نیست، بلکه به نسبت است. تعلق به حرفه نیست بلکه به خانواده و عشیره است (صریع القلم،۱۳۸۶: ۵۸-۵۷).
به عبارتی در این نوع ساختار عشیره‌ای نظام پشتیبانی خانوادگی یکی از مهمترین عناصر در زندگی بیشتر افراد به شمار می‌آید. افراد بیشتر زندگی‌شان را در واحدهای خانوادگی می‌گذرانند و در خوراک، پوشاک، سرپناه و درآمد با دیگرانی که به نوعی با آنان خویشاوندی دارند مشترکند. چشم‌داشت‌هایی یاری متقابل و مسئولیت مشترک اجتماعی و حقوقی همگی تحت تأثیر پیوندهای اجتماعی شکل می‌گیرد من علیه برادرم. من و برادرانم علیه عموزاده‌هایم، من و برادران و عموزاده‌هایم علیه دیگران (بیتس و پلاگ،۱۳۸۷: ۲۶۰). بر طبق نظر یواد دیویس، قوم‌گرایی جهان یکپارچه را دو شقه می‌کند، یعنی جهان ما را با جهان دیگران جدا می‌سازد ( vensson,2008:16 به نقل از ربانی و دیگران،۱۳۸۸: ۱۱۱). به عبارتی یعنی ایجاد تضاد در گسست بر جامعه. بر طبق نظر هرزوگ قوم‌گرایی خود باعث ایجاد بسیاری از جرم‌هاست. تائید رابطه بین قوم مداری و ارتکاب جرم خود دلیلی بر این مدعاست (Tanasihuk,2002:24 به نقل از ربانی و دیگران، ۱۳۸۸: ۱۱۱).
از آن جایی که که ساختار جامعه مورد مطالعه متشکل از طوایف مختلف است و هنوز هم افراد هویت خود را بر اساس همان طایفه و گروه هایی که به آن تعلق دارد می شناسد پیامدهای منفی می‌تواند ایجاد نماید چرا که در نتیجه این نوع ساختار عشیره‌ای کنش‌های افراد نه بر اساس عقلانیت بلکه بر معنای تعصبات غیر منطقی نیست و اعضای خانواده، فامیل و طایفه صورت می‌گیرد و با بار ارزشی مثبت که در عموم با عنوان غیرت و مردانگی اشاره می‌شود به آن نگریسته می‌شود و در نتیجه تصمیم گیری بر مبنای تعصب در افراد نهادینه می‌شود چراکه افراد به این شکل جامعه پذیر شده اند.
در نهایت با بروز یک اختلاف کوتاه میان دو نفر یا دو خانواده اطرافیان نیز به حمایت نزدیکان خود برخواسته و نزاع‌های جمعی اتفاق می افتند باید اشاره شود در ایجاد منظور از خویشاندگرایی همان میزان گرایش یک فرد به مؤلفه های طایفه و خویشاوندان خود است برای سنجش این متغیر ابعاد مختلفی که تعلق به یک طایفه را تشکیل می‌دهند به ویژه بعد فرهنگی آن مورد توجه قرار گرفته اند.

۲-۸-۱- نظریه تعصب ابن خلدون

ابن خلدون در بررسی خود در راستای بازبینی وجمعیت پوشش های تاریخی وچگونگی ظهور و پیدایش یک تمدن و فرهنگ و به ویژه تفاوت های فرهنگی، دگرگونیهای اجتماعی وعوامل نفوذی، نقش تعصبات و عصبیت را مورد توجه خاص قرار داده و معتقد است گروههایی که همواره از ترس تهاجم اقوام بیگانه در دل هراس دارند، به ناچار نسبت به اعضای گروه داخل خود احساس تعصب مفرطی داشته وبه همین علت نسبت به یکدیگر احساس مسئولیت می‌کنند. او معتقد است که تضادهای برون گروهی باعث انسجام برون گروهی می‌شود واین انسجام منجر به عمیق تر شدن هرچه هرچه بیشتر عصبیت می گردد. از راه پیوند و وابستگی خاندانها به یکدیگر یا مفهوم مشابه آن حاصل می‌شود زیرا پیوند خویشاوندی به جزدر مواردی که بیشتر طبیعی است و از موارد آن نشان دادن غرور قوی نسبت به نزدیکان وخویشاوندان است مواقعی که ستم به آنان برسد یا در معرض ستم واقع شوند (حاصل می‌شود )واین امر در بشر یک عاطفه طبیعی است. از سوی دیگر ابن خلدون معتقد است که تضادهای برون گروهی با رشد عصبیت رابطه ای مستقیم دارد به این معنا که هرچه تضاد برون گروهی بیشتر شود، عصبیت برون گروهی نیز بیشتر شده ودر نهایت افراد یک قوم انسجام وقدرت بیشتری می‌یابد که در اثر انسجام درون گروهی و قدرتمند شدن نخبگان این جوامع پدید می‌آید. بنابراین با نیرو گرفتن این جوامع خیال ساکنان آنان از خطر دشمنان و بویژه خطرات خارجی راحت می‌شود. انسجام کارکردی با زوال عصبیت کاهش یافته و فساد در جامعه شکل می‌گیرد. (ابن خلدون : ۱۳۵۹: ۷۹)

۲-۹- نظریه مشارکت اجتماعی

مشارکت اجتماعی دلالت بر گسترش روابط بین گروهی در قالب انجمن های داوطلبانه، باشگاه ها، اتحادیه ها و گروه هایی دارد که معمولاً خصلتی محلی و غیر دولتی دارند که در قالب سیاست های اجتماعی، مشارکت و درگیر ساختن مردم در فرآیندهای اجتماعی مختلف را هدف خود می داند. به عبارتی مشارکت اجتماعی به آن دسته از فعالیت های ارادی دلالت دارد که از طریق آنها اعضای یک جامعه در امور محله، شهر یا روستا شرکت کرده و بصورت مستقیم یا غیرمستقیم در شکل دادن حیات اجتماعی مشارکت دارند (محسنی تبریزی، ۱۳۷۵: ۱۰۸). تعدد و گستردگی سازمان های محلی و غیردولتی در یک جامعه شاخص و بین وجود مشارکت اجتماعی و نهاد های مدنی تعریف می‌شود.
نهادهای مدنی شکل های مردمی غیر دولتی هستند که در حد فاصل توده های مردم با دولت بوجود آمده اند و بخشی از مردم را برای دستیابی به هدف مشخص و یکی از حوزه های اجتماعی سازماندهی می کند. دامنه فعالیت های این نهاد ها که به منظور مشارکت سازمان یافته مردم تشکیل می‌شود بسیار گسترده است. اتحادیه های صنفی، احزاب سیاسی، بنگاه های اقتصادی، خصوصی، شرکت های تعاونی، گروه های هنری، مطبوعات، مدرسه های خیریه و حتی اجتماعات محلی مشتمل بر ساکنان یک خیابان و محله می‌توانند مثال هایی از نهادهای مدنی باشند (دانشمندی،۱۳۷۷: ۱۷۰).
مشارکت اجتماعی، نوعی تعهد وقبول مسئولیت اجتماعی است که همه افرادانسانی ناگزیر به پذیرش آن هستند. این تعهد و مسئولیت یاممکن است در قالب فعالیت معیین و نامحدود صورت پذیرد، مانند بسیاری از فعالیت های اخلاقی و اجتماعی یااینکه ساختار اقتصادی و حقوقی به خودمی‌گیرد. (سالکی،۲۳) اعضای جامعه به دلیل دارا بودن نقش های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی خود، در حکم گلبول های قرمز و سفید بدن انسان هستند. همان گونه که افزایش یاکاهش گلبول های یادشده به بدن آسیب می رساند نارسایی درمشارکت نیزادامه حیات را نیزدستخوش تزلزل می‌سازد تا آنجا که اگر بعد اجتماعی خود راز دست بدهد، نابودی آن حتمی است اگرهم پابرجا بماند هدف خودراکه خدمت به اعضا و اصلاح جامعه است،گم نکند (سالکی،۴۵).
جامعه­شناسان کلاسیک خصوصا وبر، دورکیم و تونیس قائل به نوعی هویت، عضویت و تعهد عقلانی، عرفی و مدنی جدید برای اعضای جامعه که منجر به مشارکت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دموکراتیک و احساس تعلق اجتماعی بیشتر به جامعه می گردد و نهایتا به تقویت انسجام اجتماعی و نظم اجتماعی منجر میگردد (توسلی و نجاتی و حسینی، ۱۳۸۳: ۳۷-۳۳).
منظور از عنصر اجتماعی، طیف کاملی است از حق برخورداری، از حداقل رفاه اقتصادی و امنیت گرفته تا حق سهیم شدن در تمام میراث اجتماعی و زندگی کردن به شیوه موجودی متمدن مطابق با استانداردهای غالب و رایج در جامعه نهادهایی که بیشترین ارتباط را با این عنصر دارند عبارتند از: نظام آموزشی و خدمات اجتماعی (مارشال[۱۳]، ۱۹۹۴: ۹، نقل از شیانی، ۱۳۸۱: ۶۶).
از نظرترنر[۱۴](۱۹۹۴) مشارکت اجتماعی شهروندان باعث عمل به ایفای وظایف، تکالیف و مسئولیت ­ها و تعهدات شهروندی بوده است. و عمل به وظایف و مسئولیت ها شهروندی مانع از وقوع بسیاری از ناهنجاری ها و کژ رفتاری­ها می گردد (توسلی و نجاتی حسینی، ۱۳۸۳: ۳۸).
تعدد و گستردگی سازمانهای محلی و غیر دولتی در یک جامعه شاخص و مبین وجود مشارکت اجتماعی در آن جامعه است؛ تا جایی که جامعه مدنی به واسطه گسترش مشارکت های اجتماعی و نهادهای مدنی تعریف می شود. نهادهای مدنی تشکل های مردمی غیر دولتی هستند که در حد فاصل توده های مردم با دولت به وجود آمده اند و بخشی از مردم را برای دستیابی به یک هدف مشخص، و در یکی از حوزه های اجتماعی سازماندهی می نمایند (دامنه فعالیت این نهادها، که به منظور مشارکت سازمان یافته مردم تشکیل می شوند بسیار گسترده است. اتحادیه ­های صنفی، احزاب سیاسی، بنگاه­های اقتصادی، خصوصی، شرکت­های تعاونی، گروه های هنری، مطبوعات، مؤسسه های خیریه و حتی اجتماعات محلی مشتمل بر ساکنان یک خیابان و محله می توانند مثال­هایی از نهادهای مدنی باشند (دانشمندی، ۱۳۷۷: ۱۷۰).

۲-۹-۱- تئوری سرمایه اجتماعی

سرمایه اجتماعی زاده کنش و واکنش افراد است و محصول آشنا بودن وآشنا شدن آدمیان با یکدیگر است. بورت سرمایه اجتماعی را متشکل از دوستان، همکاران وتماس ها و ارتباطات عمومی می داند که از طریق آنان هر فرد فرصت برای استفاده از سرمایه مالی وانسانی خود را به کف می آورد (پیران وهمکاران، ۲۲:۱۳۸۵ ) به نظر فوکویاما،سرمایه اجتماعی مجموعه معینی از هنجارها و ارزشهای غیررسمی است که اعضای گروهی که همکاری و تعاون میانشان مجاز است در آن سهیم هستند (فوکویاما،۲۲:۱۳۷۹) مشارکت اجتماعی به عنوان یکی از ابعاد سرمایه اجتماعی یکی از محورهای اصلی آموزش در بسیاری کشورهایی است که در راستای رشد وتوسعه همه جانبه گام برمی دارند (سارتر،۹۵:۲۰۰۲) بوردیو سرمایه اجتماعی را در عضویت در یک گروه برای دستیابی به منابع آن گروه می داند (وینتر،۲:۲۰۰) آرو معتقد است که سرمایه اجتماعی چیزی جزء تعاملات اجتماعی نیست. وی شاخص هایی چون وفاداری، اعتماد، اتصال شبکه ای، اقتدارفردی، هویت سازمانی و هنجارهای اجتماعی می داند (افتخاری،۱۳۸۲)بر این اساس می‌توان گفت جامعه از گروه ها دارای انواعی مختلف از کنش‌های فردی و جمعی به منظور دخالت در تعیین سرنوشت جامعه و همچنین تصمیم گرفتن در مورد امنیت جامعه خود است. بر این اساس تئوری سرمایه اجتماعی تحلیل خود را متمرکز بر ویژگی های کلان اجتماعی انگیزشی در افراد ایجاد می‌کند که عامل مشارکت و توسعه جامعه می‌شود. لذا وجود سرمایه اجتماعی در شهروندان سبب مشارکت اجتماعی آنان در مسائل امنیتی شهر و جامعه می‌شود.
ارتباط سرمایه اجتماعی با امنیت شهری شهروندان از طریق پارامترهایی چون اعتماد وتعامل متقابل، افزایش روح جمعی نسبت به آینده شکل می‌گیرد. هدف از ارتباط این دو پدیده تداوم تعامل شهروندان و مسئولان برای کاهش هزینه های بی جهت در مورد ناامنی شهری و تقویت هنجارهای موثر بر امنیت است. این هدف همراه با نظارت مستمر و نهادینه کردن ارزشها در اذهان شهروندان شکل می‌گیرد. سرمایه اجتماعی از طریق تأثیرات بافتی و ترکیبی بر امنیت شهروندان در قالب الگوهای دوستی، آسودگی و اعتماد اجتماعی شهروندان با یکدیگر، تماس اجتماعی با دوستان و رفع فشارهای روحی وکاهش احساس ناتوانی از داشتن امنیت و… شکل می‌گیرد. از بعد دیگر انسجام اجتماعی بین سازمان های مرتبط با مدیریت در جهت افزایش خدمات امنیت شهری منجر به کاهش نا امنی در میان شهروندان شده است.

۲-۹-۲- نظریه معرفت های محلی

نظریه معرفت های محلی که امروزه اکثر سازمان های غیره دولتی ازآن دفاع می نمایند به دنبال جلب مشارکت واقعی مردم در زندگی اجتماعی آنان است. تحت این مشارکت، عدم تمر کز گرایی در جامعه جهت تسهیل فرایند تصمیم گیری از پایین به بالا تقویت می گردد (فولر،۱۹۹۲). استفاده از معرفت های محلی، تمرکز بر واقعیت های اجتماعی، دنبال کردن فرایند حرفه ای شدن و اصالت به ارزش‌های انسانی، ماهیت روابط سازمان های غیره دولتی با مردم را شکل می‌دهد (چمبر،۱۹۸۳) این استراتژی مورد حمایت داوطلبان و کسانی که به این سازمان ها کمک می نمایند، قرار گرفته است. در فرایند شکل گیری خط مشی نظری سازمان های غیره دولتی و مردمی شاهد گرایشات جدید در بالابردن امنیت در جامعه و کاهش جرائم اجتماعی و نا امنی های شهری هستیم. در این راستا سعی شده است تا تفکر تحلیلی مبتنی بر عقلانیت سازمان (که همان پلیس است) با تفکر انعطاف پذیر مشارکتی مبتنی بر خلاقیت مردمی با هم ترکیب شده و هماهنگ با هم سعی شود ناامنی های موجود در شهرها را کاهش دهد. این رویکرد مدلی است که در آن پلیس مسئولیت اجتماعی حل مساله را دارد. در رهیافت حل مساله نیروی پلیس با یک تقسیم کار کمتر پیچیده­ای مواجه است (احمدی،۱۳۷۷). در این رهیافت پلیس با تلاش در زمینه حل مسائل ناشی از وقوع حوادث در جستجوی کمک به مردم به منظور تامین نظم،آرامش وامنیت است. در شیوه حل مساله، پلیس در جستجوی الگوهایی برای شناخت نا امنی هاوبه دست آوردن راه حلهایی برای آنها توسط خود مردم است. این شیوه همکاری و همبستگی مردم را با پلیس گسترش می‌دهد. شکل گیری و گسترش فعالیت های مردم در همکاری با نیروهای نظامی و نظارت کننده اجتماعی از آرمان های بنیادین نظام اجتماعی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به شمار می رود (عبدالهی وایمان، ۲۸۵:۱۳۸۵) در این راستا مباحث تشکیل پلیس مردمی، تشکیل وتقویت شوراها، واگذاری بسیاری از مسئولیت ها به مردم وتقویت خلاقیت مردمی از جمله این اهداف است.

۲-۹-۳- نظریات بی سازمانی اجتماعی

این نظریه پردازان بر این باورند که عواملی چون کاهش نهادهای اجتماعی مثل خانواده و تضعیف تقید های خویشاوندی به عنوان نیروهای غیره رسمی کنترل اجتماعی، کاهش انسجام سنتی که پیامد رشد سریع شهرنشینی و مهاجرت فزاینده به سوی شهرهاست. نظریات بی سازمانی ناامنی های اجتماعی را در قالب جرایمی چون قتل، سرقت، انحرافات جنسی و اعتیاد تحلیل می نمایند.
این نظریه به اختلال در کارکرد اجتماعی، اجتماعی شدن و همنوایی اجتماعی برخی اعضا و گروه های اجتماعی به عنوان علت پیدایش بیماری ها و آسیب های اجتماعی تاکید دارد و معتقد است بیماری های اجتماعی زمانی به وجود می آیند که اعضای یک جامعه به طور مناسب، اجتماعی نشده و با هنجارها و ارزش ها تطابق و همنوایی نیافته اند (حسینی،۱۳۸۵:۴۳) این دیدگاه معتقد است برای جلوگیری یا حل مسائل اجتماعی اعضای یک جامعه«افراد بیمار» باید به وسیله خانواده، مدرسه، کلیسا، محل کار یا رسانه های جمعی، آموزش اخلاقی یا جامعه پذیری درست دریافت کنند (لینیا،۱۱:۲۰۰۰-۱۲)

۲-۱۰-فرهنگ شهروندی

فرهنگ شهروندی به مثابه نوعی فرایند از قرن ۱۹ همگام با جوامع مدنی و دولت های ملی شکل گرفته است. این پدیده با جدی شدن مسئله جهانی شدن در دهه های اخیر از مهمترین مسائل اجتماعی معاصر می باشد. «در این روند “شهروند و فرهنگ شهروندی” از پویاترین مفاهیم اجتماعی و فرهنگی دنیای مدرن تلقی شده است؛ یا به عبارت دیگر باید گفت که اساس جامعه مدنی بر محور نهادهای اجتماعی نظام شهروندی و فرهنگ حاکم بر آن شکل گرفته است. از این رو شالوده های اصلی جامعه مدنی به مثابه نظام سیاسی و اجتماعی را نهادهای شهروندی مثل نهاد قانون گذاری، نهاد نظام حاکمیت سیاسی مردم بر مردم در قالب نظام های دموکراسی می سازند.» ( عاملی، ۱۳۸۰: ۱۶۸) فرایند فرهنگ شهروندی پیامدهای بسیطی برای جامعه انسانی داشته است؛ که می‌توان این عنصر را از ابعاد متنوع در قالب نوعی تحول از جامعه شناسی سنتی به صنعتی بر پایه دانش و اطلاعات محور با بسط و توسعه فرایندهای ارتباطی، جهانی شدن، چند فرهنگی شدن و شهری شدن ناشی از فرایند های متأخر مدرنیته چون توریسم، مهاجرت، رسانه ها، اینترنت و… که باعث گسترش آگاهی ملت ها گردیده است؛ در قالب شیوه های مختلف زندگی در یک مقیاس فراملی به صورت کالاهای فرهنگی به طور ۲۴ ساعته مصرف کرد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...