کتاب الفهرست از هنگام تألیف تا عصر حاضر، یکی از دقیق‏ترین کتابهائی است که در تراجم نگارش یافته و تمام دانشمندان شیعه و سنی به آن اهمیت شگفتی داده ‏اند. مؤلف درباره علّت تألیف این کتاب می‏گوید: «روزی در مجلس عزّالدین یحیی ابن ابی الفضل که خود عالمی‌بزرگ بود و ریاست و مهتری علویین را درایران و عراق، به عهده داشت، حضور داشتم. سخن از کتاب اربعین نوشته ابوسعید محمد بن احمد نیشابوری به میان آمد. او از خوبی این کتاب اظهار تعجب و شگفتی می‏کرد؛ باز رشته سخنانمان به کتاب الفهرست شیخ طوسی، که نامهای روایتگران و دانشمندان شیعی را تا روزگار خویش گردآوری کرده است، پیوند خود. عزالدین گفت: «بعد از شیخ طوسی در این زمینه دیگر کتابی نوشته نشده است.» به او گفتم: «اگر خداوند به من عمری عطا کند، کتاب هایی را در این مورد تألیف خواهم کرد؛ بر همین اساس نوشتن کتاب اربعین و الفهرست در ترجمه و شرح حال دانشمندانی که بعد از شیخ طوسی زندگی می‏کردند را آغاز کردم.» مقدمه کتاب الفهرست.
وی در این کتاب فهرست نام علما ومحدثین از بعد از شیخ طوسی را جمع آوری و به رشته تحریر در آورده. کتاب الفهرست منتجب الدین از معتبرترین کتاب هائی است که از روزگار مؤلف تا زمان ما مورد عنایت دانشوران شیعی و سنی قرار گرفته است. عالمان بلند پایه‏ای همانند شهید اول، شهید ثانی، شیخ بهاء الدین عاملی و دیگران، این کتاب را به خط خود استنساخ کرده‏اند.
حتی شیخ حر عاملی وقتی کتاب امل الامل را که می‏نوشت، نسخه‏ای از الفهرست راکه به خط شهید ثانی بود را در نزد خود حاضر داشت. وی در ۲۵۷ مورد مطالب امل الامل را از الفهرست منتجب الدین نقل می‏کند و این نشان از اعتماد بزرگان اسلام بر این کتاب دارد. (حرعاملی،محمدبن حسن،۱۳۸۵ ش :۱۱۷).
از جمع دانشمندان سنی نیز ابن حجر عسقلانی بارها در کتاب‏های خود از آن استفاده کرده و نام الفهرست را به صراحت ذکر نموده است. (منتجب الدین،علی بن عبیدالله،۱۳۶۶ ش:۹و ۸) ؛ (طهرانی،آقابزرگ،۱۳۵۵ق:۳۹۵)
محدث اُرموی در مقدمه کتاب الفهرست می‏نویسد: «آیت اللّه بروجردی (ره) به من گفت: «چندین سال از عمر خویش را در تنظیم و مرتب کردن کتاب الفهرست صرف کردم.» مقدمه کتاب الفهرست، محدث ارموی.
به هر حال یکی از منابع اصیل و قابل اعتماد در معرفت و شناخت دانشمندان شیعی در سده ششم، این کتاب است. او با ذکر نام ۴۴ دانشور شیعی احیاناً ترجمه و شرح حالی را هم از آنان به اجمال ارائه می‏دهد.
کتاب الاربعین‏:این اثر نیز در نهایت شهرت و اعتبار است، مولف دانشمندش چهل روایت را به نقل از چهل نفر از استادان خود، از چهل تن از صحابه رسول اکرم (ص) در فضائل علی بن ابیطالب (ع) از چهل منبع نقل می‏کند و در پایان کتاب چهارده داستان شگفت را در شگفتیهای امیرالمؤمنین به کتاب می‏افزاید. موسوی خراسانی،محمد باقر،۱۳۵۶ ش،ج ۴ : ۳۱۹. این کتاب نیز به توصیه وتشویق سید عز الدین یحی نگاشته شد. وی کتاب الاربعین عن الاربعین شیخ ابوسعید محمد بن احمدبن حسین نیشابوری را به منتجب الدین نشان داد،ووی تصمیم گرفت کتاب الاربعین خود را خیلی بهتر از کتاب ابوسعید بنگارد. (منتجب الدین،علی بن عبیدالله، ۱۳۶۶ ش:۶).
یکی از نکات جالب این کتاب این است که مولف داستانهایی جالب از اعتقادات مردم نسبت به حصرت علی(ع) را به طور خیلی جذاب ودلنشین برای خواننده بیان می کند.به طور مثال در این کتاب به نقل از ابراهیم بن مهران اینگونه آمده است که : «در همسایگی ما در شهر کوفه تاجری بود، با کنیه ابوجعفر؛ او خوش معامله بود و هر گاه یکی از علویین یا ساداتِ بدهکار نزد وی می‏رفت و فرصتی می‏خواست، سخت نمی‏گرفت؛ اگر پول داشت، از او می‏گرفت و گرنه به شاگردش می‏گفت: «این مبلغ را به حساب علی (ع) بنویس.» روزگار او چنین می‏گذشت تا اینکه ورق برگشت، و پریشانی و فقر به او روی آورد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

درب دکان را بست و خانه نشین شد. گاهی به دفتر حساب‏های خود نگاه می‏کرد، اگر می‏دانست بدهکارش زنده است، کسی را نزد او می‏فرستاد تا آن مبلغ طلبکاری را از او بگیرد؛ و اگر می‏دید از دنیا رفته، یا چیزی ندارد، روی اسم او در دفتر خط می‏کشید. در همین روزگار سخت، روزی کنار در خانه نشسته بود و به دفترش نگاه می‏کرد، ناگهان مردی ناصبی از دشمنان علی (ع) و فرزندان حضرت از آنجا می‏گذشت؛ از روی تمسخر و طعنه به او گفت: «بدهکار بزرگت علی بن ابیطالب با تو چه کرد؟» آن مرد غمگین و دل شکسته از این سخن از جایش بلند شد و به درون خانه رفت؛ چون شب شد خوابید و در عالم خواب دید حضرت رسول (ص) با امام حسن (ع) و امام حسین (ع) که در جلو آن حضرت حرکت می‏کردند، راه می‏رفتند. حضرت رسول (ص) به آنان فرمود: «پدرتان کجاست؟» علی (ع) جواب داد: «یا رسول اللّه! در محضر شما هستم.» حضرت علی (ع) پشت سر پیغمبر (ص) بود. رسول اکرم (ص) به علی فرمود: «یا علی! چرا حق این مرد را نمی‏دهی؟» عرض کرد: «یا رسول اللّه! حق او را با خود آورده‏ام.» فرمود: «به او بده.» سپس حضرت علی (ع) کیسه‏ای سفید به او داد، و فرمود: «این هم حق و طلب تو.» رسول اکرم (ص) به آن مرد فرمود: «آن را بگیر و هر کدام از فرزندان من از تو چیزی خواست او را رد مکن. از این پس فقری برای تو نیست.» آن مرد می‏گوید: از خواب بیدار شدم و کیسه درهم در دستم بود.به همسرم گفتم: «خوابی یا بیدار؟» گفت: «بیدارم.» گفتم: «چراغ را روشن کن.» چون نگاه کردم، دیدم در آن کیسه هزار دینار است. دفتر حساب را خواستم، معلوم شد آنچه را به حساب علی (ع) نوشته‏ام بی کم و زیاد هزار دینار می‏شود. زن گفت: «ای مرد! از خدا بترس! مبادا فقر و بیچارگی تو را واداشته که بعضی از تجار را فریب داده و مال او را گرفته باشی!» آن مرد گفت: «به خدا قسم چنین نیست.» پس شرح ماجرا را برای همسرش نقل می‏کند.»( قمی،شیخ عباس،۱۳۸۷ش :۱۴۶)؛ (مدرس،محمد علی،۱۳۴۶ش: ۱۰).
همچنین در جای دیگر، با واسطه از سعید بن جبیر نقل می‏کند که گفت:
«ابن عباشس که در آخر عمر از چشم نابینا شده بود، پسرش او را با عصا راه می‏برد، روزی بر جمعی از قریش می‏گذشت، چون صدای آنان را شنید، ایستاد و سلام کرد. آنها نیز به احترامش از جای برخاستند و سلام او را جواب دادند؛ ابن عباس هم به راه خویش ادامه داد. پسرش در راه به او گفت: «شنیدی چه گفتند؟» گفت: «نه.» گفت: «به علی بد می‏گفتند.» ابن عباس گفت: «مرا پیش آنان برگردان.» پس به آنان رو کرد و گفت: «کدام یک از شما بودید که به خدا ناسزا گفتید؟» گفتند: «ابن عباس! کسی که به خدا ناسزا گوید، کافر است و از دین خارج.» گفت: «کدام یک از شما بودید که به رسول خدا (ص) ناسزا گفتید؟» باز گفتند: «کسی که به رسول خدا (ص) بد بگوید، مشرک است.» گفت: «چه کسی به علی (ع) ناسزا گفت؟» گفتند: «آری، ما به علی بد گفتیم.» ابن عباس گفت: «خدا را گواه می‏گیرم از رسول خدا (ص) شنیدم که می‏فرمود: «هر کس به علی ناسزا گوید، مرا ناسزا گفته و کسی که به من ناسزا گوید، خدا را ناسزا گفته است.» شما همه کافر شدید.(قمی‌،شیخ عباس،۱۳۸۷ ش:۳۱۲). به نقل از اربعین منتجب الدین.
این دانشمند بزرگ و عالم برجسته بعد از عمری تلاش وکوشش درراه کسب علوم و پرورش دانشمندان شیعی و کمک به پیشبرد مکتب تشیع،سرانجام در سال ۵۸۹ق دعوت پروردگارش را لبیک گفت و در شهر ری از دنیا رخت بر بست.(موسوی خراسانی،محمد باقر، ۱۳۵۶ش:۳۱۶)؛( افندی،عبدالله بن عیسی،۱۳۶۶ ش:۱۴۱) و( منتجب الدین،علی بن عبیدالله، :۳۹۹).
این بود شرح حال چهار تن از مهم ترین و نام آور ترین اشخاص خاندان بابویه.اگرچه که در این خاندان افراد دانشمند و علم پرور دیگری هم حضور داشته اند،اما هیچکدام شهرت افراد ذکر شده را کسب نکرده بودند.به همین دلیل در ادامه مطلب،فقط به ذکر چند تن از افراد دانشمند این خاندان می‌پردازیم.
در کتب رجال چنین آمده است که: عالمان برجسته تا زمان شیخ منتجب الدّین، همه از نسل حسین بن علی بن بابویه هستند و خود شیخ صدوق واز نسل وی هیچ عالم برجسته ای حضور نداشته.(افندی،عبدالله بن عیسی، ۱۳۶۶ش:۱۴۸).

۲-۵ تعدادی از مشهورین خاندان بابویه

از مطالعه کتب رجال نیز چنین نتیجه ای حاصل می‌گردد که ناموران این خاندان تا شیخ منتجب الدین همگی از نوادگان شیخ حسین بوده اند.از سرنوشت و شرح حال بقیه دانشمندان از بعد از شیخ منتجب الدین نیز هیچ اطلاعی دردسترس نیست. در کتاب فهرست آل بابویه و علما البحرین تالیف سلیمان ماحوزی نیز از مشهورین خاندان بابویه فقط ذکر مختصری به میان آمده در حقیقت دانشمندان معروفی که ما به زندگانی و تالیفات آنان دسترسی داریم همین چهار نفری بودند که ذکر گردیده و به بقیه افراد دانشمند این خاندان دسترسی بسیط و گسترده ای نداریم.این است اسامی‌تعدادی از مشهورین خاندان بابویه که از کتاب الفهرست شیخ منتجب الدین به دست آمده:

    1. ابوالقاسم حسن بن حسین بن علی بن حسین بن بابویه. در الفهرست شیخ منتجب الدین به نام وی و دوپسرش بنام های محمد و حسین اشاره گشته است.
    1. ابو عبدالله حسین بن حسن بن محمد محمد بن موسی بابویه.وی از دایی خود علی بن حسین (صدوق اول)نقل حدیث می‌نموده.
    1. حسین بن حسن بن حسین بن علی بن بابویه.وی را هم منتجب الدین و هم ماحوزی به عنوان یکی از علمای خاندان بابویه معرفی نموده.او پدر شیخ حسن حسکا بوده است.
    1. شمس الاسلام حسن بن حسین بن حسن بن حسین بن علی بن حسین بن بابویه،معروف به حسکا(حسکا مخفف حسن کیا است و در زبان محلی گیلانی کیا به معنای مدیر،سرپرست و کدخداست.(افندی،عبدالله بن عیسی،۱۳۶۶ ش:۱۴۰). وی در ری زندگی می‌کرده،وپیشوای شیعیان آنجا بوده است منتجب الدین وی را با نام شمس الاسلام و فقیه معرفی نموده،واظهار داشته که وی از شاگردان شیخ طوسی وسلار بن عبدالعزیز بوده ودر کتاب ریاض العلما نیز از وی نام برده شده است. لازم به ذکر است که وی صاحب کتبی چون العبادات،الاعمال الصالحه و نیز کتاب سیرالانبیاءوالائمه می‌باشد.
    1. ابوالقاسم عبیدالله بن حسن حسکا،پسر حسکا معروف.که منتجب الدین اورا هم جز علما ودانشمندان معرفی نموده.او هم درری زندگی می‌کرده.
    1. ابو طالب،اسحاق بن محمد بن حسن بن حسین بن بابویه.
    1. ابو ابراهیم اسحاق بن محمد بن حسن بن حسین بن بابویه.هردوی این دانشمندان آن طور که از فهرست منتجب الدین بر می‌آید هردو شاگردان شیخ طوسی بودند و رساله ها وتالیفاتی هم به زبان عربی وهم فارسی داشته اند.
    1. بابویه بن سعدبن محمد بن حسن بن بابویه.وی صاحب کتابی ارزنده با نام الصراط المستقیم است در باب اصول وفروع.
    1. شیخ سعد بن حسن بن حسین بن بابویه.منتجب الدین با ذکر فقیه صالح از وی نام برده.
    1. شیرزاد بن محمد بن محمد بن بابویه.منتجب الدین وی را نیز عالم صالح معرفی کرده.
    1. مختار بن محمد بن مختار بن بابویه که.به تعبیر منتجب الدین وی فقیهی پارسا و زاهد پیشه بوده.
    1. ابوالمفاخر هبه الله بن حسن بن حسین بن بابویه،فقیه صالح و نیکوکار خاندان بابویه.
    1. عبیدالله بن حسن،پدر شیخ منتجب الدین.منتجب الدین پدرش را فقیه ثقه معرفی می‌کند.
    1. ابوالحسن علی بن منتجب الدین بن عبیدالله بن حسن حسکا بن حسین بن حسن بنحسین بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی.وی که آخرین فرد دانشمند خاندان بابویه است و بسیاری از اطلاعات کسب شده برای خاندان بابویه از مطالب ارزنده این کتاب است.

این بود تعدادی از اسامی‌عالمان و فقیهان خاندان بابویه که البته تعداد دیگری نیز هستند اما معروفیت افراد ذکر شده را ندارند.در کتاب ریاض العلما نیز نام تعداد دیگری نیز از این اشخاص آمده است.در مباحث ذکر شده سعی بر آن شد که به معرفی مهم ترین شخصیتهای خاندان بابویه پرداخته شود،تا نتیجه حاصله برای تعیین نقش خاندان بابویه در گسترش تشیع در ایران به دست آید.

فصل سوم

مناظرات شیخ صدوق

۳-۱ شیخ صدوق ومناظرات با رکن الدوله

همانطورکه قبلا اشاره گردیده است گرایش آل بویه به تشیّع و دانش دوستی حاکمان بویهی، از جمله حسن رکن الدوله موجب جذب و یا دعوتِ بسیاری از علما و حتی بزرگان سایر فرقه ها و با گرایشهای گوناگون به مجالس و محافل آنان گردید. در سایه همین گرایش بود که علمای شیعه توانستند در محافل و مجالس عمومی، آزادانه از احکام و عقاید اهلبیت(علیهم السلام)سخن بگویند و با تشکیل جلسات مناظره و مباحثه، از اصول و مبانی تشیّع در زمینه توحید، نبوّت، امامت و احکام فقهی به خوبی دفاع کنند و همچنین شبهات و اتهاماتی را که در طول سالیان متمادی از ناحیه مخالفان بر مکتب تشیّع وارد شده بود، دفع نمایند و گرد و غبار شک و تردید را از چهره آن بزدایند. عصر آل بویه را میتوان عصر شکوفایی مذهب تشیّع اثناعشری پس از سالیان متمادی دانست. در یکی از نخستین دهه های حکومتی این خاندان، شیخ صدوق در دربار حسن رکن الدوله حاکم بویهی مناطق جبال ایران حضور یافت. او طی مناظرات متعددِ علمی، جالب و خواندنی با علمای سایر مذاهب اسلامی‌و حتی ملحدان، در محضر رکن الدوله به دفاع از مکتب تشیّع اثناعشری پرداخت و به شایستگی از آن دفاع نمود، تا آنجا که نظر مساعد حسن رکن الدوله را به خود و مذهب تشیّع اثناعشری جلب نمود. رفتار این دو شخصیت همراه با احترام متقابل بوده است.بررسی و توجه به این مناظرات از طرفی یکی از بهترین راه های شناخت شخصیت علمی‌ شیخ صدوق به عنوان سرشناس ترین فرد خاندان بابویه شمار می‌رود.واز طرف دیگر ضمن نمایاندن طرق مختلف تبلیغاتی در راستای شناسایی نحوه ی بیان آرا و نظرات وافکار وی در این دوره مطلوب به نظر می‌رسد.در این بخش سعی گردیده تا هم به معرفی شیخ صدوق،وهم به مناظراتی که وی درحضور رکن الدوله دیلمی انجام می داده پرداخته شود.

۳-۲ معرفی محمد ابن بابویه قمی( شیخ صدوق)

درمورد تولد یافتن فرزندان ابن بابویه قمی‌در فصول پیشین سخن به میان آمدواز این نکته سخن رانده شد که شیخ صدوق و برادرش حسین ابن علی از دعای امام زمان به دنیا آمدند وهمین امر سبب شد که دو کودک سرشار از استعداد و هوش وذکاوت باشند که این هوش واستعداد نظر اکثر عالمان عصر خود را جلب کرد. خود شیخ صدوق که داستان به دنیا آمدن خود را در کتاب کمال الدین وتمام النعمه آورده در ادامه اضافه می‌کند که هرگاه ابوجعفر محمد بن علی اسود مرا می‌دید که برای آموختن حدیث وعلوم اهل ببت اشتیاق نشان می‌دادم می‌فرمود:این میل واشتیاق به علم آموزی تو جای تعجب ندارد چرا که به دعای امام زمان متولد شدی.(ابن بابویه،محمدبن علی، ۱۳۷۴ ش:۲۷۶).
محمد بن بابویه قمی‌در قم مهد علوم اسلامی‌و شیعی چشم به جهان گشود. تاریخ دقیق ولادت وی در هیچ منبعی به روشنی مشخص نگردید.اما احتمالا بعد از وفات دومین نایب امام زمان بدنیا آمده،یعنی همان سالی که پدرش از نائب امام درخواست دعا نمود،حدود سال ۳۰۵ق.(طوسی،محمدبن حسن،۱۴۲۳ق :۱۹۵).زمانی که وی به دنیا آمد پدرش دوران جوانی خود را پشت سر گذاشته بودو وی یکی از عالمان بزرگ اسلامی‌و رهبر شیعیان در قم محسوب می‌شد،خواست خدا بر این قرار گرفت که شیخ صدوق از چنین خانواده ای تبدیل به یکی از بزرگترین عالمان اسلامی‌گردد.
محمد بن علی در سنین کودکی فراگیری دانش دینی وعلوم فقهی را نزد پدر آغاز کرد و تحصیلات ابتدایی و رشد اولیه او در علوم، در شهر قم، که آن روز، محضر دانشمندان محدثان بود، به انجام رسید.
با جدیت تمام و سعی پیگیر به فراگیری علوم و معرفت همت گماشت هر روز بر اندوخته های علمی‌او افزوده میگردید. عمده مطالب را از پدر خود ((علی بن بابویه )) آموخت و افزون بر آن در مجالس و محافل درسی بزرگان علم و ادب حاضر می‌شد پس از آنکه به مرتبه بالایی از تحصیل رسید برای درک محضر اساتید بزرگ و حدیث شناسان آن دوران سفرهای علمی‌خود را آغاز کرد و شاید بتوان گفت این امر یکی از عوامل موثر درموفقیت ‍‍‍وی می‌باشد.

۳-۳ استادان و سفرهای شیخ صدوق

در مقدمه کتاب معانی الاخبارکه شرح زندگانی شیخ صدوق آمده، نام ۲۵۲ تن از اساتیدشیخ صدوق نام برده شده است.(ابن بابویه،محمدبن علی،۱۳۷۴ ش:۱۵).
از جمله بزرگانی که ((صدوق )) در قم از محضر آنها بهره برد می‌توان از: محمد بن حسن بن ولی، احمدبن علی بن ابراهیم قمی‌، محمد بن یحیی بن عطار اشعری قمی‌، حسن بن ادریس قمی‌و حمزه بن محمد یاد کرد.درقسمتی که به مسافرتهای این دانشمند بلند مرتبه می‌پردازیم،اسامی‌برخی دیگر از کسانی که وی در طی سالهای متمادی در شهرها و نقاط مختلف جهان از آنها بهره علمی‌گرفته یا حدیث شنیده است اشاره خواهیم کرد. علما ودانشمندان مشهوری مانند شیخ طوسی،نجاشی،ابن شهرآشوب وبسیاری دیگر از دانشمندان دیگر شیخ صدوق را بسیار موثق و مورد اطمینان دانسته اند.به طوری که شیخ طوسی هیچ کس را از نظر علم و حفظ احادیث مانند وی نمی‌داند.(طوسی،محمدبن حسن،۱۴۲۲ ق:۱۵۷).
یکی از حوادث مهم دوران زندگی شیخ صدوق روی کار آمدن سلسله ایرانی نژاد و شیعی مذهب آل بویه بود که میان سالهای ۳۲۲ – ۴۴۸ هجری قمری بر بخش بزرگی از ایران و عراق و جزیره تا مرزهای شمالی فرمان راندند.هجرت شیخ صدوق از قم به ری و اقامت در آنجا نیز به درخواست یکی از حاکمان این سلسله، ((رکن الدوله دیلمی‌)) بوده است.درحقیقت همین شهرت علمی‌وی بود که این حاکم دیلمی‌ وی را از قم به ری دعوت نمود. موضوع از این قرار بوده است که :رکن الدوله به منظور ترویج مذهب حق، التماس قدوم شیخ به دارالخلافه نموده، خدمت شیخ اجازات فرموده، سلطان در مجلس اول سؤ الی چند که در تحقیق مذهب حق به خاطر داشت بر شیخ عرض نمود و جواب صواب استفاده فرموده، شیخ را تعظیم و تکریم تمام نمود و جوایز و اقطاع مقرر فرمود.(شوشتری،قاضی نورالله،۱۳۷۶ ش:۴۵۶).
از برخی کتب بدست آمده،می‌توان تاریخ این مهاجرت را حدود سال ۳۳۹ ق تخمین زد. (ابن بابویه، محمدبن علی،۱۳۷۴ ش:۲۰،۱۹).
به نظر می‌رسد علت اصلی این دعوت و عزیمت، خلاءیی بوده که از هجرت شیخ کلینی از ری به بغداد و سپس رحلت او پیش آمده بوده است. در حقیقت وجود شیخ صدوق در ری می‌توانست منشاء برکات فراوان باشد، و آن بزرگوار نیز با توجه به اهمیت موضوع دعوت رکن الدوله را پذیرفت و زادگاه خویش را رها کرد و عازم ری گشت.بحثهای بسیاری که شیخ صدوق در مدت اقامت خود در ری در موضوعات مختلف اسلامی‌به ویژه در دو موضوع مهم امامت و غیبت حضرت ولی عصر (عج )با رهبران مذاهب مختلف انجام داد دلیل عینی خوبی بر این ادعاست. حاصل آن گفتگوها که برخی نیز در حضور رکن الدوله بود،کتابهای ارزشمندی است که از آن فقیه نامی‌باقی مانده است.
عصر شیخ صدوق رامی‌توان عصر حدیث نامید.دوره ای که با حرکت علمی‌شیخ کلینی آغاز شد و با تلاشهای پیگیر و بی وقفه شیخ صدوق ادامه یافت.شیخ کلینی از کلین( روستای کلین در ۳۸ کیلومتری شهر ری و نزدیک حسن آباد قم)به (ری )مهاجرت کرده بود و در آنجا کتاب (اصول کافی ) اولین کتاب از مجموعه چهارگانه روائی و فقهی شیعه را نگاشت.شیخ کلینی این کتاب را به درخواست یکی از دوستان خود به نگارش درآورده است. وی در مقدمه کتاب می‌فرماید: برادرم! اموری را فرموده بودید که بر شما مشکل گشته و حقایق آنها را نمی‌دانید چرا که روایات مختلفی درباره آنها وارد شده و اختلاف روایات نیز به دلیل اختلاف علل و اسباب آن است و کسی که بتوانی با او مذاکره و مباحثه نمایی نیز در اختیار نداری و گفته بودی دوست داری کتابی داشته باشی که شامل تمام علوم و معارف دین باشد و دانشجو و دانشمند نیز بتوانند به آن مراجعه نمایند و از آن علم دین را فرا گرفته و به آن عمل نمایند و آن گرفته شده از روایات صحیح از ائمه علیهم السلام و سنت های پا برجایی باشد که به آنها عمل می‌شود و واجبات الهی و سنت پیامبر – صلی الله علیه وآله – به وسیله آنها عمل می‌شود و گفته بودی که امیدواری به یاری و توفیق خداوند این کتاب وسیله ای گردد برای مراجعه دیگر برادران و پیروان اهل بیت عصمت و طهارت – علیهم السلام – و موجب راهنمایی آنها گردد…. باتالیف این کتاب یک حرکت علمی‌جدید آغاز گردید،که می‌توان آنرا مکتب حدیث نگاری اهل بیت علیهم السلام نامید،که شیخ کلینی آن را پی نهاد و دیگران از جمله شیخ صدوق، بنای مستحکم ضبط و نشر حدیث را بر آن افزودند.شیخ صدوق برای ادامه راهی که کلینی در آن قدم نهاده بود سفرهای علمی‌خود را آغاز کرد،که این بخش از زندگی او را می‌توان فصل جدیدی برای تاریخ تشیع محسوب نمود.
با مطالعه و دقت در این بخش از زندگانی وی در می‌یابیم که در وجود وی عشق عجیبی به جمع آوری احادیث وجود داشته و حفظ و نگهداری از سخنان پیشوایان دینی و نشر و توزیع آنها را سرلوحه کار خود قرار داده بود و برای رسیدن به این هدف، از بلخ و بخارا تا کوفه و بغداد و از آنجا تا مکه و مدینه سفر کرده و به تمام مراکز اسلامی‌آن زمان اعم از شیعه و سنی سرزده است و چه بسیار که در این سفرها با مشکلات فراوانی مواجه گشته ولی همه را به جان خرید و غم غربت را تحمل کرده و با بار عظیمی‌ از احادیث پیامبر و اهل بیت علیهم السلام از سفر بازگشته است.او به هر شهری وارد می‌شد به دنبال نخبگان علمی‌آن شهرها می‌گشت و از دانش آنان بهره می‌گرفت و نیز علاقه مندان علوم دینی را از منبع سرشار اندوخته های خودنیز سیراب می‌کرد.در ماه رجب سال ۳۵۲ ق. به قصد زیارت امام رضا علیه السلام به مشهد رفته و سپس به ری بازگشت.در ماه شعبان همان سال سفری به نیشابور داشته که از مهمترین شهرهای خطه خراسان در آن روزگار بوده است.در آن شهر اهالی آنجا گرداگرد او را گرفتند و وی با بحثهای روشنگرانه خود تشتت فکری عجیبی که نسبت به غیبت مهدی موعود (عج ) در میان آنها رواج داشت، از بین برد.او خود شرح این واقعه را در کتاب کمال الدین آورده است. علاوه بر آن از عده ای از بزرگان آن دیار حدیث شنیده و نقل کرده است از جمله :حسین بن احمد بیهقی، ابوطیب حسین بن احمد و عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب،ابو علی عطار،ابو منصور احمد بن ابراهیم بن بکر خوزی، ابو سعیدمحمد بن فضل بن محمد بن اسحاق مذکر نیشابوری(معروف به معلم)وابوسعید محمد بن حسن بن علی بن صلت قمی.( ابن بابویه،محمدبن علی،۱۳۸۰ ش :۱۷۴)؛( ابن بابویه،محمدبن علی، ۱۳۷۴ش:۱۱۸).
در مرو نیز از گروهی دیگر از محدثان حدیث شنیده و نقل کرده است. از جمله : محمد بن علی شاه فقیه و ابویوسف، رافع بن عبدالله بن عبدالملکگگ. او سپس به بغداد مسافرت کرد و در همان سال از عده ای دیگر از بزرگان بغداد نیز حدیث شنید از جمله : ((حسین بن یحیی علوی ))، ((ابراهیم بنی هارون )) و ((علی بن ثابت ((والیبی )).در سال ۳۵۴ وارد کوفه شد و از مشایخ آنجا استماع حدیث کرد. از جمله ((محمد بن بکران نقاش )) ((احمد بن ابراهیم بن هارون ))، ((حسن بن محمد بن سعید هاشمی‌))، ((علی بن عیسی ))، ((حسن بن محمد مسکونی )) و یحیی بن زید بن عباس بن ولید)). در آن سال برای زیارت بیت الله الحرام و انجام مناسک حج عازم حجاز شد و در بین راه در همدان از ((قاسم بن محمد بن احمد بن عبدویه )) و ((فضل بن فضل بن عباس ‍ کندی)) و ((محمد بن فضل بن زیدویه جلاب )) حدیث شنیده و نقل کرده است.پس از اعمال حج در راه بازگشت از سفر، بین راه مکه در منطقه فید از ((احمد بن ابی جعفر بیهقی )) روایت دریافت کرد.بار دیگر در سال ۳۵۵ به بغداد وارد شد و شاید این امر پس از بازگشت از زیارت خانه خدا بوده است.از کتاب ((المجالس )) صدوق بر می‌آید که دوبار دیگر به زیارت مشهد رفته است یک بار در سال ۳۶۷ که در آنجا بر ((سید ابی البرکات علی بن حسین حسینی )) و ((ابی بکر محمد بن علی )) حدیث خواند و قبل از محرم سال ۳۶۸ به ری بازگشت. بار دیگر آنگاه که قصد سفر به ماوراء النهر داشت در بین راه از مشهد به بلخ مسافرت کرد و از بزرگان آن دیار بهره گرفت. از جمله : ((حسین بن محمد اشنانی رازی ))، ((حسین بن احمد استرآبادی ))، ((حسن بن علی بن محمد بن علی بن عمرو العطار))، ((حاکم ابو حامد احمد بن حسین )) و ((عبیدالله بن احمد فقیه )). (ابن بابویه،محمدبن علی،۱۳۷۴ش:۱۴۹). و در ایلاق نیز نزد ((محمد بن عمرو بن علی بن عبدالله بصری )) و ((محمد بن حسن بن ابراهیم کرخی )) و غیر اینها حدیث شنید و در همین روستا بود که ((شریف الدین ابوعبد الله محمد بن حسن معروف به ((نعمت )) از او خواست تا کتاب من لایخضره الفقیه درباب حلال وحرام را در برابر کتاب من لا یحضره الطبیب محمد زکریای رازی بنگارد. ابن بابویه،محمدبن علی،۱۳۶۹ ش، ج۱ : ۹۰و۸۹. هدف از تالیف کتاب من لا یحضره این آمده که برای طالبی تالیف گشته که به پزشک دسترسی نداشته،در همین راستا می‌توان کتاب من لا یحضره الفقیه را که در برابر آن و با موضوعی متفاوت نگاشته شده را یک نوع خود آموز فقهی نامید.از آنجا عازم سرخس شد و آنگاه به سمرقند و فراعنه رفت.http://www.hawzah.net/Hawzah/Daneshvars/footnt01.htm در پی سفر به گرگان نیز از ((ابی الحسن محمد بن قاسم استر آبادی )) استماع حدیث کرده است.(آقابزرگ طهرانی،محمدمحسن،۱۳۵۵ ش:۲۹۳و۲۸۵).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...