– باب سوم یا تنتره ی سوم کاکولوکیه (kakolukiya) نام دارد. در «کلیله و دمنه» به داستان «بومان و زاغان» معروف است.
– باب چهارم لبدهه پرناس (Labdha Pranaasa) یا یافته خود را از دست دادن می باشد. در «کلیله و دمنه» باب « باخه و بوزینه» نام گذاری شده است.
– و بالاخره باب پنجم اپریکشیته کاریتا (Apariksita- Karita) زیان کارهای نسنجیده می باشد. در «کلیله و دمنه» این باب برابر است با داستان« زاهد و راسو».
همین باب پنجم در متن عربی «الناسک و ابن عرس» نام دارد. در «کلیله و دمنه» به نام «زاهد و راسو» معروف است. اما در داستانهای بیدپای «راهب و راسو» آمده است. در پنجاکیانه داستان «سوداگر و حجام» آمده است، و داستان «زاهد و راسو» یکی از داستان های میانی این تنتره است.
مهابهارتا
دیگر منبعی که مورد استفاده برزوی قرار گرفته است، کتاب« مهابارتا» می باشد. ««مهابهارتا» اثری است منظوم که دارای صد هزار بیت (SLOKA) است و بی گمان بزرگ ترین حماسه ادبیات جهان است. شیوه نگارش آن یک دست نیست و معروف آن است که شاعران متعددی در تحریر آن دست داشته اند. ( شایگان، ۱۳۷۵: ۲۳۶ ) این کتاب شامل هیجده جزء است که بیشتر این جزء ها به فصل های کوچک تری تقسیم شده اند. «« ماکدونل» هسته حماسی مهابهارتا که آن را نبرد بزرگ بازماندگان بهارتا نیز خوانده اند، شامل بیست هزار بیت بوده که جنگ هیجده روزه ی کوروها و پاندوها را شرح داده است. ولی شاخ و برگ بسیاری بدین ساقه اصلی داستان افزوده شد و افسانه های گوناگون خدایان و سلاطین، مبانی جهان شناسی و افسانه آفرینش ( cosmogonie)و الهیات و اخلاقیات و معتقدات مختلف دینی، احکام شرع و اصول نظام طبقاتی، به تدریج در آن رخنه کرد و مهابهارتا را به صورت دایره المعارفی جامع جلوه داد.»( شایگان، همان: ۲۳۸) «دانیل دوبوییسون» برای نشان دادن اهمیت کتاب «مهابهارتا» معتقد است که نباید آن را کتاب نامید، زیرا واژه ی کتاب در بر دارنده ی محدودیت هایی است. بلکه معتقد است این کتاب را می توان مادر کتب دیگر نامید. « مهابهارت یک کتاب نیست این واژه (کتاب ) متضمن محدودیت های بسیار است. حجم مهابهارت (شامل ده ها هزار صفحه)، انبوه شخصیت هایش ( صدها تن) وشمار داستان های ثانوی اش را در نظر بگیریم. آیا این همه، متعلق به یک کتاب است، به آنچه که ما به هر حال، کتاب می نامیم؟ پس آیا بهتر نیست که آن را مادر کتاب بدانیم؟ یکی از آن کتاب های بورخسی که پرداختش ناممکن است و آدمی این خیال را درسر می پرورد که کل دانایی هایش را تا ابد، در آن ثبت و ضبط کند؟ بی گمان مهابهارت چنین کتابی نیز نیست، زیرا جستجوی علمی و اطلاعی دقیق (یا حتی تقریبی) در باب «جهان واقعی» و تاریخ و طرز اداره و حیات روزمره اش در آن کاری بیهوده است.» ( ستاری، ۱۳۸۵: ۱۱۴ ) دوبوییسون در ادامه، مهابهارتا را استعاره ی مکتوب هندی می نامد و بیان می کند: «بنابراین به نظرمان مناسب تر آن است که بگوییم مهابهارت به تنهایی، استعاره ی مکتوب هند است ( پدر دو هزار سال پیش یا بیشتر )، اما هندی تکیده و ریاضت جو که از وجودش، فقط چیزی را که ذات ثابت و استوار و جاودانش تلقی می کند، نگاه داشته است. » (ستاری، همان: ۱۱۴ )

برزویه سه باب «موش و گربه»، « پادشاه و فنزه» و همچنین باب « شیر و شغال» را از این منبع اقتباس کرده است. علاوه بر این بابها حکایت «سه ماهی» که در باب «شیر و گاو» و هم چنین حکایت « مردی که از پیش شتر مست بگریخت و به ضرورت خویشتن را در چاهی آویخت» که در باب بروزیه طبیب نقل شده از منظومه «مهارباتا» اقتباس شده است. (محجوب، ۱۳۳۶: ۳۸)
با اینکه کتاب «پنجه تنتره» منبع اصلی کلیله و دمنه بوده است، و از کتاب « مهابهارتا» به عنوان دومین منبع مورد استفاده ی برزویه نام می برند اما می توان گفت علاوه بر این اقتباس ها از کتاب «مهابارتا» به عنوان دومین منبع از لحاظ شکل روایت کتاب «کلیله و دمنه» بیشتر تحت تاثیر مهارباتا است. (حیدری، ۱۳۸۵: ۹)
منابع دیگر کتاب «کلیله و دمنه»
کتاب «کلیله و دمنه» شامل ابواب دیگری نیز هست که هیچ کدام در «پنچاکیانه» وکتاب «مهابهارتا» ذکر نشده اند، و این مطلب نشان می دهد که برزویه یا دیگر مترجمان کتاب این ابواب را از منابع دیگر گرفته و به کتاب افزوده اند. از جمله ی این ابواب، باب « پادشاه و برهمنان» است. دوبلوا معتقد است این باب اصلی بودایی دارد زیرا در آن برهنمان نقشی اهریمنی دارند. و دلیل دیگر بر بودایی بودن این باب آن است که داستان مذکور در هند باقی نمانده و تنها در کشورهای بودایی اطراف آن مثل چین و پالی تحریرهای دیگری از این حکایت موجود می باشد. (دوبلوا،۱۳۸۲: ۳۹) دو باب دیگر عبارتند از «زرگر و سیاح» و «شاهزاده و یارانش» که این دو باب هم منشأ هندی دارند. (علی حیدری، همان: ۳).
اما در این میان دو باب «باز جست کار دمنه» و داستان «تیرانداز و ماده شیر» می ماند. در مورد باب «باز جست کار دمنه» در متن عربی این باب بلافاصله بعد از باب «شیر و گاو» آمده و دنباله ی آن محسوب می شود. اما نه این باب و نه داستانهای فرعی آن در کتاب«پنجه تنتره» نیامده است. و بدون شک این باب هندی نیست. دوبلوا معتقد است که این باب را می توان به مترجم عربی آن نسبت داد. (دوبلوا، همان: ۴۲-۴۱)
اماباب «تیرانداز و ماده شیر» می تواند تقلیدی از سبک داستانهای هندی باشد. در واقع می توان گفت که منشاء این داستان مبهم است. (دوبلوا، همان: ۴۳) بابهای دیگر که در «کلیله و دمنه» آمده اند، قطعاً منشأ ایرانی دارند. و واضح است در کتب هندی وجود نداشته اند، از جمله باب «ابن مقفع» و باب «برزویه طبیب».
کلیله و دمنه کتاب سیاست
همیشه سیاست و حکومت بر مردم مورد توجه اندیشمندان و متفکران بوده است و علت این امر عدالت و نحوه توزیع آن در بین عوام می باشد. در تاریخ کشور خودمان نیز متفکران بسیاری درباره سیاست و نحوه حکمرانی پادشاهان بر مردم کتابهای متعددی نگاشته اند.
حتی گاهی اوقات در تاریخ ایران به پادشاهانی بر می خوریم که خود واسطه نگارش کتابهایی در علم سیاست و کشورداری شده اند. زیرا همیشه، همگان به دنبال حکومتی هستند که مصالح همه در آن رعایت شود. و گاهی این خواسته ها یا به عبارت بهتر آرزوی انسانها برای رسیدن به یک حکومت آرمانی به صورت یک آرمان شهر در آثار متفکران متبلور شده است. پس می توان گفت کتاب هایی که در زمینه ی سیاست نگاشته شده اند بیشتر در دو زمینه می باشند. برخی از این کتاب ها سرگذشت های پادشاهان و داستانهای عبرت آمیزامیران و بزرگان کشور را در بر دارند، و بعضی از آنان نگارشی تاریخ گونه از رویدادهای زمان خویش را شامل می شوند. از جمله ی این کتاب ها می توان به کتاب «تاریخ بیهقی» و یا «تاریخ جهانگشا» اشاره کرد. در برخی از این کتابها نویسندگان خود در صدر امور حضور دارند، نظیر تاریخ بیهقی، سیاستنامه و قابوس نامه … و برخی دیگر این گونه نیست و نویسنده از خارج گود به بازگویی تاریخ می پردازد. از دیدی دیگر کتاب هایی را که در زمینه ی سیاست نگاشته شده اند می توان چنین تقسیم بندی کرد. کتاب هایی که جنبه کاربردی دارند و کتاب هایی که فقط جنبه تئوری مساله را در نظر گرفته اند. دکتر حسن انوری در مقدمه سیاستنامه می نویسد: «معمولاً سیاست مدن را به دو بخش تقسیم کرده اند : یکی علم نوامیس که از شرایع و احکام مذهبی بحث می کند، دیگر علم سیاست … و اما کتاب هایی را که در علم سیاست نوشته اند می توان به دو دسته تقسیم کرد: نخست کتاب هایی که مطالب آنها بیشتر جنبه نظریه (تئوری) دارد. در این کتابها با آوردن تعاریف و براهین، بهترین طریقه کشورداری بیان شده است، الا اینکه تکیه بر تعاریف منطقی و براهین عقلی، مولفان این کتابها را از واقعیات اجتماعی دور انداخته و کتاب هایشان را فاقد ارزش عملی ساخته است.کتابهای فارابی و ابن سینا و ابن رشد تا حدی چنین اند. و دیگر کتاب های است که مطالب آنها مبتنی بر سخنان کوتاه و بلند (کلمات قصار و طوال) بزرگان و فرمانروایان و خردمندان آزموده است و در این کتابها به ارزش علمی قضایا و مسائل بیشتر توجه شده است تا جنبه نظری آنها. کتاب های ابن مقفع و جاحظ و نصیحه الملوک غزالی و …سیاستنامه خواجه نظام الملک از این زمره اند.» (مقدمه سیاستنامه، ۱۳۷۵: ۲۵) حسن انوری در این سخن «کلیله و دمنه» را در زمره کتب سیاسی قرار می دهد که جنبه عملی این قضیه در آن مشهود است. اما در ابتدا باید تعریف درستی از سیاست داشته باشیم تا بعد ببینیم آیا می شود کتاب «کلیله و دمنه» را در زمره ی کتب سیاسی دانست، آن هم از نوع کتاب هایی که جنبه ی عملی دارند.
دکتر محمد معین واژه ی سیاست را چنین معنی می کند: حکم راندن بر رعیت و اداره کردن امور مملکت؛ حکومت کردن و ریاست کردن، عدالت و داوری. در دایره المعارف فارسی ( مصاحب) در برابر معنی سیاست آمده است: علم یا علوم سیاسی، علمی که موضوعش مطالعه و تحقیق در ماهیت حکومت و انواع آن پدیده ها و تأسیسات سیاسی است.
تعدادی نیز در صدد بر آمده اند تا برای آن اقسامی قائل شوند. مثلا دکتر علی پاشا صالح در مقاله ای با عنوان «نکته هایی درباره ی سیاستمداری و حقیقت جویی» می نویسد: « سیاست را که از اقسام حکمت عملی است و راه و روش جهانداری و اداره ی امور اجتماع قدما به چند رشته تقسیم کرده اند: سیاست اصحاب (رفتار با یاران و نزدیکان)، سیاست جسمانیه (آیین تندرستی)، سیاست فاضله، سیاست مدنیه (آیین کشور داری و اجتماعی)، سیاست نفسانیه (تهذیب اخلاق و پاکسازی نفوس). متأخران از محققان و فلاسفه ی سیاسی، سیاست را عبارت از یک سلسله مقاصد و اهداف یا آرمانهایی تعریف می کنند که دولتها برای نیل به آن می کوشند و یا شیوه ها و نیرنگهایی زیرکانه که بر پایه ی مصالح مادی و دنیوی به جای اصول عالیه ی اخلاقی برای مدیریت امور اجتماعی و انفرادی به کار برده می شود، و حال آنکه بحکم عقل سلیم و طبع کریم وسایل مشروع برای رسیدن به هدف مشروع راه راست یا صراط مستقیم است که روشی است درست و خوش آیند خلاف راه کج یا وسایل نامشروع برای نیل به هدفی مشروع که مردود است و ناپسند. » ( افشار، ۱۳۷۱: ۷۶۳-۷۶۲ )
حال اگر به موضوع اصلی یعنی سیاست در کتاب «کلیله ودمنه » برگردیم با نگاهی به منبع اصلی این کتاب یعنی «پنجاکیانه» می بینیم که در مقدمه علت اصلی تدوین کتاب را آموزش آیین سیاست مداری و کشورداری می داند: «راوی این روایات رنگین، و ناقل این حکایات شیرین، چنین گوید که این کتاب را که «پنج آکهیان» یعنی «پنج داستان» گویند، از کتب مبسوطه که در علم طوره، و آداب سلاطین و رسم و آیین و سلوک حکام و ملوک تصنیف کرده اند. بشن شرما نام برهمنی که به وفور دانش و کمالات از پندتان زمان خود ممتاز بود، انتخاب نموده، آنرا بر پنج داستان دلفریب، مرتب ساخته است.» (خالقداد، ۱۳۶۳: ۶).
قضیه از این قرار است که سه پسر حاکم ولایت دکن کاهل و تنبل بودند و به کسب علم رغبتی نشان نمی دادند. بشن شرما مامور شد که ظرف مدت شش ماه آیین و رسوم ملوک را به آنها آموزش دهد، و برای همین منظور کتاب پنجاکیانه را می نگارد.
بعدها این کتاب مورد استفاده برزویه طبیب در نگارش «کلیله و دمنه» قرار گرفت. به نحوی که رنگ و بوی سیاست و آئین پادشاهی آن ملموس تر است. ابن مقفع نیز تقریباً با همین منظور آن را به عربی برگرداند و بالاخره نصرالله منشی که ملک و پادشاه را سایه آفریدگار بر روی زمین می داند و معتقد است زمین به نور عدل پادشاهان جمال می گیرد و با هیبت و شکوه آنان آبادان می شود و ملک و پادشاه را برای پایداری دین و جامعه ضروری می داند. (منشی، همان: ۴) دست به ترجمه کتاب از عربی به فارسی زد تا پادشاهان با بهره گرفتن از نکات موجود در این کتاب و درک حقیقی آنها بهتر حکمرانی کنند. و آن را راهنمایی برای خویش قرار دهند. ملک الشعرای بهار می نویسد: «این کتاب از عهد قدیم مورد توجه ملوک و بزرگان ایران و عرب بوده است. وقتی جاسوسی از لشگرگاه بهرام چوبین پس از آن که با هرمز خلاف آشکار کرده بود به مداین بازگشت شاهنشاه از وی در ضمن سوال ها پرسید که بهرام اوقات فراغت را چگونه می گذراند، آن مرد گفت: بهرام هنگام فراغت در خرگاه به خواندن کلیله و دمنه وقت می گذراند. » (بهار، ۱۳۷۵: ۷۴) همچنین دکتر زرین کوب در کتاب «نقد ادبی» می نویسد: « وقتی به خسرو پرویز خبر آوردند که خصم او بهرام چوبین به خواندن آن می پردازد خسرو به بندویه و بسطام که هر دو خال او بودند،گفت «از بهرام هرگز چندان که در این ساعت ترسیدم نترسیده ام که دانسته وی در کلیله و دمنه بسیار می نگرد و کلیله خود ادب و رای سنجیده بسیار در بر دارد. و رای و خرد مرد از آنچه در وی هست بیشتر می کند.» (زرین کوب، ۱۳۸۲: ۱۸۳ )
اما در کل با توجه به تعاریف داده شده در مورد سیاست و مطالعه ی کتاب «کلیله و دمنه» با این دیدمی توان سیاست موجود در این کتاب را این گونه معرفی کرد: سیاست در «کلیله ودمنه» سیاستی عملی در پی روش صحیح حکم راندن بر رعیت و اداره ی امور مملکت بر پایه ی عدالت و عدالت گستری می باشد. و به دنبال دست یافتن به تدابیر و حیلی است خردمندانه برای مدیریت امور اجتماعی و انفرادی به صورتی که سیاست موجود در این کتاب، سیاستی منحصر به فرد و مخصوص همین کتاب است. و مزیت آن نسبت به دیگر کتب سیاسی این است که در کتاب «کلیله و دمنه» از سیاستی سخن به میان می آید که در بعد وسیع آن می تواند راهنمایی برای ملوک و پادشاهان باشد، و در بعد کوچک می تواند طریقه زندگی بهتر و برخورد بهتر با جامعه و افراد آن را به هر یک از مردم هدیه دهد. «و به حقیقت کان خرد و حصافت و گنج و تجربت و ممارست است، هم سیاست ملوک را در ضبط ملک بشنودن آن مدد تواند بود و هم اوساط مردمان را در حفظ ملک از خواندن آن فایده حاصل تواند شد. » (منشی، ۱۳۸۱: ۱۸) گواه بر عملی بودن قواعد موجود در این کتاب سخنی است از نصر الله منشی که از جمله فضایل کتاب «کلیله و دمنه» را این می داند که انوشیروان بنای ملک خویش را بر این کتاب نهاده بود. «و محاسن این کتاب را نهایت نیست، و کدام فضیلت ازین فراتر که از امّت به امّت و ملّت به ملّت رسید و مردود نگشت؟ و چون پادشاهی به کسری نوشروان خفّف الله عنه رسید – که صیت عدل و رٲفت او بر وجه روزگار باقی است و ذکر باس و سیاست او در صدور تواریخ مثبت، تا بدان حدّ که سلاطین اسلام را در نیکو کاری بدو تشبیه کنند، و کدام سعادت ازین بزرگتر که پیغامبر او را این شرف ارزانی داشته است که ولِدتُ فی زَمَن المَلک العادل ؟ – انوشروان مثال داد تا آن را به حیلت ها از دیار هند به مملکت پارس آوردند و به زبان پهلوی ترجمه کرد. و بنای کارهای ملک خویش بر مقتضی آن نهاد و اشارات و مواعظ آن را فهرست مصالح دین و دنیا و نمودار سیاست خواصّ و عوامّ شناخت، و آن را در خزاین خویش موهبتی عزیز و ذخیرتی نفیس شمرد، و تا آخر ایّام یزجرد شهریار که آخر ملوک عجم بود بر این قرار بماند. و چون بلاد عراق و پارس بر دست لشکرهای اسلام فتح شد و صبح ملّت حقّ بر آن نواحی طلوع کرد ذکر این کتاب بر أسماع خلفا می گذشت و ایشان را بدان میلی و شعفی می بود تا در نوبت امیر المومنین ابو جعفر منصور بن محمّدبن علیّ بن عبدالله بن العبّاس رضی الله عنهم، که دوم خلیفت بوده است از خاندان عمّ مصطفی صلّی الله علیه و رضی عن عمّه، ابن المقفّع آن را از زبان پهلوی به لغت تازی ترجمه کرد، و آن پادشاه را بران اقبالی تمام افتاد و دیگر اکابر امّت بدان اقتدا کردند.» ( منشی، همان: ۱۹) پس می توان چنین نتیجه گرفت که یکی از مهمترین اهدافی که برای شنیدن داستانهای کتاب «کلیله و دمنه» و گردآوری آنها می توان یاد کرد راه و رسم کشورداری است. و ساخت معنایی کلیت کتاب نیز بیانگر چیزی جز این نیست.
موضوع دیگری که در این پایان نامه می توان به آن پرداخت جامعه شناسی سیاسی است. چیزی که به عنوان مقدمه در این مورد می شود بیان کرد این است که شکل حکومتی که کتاب «کلیله ودمنه» و به تبع آن برزوی طبیب در پی تبیین آن هستند همان شکل هرمی حکومت و عقیده ی جامعه ی هرمی شکل زمان ساسانیان است، که قاعده ی آن را توده ی مردم عادی تشکیل می دهند و بالای هرم را دانشوران. و در رأس آن شاه قرار دارد که به اصطلاح دارای فره ی ایزدی می باشد. پس ما در ابتدا به بررسی جامعه شناسی سیاسی در «کلیله و دمنه » می پردازیم، و سپس کارکرد های مهم کتاب را ذکر می کنیم که عبارتند از:
۱- از کارکردهای مهم این کتاب پادشاهی و نحوه برخورد پادشاه با زیردستان و هم چنین مقابله با مشکلات و چاره اندیشی های مختلف در مواجهه با هر یک می باشد. همچین مسائل دیگری که مرتبط با این موضوع هستند، مثل بر گزیدن خدمتکاران و بندگان ناصح و زیرک «که ملک تا اتباع خویش را نیکو نشاسد و براندازه ی رای و روّیت و اخلاص و مناصحت هر یک واقف نباشد از خدمت ایشان انتفاعی نتواند گرفت.» (منشی، همان : ۶۸)
۲- مبحث دیگری که در این پایان نامه به آن پرداخته شده است موضوع برگزیدن وزیر از دیدگاه «کلیله و دمنه» و نقش وزرای کاردان و ناصح است که در خلال داستانهای مختلف ویژگیهای وزیر کافی و کاردان را استخراج و بازگو می کنیم. سعی ما بر این است که دیدگاه های متفاوت این کتاب را در موردوزیر بررسی کنیم. مثلاً در باب «بومان و زاغان» نقش وزیر و مشاور کاردان را به خوبی نشان می دهد. و از دو جهت به این امر می پردازد. از یک جهت پادشاه زاغان به نصیحت و پیشنهادات وزیر کاردان خویش اطمینان می کند و آنها را به کار می بندد به پیروزی می رسد. در طرف مقابل آن پادشاه بومان است که از شنیدن سخنان وزیر خود سودی نمی جوید و به آنها توجهی ندارد و همین امر باعث شکست او می شود.
۳- کارکرد مهم دیگر این کتاب دشمن و به تبع آن جنگ وآداب آن و جهت مقابل آن یعنی صلح است که در این کتاب به خوبی به آن پرداخته شده است. این که در جنگ ابتدا باید حریف مقابل را ارزیابی کرد. مثلاً در همین داستان« بومان و زاغان» زاغان برای مقابله با دشمن نیرومند تر ازخود ابتدا آن را ارزیابی و ریشه یابی می کنند، و با بررسی تمام جوانب امر به مقابله می پردازند. اینکه در صلح چه مواردی را باید در نظر داشت، و بررسی کرد آیا این صلح باعث سرافندگی گروه و جامعه نمی شود؟ و یا به زبان بهتر به زیان نیست؟ و آیا از آن سودی عاید جمع خواهد شد؟ و حتی این که در صلح با دشمن باید کاملاً جوانب کار را سنجید و زود اطمینان نکرد. این مساله را در باب «موش و گربه» به خوبی روشن می کند.
دیگر موضوع بدسگالی ها و وسوسه ها و آز و فزونخواهی افراد است.که در باب «بازجست کار دمنه» به آن پرداخته شده است، و می بینیم که آز و فزونخواهی دمنه چه عواقب خطرناکی را برای او به دنبال دارد. همین مساله یکی از عوامل مخل در امر پادشاهی و حکومت است که اغلب کار را به جنگ و ستیز و بیداد و ویرانی می کشاند. در پایان نیز به آیات و احادیثی می پردازیم که منشی در ترجمه ی خویش برای تبیین مسائل سیاسی «کلیله و دمنه» از آنها بهره گرفته است.
فصل دوم
جامعه شناسی سیاسی در
«کلیله و دمنه»
جامعه شناسی سیاسی چیست
به طور کلی جامعه شناسی سیاسی عبارت است از «کوشش فکری در جهت توضیح و تبیین پدیده ها و رفتارها و ساختهای سیاسی به وسیله ی عوامل اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی. » (بشیریه، ۱۳۷۴: ۱۷) با تعریف فوق در باره ی جامعه شناسی سیاسی می توان چنین نتیجه گرفت که روند جامعه شناسی سیاسی پیدا کردن روابط میان جامعه و دولت است. البته کلمه ی «دولت» در بین سیاسیون معانی متفاوتی دارد. پس ابتدا برای پرداختن به این مطلب باید نوع تلقی خود را از لفظ « دولت» مشخص کنیم. در زبان فارسی واژه ی دولت در معانی مختلفی به کار رفته است:
« الف) دولت) state ( در معنای «وسیع » به مفهوم نهاد نهادها، گسترده ترین کلیتی است که موضوع بررسی است. سایر نهادهای سیاسی از آن ناشی شده و در قالب این مفهوم وسیع جا سازی می شوند. بنابراین کلیت ممتاز و مشخص است که دارای عناصر تر کیبی زیر مجموعه است…
ب ) دولت در معنای « محدود » به معنای جبهه حاکمان و فرمانروایان در قبال محکومان، شهروندان و فرمانبران است. در این معنا حکومت کنندگان ( هئیت حاکم و نهادهای آن ) در برابر حکومت شوندگان ( مردم، ملت، شهروندان) قرار گرفته است.
ج ) گاهی نیز دولت به « محدودترین» معنای آن به کار می رود. در این حالت نیز نظیر معنای دوم جبهه ی به حاکمان و حکومت کنندگان اطلاق می شود؛ با این تفاوت که صرفاً به لایه ی سیاسی و فوقانی قوه ی مجریه یعنی نخست وزیر یا رئیس جمهور، هئیت وزیران و کابینه اطلاق می شود. » ( برزگر، ۱۳۸۵: ۸ )
از میان این سه معنی و مفهوم دولت، معنای سوم قطعاً نمی تواند در دایره ی بررسی ما قرار گیرد. زیرا می توان گفت که این مفهوم محصول سبز فایل می باشد و بررسی آن در غالب کهن و تحولات قرون گذشته بی معناست. مفهوم اول نیز بسیار گسترده است. مثلاَ تعبیر «دولت ایران» خود به تنهایی می تواند تحولات ایران را از آغاز پیدایش تا زمان حال را در برگیرد. پس معنای نزدیک به بحث مورد نظر ما همان معنای دوم می باشد. به ویژه اینکه بر حکومت گران و کشور داران تأکید می کند. البته باید متذکر شد که هر چند عامه ی مردم لفظ حکومت و دولت را در یک معنا به کار می برند، اما سیاسیون بین این دو واژه و حوزه ی معنایی آنها تفاوت قائلند. «آنها «دولت» را به عنوان قدرت عمومی کاملی در نظر گرفته اند که به «حکومت »شأن و حیثیت می بخشد. ( برزگر، همان، ۱۰ ) و حکومت را در معنای «قوه ی اجرایی» یعنی قوای سه گانه ی « مجریه، قضاییه و مقننه » به کار می برند، و دولت را جوهره ی ثابت جامعه ی سیاسی می دانند،که متشکل از سرزمین، مردم و حاکمیت است. در حالی که عمر حکومت را کوتاه و گذرا، و گردش نخبگان را در آن ساری و جاری می دانند. ( همان، ۱۱ ) اما ما در این پایان نامه، «حکومت» را در معنای قدیم آن یعنی فرمانروایی و حکمرانی به کار می بریم.
بافت سیاسی جامعه در کتاب «کلیله و دمنه»
بافت سیاسی جامعه در کتاب «کلیله و دمنه » همان است که فارابی در فصل ۲۶ کتاب « آراء اهل مدینه ی فاضله» ترسیم می کند: « و آن را به صورت هرمی نشان می دهد که قاعده ی آن را توده ی جاهل مردم تشکیل داده، بالای ایشان را دانشوران و دانشمندتران به گونه ای قرار دارند که هر چه علمشان بیشتر، عددشان کمتر باشد، در رأس این هرم شاه را نشان می دهد که اعلم ناس است و با عقل فعال در پیوند و به اصطلاح فره ی ایزدی دارد. » ( افشار، ۱۳۷۱: ۷۲۷ )
در این کتاب نیز شاه بر اساس خواست الهی و با عنایت ازلی به حاکمیت در دولت می رسد. البته می توان این بحث را تحت عنوان مشروعیت دولت در میان مردم نامید. و چنین بیان کرد که در گذشته دولت ها برای تلقین مشروعیت حکومت خویش نزد مردم، حکومت خود را از جانب خداوند می دانستند. یا خود را نماینده خدا در روی زمین معرفی می کردند که دارای فره ایزدی هستند. و به این وسیله حکومت خویش را ماورایی و دست نیافتنی می دانستند. و مردم نیز این موضوع را می پذیرفتند و حکام خویش را خداوند یا مظهری از ربوبیت می پنداشتند. از نقطه نظر جامعه شناسان سه نوع مشرعیت حکومتی وجود دارد اول مشروعیت سنتی دوم مشروعیت کاریزمایی و سوم مشروعیت قانونی. اما در تعریف این سه نوع مشروعیت، مشروعیت سنتی را اقتدار رسومی یعنی همان پدر شاهی می دانند، که پادشاه به واسطه ی اینکه پدرش یا جدش پادشاه بوده به این سمت میرسد. در مشروعیت کاریزمایی اقتدار ناشی از لطف و عطیه خارق العادی است که رهبر به وسیله الهاماتی به آن دسترسی می یابد و سرانجام سلطه ی قانونی به حکم اعتقاد به اعتبار قوانین پدید می آید. (بشیریه، ۱۳۸۴: ۴۳) بنابراین با توجه به این بیانات باید گفت که می توان نوع مشروعیت حاکمیت در کتاب «کلیله و دمنه » را کاریزمایی دانست. و شاهد مثال این نظر می تواند جملاتی از همین کتاب باشد.
– « اما ملک بعنایت ازلی و مساعدت روزگار توان یافت.» ( منشی، ۱۳۸۱ : ۴۱۴ )
– «اصل سعادت قضای آسمانی است و کلّی اسباب و وسایل ضایع و باطل است.» (منشی، همان: ۴۰۹ )
– «و هر که را سعادت ازلی یار باشد مناصحت مخلصان و موعظت مشفقان را عزیز دارد.» ( همان، ۳۷۱)
– « هر چه پادشاهان کنند رعایا را بر آن وقوف و استکشاف شرط نیست و خاطر هر کس بدان نرسد که رأی ایشان بیند. » ( همان، ۲۵۶ )
از دیدگاه مردم نیز شاه، سایه ی آفریدگار بر روی زمین است، و با عالم غیب در ارتباط. « و هیچ عیب ملوک را چون غدر و بی قولی نیست،که ایشان سایه ی آفریدگارند عزّاسمه در زمین، و عالم بی آفتاب عدل ایشان نور ندهد، و احکام ایشان در دماء و فروج و جان و مال رعایا نافذ باشد.» ( همان، ۲۰۵ )
– «… که هیچ دلیل در تاریکی شک چون رأی انور و خاطر ازهر ملک نیست، چه فراست ملوک جاسوس ضمیر فلک و طلیعه ی اسرار غیب باشد.» ( همان،۱۳۰) در مورد نظام طبقاتی موجود در این کتاب، در باب نخست، داستان « شیر و گاو » در همان ابتدا هنگامی که شیر از صدای گاو ترسیده و در جایی ساکن شده است و «دمنه» تغییر حالت او را می فهمد و آن را با «کلیله» در میان می نهد، «کلیله » از رتبه و طبقه ی خود سخن می گوید: « … در میان اتباع او دو شگال بودند یکی را کلیله نام بود و دیگر را دمنه، و هر دو دهای تمام داشتند. و دمنه حریص تر و بزرگ منش تر بود، کلیله را گفت: چه می بینی در کار ملک که بر جای قرار کرده ست و حرکت و نشاط فرو گذاشته؟ کلیله گفت: این سخن چه بابت توست و تو را با این سؤال چه کار؟ و ما بر درگاه این ملک آسایشی داریم و طعمه ای می یابیم و از آن طبقه نیستیم که به مفاوضت ملوک شرف توانند شد تا سخن ایشان به نزدیک پادشاهان محل استماع تواند یافت. » ( همان، ۶۲-۶۱ ) در اینجا برای مقایسه، همین مطالب را از زبان «کلیله» در کتاب های «پنجاکیانه»، «داستانهای بید پای» و ترجمه ی عربی« ابن مقفع» می آوریم. در متن عربی آمده است: « ما شأنُکَ أنتَ و المسألۀَ عن هذا، نحنُ علی باب مَلکِنا آخذینَ بما أحبَّ و تارکینَ ما یکرَهُ و لسنا من أهلِ المرتبه التی یتناولُ أهلُها کلامَ المُلوک و النظر فی أمورهم.» ( ابن مقفع، ۱۹۸۶ : ۸۰ )
در «پنجاکیانه» آمده است «کرتک گفت: ای برادر! ما را با این کارها چه کار است؟ ( مراد آنست که در احوال کار صاحبان خوض نباید کرد که در هر کاری که کنند البته مصلحتی بوده باشد) نمی دانی که هر که در کاری دست زند که سزاوار و شایان آن نیست خود را هلاک سازد. » ( خالقداد، ۱۳۶۳ : ۱۳ )
و بالاخره در «داستانهای بید پای» آمده است: «کلیله گفت: ای برادر، ما را چه کار با چیزی که خدای از ما نهاده است و بر ما فریضه نیست، و اگر بدان مشغول شویم، بود که به مراد ما برنیاید. در پناه این شیر نشسته ایم و ایمن و ساکن می باشیم وطعامی به مراد و غذایی به وقت می یابیم، و هر چند که این پادشاه ما را حرمتی می دارد بر ما نیز واجب است که اندازۀ خرد نگاه داریم، و از حد خود در نگذریم. » ( البخاری، ۱۳۶۱: ۷۳ ) در مقایسه ی این جملات می بینیم که در کتابهای دیگر سخنی از طبقه به آن روشنی که نصر الله به آن اشاره کرده به میان نیامده، و فقط ترسی که یک مقام پایین از مقام بالاتر خود دارد بیشتر به چشم می خورد. اما در ترجمه ی فارسی کتاب «کلیله و دمنه» باز هم در ادامه از طبقات اجتماعی سخن به میان می آید. و هر چه « دمنه» دلیل می آورد که نزدیکی به شاه باعث ترفیع رتبه و منزلت می شود، «کلیله» باز هم به تفاوت طبقاتی اشاره می کند.
– « کلیله گفت: شنودم آنچه بیان کردی، لکن بعقل خود رجوع کن و بدان که هر طایفه ای را منزلتی است، و ما از آن طبقه نیستیم که این درجات را مرشّح توانیم بود و در طلب آن قدم توانیم گذارد. » (منشی، همان: ۶۳) ودر ادامه برای بازگویی این نظام طبقاتی، داستان « زاهد و مهمان او » را بیان می کند: در سرزمین کنّوج مردی مصلح و پارسا بود که در دین اجتهادی تمام داشت. و تمامی زندگی خویش را صرف خیرات کرده بود. روزی مسافری به خانه ی او مهمان می شود. و زاهد در پذیرایی و استقبال از او نهایت سعی خویش را بکار می برد. زاهد زبان عبری را زیبا سخن می گفت، و همین باعث شد که مهمان بر یادگیری آن زبان حریص شود. و از زاهد در خواست کند که آن زبان را به او نیز بیاموزد. زاهد نیز قبول می کند که زبان عبری را به او آموزش دهد. یک چندی هر دو عمر را در این آموزش و تعلیم صرف کردند. اما بالاخره روزی زاهد به مهمان گفت: «کاری دشوار و رنجی عظیم پیش گرفته ای… و هر که زبان خویش بگذارد اسلاف را در لغت و حرفت و غیر آن خلاف روا بیند کار او را استقامتی صورت نبندد.» ( همان، ۳۴۳ ) و مهمان هم در پاسخ او بیان کرد که: « اقتدا به آبا و اجداد در جهالت وضلالت از نتایج نادانی و حماقت است. و کسب هنر و تحصیل فضایل ذات نشان خرد و حصافت و دلیل عقل و کیاست.» ( همان،۳۴۳) اما در پاسخ زاهد به مهمان می گوید آنچه شرط نصیحت بود من با تو به جا آوردم ولی از عواقب کار تو می ترسم که به درد زاغی دچار شوی که خواست راه رفتن کبک را بیاموزد اما راه رفتن خود را نیز از یاد برد. « جاهلتر خلایق اوست که خویشتن در کاری اندازد که ملایم پیشه و موافق نسب او نباشد.» ( همان، ۳۴۵ ) در پایان این طور نتیجه می گیرد، و ملوک را این چنین نصیحت می کندکه: « و این باب به حزم و احتیاط ملوک متعلّق است. و هر والی که او را به ضبط ممالک و ترفیه رعایا و تربیت دوستان و قمع خصمان میلی باشد در این معانی تحفّظ و تیقّظ لازم شمرد، و نگذارد که نا اهل بد گهر خویشتن را در وزان احرار آرد و با کسانی که کفاءت ایشان ندارد خود را هم تک و هم عنان سازد، چه اصطناع بندگان و نگاه داشت مراتب در کارها ملک و قوانین سیاست اصلی معتبر است، و میان پادشاهی و دهقانی برعایت ناموس فرق توان کرد، و اگر تفاوت منزلّها از میان برخیزد و اراذل مردمان در موازنه ی اوساط آیند، و اوساط در مقابله اکابر، حشمت ملک و هیبت جهانداری بجانبی ماند و، خلل و اضطراب آن بسیار باشد و، غایلت و تبعت آن فراوان. ومآثر ملوک و اعیان روزگار بر بسته گردانیدن این طریق مقصور بوده ست…زیرا که به استمرار این رسم جهانیان متحیّر گردند و ارباب حرفت در معرض اصحاب صناعت آیند و اصحاب صناعت کار ارباب حرفت نتواند کرد و لابدّ مضرَّت آن شایع و مستفیض گردد، و اسباب معیشت خواصّ و عوامّ مردمان بر اطلاق خلل پذیرد و نسبت این معانی بإهمال سایس روزگار افتد و اثر آن بمدّت ظاهر گردد.» ( همان،۳۴۶-۳۴۵ ) باید خاطر نشان کرد که این جملات در پایان باب « زاهد و مهمان او» در متن عربی نیامده اند.( ابن مقفع،۱۹۸۶ :۲۲۲ ) و در کتاب «داستانهای بید پای » و «پنجاکیانه» اصلا این باب ذکر نشده است.
در باب دیگر یعنی باب « شاهزاده و یاران او » دوباره همین مسأله ی طبقات اجتماعی را پی می گیرد ولی با این تفاوت که در این باب معتقد است که هر کسی بنا به تقدیر ازلی در مرتبه ای خاص قرار می گیرد، و بنا به همان تقدیر مشیت و روزی در انتظار اوست. و داستان سفری رابیان می کند که قهرمانان آن عبارتند از: « اوّل پادشاه زاده ای که آثار طهارت عرق و شرف منصب در حرکات و سکنات وی ظاهر بود و علامات إقبال و أمارات دولت در افعال و اخلاق وی واضح، و استحقاق وی منزلت مملکت و رتبت سلطنت را معلوم …دوم توانگر بچه ای نو خط که حور بهشت پیش جمالش سجده بردی و شیر سوار فلک پیش رخسارش پیاده شدی، طراوتی با لطافت، لباقتی بی نهایت… و سوم بازرگان بچه ای هشیار کاردان وافر حزم کامل خرد صایب رأی ثاقب فکرت … و چهارم برزیگر بچه ای توانا، با زور، و در ابواب زراعت بصارتی شامل و در اصناف حراثت هدایتی تمام، در عمارت دستی چون ابر نیسان مبارک و در کسب قدمی مانند کوه ثهلان ثابت. » ( همان، ۴۱۰-۴۰۹ ) در ادامه سهم هر یک را از تقدیر الهی بر اساس مرتبه ای که در آن قرار دارند بیان می کند، و حاصل یک روز تلاش یدی برزگر غذای چهارکس می شود. « ثمرت اجتهاد یک روزه قوت چهار کس است. » ( همان، ۴۱۱) حاصل جمال شریف زاده پانصد درم می شود. « قیمت یک روزه جمال پانصد درم است.» ( همان، ۴۱۲ ) دیگر روز نوبت به بازرگان می رسد و حاصل تلاش او نیز آن می شود که: « حاصل یک روزه خرد صد هزار درم است.» اما هنگامی که نوبت به پادشاه زاده می رسد، چون در ناصیت او آثار اقبال و امارات واضح است به منصب پادشاهی می رسد. «اجتهاد و جمال و عقل آنگاه ثمرت دهد که قضای آسمانی آن را موافقت نماید، و عبرت همه جهان یک روزه حال من تمامست.» ( همان، ۴۱۴ ) بر این اساس می توان نتیجه گیری کرد که شکل دولت در جامعه ی سیاسی کتاب «کلیله و دمنه» بر پایه ی نظام طبقاتی است. و قدرت مطلقه از آن شاه است، و طبقات زیر دست را رعایا تشکیل می دهند، و همین موضوع را شنزبه( گاو ) ضمن حکایت کوتاه « شیر، زاغ، گرگ و شغال » که برای بیان تحریک شاه توسط نزدیکان مکارش برای از بین بردن او می آورد، تمام طبقات اجتماع را در خدمت شاه می داند و از زبان زاغ بیان می کند: « که یک نفس را فدای اهل بیتی بایدکرد و اهل بیتی را فدای قبیله ای و قبیله ای را فدای اهل شهری و اهل شهری را فدای ذات ملک اگر در خطری باشد. » ( همان، ۱۰۷ )
بعد از ترسیم بافت جامعه ی سیاسی کتاب «کلیله و دمنه» و تعیین این مسأله که قدرت سیاسی در این کتاب در دست شاه است. طبیعتاً اولین موضوعی که می شود به آن پرداخت، نگاه این کتاب در مورد شاه و اطرافیان او می باشد. و ما هم بر این اساس فصل بعد را به این موضوع اختصاص می دهیم.
فصل سوم
بررسی نقش پادشاه در کتاب
«کلیله و دمنه»
پادشاه
خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب اخلاق ناصری اقسام سیاست را چهار نوع می داند: سیاست ملک و سیاست غلبه و سیاست کرامت و سیاست جماعت. و هر یک را این گونه تعریف می کند: «اما سیاست ملک، تدبیر جماعت بود بر وجهی که ایشان را فضایل حاصل آید و آن را سیاست فضلا گویند؛ و اما سیاست غلبه، تدبیر امور اخسا بود و آن را سیاست خساست گویند؛ و اما سیاست کرامت تدبیر جماعتی بود که به اقتضای کرامات موسوم باشند؛ و اما سیاست جماعت تدبیر فرق مختلف بود بر قانونی که ناموس الهی وضع کرده باشد.» (طوسی،۱۳۸۷: ۲۳۵)
ایشان سیاست ملک را بر دیگر سیاسات برتری می دهد و آن را سیاست سیاسات می نامد، و می نویسد برای تدبیر و تقدیر امور، شخصی باید که به الهام الهی ممتاز باشد و او را ناموس الهی می نامد. «و در تقدیر احکام به شخصی احتیاج افتد که به تاییدی الهی ممتاز بود از دیگران تا او را تکمیل ایشان میسر شود، و آن شخص را در عبارت قدما ملک علی اطلاق گفته اند، و احکام او را صناعت ملک؛ و در عبارت محدثان او را امام و فعل او را امامت ؛ و افلاطون او را مدبر عالم خواند؛ و ارسطو انسان مدنی، یعنی انسانی که قوام تمدّن به وجود او و امثال او صورت بندد.» (همان: ۲۵۳)
فی الجمله در هر قرن و روزگاری به صاحب ناموسی احتیاج است که بتواند وضع و اوضاع مملکت را سازماندهی کند، و مدبر امور باشد. نصرالله منشی این صاحب ناموس را سایه آفریدگار بر روی زمین می داند که البته این می تواند جرقه ای از دیدگاه ایرانی او درباره شاه باشد، که با تفکرات دینی اش آمیخته شده است. ابتدا در مقدمه می نویسد: «تنفیذ شرایع دین و اظهار شعایر حق بی سیاست ملوک دین دار بر روی روزگار مخلّد نماند و مدّت آن مقرون به انّهای عمر عالم صورت نبندد، و اشارت حضرت نبوّت بدین وارد است که : الملک و الدّین توأمان. و به حقیقت بباید شناخت که ملوک اسلام سایه آفریدگارند، عزّ اسمه، که روی زمین بنورعدل ایشان جمال گیرد. و به هیبت و شکوه ایشان آبادانی جهان و تالّف اهوا متعلّق باشد که به هیچ تاویل حلاوت عبادت را آن اثر نتواند بود که مهابت شمشیر را.» (منشی، همان: ۴)
و همین تفکر را نیز در متن ترجمه «کلیله و دمنه» در باب« زاغان و بومان» می آورد. «و هیچ عیب ملوک را چون غدر و بی قولی نیست، که ایشان سایه آفریدگارند عزّ اسمه در زمین، و عالم بی آفتاب عدل ایشان نور ندهد، و احکام ایشان در دماء و فروج و جان و مال رعایا نافذ باشد.» (همان : ۲۰۵) این مطلب در هیچ کدام از ترجمه های کلیله و دمنه که مورد بررسی این پایان نامه قرار گرفته نیامده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...