کوست بی رنگ و خامه و پرگار نعمت و شکرگوی و شکرگذار
و گفتهاند سپاسدار باش تا سزاوار نیکی باشی، من شکر القلیل استحقّ الجزیل» (وراوینی، ۱۳۸۳: ۹۸)
۵-۴-۱-۵- رعیت
یکی از ارکان حکومت که بدون آن حکمرانی معنا و مفهوم خود را از دست میدهد طبقهی رعیت است. رعیت، در کتابهای کلیله و دمنه و مرزباننامه، در زمرهی درباریان و بقیه طبقات نقطه مقابل پادشاه قرار میگیرد.
خواجه نصیرالدین طوسی از مجموع گفتههای ارسطو و تشریح خویش در باب«محبت و دوستی» به این نتیجه سیاسی رهنمون میگردد که سلطان نیز باید روابط خود با مردم و رعیت را بر پایهی «محبت» استوار سازد. خواجه میگوید:
«محبت ملک رعیت را محبتی بود أبوی (پدرانه) و محبت رعیت او را بنوی (پسرانه) و محبت رعیت با یکدیگر اخوی (برادرانه) باشد تا شرائط نظام میان ایشان محفوظ بماند، و مراد از این نسبت آن است که ملک با رعیت در شفقت و تحنّن و تعهد و تلطف و تعهد و تلطّف و تربیت و تعطّف و طلب مصالح و دفع مکاره و جذب خیر و منع شر به پدران مشفق اقتدا کند.» (طوسی، ۱۳۸۷: ۲۲۷)
سپس خواجه نصیر مانند ابنمسکویه به نقش دین و شریعت در تحکیم مودت و محبت میان مسلمانان میپردازد و میگوید:
«ممکن است شریعت اسلام نماز جماعت را بر نماز تنها تفضیل به این علت نهاد باشد که تا چون در روزی پنجبار مردمان در یک موضع مجتمع شوند با یکدیگر مستانس گردند، و اشتراک ایشان در عبادات و دیگر معاملات سبب تأکید آن استیناس شود، و باشد که از درجه انس به درجه محبت رسد.» (همان: ۲۲۲ )
کلیله در خطاب به پادشاه، داستان سه ماهی را در مورد تفاوت رعیت در بهرمندی از احتیاط و حزم، بازگو میکند.
«و گفتهاند که مردم دو گروه است: حازم و عاجز و حازم هم دو نوع است: اول آنکه پیش از حدوث و معاینه شر چگونگی آن را بشناخته باشد ، و آنچه دیگران در خواتم کارها دانند او در فواتح آن به اصابت رای بدانسته باشد و، تدبیر اواخر آن در اوایل فکرت بپرداخته. اولالفکر آخر العمل. چون نقش واقعه و صورت حادثه پیدا آمد در آن غافل و جاهل و دوربین و عاقل یکسان باشد. و زبان نبوی از این معنی عبارت کند: الامور تشابهت مقبله فاذا ادبرت عرفها الجاهل کما یعرفها العاقل.
ذهن تو بیک فــکرت ناگاه بداند وهمی که نهان باشد در پرده اسرار
رای تو بیک نپرت دزدیده ببیند ظنی که کمین دارد درخاطر غدار
چون صاحب رای بر این نسق به مراقبت احوال خویش پرداخت در همه اوقات گردن کارها در قبضه تصرف خود تواند داشت و پیش از آنکه در گرداب افتد خویشتن به پایاب تواند رسانید.
در کار خصم خفته نباشی به هیچ حال زیرا چراغ دزد بود خواب پاسـبان
و دوم آنکه چون بلا بدو رسد دل از جای نبرد ، و دهشت و حیرت را بخود راه ندهد ، و وجه
تدبیر و عین صواب بر وی پوشیده نماند .
جایی که چو زن شود همی مرد آنجا مرد است بوالفـــــــضایل
و عاجز و بیچاره و متردد رای و پریشان فکرت در کارها حیران و وقعت حادثه سراسیمه و نالان ، نهمت برتمنی مقصور و همت از طلب سعادت قاصر. » (همان، ۹۱-۹۰)
«چون پادشاه آثار سجاحت خلق خویش پیدا کند و نظر پادشاهی به رعیت تعلق گیرد، ناچار تخلّق ایشان به عادت او لازم آید و عموم خلل در طباع عوام صفت خصوص پذیرد.» (همان: ۳۷ )
پادشاهان به واسطهی وجود رعیت و زیردستان فرمانروایی میکنند پس لازمهی پادشاهی دلخوشی رعیت است و دلخوشی رعیت در گرو عدل و راستی پادشاه است. پادشاهی که در کنار کوخهای مظلومان کاخ رفیع بنا مینهد و با گرفتن مالیات و خراج کاشانه و ملک آنان ویران میسازد دیری نخواهد پایید که این ظلم اساس حکومتش را ویران کند چرا که حکومت کفر پایدار خواهد ماند اما حکومت جور هرگز باقی نخواهد ماند.
«…شاه را از رعیت است اسباب کام دریا ز جوی جـــوید آب
ملک ویران و گنـــــج آبادان نبود جز طریق بیــــــدادان
ولیکن چون دستور مراسم معدلت نه بر این گونه برزد جز انفصام عروهی پادشاهی و انهدام عمده دولت، از او حاصل نشود و الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم..) (وراوینی، ۱۳۸۳: ۷۷)
«و از حقوق رعیت بر ملک آنست که هریک را بر مقدار مروت و یکدلی و نصیحت بدرجه ای رساند ، و بهوا در مراتب تقدیم و تاخیر نفرماید ، وکسانی را که در کارها غافل و از هنرها عاطل باشند بر کافیان هنرمند و داهیان خردمند ترجیح و تفضیل روا ندارد، که دو کار از عزایم پادشاهان غریب نماید :حلیت سر بر پای بستن، و پیرایه پای بر سر آویختن. و یاقوت و مروارید را در سرب و ارزیز نشاندن در آن تحقیر جواهر نباشد لکن عقل فرماینده بنزدیک اهل خرد مطعون گردد.» ( نصرالله منشی، ۱۳۸۶: ۶۸ )
۵-۴-۲- تهذیب اخلاق
۵-۴-۲-۱- فضایل اخلاقی
مخاطب اصلی فضایل اخلاقی ذکر شده در دو کتاب کلیله و دمنه و مرزباننامه خود پادشاه میباشد همانطور که قبلأ نیز ذکر شده این دو کتاب سیاستنامههایی هستند در قالب داستان که برای امور مملکتداری به حاکمان آن زمان تقدیم شدهاند بنابراین طبیعتاً باید در مبحث فضایل پادشاه آورده میشدند لکن چون اساس تقسیمبندی اخلاقیات ما بر اساس طبقهبندی خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب اخلاق ناصری است به بررسی آن بر همین اساس پرداختیم. به خاطر صورت تدوین مرزباننامه و کلیله و دمنه که سیاستنامه میباشند نخست، سیاست مدن، سپس تهذیب اخلاق و پس از آن تدبیر منزل مورد بررسی قرار گرفته است.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۵-۴-۲-۱-۲- تسلیم قضا و قدر بودن
در داستان شماره ۱۴ از کتاب کلیله و دمنه از طریق تأمل درباره سرنوشتی که حاکم بر زندگی انسان است سوالی مطرح میشود در باب امکان موفقیت در وضعیتی که در آن انسان عاقل در بدبختی به سر میبرد در حالی که انسان دیوانه زندگی را «فارغ از خوشبختییی که غبطه دیگران را برمیانگیزد » میگذراند. (منشی، ۱۳۸۶ :۴۰۸)
نه عقل به شکل اول کمکی میکند و نه بلاهت دومی آسیبی به او میرساند. پاسخ برهمن این است که انسان به مشیت الهی گردن نهد زیرا که موفقیت فقط بدان وابسته است. قصهای که برهمن در تأییدنظر خود نقل میکند قصه یک شاهزاده، یک شریفزاده، یک بازرگان و یک برزیگر است که همه خردمند و فرزانهاند اما در بدبختی به سرمیبرند. شاهزاده از برکت سرنوشت نیکوی خود، بیشتر از دیگران خود را به دست تقدیر میسپارد و از این رهگذر صاحب یک پادشاهی میشود و به آسانی «مملکتی به دست وی میافتد ».
چنین مینماید که نصرالله منشی عمدتا کتاب خود را با این قصه به سر رسانده از آن جهت که میخواسته مجموعه درسهای کتاب را با مفهوم سرنوشت و تقدیر به پایان برد. «انسان به سبب تأثیر بخت نیک خود، یک موجود اخلاقی است » (دوفوشه کور، ۱۳۷۷: ۵۷۲)
«فنزه گفت: عجز آفریدگان از دفع قضای آفریدگار عز اسمه ظاهر است، و مقرر است که انواع خیر و شر و ابواب نفع و ضر برحسب ارادت و قضیت مشیت خداوند جل جلاله نافذ می گردد، و بجهد و کوشش خلایق دران تقدیم و تاخیر و ممالطت و تعجیل صورت نبندد، لامرد لقضاء الله و لامعقب لحکمه یفعل الله مایشاء و یحکم مایرید . » (نصرالله منشی،۱۳۸۶: ۲۹۶)
«روباه گفت: سود ندارد. هنوز مدت رنج و ابتلای تو سپری نشده است و با تقدیر آسمانی مقاومت و پیش دستی ممکن نگردد .» (همان: ۲۵۶ )
«ملک گفت: هیچ کس بر نفع و ضر در حق کسی بیخواست باری عز اسمه قادر نتواند بود و اندک و بسیار و خرد و بزرگ آن به تقدیری سابق و حکمی مبرم باز بسته است» (همان، ۲۹۶)
«نی پای همیشه در رکابت باشد بد نیز چو نیک در حسابت باشد
و اکنون بضرورت اینجا آمدم تا ملک بر من نشیند و من بحکم ازلی و تقدیر آسمانی راضی گردم.» (همان،۲۳۱)
«در فواتح آن برای دفع خصم و قمع تواضعی رود و مذلتی تحمل افتد چون مقرر باشد که عواقب آن بفتح و نصرت مقرون خواهد بود به نزدیک خردمند وزنی نیارد، که صاحب شرع میگوید «ملاک العمل خواتیمه »
گردی که همی تلخ کند کام تو امروز فردا نهــد اندر دهـــن تو شکــر فتح»
(نصرالله منشی،۱۳۸۶ :۲۲۸ )
«آن روز که یَومَ یَفِرُّ المَرء مِن اَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ اَبِیهِ نقدِ حال گردد، از یکدیگر چه فایده تصور توان کرد؟ هیچ اندیشه و انکسار به خاطر راه نباید داد که اگر چه قوتِ بشریت عَن کِتمانِ مَایَقتَضی الکِتمانَ قاصر است،
فَلا اَنَا عَمَّا استَودَعُونِی بِذَاهلٍ وَ لاَ اَنَا عَمَّا کَاتَموَنیِ بِفَاحِصِ»
(وراوینی،۱۳۸۳ :۱۷۲)
۵-۴-۲ -۱-۳- «عبادت»
در قرآن، عبادت مهمترین غایت خلقت است بشر به اجرای آن فرمان داده شد: «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا »[۱۸]
اصطلاح عبادت هم نمونه دیگری از مفاهیم پیچیده است که در طول قصهها به صورت متنوع عرضه میشود. عبادت مستلزم کنارهگیری مرد پارسا از زندگی پست روزانه است و گاه به زهد خشک و شدید میانجامد. اما سبب بریده شدن پیوندهای انسانی نمیگردد، بلکه مستلزم برخورداری از شجاعت زندگی عملی در میان آدمیان و درنیامیختن با ایشان است، چنان که شغال قصه نهم میزیست: «گوشت نمیخورد و خون نمیریخت و به زندگان آسیب نمیرساند.» (منشی، ۱۳۸۶ :۳۰۸)
عبادت همچنین اشتغالی است که آدمی تمامی وقت خود را صرف آن میکند، نوعی زندگی است که در تسلیم کامل به مقررات عملی، مذهبی و اخلاقی میگذرد. مفهوم مستتر در این اصطلاح یک آرمان زندگانی است که در سراسر کتاب مطرح است ولذا مخصوصا با عشق عارف در تضاد است همانگونه که «ادامه ناممکن هوس» یا (تعذر مراد) با قناعت به آنچه سرنوشت برای انسان رقم زده است تباین دارد. به عقیده مولف کلیله و دمنه والاترین عزم (همت) آدمی باید صرف رسیدن به این قناعت گردد که زندگی پارسایانه بدان منوط است (همان،۳۴۰تا۳۴۲).
۵-۴-۲ -۱-۴- عفو
قرآن عفو را در حد و اندازه امر به معروف دانسته: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ : با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر و به نیکیها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان (و با آنها ستیزه مکن). (اعراف، آیه ۱۹۹)
در نهجالبلاغه درباره عفو به نکته مهمی اشاره شده است و آن، عفو در مقام قدرت است:
«وَ قالَ عَلَیْهِ السَّلامُ: أَوْلَى النَّاسِ بِالْعَفْوِ أَقْدَرُهُمْ عَلَى الْعُقُوبَهِ. و درود خدا بر او فرمود:سزاوارترین مردم به عفو کردن، تواناترینشان در کیفر دادن است» (نهجالبلاغه، حکمت ۴۹)
[سه شنبه 1401-04-14] [ 05:25:00 ب.ظ ]
|