مالی

رضامندی از آینده

عاطفه

فشار روانی

کار

میل شدید به تغییر زندگی

شادی

گناه یا شرمساری

فراغت

رضامندی از زندگی فعلی

خشنودی

اضطراب

منبع: برگرفته از داینر و همکاران(۱۹۹۹)، به نقل از کار(۱۳۸۵: ۴۹)
به طور کلی می­توان گفت نخستین ویژگی مفهوم خوشبختی ذهنی(SWB) این است که این مفهوم، از پایه ذهنی است(داینر، ۱۹۸۴ به نقل از موسوی،۱۳۹۰: ۳۵). دومین ویژگی این سازه آن است که SWB بالا با غیاب عاطفۀ منفی همراه است و همچنین حضور عاطفۀ مثبت؛ بنابراین، نبود احساس بد در زندگی، مترادف با احساس خوب نیست؛ هر چند که این دو دارای هم­بستگی شدیدی با هم است. سومین ویژگی SWB آن است که علاوه بر دارا بودن احساس مثبت و منفی، دربرگیرندۀ شاخص رضایت از زندگی نیز هستند. درک رضایت می ­تواند به طور کلی با ارجاع به رضایت از زندگی از حوزه ­های مهم و مشخصی از زندگی ساخته شود( بوستیک، ۲۰۰۱: ۳۵۶ به نقل از همان ). بنابر آنچه که ذکر شد، می­توان نتیجه گرفت که ۱- رضایت از زندگی و شادی به عنوان اجزای کیفیت زندگی می­باشند. ۲- SWB به عنوان یک شاخص مربوط به کیفیت زندگی برجسته شده است. ۳- شادمانی به بعُد احساسی و رضایت از زندگی به بعُد شناختی SWB می­باشد.

۲-۱-۱-۱-۳-۲. شادمانی و افسردگی[۳۴]:
شادی متضاد افسردگی نیست اما نبود افسردگی شرط لازم برای رسیدن به شادکامی است. به نظر آرجیل و همکاران[۳۵](۱۹۹۵) اگر شادمانی تنها متضاد افسردگی باشد نیازی به اندازه گیری و بررسی آن نیست زیرا افسردگی به خوبی شناخته شده است وی باور دارد که سه جزء اساسی شادمانی عبارتند از: هیجان مثبت[۳۶]، رضایت از زندگی[۳۷] و نبود هیجانات منفی[۳۸] از جمله افسردگی و اضطراب(علی پور و همکاران، ۱۳۷۹: ۲۲۱) بنابراین می­توان نتیجه گرفت که نبود افسردگی یکی از اجراء شادمانی است.
۲-۱-۱-۱-۳-۳. شادمانی و هیجان[۳۹]:
شادمانی در روان­شناسی، به عنوان یک هیجان شناخته می­شد. هیجان نوعی برانگیختگی است که فرد با ارزیابی ذهنی خود به آن، عنوان خاصّی می­دهد. هیجان در دو حیطه کلّی هیجان منفی و هیجان مثبت قرار می­گیرد. در سال­های اخیر روان شناسی مثبت­گرا به شادمانی به عنوان یکی از مقوله­ های اساسی هیجان های مثبت، تأکید دارند. دیکی (۱۹۹۹) معتقد است شادکامی یکی از شش هیجان اساسی انسان است که عبارتند از خشم، ترس، تنفر، تعجب، ناراحتی و شادی(صفری،۱۳۸۹: ۸۰). سلیگمن[۴۰](۲۰۰۲) در کتاب ارزشمند خویش تحت عنوان”شادمانی اصیل[۴۱]” ، هیجان­های مثبت را در سه حوزه؛ آن هایی که با گذشته، حال و آینده مرتبط اند، طبقه بندی کرده است. شادکامی و شادمانی از جمله هیجان­های مثبت مرتبط با حال و به نوبه خود جزو رضایتمندی های پایدار و با ثبات تلقی می شود(روحانی،۱۳۹۰: ۳۲).
۲-۱-۱-۱-۳-۴. شادمانی و نشاط[۴۲]:
شادی ارتباط بسیار نزدیکی با سعادت یا نشاط دارد. هرچند که نشاط یک موضوع چندوجهی است و در تعریف کلی به معنای سلامت جسمی و روحی است. از سوی دیگر، نشاط بیانگر رفاه افراد بوده، شامل شرایط مادی، بهداشتی و معیشتی است و به وجود یا عدم وجود استرس، اضطراب، فرسودگی، عدم اطمینان و افسردگی در مربوط می­ شود. در واقع نشاط به معنای وجود یک محیط با کیفیت و بهداشتی است که رفاه و تندرستی را در پی دارد. البته نشاط یک پدیده فردی نیست بلکه یک پدیده اجتماعی است. لیکن شادی یک موضوع فردی است و به رضایتمندی مربوط می­ شود. در واقع برخلاف نشاط که ایجاد آن نیازمند یک برنامه فراگیر و چندبعدی است، شادی تنها با اجرای برخی فعالیت­های ساده و تغییر در محیط ایجاد می شود(بپستی[۴۳]،۲۰۰۹). به عبارتی دیگر شادی یکی از خلقیات اساسی در زندگی فرد است و نقش مهمی در چارچوب حیات روانی و اجتماعی او بازی می کند.اما نشاط عبارت چگونگی داوری فرد درباره گذران زندگی، این نوع داوری متأثر از ادراکات شخصی فرد و تجربه احساسات و عواطف مثبت است که بر سبک تبین، قضاوت و تصمیم ­گیری او اثر می گذارد(هزار جریبی و آستین فشان، ۱۳۸۸: ۱۲۵).
۲-۱-۱-۱-۴. زنان سرپرست خانوار: (طردشدگی= افت کیفیت زندگی، افسردگی، استرس) و کاهش شادمانی
تحقیقات جامعه شناسی و علوم رفتاری به تأثیر محیط اجتماعی و اقتصادی بر کیفیت زندگی و بروز بیماری­های روانی در افراد به ویژه اقشار آسیب پذیر (زنان و کودکان) اذعان دارند(الیور [۴۴]،۱۹۹۷). مطالعات همواره نشان می­ دهند که زنان بیشتر از مردان افسردگی(غمیگن بودن، احساس بی ­ارزش بودن) را تجربه می­ کنند طبق نظر وتزل(۱۹۸۴)، راسو وگرین(۱۹۹۳)، تقریبا ۲۰ تا ۲۶ درصد زنان در مقایسه با ۸ تا ۱۲ درصد مردان در زمانی از زندگی خود افسردگی را تجربه کرده ­اند(هاید، ۱۳۸۱). در فهم مسائل زنان، باید توجه داشت که زنان جمعیتی همگن و واحد نیستند و در میان آنها گروه ­های متنوعی همچون زنان سرپرست خانوار وجود دارد که با معضلات خاص خود مواجه هستند. زنان سرپرست خانوار زنانی هستند که بدون حضور منظم یا حمایت یک مرد بزرگ سال، سرپرستی خانواده­ی خود را به عهده دارند(محمدپور و علیزاده ،۱۳۹۰: ۱۶۸). یافته‌های تحقیقات در ایران و سایر نقاط جهان نشان می‌دهد که زنان سرپرست خانواده با مشکلات اقتصادی، فشارهای مزمن و مداوم و نگرش‌های منفی اجتماعی نسبت به خود روبرو بوده و حمایت‌های اجتماعی بسیار کمی را دریافت می‌کنند. بنابراین بالا بودن میزان اختلالات روانی در آنها تعجب‌آور نیست و در واقع بالا بودن میزان مشکلات روانی در آنان معلول شرایط اقتصادی ـ اجتماعی آنان است (مطیع، ۱۳۷۸). علاوه بر این هابز(۲۰۰۹) معتقد است که فقدان حضور پدر در خانواده به عنوان یک استرس مهم برای اعضای خانواده مطرح و کیفیت زندگی اعضای خانواده را به چالش می­کشاند(کاشانی­نیا و علیا، ۱۳۸۸: ۳۹۳). هم­چنین تعداد نقش­های که زنان سرپرست خانوار در غیاب همسر دارند و مشکلاتی که در زمینه مسایل اقتصادی، اجتماعی، روحی، جسمی، حقوقی و خانوادگی دارند، به عنوان عوامل استرس ­زا می ­تواند کیفیت زندگی آنها را در تمامی ابعاد تحت تأثیر قرار دهد(مطیع، ۱۳۸۷: ۵). کرنی[۴۵]، بویل[۴۶]، آفرد[۴۷] و راستین[۴۸] (۲۰۰۳) معتقدند که مادران مجرد نسبت به مادران متأهل به احتمال بیشتری دچار دوره­هایی از افسردگی بودند. همچنین مادران مجرد میزان استرس بیشتر، حمایت اجتماعی ادراک شده و مشارکت اجتماعی کمتری را نسبت به مادران متأهل دارند. به علاوه مادران مجرد از ارتباط محدودتری با دوستان و خانواده­شان برخوردار بودند و از مشکلات جسمانی و روانی بیشتری رنج می­بردند(کرنی و همکاران، ۲۰۰۳). در کل کاهش یا قطع رابطه زنان سرپرست خانوار از اقوام و خویشاوندان بخصوص در مورد زنان بیوه و مطلقه موجب تنهایی آن­ها شده است. این انزوا نه تنها از نظر فرهنگی – اجتماعی بلکه بواسطۀ محرومیت از حمایت اقتصادی اقوام موجب آسیب این قشر می­ شود. علاوه بر این احساس تنهایی در سختی­ها و مشکلات موجب بروز بیماری­های روحی- روانی می­ شود. جامعه­شناسان بعد از مشکلات اقتصادی، مهم­ترین مشکل را بهداشت روانی زنان سرپرست خانوار می­دانند که دچار نوعی خلاء عاطفی هستند و از نشانه­ های آن استرس، افسردگی و زودرنجی می­باشد. زنان بیوه و مطلقه احساس تنهایی، انزوا، طردشدگی و عدم درک از سوی دیگران دارند. درآمد پایین، ایفای نقش­های چندگانه و بعضی موارد متعارض، فقدان حمایت­های اجتماعی و نگرش­های منفی نسبت به زنان سرپرست خانواده موجب تنش، فرسودگی و احساس ناتوانی در آنها می­ شود که این امر به نوبه خود موجب بروز اختلالات روانشناختی در فرد می­ شود و به تبع بر فرزندان اثرات سوء بر جای می­ گذارد(محمدی، ۱۳۸۵: ۱۳۹). بنابراین با توجه به دیدگاه ­ها و نتایج تحقیقات، زنان سرپرست خانوار نسبت به زنان دیگر مشکلات عاطفی، افسردگی و استرس بیشتری را تجربه کرده و از کیفیت زندگی پایین­تری برخوردارند و همان­طور که ذکر شد شادمانی یکی از اجزای کیفیت زندگی است و همچنین نبود افسردگی هم یکی از اجزای شادمانی است در نتیجه این زنان از احساس شادمانی و پیامدهای مثبت آن محروم می­باشند. در واقع چنانچه زنان سرپرست خانوار از احساس شادمانی کافی برخوردار باشند بهتر با شرایط زندگی­شان سازگار می­شوند و نقش­های گوناگون خود را در خانواده و جامعه می­پذیرند. عدم برخورداری از شادمانی نه تنها سلامت روانی و جسمانی زنان سرپرست خانوار را تهدید می­ کند، بلکه بر سلامت اعضای خانواده­شان و در نهایت بر سلامت جامعه پیامدهای مخربی را بر جای می­ گذارد. بنابراین در قسمت نظریات شادمانی سعی می­ شود مهم­ترین عاملی که با احساس شادمانی این گروه از زنان ارتباط دارد شناسایی شود.
۲-۱-۱-۱-۵. نظریه­ های جامعه شناسی شادمانی
اگر چه مطالعه علمی شادی و احساس بهزیستی موضوع جدیدی است اما تئوری­های مربوط به شادمانی بسیار قدیمی هستند. در کل شادمانی در اواخر قرن بیستم به صورت جدی مورد مطالعه جامعه­شناسان، روان­شناسان و اقتصاددانان قرار گرفته است (قاسم­زاده،۱۳۹۰: ۴۲). در نگاهی کلی می­توان گفت، شادمانی را از دو زاویه مورد بررسی قرار داده­اند. بُعد اول آن بیشتر ذهنی بوده و به تجارب پدیدارشناسانه و شخصی توجه دارد. البته پیوند علم روانشناسی با بُعد ذهنی شادمانی ریشه­ای تاریخی دارد؛ تا جایی که اغلب صاحب­نظران این علم به دنبال یافتن راهبردهایی درونی و ذهنی برای دستیابی به حداکثر احساس نشاط و شادمانی بوده ­اند. اما بُعد دوم شادمانی در چارچوب زندگی اجتماعی و روزمره تبلور یافته و به تظاهرات عینی که می ­تواند ایجاد شادی نماید و در همه زمان­ها و مکان­ها یکسان باشد، اطلاق می­گردد. در کل فلاسفه شادی و نشاط را فرایندی ذهنی و شناختی قلمداد می­ کند و نظریه­ های مذهبی علاوه بر نگاهی به دستورات رفتاری و عملی در اسلام، ارضاء بعد اجتماعی انسان را، باعث ایجاد نشاط می داند(پور نجار و همکاران،۱۳۹۲: ۶) و اقتصاد­دانان درآمد و مصرف بالاتر را عامل شادی می­دانند و روان­شناسان بر اهمیت شخصیت، سلامت روان و حالت ذهن فرد اشاره می­ کنند(فضل­الهی و همکاران،۱۳۹۰: ۹۱). نظریه فرهنگی به فضای مفهومی شادمانی در فرهنگ­های مختلف و قضاوت­های ارزشی منتج به شادی یا ناشادی افراد، تأکید می­ شود(چیو و همکاران[۴۹]، ۲۰۱۱: ۸۴۲). رویکردهای جامعه­شناختی هم عمدتاً عوامل شادمانی را در تعاملات نظام جامعه­ای و نظام شخصیت بررسی می­ کنند و با مفهوم سازی از ابعاد مختلف وجودی انسان، رضایت و خشنودی انسان­ها را در حوزه های مختلف جستجو می­ کنند (موسوی،۱۳۹۲). در این قسمت سعی می­ شود ضمن اشاره­ به نظریه ­هایی برابری، محرومیت نسبی، خشنودی از تأمین نیازها، همبستگی اجتماعی و بیگانگی اجتماعی، نظریه­ های و دیدگاه صاحب­نظران جامعه ­شناسی در مورد شادمانی مطرح شود. از میان صاحب­نظران جامعه ­شناسی که به مفهوم شادمانی پرداخته­اند، می­توان به کنت، دورکیم، زیمل، پارسونز، وبلن، مرتون، گیدنز، هالر و هادلر و چلبی اشاره کرد.
۲-۱-۱-۱-۵-۱. نظریه برابری[۵۰]
براساس این نظریه، مفهوم انسان اقتصادی به طور گویایی کلیه جنبه­ های انسان را بازگو نمی­کند از این­رو باید به دنبال مفاهیم دیگری باشیم که به نحو مؤثری مبانی انگیزشی و رفتاری انسان را مورد توجه قرار دهد واضع این نظریه جی اس آدامز[۵۱] است. این نظریۀ یکی از بدیل­ترین نظریاتی است که در زمینه رفتار انسانی عنوان شده است(الوانی، ۱۳۷۸: ۵۲). اساس این نظریه مبتنی بر ادراک فرد از شغل خود بوده و چگونگی رفتار او را در برابر سازمان بیان می­دارد. براساس این، نظریه، هر فرد خصوصیات و قابلیت­هایی چون تجربه و تبحر، تحصیلات، هوش، استعداد، سن و سوابق کاری را با خود به سازمان(یا محیط زندگی و فعالیت خود) می ­آورد و در مقابل انتظار دارد سازمان یا محیط بیرون نیز متناسب با این خصوصیات، مزایا و پاداش­ها­یی را در اختیارش قرار دهد. چنانچه شخص احساس کند که بین این دو دسته عوامل نوعی برابری و همپایگی موجود است، این امر در او احساس امنیت و آرامش و در نهایت رضایت ایجاد می­ کند. به عبارت دیگر، بشر همیشه در پی آن است که با او به طور منصفانه رفتار شود. احساس برابری بین «داده[۵۲]» یا آنچه فرد وارد جامعه کرده است(نظیر سن، نیروی کار خود، مهارت­ های خود) با آنچه که فرد از جامعه دریافت کرده است (نظیر شغل، درآمد بیشتر، «ستانده[۵۳]» امکانات رفاهی، آموزشی و بهداشتی محل، امکان رشد و پیشرفت و بهره­مندی از تسهیلات و امتیازات مختلف) موجب رضامندی از زندگی است(الوانی، ۱۳۷۸). برطبق این نظریه، انسان به عنوان موجودی عقلایی و عاطفی در مقابل محرک­های بیرونی، رفتارهای خاصی از خود بروز می­دهد که در فرایند جامعه می ­تواند تأثیرگذار باشد. رفتار فرد تحت تأثیر برخی عوامل بیرونی[۵۴] و بعضی عوامل درونی[۵۵] شکل می­گیرد. عوامل بیرونی، عواملی هستند که از خارج بر فرد اثراتی می­گذارند، مانند محیط اجتماعی و رفتار سایر افراد در یک سازمان و… عوامل درونی، عواملی هستند که از درون فرد منشأ می­گیرند و شامل ادراک و برداشت­های فرد از محیط، طرز تلقی او، نیازها و انگیزه­ های وی می­باشد(همان منبع). انسان می­ کوشد تا با دست زدن به رفتارهای گوناگون در مقابل عوامل بیرونی و درونی، واکنش­های ارضا کننده از خود نشان دهد. هرگاه دست­زدن به عملی برای پاسخ به عوامل درونی و بیرونی کفایت کند فرد مواجه با مسأله نخواهد بود و از این­رو دچار تعارض نمی­ شود. اما هرگاه برای پاسخ به عوامل درونی و بیرونی دو عمل متفاوت و متضاد لازم باشد، فرد دچار تعارض و نگرانی خواهد شد و احساس رضایت و نشاط نمی­کند(همان).
جمع­بندی نظریه برابری و شناسایی عوامل مرتبط با شادمانی: هر فرد خصوصیات و قابلیت­هایی چون تجربه و تبحر، تحصیلات، هوش، استعداد، سن و سوابق کاری را با خود به سازمان(یا محیط زندگی و فعالیت خود) می ­آورد و در مقابل انتظار دارد سازمان یا محیط بیرون نیز متناسب با این خصوصیات، مزایا و پاداش­ها­یی را در اختیارش قرار دهد. چنانچه شخص احساس کند که بین این دو دسته عوامل نوعی برابری و همپایگی موجود است، این امر در او احساس امنیت و آرامش و در نهایت رضایت ایجاد می­ کند. به عبارت دیگر، بشر همیشه در پی آن است که با او به طور منصفانه رفتار شود.
جدول شماره(۲-۲): جمع­بندی نظریه برابری و شناسایی عوامل مرتبط با شادمانی

برابری و همپایگی بین قابلیت­ها و پاداش­ها

رعایت شدن انصاف

شادمانی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...