فایل های دانشگاهی -تحقیق – پروژه | رویکرد انسانگرایی – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
رویکرد یونگ
یونگ، تعریف فروید را از لیبیدو گسترش داد و آن را به صورت نیروی پویشی کلیتر توصیف کرد.
یونگ معتقد بود، شخصیت علاوه بر گذشته توسط آینده نیز شکل میگیرد و بر ناهشیار تأکید کرد. یونگ اصطلاح لیبیدو را به دو صورت مورد استفاده قرار داد: انرژی پراکنده و کلی و انرژی محدودتری که به کار شخصیت سوخت میرساند و آن را روان نامید. مقدار انرژی که در یک فکر یا احساس صرف می شود، ارزش نام دارد. برای مثال اگر فردی انگیزه زیادی برای کسب قدرت داشته باشد در این صورت بیشتر انرژی روانی خود را صرف جستجو کردن قدرت می کند. انرژی روانی مطابق با اصول اضداد، هم ارزی و آنتروپی عمل می کند. اصل اضداد اعلام میدارد که هر چنبهای از روان، ضد خود را دارد و این ضدیت انرژی روانی تولید می کند. اصل هم ارزی اعلام میدارد که انرژی هرگز درشخصیت از بین نمیرود، بلکه از یک قسمت به قسمت دیگر جابجا می شود. اصل انتروپی نیز اعلام میدارد که در شخصیت گرایش به آرامش وتعادل وجود دارد (شولتز و شولتز،۱۹۹۸؛ سید محمدی،۱۳۸۹).
رویکرد انسانگرایی
در مطالعه شخصیت، بخشی از جنبش انسانگرایی است که در دهههای۱۹۶۰ آغاز شد و کوشید تا کل روانشناسی را اصلاح کند. روانشناسان انسانگرا به دو نیروی اصلی در روان ناسی (روانکاوی، رفتار گرایی ) اعتراض کردند و استدلال نمودند که هر دو دیدگاه تصویری بسیار محدود از انسان ارائه کرده اند. رویکرد انسانگرا در شخصیت بر فضائل و آرزوهای انسان، اراده آزاد، آگاهی و توانایی شکوفایی تواناییهای بالقوه شخص تأکید دارد .این رویکرد تصویر خوشبینانه از ماهیت انسان ترسیم می کند که انسانها را به عنوان موجوداتی فعال و خلاق مینگرد که بر خودش شکوفایی، پیشرفت و رشد توجه دارند (کریمی، ۱۳۸۸).
نظریه آیزنگ
نظریهپرداز دیگری که از رویکرد صفات در تبیین شخصیت تبعیت کرده و همانند کتل در تحقیقات خود به طور گسترده از روش تحلیل عوامل استفاده کردهاست، هانس. جی. آیزنگ[۷۲] میباشد. آیزنگ که نظریه خود را درباره شخصیت از تحقیقات بالینی خود استنتاج کرده، شخصیت را عبارت از مجموع کل الگوهای رفتار فعلی یا نهانی موجود زنده میداند که به وسیله دو عامل وراثت و محیط تعیین می شود (شعاری نژاد، ۱۳۷۰). وی برخلاف کتل از تعداد بی شماری صفات مستقل صحبت نمیکند بلکه از تعداد معدودی صفت که تحت عنوان سه تیپ شخصیتی طبقه بندی میشوند، بحث می کند. تفاوت دیگر نظریه آیزنگ با نظریه کتل در این است که او از تحلیل عوامل برای کشف ترکیبات شخصیت استفاده نمیکند، بلکه از آن برای آزمون صراحت فرضیه ها بهره میجوید (رأس[۷۳]، ۲۰۰۷ ؛ ترجمه جمال فر،۱۳۸۲).آیزنگ برای شناخت حدود اصلی شخصیت و در نتیجه تعیین انواع شخصیتها یعنی برای (تیپشناسی[۷۴]) به نظریه های یونگ و کرچمر توجه داشته و نتایجی که از تحقیقات خود حاصل کردهاست، بسیاری از نظریات یونگ را تأیید می کند ( سیاسی، ۱۳۷۴). آیزنگ با بهره گرفتن از روش تحلیل عاملی، اطلاعاتی را که از ۷۰۰ سرباز جنگی که توسط روانپزشکان از حیث بسیاری از صفات بررسی و ارزیابی شده و رواننژند تشخیص داده شده بودند مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. نتایج این تجزیه و تحلیل باعث شد که او صفات شخصیت را در قالب ابعاد دوگانه برونگرایی- درونگرایی در نظر گیرد. به نظر وی بیشتر افراد عادی در حد وسط این دو بعد قرار دارند. او تیپهای شخصیتی را به صورت مستقل و مجزا از هم که بتوان مردم را بر اساس آن ها طبقه بندی کرد تقسیم بندی نمی ند، بلکه معتقد است تیپهای شخصیتی به شکل ابعاد به هم پیوستهای هستند که در راستای آن مردم با هم تفاوت دارند و در واقع این اصطلاح دارای دو حد نهایی بالا و پایین است و افراد ممکن است در نقاطی بین این دو واحد قرار گیرند.
سه بعد معرفی شده توسط آیزنگ عبارتند از:
۱٫ برونگرایی در برابر درونگرایی[۷۵](E)
۲٫ روانرنجورخویی در برابر پایداری هیجانی[۷۶](N)
۳٫ روانپریش خویی در برابر کنترل تکانه[۷۷](P)
معلوم شده است صفات و ابعاد معرفی شده آیزنگ به رغم تفاوتهای محیطی و تأثیرات اجتماعی گوناگونی که فرد با آن مواجه می شود در سراسر عمر ثابت میماند. اگرچه موقعیتهای افراد ممکن است تغییر کند اما این ابعاد بدون تغییر میمانند. برای مثال کودک درونگرا در بزرگسالی همچنان درونگرا میماند (آیزنگ، ۱۹۸۵).
آیزنگ به کمک تحلیل عوامل ارثی و محیطی علل زیربنایی اختلاف شخصیتی را بررسی کرد و در این راه از یافته های فیزیولوژیک، عصبشناسی، شیمی، زیستی، قوانین توارث و علوم پایه دیگر کمک میگرفت. آیزنگ روابط میان سنخهای ارثی و پایداری در رشد شخصیت را توجیه کرده و توازن و تعادل میان تحریک و بازدارندگی را بخش سرشتی شخصیت میداند و آن را همانند سنخهای ارثی میشمارد. او معتقد است که این جنبه سرشتی بر طبق قوانین وراثت مندل به ارث برده می شود. این سرشت فرضی با محیط در تعامل بوده و از طریق فرایندهای تجربی مانند شرطی شدن، خاطرهپردازی، دوام پس تصویر و غیره شکل میگیرد. چنان که میتوان در نظریه آیزنگ مشاهده کرد کار او ترکیبی از سنخهای شخصیتی جالینوس، مکتب رفتارگرایی و کارهای پاولوف، کارهای یونگ و کرچمر، تحلیل های آماری و کاربرد قوانین و اصول فیزیولوژیک و زیست شناختی برای تبیین و توجیه شخصیت آدمی است (کریمی،۱۳۸۸).
نظریه کتل
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1401-09-25] [ 04:05:00 ب.ظ ]
|