۲-۱۷- نظریه‌ی آلفرد آدلر:
آدلر در فوریه ۱۸۷۰ در شهر وین متولد شده و دارای مذهب یهودی بوده و از نظر درسی فرد موفقی نبوده و بخاطر ضعف درسی در کلاس احساس حقارت می کرد اما بعدا در نتیجه تلاش و فعالیت بیشتر در سال ۱۸۹۵ درجه پزشکی خودرا از دانشگاه ونیا دریافت کرد آدلر از دوستان و همکاران صمیمی فروید بود که بعدها از او جدا شد و مکتب روانشناسی فردنگر را بنیاد نهاد . آدلر برخلاف فروید که به تأثیر و اهمیت نیروهای درونی در ساختار شخصیت تأکید داشت و همچنین برخلاف یونگ که مفاهیم کهن را رهبر رفتار می پنداشت و تأکید خود را بر اهمیت عوامل اجتماعی در شکل گیری شخصیت متمرکز کرد (سیاسی، ۱۳۸۱).
۲-۱۸- اصول عمده نظریه آدلر:
اصول عمده‌ی نظریه‌ی آدلر اجمالاً بدین قرارند:
آدمی موجودی است اجتماعی و مصلحت اجتماع را برتر از مصلحت شخصی قرار می دهد. فروید آدمی را موجودی جنسی می پنداشت، آدلر او را موجودی اجتماعی اعلام می دارد و مصلحت اجتماعی را انگیزه‌ی رفتار او می داند نه مصلحت جنسی را. در شیوه‌ی زندگی هر کس انگیزه‌ی جنسی نقش کوچکی را ایفا می کند. طریقه‌ی ارضای احتیاجات جنسی را شیوه زندگی مشخص می کند نه شیوه زندگی را احتیاجات جنسی. آدلر با این نظر خود جنسیت را از فراز تختی که فروید برایش ساخته بود به زیر کشید و کسانی را که از نظر مبالغه آمیز و یکنواخت فروید درباره‌ی جنسیت خسته شده بودند آرامش و راحتی بخشید.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

خودآگاهی مرکز شخصیت است؛ آدمی فردی است خودآگاه و همه اهمیت او به خودآگاهی اوست ؛ او از کمبودها و از نارسایی های خویشتن آگاهی دارد و از هدف هایی که دنبال می کند نیز مطلع است ؛ می داند چه می خواهد، می داند چه می کند و می داند به کجا می رود؛ برای کارهایی که خواهد کرد نقشه می کشد و طرح می ریزد و به عمل می پردازد. در این زمینه «احساس حقارت» و لزوم جبران آن و اصل «برتری جویی» انگیزه های رفتار او واقع می شوند.
آدمی صاحب خود خلاق است. خودخلاق فعالیت های ارگانیسم را تعبیر و تفسیر می کند. به دنبال کارهای تازه و ابتکاری می رود و شیوه زندگی اختصاصی هر کس را معین می کند و این برخلاف من فروید است که اسیر و بنده و اجرا کننده هدف های غرائز فطری پنداشته شده است.
هر فرد آدمی هیئتی است واحد، واحدی است کل، یا کثرتی است وحدت یافته، تشکیل شده از انگیزه ها و ویژگی های روانی و علاقمندی ها و ارزش ها و با این همه دارای یک روش یا شیوه خاص زندگی که سبب می شود او از افراد دیگر به کلی ممتاز باشد.
آدلر درباره‌ی این یکتایی یا بی همتایی شخصیت تأکید فراوان دارد و روانشناسی از نظر آدلر در مورد شکل گیری شخصیت او به همین علت «روانشناسی فردی» نام گرفته است(سیاسی،۱۳۸۱،ص۹۳).
۲-۱۹- نظر آدلر در مورد شکل گیری شخصیت:
ترتیب تولد و نقش کودکان در شکل گیری شخصیت: آدلر اولین روانشناسی است که اهمیت تولد را بر روی شکل گیری شخصیت تأکید دارد. به اعتقاد وی کودکان اول[۵۶] با کودکان میانه[۵۷] و کودکان میانه با کودکان آخر[۵۸] تفاوت دارند او معتقد بود که کودکان اول توجه زیادی به والدین دارند و به نوعی وابسته هستند. وقتی کودک دوم متولد می شود کودکان اول احساس می کنند که فردی دیگر در کسب توجه والدین با آنان شریک شده است و در نتیجه کودکان اول احساس حقارت می کنند و کودکان میانه که نسبت به کودک اول وضعیت بهتری دارند و حتی به تلاش و رقابت می پردازند و احتمالا از استقلال زیادی برخوردارند و کودکان آخر نیز مانند کودکان اول به وابسته بودن گرایش بیشتری دارند زیرا از طرف همه اعضای خانواده مورد توجه قرار می گیرند و وابسته به بار می آیند (دارابی، ۱۳۸۴، ص ۱۱۵).
۲-۲۰- تیپهای شخصیتی در نظریه آلپورت:
آلپورت روان شناس قدیمی و پر تجربه و معروف است، او اعتقاد دارد، هر کس از مجموعه ای از رفتارهای خاص خود تشکیل می شود که او را از دیگران متمایز می سازد، و به این علت، دو نفر کاملاً شبیه هم نیستند و آلپورت برای اثبات این فرضیه از مفهوم «صفت» استفاده می کند. و از نظر او صفت عبارت از یک ساختار عصبی روانی است . آلپورت نیز مانند اسکینر[۵۹]و بندورا[۶۰] معتقد است صفات از به ۳ سه دسته به شرح زیر تقسیم بندی می شود:
۲-۲۰-۱-۱-صفات اعظم[۶۱]: “عبارتند از صفاتی که به شدت استمرار و فراگیری داشته باشند، چنانکه تقریبا بتوان تمام صفات یک فرد را به یکی از آن صفات ها نسبت داد. این صفات به قدری چشمگیر، مستمر، شدید و فراگیر است که حتی از نظر صوری هم به راحتی قابل مشاهده است. این صفات امکان دارد سبب شهرت و حیثیت اجتماعی شخص، یا بر عکس موجب بد نامی و زیر سوال رفتن حیثیت او شوند آلپورت اعتقاد داشت که تنها تعدادی از افراد ، دارای یک صفت اعظم هستند . درافراد مشهور تاریخ، چنگیز خان صفت خون خواری و فروید علاقه به روانشناسی را به صفات اعظم دارا بوده اند”(شاملو ۱۳۸۲ ص۱۷۲).
۲-۲۰-۲-صفات مرکزی[۶۲]: صفاتی را شامل می شوند که شدت کمتری دارند. این صفات از خصوصیات اصلی و عمومی فرد محسوب می شوند و در حقیقت، از مصالح اصلی ساختمان شخصیت هر فرد هستند، مانند اجتماعی، احساساتی، خونسردی، عصبانی، دقیق، غیر قابل اطمینان، با پشتکار بودن و غیره در واقع صفات مرکزی صفاتی هستند که اطرافیان یک فرد آنها را به وضوح در او مشاهده می کنند. هرگاه بخواهیم شرح حال فرد را بنویسیم. این صفات را در نظر می گیریم.
۲-۲۰-۳-صفات ثانوی: “صفاتی که نامعلوم تر، تعمیم نیافته تر و غیر مستمر هستند، صفات ثانوی نام دارد. این صفات نسبت به صفات اعظم، ارتباط و تناسب کمتری با کل بحث دارند. از جمله این صفات می توان از علاقه به نوع غذا، تفریح، کتاب، فیلم، لباس و امثال آن را نام برد. در هر فرد تعداد زیادی صفات ثانوی وجود دارد”(شاملو ،۱۳۸۲، ص۱۷۳).
۲-۲۱- رویکرد آلپورت به شخصیت:
آلپورت به برسی شخصیت بر پایه چند اصطلاح و مفهوم مهم قرار دارد ۱ـ انگیزش هشیار ۲ـ افراد برخوردار از سلامت روانی ۳ـ رفتار تاثیرگذار ۴ـ بی نظیر بودن هر فرد ۵ـ نگرش التقاطی به نظریه های دیگر، به توضیح مختصر در مورد هر مفهوم می پردازیم.
تاکید آلپورت بر انگیزش هوشیار: آلپورت باور داشت که سایقهای جاری اغلب افراد را با انگیزه می کنندنه رویدادهای گذشته و آنها از آنچه انجام می دهند، آگاه اند و در عین حال ، می دانند که چرا آن را انجام می دهند. آلپورت (۱۹۳۷) درباره ویژگیهای شخصیت پخته فرضیه هایی مطرح کرده بود. افراد برخوردار از سلامت روانی ، توانایی یادگیری الگوهای جدید رفتار و تجربه کردن رشد را در هر مرحله از زندگی شان دارند . شخصیت های پخته با رفتار تاثیر گذار نه تنها به محرکهای بیرونی واکنش نشان می دهند، بلکه قادرند همواره با شیوه تازه و مبتکرانه به محیط شان تاثیر بگذارند و باعث شوند که محیط به آنها واکنش نشان دهد. رویکرد بعدی آلپورت به بررسی شخصیت، بی نظیر بودن فرد است یعنی هر کس به طریقی با دیگران تفاوت دارد. تلاش برای توصیف کردن افراد بر حسب صفات عمومی، فردیت بی نظیر را از آنها می گیرد. به همین دلیل، آلپورت به نظریه های صفت و عاملی کتل و آیزنگ که سعی داشتند رفتار های فردی را از صفات مشترک کاهش دهند، مخالف بود و آلپورت بر بی نظیر بودن هر فرد تاکید کرده و دوست داشت فرد واحد را عمیقا بررسی نماید که آن بررسی را علم ساخت زایی می گوید. نظریه دیگر آلپورت روی کرد التقاطی بود و او با جزئی گرایی که بررویکرد واحدی تاکید دارند مخالف بود. و به نظریه پردازان هشدار داد «آنچه را که تصمیم گرفته اند نادیده بگیرید، فراموش نکنید» (فیست و جی فیست؛۱۳۸۴).
۲-۲۲- ساختار شخصیت از نظر آلپورت:
ساختار شخصیت به واحد های بنیادی یا اجرای تشکیل دهنده آن اشاره دارد و از نظر فروید این واحد های بنیادی غرایز بودند. از نظر کتل و آیزنگ آنها صفات هستند. از نظر آلپورت مهمترین ساختارها آنهایی هستند که توصیف شخصیت را بر حسب ویژگی های فردی امکان پذیر می سازند. بنابراین در واحد های بنیادی شخصیت آمادگی های شخصی و خویشتن هستند(فیست جی فیست ۱۳۸۴).
۲-۲۳- ویژگی های شخصیت در نظریه گوردون آلپورت[۶۳]:
در سال ۱۹۳۶ آلپورت متوجه شد که در یک فرهنگ لغات انگلیسی بیش از چهار هزار واژه برای توصیف ویژگی های مختلف شخصیت وجود دارد آلپورت این ویژگی ها را در سه سطح رده بندی نمود.
۱۲-۲۳-۱-ویژگی های اصلی:ویژگی هایی که بر کل زندگی فرد غالب است. تا جایی که شخص معمولاً به خاطر این ویژگی ها شناخته می شود. در واقع شنیدن نام فرد، این ویژگی ها را به ذهن شنونده متبادر می کند. برای درک بهتر این موضوع، عبارت هایی نظیر فرویدی، ماکیاولی، دون ژوان، مسیح گونه و …را در نظر آورید به نظر آلپورت ویژگی های اصلی نادرند و در طول زندگی ساخته می شوند.
۲-۲۳-۲-ویژگی های مرکزی: “خصیصه های عمومی که پایه های اصلی شخصیت را شکل می دهند. این ویژگی های مرکزی، هر چند به نفوذ و اقتدار ویژگی های اصلی نیستند، اما خصیصه های عمده ای هستند که ممکن است برای توصیف یک فرد دیگر به کار آیند . عبارتهای چون هوشمند ، امین ، کمرو و مضطرب نمونه هایی از ویژگی های مرکزی هستند”(رایکمن ،۱۳۸۷،ص۱۷۰ ).
۲-۲۳-۳-ویژگی های ثانویه:ویژگی هایی که گاهی به نگرشها یا اولویت ها مربوطند وغالباً تنها در وضعیت های خاص یا تحت شرایط خاص پدیدار می شوند. به عنوان نمونه می توان به مضطرب شدن به هنگام صحبت در میان جمع یابی صبری در هنگام انتظار در صف اشاره کرد(همان منبع)
۲-۲۴- پخته شدن شخصیت از نظر آلپورت:
“آلپورت تحول و رشد را شدن می دانست. پخته شدن شخصیت زمان بر است و فقط آدم های بزرگسال می توانند به تحقق خود نزدیک شوند تغییر و تحولات نیز همیشه آسان و یکنواخت نیستند، بلکه ناگهانی ومنقطع هستند. شخص بهنجار یا پخته از لحاظ کیفی با شخص نابهنجار و ناپخته فرق دارد.طفل در آغاز، اجتماعی نشده است، حتی در دو سالگی هم که با او با معیارهای بزرگسالانه برخورد می کنند هنوز غیر اجتماعی است حالا بزرگسالی را تجسم کنید که بسیار تخریب گر و یکدنده است؛ توقع دارد امیالش فوراً ارضاع شوند، به دیگران وابسته است، نمی تواند امیال و وسایلش را با دیگران تقسیم کند و خشن است و احساساتش را بی محابا بروز می دهد این رفتار برای یک بچه دو ساله طبیعی است ولی برای یک بزرگسال هولناک است اگر خصوصیات در جریان شدن تغییر نکند یک شخصیت کودکانه و شیطانی روی دست ما خواهد ماند. کودکان در این مرحله آغازین رشد، نه تنها به دیگران وابسته اند؛ بلکه بیشتر در صدد حفظ بقای خود می باشند. به عنوان نمونه، رفتارهایی انجام می دهند که گرسنگی و تشنگی آنها را کم می کند. همچنین به قول آلپورت، «همرنگی های قبیله ای» را یاد می گیرند ـ مثل لباس پوشیدن یا مسواک زدن دندانها “(رایمکن ، ۱۳۸۷،ص۲۸۷).
کودکان در ادامه تحول نفس یاد می گیرند با روش های دفاعی از خود محافظت کنند. آلپورت مکانیسم های دفاعی فروید را قبول داشت ولی می گفت استفاده کورکورانه و افراطی از این روش های دفاعی نشانگر شخصیت نابهنجار یا ناپخته است. شخصیت پخته از نظر آلپورت از حربه های دفاعی زیاد استفاده نمی کند. درست است که گاهی اوقات نیازهای جنسی و پرخاشگرانه، انگیزه رفتار بزرگسالان هستند ولی آلپورت تکرار می کند که این انگیزه ها نقش کوچکی در کارهای شخص پخته بازی می کنند و او بیشتر تحت تاثیر انگیزه ها و رویدادهای فعلی است. به این ترتیب، دانشجویی که خیلی کم غذا می خورد، در مرحله دهانی تثبیت نشده است بلکه با خودش قرار گذاشته است در سالن غذا خوری دانشگاه که غذاهای اشتها آوری ندارد، غذا بخورد(همان منبع،۲۸۷).
۲-۲۵- تیپهای شخصیتی:
مفهوم تیپ مستقیماً از مفهوم پرسونا، یعنی ماسک، مشتق می شود در تئاتر قدیم، تعداد محدودی نقش وجود داشت، هر نقش از روی ماسک قابل شناسایی بود و هر ماسک رفتار خاصی ایجاب می کرد و در حقیقت نمونه ای از آن بود. بنابر این، می توان گفت که تیپ یعنی مجموعۀ شیوه های واکنش یا مجموعۀ ساخت شخصیت می باشد.
هدف از شخصیت تیپ های شخصیتی یا طبقه بندی انواع مختلف شخصیتها این است که ویژگیهای جسمی و روانی انسانها، مخصوصاً رابطۀ آنها مورد مطالعه قرار گیرد. نقطۀ شروع این طبقه بندیها در بعضی موارد بر مشاهدۀ افراد بیمار، مثل طبقه بندی کرچمر[۶۴] و در بعضی موارد دیگر، بر مشاهدۀ افراد سالم، مثل طبقه بندی شلدن[۶۵]، استوار است. در طبقه بندی افراد، بر اساس مشاهدۀ بیماران، فرض بر این است که بیماری، شخصیت را از حالت طبیعی منحرف می کند و امکان انجام دادن مشاهدات متعدد و متفاوتی را فراهم می آورد. تابه حال طبقه بندیهای متعددی از شخصیت به عمل آمده است که ما تنها به دو مورد از آنها اشاره می کنیم(گنجی،۱۳۹۰).
۲-۲۵-۱- الف)طبقه بندی کرچمر: ارنست کرچمر ، روان پزشک آلمانی قرن بیستم است. او اساس طبقه بندی خود را برخورد با بیمارن روانی قرارداده و بعد ازتحقیق به این نتیجه رسید که بین ساختمان سرشتی افراد و رفتار آنها، رابطه نزدیکی وجود دارد ، به خصوص در بیماران مبتلا به روان پریشی مانیک – دپرسیو، اسکیزوفرنی[۶۶] دیده می شود. کرچمر انسانهارا به سه طبقه اصلی دسته بندی کرد.(شاملو، ۱۳۸۲)
۲-۲۵-۱-۱-طبقه پیک نیک[۶۷]: افرادی که در این طبقه جای می گیرند از نظر جسمی چاق و به قول معروف خپله هستند قد آنها کوتاه است و سینه و شکمشان نسبت به سایر قسمت های بدن رشد بیشتری دارد . صورت آنها پهن است، گردن آنها کوتاه و کلفت و پوست بدنشان تمایل به سرخی دارد . از نظر خلق، خوش برخورد، خوش گذران، شوخ طبع و خوش خوراک هستند، به همه چیز با نظر خوش بینانه نگاه می کنند و ظاهر باطن یکسانی دارند، زود به دیگران دل می بندند و زود هم از آنها دل می کنند. این افراد ، در مجموع، برون گرا هستند و در مسائل عقلی و منطقی زیاد عمق ندارند، از نظر جسمی استعداد چاقی دارند، از نظر منش[۶۸] ادواری هستند، یعنی خلق آنها به طور متناوب تغییر می کند و از نظر بیماری، آمادگی ابتلا به سایکوز مانیک – دپرسیو را دارند(شاملو، ۱۳۸۲، ص۱۲۰).
۲-۲۵-۱-۲- طبقه لپتوزوم یا استنیک[۶۹]: “این گروه افراد اندامی دراز و باریک دارند. رشد بدنشان، بر خلاف تیپ پیک نیک، عمودی است قفسۀ سینۀ آنها باریک و مسطح است. استخوانهای آنها برجسته، دنده ها از زیر پوست نمایان، شکم فرورفته، صورت لاغر و دست و پایشان دراز است، از نظر خلق، دیرجوش، گوشه گیر و خیالباف هستند، کنایه آمیز و نیشدار سخن می گویند، به عالم خارج کمتر توجه می کنند، بیشتردر خود فرو می روند و به درون گرایی تمایل دارند. این افراد خیلی دیر با دیگران دوست می شوند و در عوض خیلی دیر هم دوستیهارا به هم می زنند، افراد کینه توز و بدبینی هستند، از نظر فعالیتهای علمی نیرویی قوی و ادراکی عمیق دارند، بیش از اندازه حساس اند و آمادگی مبتلا شدن به اسکیزوفرنی را دارند”(گنجی ،۱۳۹۰، ص۲۳۵).
۲-۲۵-۱-۳-طبقه سنخ پهلوانی[۷۰]– صرع واره[۷۱]: “از نظر جسمی این گروه دارای استخوانهای محکم، عضلاتی نیرومند و قوی، سینه ای پهن، قامتی بلند و اندامی ورزیده هستند. از نظر روانی و اخلاقی این گروه علاقه فراوانی به فعالیتهای بدنی و ورزشهای گوناگون و شرکت در مسابقات دارند. افرادی حادثه جو هستند. پرخاشگری و زورگویی و برتری طلبی از ویژگیهای آنهاست. بیشتر جدی و کمتر اهل بذله گویی هستند. حساسیت لاغرتنان را ندارند، بلکه تا حدودی خونسرد و آرام و عمدتاً محافظه کارند” (کریمی، ۱۳۸۹، ص۱۲۲).
۲-۲۵-۲- ب)طبقه بندی شلدن:
در قرن بیستم ، معتبرترین و پرکارترین فرد در زمینه ارائه نظریه و فعالیت های پژوهشی در زمینه روان شناسی سرشتی شدن است. طبقه بندی شلدن از مشاهده افراد طبیعی به وجود آمده بر فرضیه ایی چنین استوار است. این طبقه بندی، در شکل ظاهری بدن سه بعد تشخیص می دهد که از رشد سه لایه جنین یعنی آندودرم[۷۲]، مزودرم[۷۳] و اکتودرم[۷۴] پدید می آیند. نخستین اقدام شلدن این بود که صدهاجوان برهنه در سه جهت مختلف (جلو، عقب و پهلو ) عکسبرداری کرد و عکس های بدست آمده را طبقه بندی نموده و بعد از بررسی کامل به این نتیجه رسید که ناحیه شکم، اعضای درونی (معده، قلب و ششها ) در بعضی از آنها بزرگ و در بعضی دیگر کوچک است چون این ناحیه از بدن از رشد لایه آندودرم جنین به وجود می آید. این تیپ افراد را آندومورف می گویند، از لحاظ عضلانی بودن و استحکام استخوانهای نیز شلدن تفاوتهایی بین افراد دیده و به این فکر افتاد از این نظر هم می شود افراد را طبقه بندی کرد. در یک طرف کسانی که کاملاً عضلانی هستند قرار دارد و در طرف دیگر کسانی که عضلات بسیار ضعیف دارند و بقیه را بین این دو توزیع نمود. چون عضلات از رشد لایه مزودرم جنین به وجود می آیند. این تیپ را مزومورفاسم گذاری کرد. از لحاظ ساختمان اعصاب نیز بین آزمودینها تفاوتهایی وجود داشت افراد این گروه نیز مورد مقایسه قرار گرفت. چون اعصاب از رشد لایه اکتودرم جنین به وجود می آید شلدن این گروه افراد را اکتومورف نامید.(گنجی،۱۳۹۰).
مجموع طبقه بندی افراد از نظر شلدن شرح زیل می باشد :
۲-۲۵-۲-۱-اندومورفی[۷۵]: بدن افرادی که به این تیپ هستند، صاف و نرم است و آنها غالباً چاق هستند تکامل استخوان و عضلات نیز در آنها نسبت عقب مانده است. به این افراد اندومورف می گویند قسمت عمده بدن این افراد، در دوران جنین از قشر درونی تخم[۷۶] به وجود می آید.
۲-۲۵-۲-۲-مزومورفی[۷۷]: عضلات بدن اشخاصی که دارای این تیپ هستند. سخت است و استخوان آنها تکامل یافته است و آنها، تیپ اندومورفی ندارند، بدن شخص موزوموروف محکم، قوی و در مقابل آسیب،ضربه و فشار مقاوم است. قسمت عمده بدن این افراد، از قشر میانی تخم به وجود می آید(شاملو ، ۱۳۸۲).
۲-۲۵-۲-۳-اکتومورفی[۷۸]: “فردی که بدن او از این تیپ به مقدار زیاد و از دو عضو دیگر به مقدار کمی داشته باشد اکتومورف است. چنین فردی اندامی لاغر، شکننده، استخوانی با سینه و باسن تخت و بدون چربی و عضله دارد، همچنین به نسبت اندازه وزنش در مقایسه با دونوع دیگر بزرگترین اندازه مغز را دارد او در مقابل آسیبها، ضربه ها و فشار آسیب پذیر است و توانایی مقابله با کار و فعالیت در محیط های سخت را ندارد و قسمت عمده بدن این افراد بیشتر از قشر بیرونی نطفه به وجود می آید“(شاملو، ۱۳۸۲،ص ۱۸۸).
۲-۲۶- پیشرفت تحصیلی:
پیشرفت تحصیلی و در مقابل آن افت تحصیلی یکی از مسائلی است که همواره مورد نظر و توجه پژوهشگران و اندیشمندان تربیتی است که از زوایای مختلف بدان می توان توجه نمود، گروهی به عوامل موثر در پیشرفت تحصیلی توجه نموده اند و گروهی نیز افت تحصیلی و تاثیرات آن در زوایای مختلف تربیتی یبدان توجه نموده اند. لکن آنچه مهم است این نکته است که پیشرفت تحصیلی یکی از مقوله های مهم نظامهای تربیتی بعبارت بهتر هدف نظام آموزشی است. البته طبیعی است که تعاریف متعددی از آن ارائه شده است. دکتر علی اکبر سیف پیشرفت تحصیلی را عبارت از”یعنی این که از سطح مورد انتظار آموزشی برآورده شود و سازمان آموزش و پرورش به اهداف از پیش تعیین شده نزدیک تر شود. پیشرفت تحصیلی یعنی ، افزایش میزان یادگیری، افزایش سطح نمرات و قبولی دانش آموزان در دروس و پایه تحصیلی می داند”.(سیف،۱۳۸۰، ص۲۵)
۲-۲۷- عوامل موثر بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان:
بدون شک در دنیای پیشرفته ی امروزی یکی از علائم موفقیت فرد، موفقیت تحصیلی می باشد که بدون آن توسعه و ترقی هیچ کشوری امکان پذیر نخواهد بود. ترقی هر کشوری رابطه مستقیم با پیشرفت علم و دانش و تکنولوژی آن کشور دارد. پیشرفت علمی نیز حاصل نمی شود مگر این که افراد متفکر و خلاق تربیت شده باشند. پیشرفت تحصیلی ضمن این که در توسعه و آبادانی کشور مؤثر است در سطوح عالی منجر به یافتن شغل و موقعیت مناسب و در نتیجه در آمد کافی می شود. دانش آموزان و دانشجویانی که از موفقیت های تحصیلی برخوردارند خانواده و جامعه با دیده ی احترام به آنان می نگرد و در جامعه با روحیه و نشاط بیشتری حضور خواهند یافت و در کنار این ها از هزینه های گزافی که از افت تحصیلی تحمیل آموزش و پرورش می شود کاسته خواهد شد .
عوامل مؤثر بر پیشرفت تحصیلی را در سه سطح فردی ، خانوادگی ، آموزشی می توان بررسی کرد:
الف: عوامل فردی عبارتند از
۱- هوشی و توانایی ذهنی:روان شناسان «هوش را توانایی اتخاذ رفتارهای سازگارانه یا خلاق تعریف می کنند.»هوش معمولاً زیر بنای توانایی یا ظرفیت یادگیری به حساب می آید.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...