«فِسْق» به معنی عصیان ،نافرمانی،ترک فرمان خداوخروج از راه حق است و«فََسُقَ»‏ ؛یعنی گناه کرد ودر کلام خداوندکه می فرماید:«فَفَسَقَ‏ عَنْ أَمْرِ رَبِّه[۱۲]؛یعنی از امرپروردگارش خارج شد»وعرب هرگاه رطب از پوست خود خارج شود می گوید: «فَسَقَت‏ الرُّطَبهُ من قشرها »وفسوق به معنی خروج از دین ومیل به معصیت است همچنان که شیطان از امر پروردگارش خارج شد.(همان،۱۰ :۳۰۸).این واژه با مشتقاتش ۵۳ بار در قرآن آمده است.
*فساد:
«فساد»؛مقابل درستکاری است و مفسده خلاف مصلحت واستفساد( فساد خواهی) در مقابل
اصلاح طلبی است.خداوند می فرماید:«وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْ‌ضِ فَسَادًا[۱۳]» ودر آیه ی: «ظَهَرَ‌ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ‌
وَالْبَحْرِ[۱۴]»به معنی خشکی وخشکسالی است(ابن منظور،۱۴۱۴ق،۳: ۳۳۵).
*فجور:
دراصل به معنی شکافتن است،سپس در برانگیخته گردیدن گناهان ومحرمات،زنا وانجام هرکارزشت ازقبیل سوگنددروغ استعمال شده(مرتضی زبیدی،۱۲۰۵،۷: ۳۳۸).بیشتر درفارسی مرادف فسق و به همراه آن بکارمی رود(دهخدا،۱۳۷۳،۱۰:۱۴۹۷۵) و۶ بار در قرآن آمده است[۱۵] .
*منکر:
ضد ونقیض «معروف» ؛یعنی ،هرآن چه راکه شرع ودین آن را زشت وناپسند وحرام می داند
(ابن منظور،۱۴۱۴،۵: ۲۳۳).این کلمه ۱۶باردرقرآن آمده است[۱۶].
*فاحشه:
فُحش ،فَحشاء وفاحشه:یعنی سخن وکاروعمل قبیح وزشت و هرآن چه از گناهان ومعاصی که قباحت وزشتی آن ها بزرگ وغلیظ باشدواغلب «فاحشه» به معنی «زنا» به کار می رود.خداوند متعال می فرماید:«إِلَّاأَنْ یَأْتِینَ‏ بِفاحِشَهٍ مُبَیِّنَه[۱۷]».هرچیزی که ازاندازه خویش تجاوز کند«فاحش» خوانده می شود(جوهری،۱۳۷۶ق ،۳: ۱۰۱۴).این واژه با مشتقاتش ۲۵ بار در قرآن آمده است[۱۸].
*خبث:
«خبیث ضدطیّب به معنای پاک وخوب ازرزق وروزی ،فرزندومردم است وبه مردان نیرنگ- بازومکاروخدعه گرنیز«خبیث»گویندومجازاًبه هرامرزشت خبیث گفته می شود(مرتضی زبیدی،۱۲۰۵ ق،۳ :۲۰۲)خداوند در آیه ی ۵۸ سوره ی اعراف می فرماید:«وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُ‌جُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَ‌بِّهِ وَالَّذِی خَبُثَ لَا یَخْرُ‌جُ إِلَّا نَکِدًا[۱۹]».این واژه در۱۶ مورد از قرآن به کار رفته است[۲۰].
*لمم:
به معنی نزدیکی به گناه است وآن گناه کوچک است ؛الَّذینَ یَجتَنِبونَ کَبآئِرَالاِثمِ و الفَواحِشَ اِلاَّ اللَمَمَ [۲۱]…)و در قرآن یکبار آمده است[۲۲](ابن منظور،۱۴۱۴ق، ۱۲ :۵۴۹).
* وِزر:
به معنى بارسنگینى ازگناه است و«وزیـر»کسى است که بارکارهای سنگین پادشاه را تحمل می کند(فراهیدی،۱۴۰۹ ق،۷ : ۳۸۱).این واژه با مشتقاتش درقرآن ۲۷بار آمده است[۲۳].
*حنث:
حِنْث درلغت به معنای«گناه بزرگ»،شکستن سوگندو میل به حق یاباطل است(فراهیدی ، ۱۴۰۹ق ،۳ : ۲۰۶ ).این واژه دوبار در قرآن آمده است[۲۴].
درکـتاب نثرطـوبی درخصـوص ارتباط مـاده«اثم»بادیگرموادی که با این لفـظ قریب المعنی هستند، آمده است:اگرچه معصیت،خطیئه،فواحش،منکر،جناح وامثال آنها باگناه،زشت،ناپسندو…نزدیک به یک دیگرند،امادرهریک ازاین الفاظ،خصوصیتی لحاظ شده است که به نظرمی رسد؛چون،گناه در فاعل آن نقصی می آورد،آن را«اثم» گویندوچون مخالفت امرخداست،«عصیان» وچون انحراف ازطریق راست است،«خطیئه»وچون شناعت آن درنظرمردم،شدید است،«فاحشه»وچون تعدی به حقوق دیگران باشد،«عدوان» نامند؛گرچه در بسیاری از آیات نمی توان یکی را به جای دیگری به کار برد(شعرانی ، ۱۳۸۰،۱ :۳۸۹).
این واژه‌هاى هفده‌گانه هر کدام بیانگر بخشى ازآثار شوم گناه و حاکى از گوناگونى گناه مى‌باشندو هر یک با پیام مخصوص و هشدار ویژه‌اى،انسان‌ها را از ارتکاب گناه برحذر مى‌دارند.
۲-۱-۳- راه های ارتکاب گناه در انسان
خدای متعال درفطرت همگان شناخت نیک وبدرا قرار داده وتوسط انبیای الهی انسان را از شیطان برحذر داشته است وبسیاری از مؤمنان نیز به تأثیر منفی شیطان و هوای نفس ایمان دارند؛ولی دراثر وجود عواملی نمی‌توانند،آنچنان که باید،مقاومت نمایند و دچار لغزش و گناه می‌شوند. لذ،ابرای گناه نکردن یاپیمودن راهی که به تدریج باعث استحکام صفت عدالت درانسان می شود،چاره ای جز این نیست که ابتدا باراه هاوریشه های تمایل انسان به گناه آشنا شویم وسعی کنیم این ریشه ها را دروجود خویش،خنثی نماییم.که دراین جا به برخی از راه ها وریشه های ارتکاب گناه می پردازیم:

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۱-۳-۱ضعف درخداشناسی وسستی درایمان
اگر کسی‌ خدا را برخود شاهد و ناظر بداند و خود را در محضر خدا بداند و واقعاً به‌ این‌ مطلب‌ اعتقاد پیدا کند هرگز دست‌ به‌ گناه‌ و آلودگی‌ها نمی‌آلاید. کسی‌ که‌ در برابر دیدگان‌ مردم‌ گناه‌ نمی‌کند قطعاً در برابر دیدگان‌ خدا،خود را از گناه‌ حفظ‌ می‌کند.کسی‌ که‌ اعتقاد دارد به‌: «وَاللَّـهُ شَهِیدٌ عَلَىٰ مَا تَعْمَلُونَ[۲۵]»وبه:«وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ ۚوَاللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ‌[۲۶]».هرگز به‌ دنبال‌ گناه‌ نمی‌رود . امیر المؤمنین‌ (ع‌) می‌فرماید:«خدا رحمت‌ کند انسانی‌ را که‌ همیشه‌ پروردگارش‌ را در نظر داشته‌ باشد، از گناه‌ کناره‌ گیرد و باخواهش‌ دل‌ بجنگد و آرزوی‌ دنیایی‌ خود را تکذیب‌ کند.آن‌ انسانی‌ که‌ نفس‌ سر کش‌ خودرا با تقوا و پرهیزکاری‌ مهار کند وبا لگام‌ ترس‌ از پروردگار بردهانش‌ دهنه زند و مهارش‌ را به‌ سوی‌ طاعت‌ و فرمان‌ برداری‌ خدا کشاندواز نافرمانی‌ ومعصیت‌ بازش‌ دارد»(کلینی،۱۳۶۵، ‌۸: ‌۱۷۲).
۱-۳-۲- ضعف در خودشناسی وفروکاستن ارزش انسانی
وقتی انسان خود را بشناسد و به مقام و جایگاه انسانی و گوهر عظیم و گرانقدر خود،واقف باشدوعظمت وجود انسانی رادرک کند،هرگز حاضرنمی شود که وجودخودرا بادنباله روی از شهوات وخواهش های نفسانی تا سرحد حیواناتی چون خوک و خروس پایین آورد.بدون تردید، هیچ یک از کسانی که دنبال شهوترانی وارضای خواهش های پست حیوانی خودهستند،تصور درستی از وجود انسانی وفلسفه ی آفرینش خویشتن ندارند.حضرت امام باقر (ع)در سفارش خود به جابر جعفى، می فرماید:«لا مَعرِفهَ کَمَعرِفَتِکَ بِنَفسِکَ[۲۷]»(تحف العقول ،۱۳۶۲: ۲۸۶).
۱-۳-۳- تبعیت از هوای نفس
پیروی از خواهش های نفسانی، گناه رادردل وذهن انسان زینت مى‏دهدوموجب فراموشى و غفلت مى‏گردد.کسى که دراثر شهوت، انگیزه‏اى قوى براى ارتکاب گناه یافته باشد، معرفت خود به خدا و قیامت و احکام الهى را مزاحم اطفای شهوت خویش مى‏یابد و به طور ناخودآگاه آن معرفت را ازذهـن خویش دور مى‏کند و ترجیـح مى‏دهد به آن اندیشه نکند ؛ رفته رفته حالت غفلت براوعارض مى‏شود وبه کمک توجیهات شیـطانى، گناه بودن معاصى را انکاریا فراموش مى‏کندو رو به گنـاه مى‏آورد.
امیرمؤمنان على(ع)فرمودند:«لا تکنْ ممَنْ…اذَا سَأَلَ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَهٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِیَهَ وَ سَوَّفَ التَّوْبَهَ وَ إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَهٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّهِ»[۲۸]( نهج البلاغه، ۱۳۶۹: ۳۸۹).این سخن امام على نشان مى‏دهد که حداقل برخى از گناه کاران به سبب ناشکیبایى در برابر خواسته‏هاى نفسانى به گناه مبتلا مى‏شوند و کسى که تاب مقاومت در برابر شهوات راندارد، تاب رنج‏هاى دیندارى وتبعت از شرع را نیز ندارد.
۱-۳-۴- جهل و غفلت
جهل وحماقت زمینه ی گناه را در انسان بوجود می آورده وبه سوی گناه می کشاند.جهل به خدا،جهل به هدف آفرینش،جهـل به قوانین خلـقت،جهل به زشتـی گنـاه وآثارآن.چنانکه یک فرد جاهـل وبی سواد غذای آلوده به میکروب را براثر جهل به آسانی می خورد ولی یک دکتر میکروب شناس ، هرگزآن را نمی خورد(قرائتی ،۱۳۷۵: ۲۰).غفلت نیز یکی از بیماری‎های قلب است که انسان را از یاد خدا، مرگ، قیامت و ثواب و عقاب اُخروی باز می‎دارد و در نتیجه، انسان اقدام به انجام هر کاری می‎کند و هر گناهی را مرتکب می‎شود.رسول گرامی (ص)در این باره می‎فرمایند: « أَلا وَإِنَّ فِی الْجَسَدِ مُضْغَهً إِذَا صَلَحَتْ صَلَحَ الْجَسَدُ کُلُّهُ, وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الْجَسَدُ کُلُّهُ, أَلا وَهِیَ الْقَلْبُ[۲۹]»( نهج الفصاحه،۱۳۸۹: ۴۴۸).
۱-۳-۵- وجود رذایل اخلاقی
رذایل اخلاقى،هر یک منشأ گناه یا گناهانى هستند. امام امیرالمؤمنین(ع)می فرماید:«َالْحِرْصُ وَالْکِبْرُوَالْحَسَدُ دَواع اِلَى التَّقَحُّمِ فِى الذُّنُوبِ[۳۰]»(نهج البلاغه،۱۳۶۹ :۴۲۷).رذائلى از این دست،خود ریشه دردنیاپرستى وسوءظن به خدا دارند.کسى که مى‏خواهدبه گناه مبتلا نشود،بایدباریشه‏هاى آن مبارزه کند؛یعنى،ملکات ناپسند را ازنفس خود بزدایدو مبارزه با ملکات نفسانى درسایه ی عقاید صحیح و ایمان حقیقى به خداوندوصفات نیکوى اوامکان‏پذیر است.ازسویى، نادرستى رابطه معرفتى انسان با خدا، منشأ رذایل مى‏شود وازسوى دیگر،رذایل نفسانى موجب گناه مى‏شود و به رابطه انسان و خدا آسیب مى‏رساندو بزرگ‏ترین اثر سوء را بررابطه ی انسان با خدا مى‏گذارد.این تأثیر سوء، ناشى از همین رابطه دو سویه است.
۱-۳-۶ -کوچک شمردن گناه
یکى ازعومل بسیارمهم روى آوردن به گناه،کوچک شمردن آن است.کسى که گناهى راکوچک مى‏شمارد،برانجام آن گناه جرأت مى‏یابدوبه هنگام ارتکاب آن گناه، دچاراحساس گناه نمى‏شود؛در نتیجه به انجام آن گناه عادت مى‏کندوهر بارکه آن رامرتکب شود،آخرت خویش راتباه‏تر مى‏سازد؛از این روست که علی(ع)می فرماید:«أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ [۳۱]»(نهج البلاغه،۱۳۶۹: ۴۲۲)وبرگناه خرد خود ایمن مباش، شاید که تو را برآن عذاب کنند . کسى که گناهى را کوچک مى‏شمارد،علاوه بر آن که احتمال تکرارآن را افزایش مى‏دهد،بى‏دلیل خودرا از کیفرآن گناه در امان دانسته است و این با خوف مثبت و سازنده در تنافى است.
۱-۳-۷ – عادت های مذموم
گاهی بـرخی عادت ها کار انسـان راسـخت می کنندوزمیـنه سازگـناه هستند.چشـم چـرانی ازجمله ی این عادت هاست.چشم چران،کسی است که کنترل چشم خودرانداردوبه هـرطـرفی خیره می شود و چه بسانگهداری چشم ازاختیاراوخارج شده و به صورت عادت درآمده است که ترک آن مشکل به نظرمی آید.چشم چرانی قبل ازاین که برای دیگران مزاحمت وناراحتی ایجاد کند،برای خود شخص مضرّاست وموجب آشفتگی، اضطراب،عدم اعتماد به نفس،بی حالی ورخوت نسبت به معنویات،مخصوصاً نماز می گردد.خداوند سبحان زن ومردرا از چشم چرانی نهی نموده است.آن جا که فرموده است:«قُل للمؤمنینَ یغُضّوا مِن أَبصارِهِم…وقُل لِلمُؤمِناتِ یغضُضنَ مِن اَبصارِهنَّ[۳۲]…».
کسی که معتادبه چشم چرانی شد،فکروخیال وقلبش مشغول دیده می شودوروحش آشفته و ذهنش مشوّش می‌گرددوهنگام عبادت،قوّه ی خیالش با این آشفتگی به پروازدرمی آیدوبه شاخه هایی پرواز می کند که با چشم خود مشاهده کرده است.
۱-۳-۸ – حب دنیا
از موانع و دام‌های مهم بر سر راه تکامل انسان، دنیا گروی و گرایش به اعتباریات آن است . در تعالیم آسمانی، دنیاطلبی اساس همه خطاهای انسانی است؛«همان گونه که منشأ همه معارف، معرفت نفس است وکسی که عارف به خود شد،از اندیشه‏های توحیدی طرفی می‏بندد:«من عرف نفسه فقد عرف ربه[۳۳]».منشأ هر گناه هم حبّ جاه است و اگر در بعضی از نصوص حبّ دنیا مطرح است،آن هم به حبّ نفس برمی‏گردد.حبّ جاه که درحقیقت همان دنیای اصیل است،رأس همه خطایاست»(جوادی آملی ،۱۳۸۷ب،۹: ۳۵۷).
رسول اکرم(ص)فرموده اند:«حُبُّ الدُّنیارَأس کَلِّ خَطِیئَه[۳۴]»(کلینی ،۱۳۶۵،۲: ۱۳۰)..شریعت، مطلقاً کسی را ازحصول ثروت منع نکرده است؛بلکه فقط درفکرترقی دنیا بودن ودنیارامقصود بالذّات قراردادن رامنع نموده است.مهم‏ترین عاملی که انسان رامحبّ خدامی‏کند،بغض دنیاست.زیرا،دوستی دنیا ریشه ی همه خطاهاست.بنابراین،برای رسیدن به محبت حق تعالی، هیچ راهی بهترازانزجار از دنیا نیست.هرکس به دنیاعلاقه‏مند باشد،هرگز نمی تواندمحبّ خدا شود؛ همان ‏گونه که حبّ دنیا،زمینه ی هر خطا وگناهی است، بغض آن نیز زمینه ی محبت خدارا فراهم می‏کندوانسان را ازعوامل سقوط می‏رهاند(جوادی آملی ۱۳۸۹الف، ۱۴: ۶۳).
برای فرق حبّ دنیا وکسب دنیا معیاری هست وآن این است که وقتی که مقابله دین و دنیامی آیدانسان کدامیک راترجیح می دهد؟اگردین را پشت سر انداخته،دنیا را ترجیح داده معلوم است که این حب ّدنیا است؛ولی اگربعدازآمدن حکم شریعت تمام کارهای دنیارارها کرده،حکم الله تعالی رابجا آورد، پس این ،حبّ دنیا نیست .
امروزه ما طوری دردنیاودر حصول دنیامصروف هستیم که گویابرای همیشه دردنیاماندگاریم وقناعت پسندی،زهدوتوکل برای ما بی معنی شده اند؛حال آنکه رسول اکرم(ص)می فرماید:«مَالِی وَ لِلدُّنیا[۳۵]»(کلینی،۱۳۶۵،۲: ۱۳۴)ونیزمی فرمود:«إِنَّماأَناکَرَاکِبٌ إَستَظِلَّ تَحتَ الشَّجَرَهِ ثُمَّ رَاحَ وَتَرَکَهَا[۳۶]» (همان).همین طورمی فرماید:« کُن فِی الدُّنیا َأَنَّکَ غَرِیبٌ أَوعَابِرِ سَبِیل[۳۷]»(مجلسی،۱۴۰۴ق ،۱۶: ۲۳۹).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...