کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

شهریور 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


آخرین مطالب


 



ابن عباس روایتی پیرامون داستان آفرینش آدمعلیه السلام و سجده فرشتگان بر او نقل کرده است که روایت دیگر وی، اختلاف شدید دارد.[۱۴۲۷]
طبری در تفسیرش، پس از نقل این روایات، تلاش می کند تخالف آنها را به گونه ای حل و بین آنها «جمع» کند.[۱۴۲۸]
ابن کثیر در سنجش این روایات آنها را دارای «سیاق غریب» دانسته است و می گوید:
«…در این روایات اسرائیلیات زیادی واقع شده است و چه بسا برخی از آنها مدرج[۱۴۲۹] باشد و از کلام صحابه نبوده و آن را از برخی کتب قدیمی اخذ نموده اند…».[۱۴۳۰]
آیت الله معرفت پس از نقل گفته ابن کثیر و در تأیید کلامش، می گوید: «این روایات اهل حدیث بود که شاید برخی از آن داستان باشد…».[۱۴۳۱]
نمونه دیگر، ذیل تفسیر آیه Cوَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّه…B [۱۴۳۲] می باشد که به روایاتی از صحابه و تابعان اشاره می کند. مانند روایتی از قتاده که مقصود از «شجره منهیه» را «درخت دانش و معرفت» گرفته که در آن همه چیز وجود دارد.[۱۴۳۳]
آیت الله معرفت این روایت را بر گرفته از «تورات تحریف شده» دانسته و آن را طرح می کند.
هم او در پاورقی همین قسمت می گوید: «چه زشت است برای مسلمان که از کالایی بی ارزش تفسیری برای قرآن برگیرد!!»[۱۴۳۴]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

همچنین، به روایت وهب در این باره اشاره می کند:
«هنگامی که خداوند آدمعلیه السلام و همسرش را ساکن کرد و او را از درخت[شجره ممنوعه] نهی کــرد، و شـاخه های آن درخت در یکدیگر پخش شده بود و برای آن میوه ای بود که فرشتگان برای جاودانگیشان می خوردند. این همان میوه ای است خدا آدمعلیه السلام و همسرش را از آن نهی کرد».[۱۴۳۵]
و سپس در نقد آنها می نویسد: «بر این احادیث شائبه اسرائیلی بودن آشکار است و قابل قبول و هضم نیست».[۱۴۳۶]
ذیل همین آیه، روایاتی نیز از مفسران صحابی وتابعی، پیرامون «آفرینش حوا» و وجه نامگذاری او به حوّاء و امرأه، نقل شده است:
به طور مثال، از ابن عباس نقل شده که در این باره می گوید:
«هنگامی که آدمعلیه السلام در بهشت ساکن شد، در آن وحشی ای راه می رفت که برای او همسری نبود که در کنار او آرام گیرد، پس اندکی خوابید و از خواب بیدار شد ناگهان بالای سرِ خود، زنی را نشسته دید که خدا او را از دنده اش آفریده بود. پس از او پرسید تو چیستی؟ گفت: زن، گفت: چرا آفریده شده ای؟ گفت: برای این که تو در کنارم آرامش یابی! فرشتگان در حالی که می خواستند بدانند علم او چقدر است به او گفتند: ای آدم! اسم او چیست ؟ گفت: حواء، گفتند: چرا حوا نامیده شد؟ گفت: زیرا او از [موجود] زنده خلق شد. پس خداوند فرمود: Cیا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهB».[۱۴۳۷]
از مجاهد نقل شده که در وجه تسمیه زن، به «امرأه» گفته است: «آدمعلیه السلام خواب بود که حواء از بالا(یا پایین) دو دندۀ او آفریده شد، پس بیدار شد و او را دید. آنگاه گفت: تو کیستی؟ گفت: من اسا هستم که به سریانی یعنی زن».[۱۴۳۸]
آیت الله معرفت درباره این روایت و امثال آن می گوید:
«این روایات- بلکه حکایات- بیشتر شبیه به شوخی است تا جدّی، و شاید از فکاهی های افراد با نمک و خوش مشرب است که به صورت زاید به تفسیر راه پیدا کرده و واقعاً چه سهل انگاریی!»[۱۴۳۹]
در ادامه به نقل روایاتی مشابه می پردازد و در آخر می گوید: «[این روایت ها] بیشتر شبیه اسرائیلیات است و با صریح قرآن مخالفت دارد و با افسانه های سفر تکوین هماهنگ است…».[۱۴۴۰]
با توجه به نقد آقای معرفت، به نظر می آید، معیارهای ایشان در عدم پذیرش این روایات، «مخالفت با قرآن»، «موافقت با مضامین افسانه ای عهد قدیم»، «شباهت به اسرائیلیات» می باشد.
همچنین، در موضوع «کنیه آدم علیه السلام در بهشت»، روایاتی را نقل نموده که یکی از آنها از کعب الأحبار نقل شده است:
«هیچ کس در بهشت ریش ندارد، مگر آدم علیه السلام که دارای ریش سیاهی تا نافش است! سببش این است که در دنیا ریش نداشته و ریش پس از حضرت آدم علیه السلام بوده است. و هیچ کس جز حضرت آدمعلیه السلام در بهشت کنیه ندارد و کنیه او در آنجا «أبا محمد» است!»[۱۴۴۱]
پس این روایت، آیت الله معرفت، نقدی بر این روایت ننوشته است. اما باز، در پاورقی با جمله ای کوتاه، نظر خود را راجع به آن، بیان می دارد: «این کلامی است که از دیوانه صادر شده است».[۱۴۴۲]
همچنین ذیل تفسیر آیه Cفَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْه…B[1443] باز روایتی طولانی از وهب نقل شده است: اینکه خدا آدمعلیه السلام، همسر و فرزندانش را از درخت نهی کرد برای آن میوه ای بود که فرشتگان آن را برای جاودانه شدن می خوردند. ابلیس نیز در شکم مار چهار پایی که مانند شتر خراسانی بود، پنهان گشته و داخل بهشت و سپس، از شکمش خارج شد. او قسمتی از درخت را برای حوا آورد و او آن را نزد آدم علیه السلام برد و گفت: ببین این درخت چه خوشبو و خوشمزه و خوش رنگ است! آدم از آن خورد و زشتی هایشان، آشکار شد. آدمعلیه السلام به داخل درختی رفت و در این هنگام، خداوند او را صدا زد و او در جواب، گفت: من اینجا هستم، ای پروردگارم و از تو شرم می کنم که از درخت خارج شوم! سپس خداوند رو به حوا گفت: ای حوا، تو عامل فریب بنده ام شدی و به همین جهت از این به بعد، زمان بارداری و زایمان، درد و مشقت زیادی را تحمل می کنی. به مارگفت: مجازات تو این است که از این پس، بر روی شکمت خواهی خزید! در ادامه این روایت، از وهب می پرسند مگر فرشتگان می خورند؟ و او جواب می دهد: خدا هر چه بخواهد انجام می دهد![۱۴۴۴]
آیت الله معرفت، در نقد شرمساری آدمعلیه السلام، از پرودگارش، می گوید: «اسرائیلی محض است؛ زیرا چگونه مخفی گاه آدمعلیه السلام و همسرش بر خدا پوشیده است؟!؟»[۱۴۴۵]
سپس به نقل مشابه آن در عهد قدیم پرداخته و بار دیگر تأکید می کند: «قصه ای اسرائیلی است که به دست سرکشان اهل کتاب به محدوده اسلام نفوذ کرده است».[۱۴۴۶]
ایشان در پایان، به گفته ابن کثیر اشاره می کند که به اسرائیلی بودن روایات وارد شده در مورد داستان آدمعلیه السلام اشاره می کند و می گوید:
«و مفسران – از آن کسانی که به اثر اتکا می کنند و از دقت نظر غافلند – از گذشتگان مانند سدی، ابی العالیه، وهب بن منبه و غیر آنان در اینجا اخباری اسرائیلی از قصه مار و ابلیس نقل کرده اند که ماجرای ورود ابلیس به بهشت و وسوسه او چه بوده است».[۱۴۴۷]
۵-۲-۲-۲٫ گوساله سامری
ذیل آیه C…ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَB[1448] پیرامون داستان «سامری و گوساله»، روایات فراوانی آمده است که صحابه وتابعان، همچون ابن عباس،[۱۴۴۹] حسن بصری[۱۴۵۰] و قتاده[۱۴۵۱] به شرح مفصل این ماجرا پرداخته اند.
آیت الله معرفت ذیل روایتی طولانی از ابن عباس، در نقدآن، می گوید: «شاید از این تناقض دلیلی بر ساختگی بودن یافته باشی که همین تو را کافی است!».[۱۴۵۲]
یکی از سبب هایی که باعث تناقض در حدیث شده این است که سامری را اهل «باجرما» معرفی نموده که به گفته آیت الله معرفت روستایی در غرب «رقّه» که در شمال عراق قرار دارد می باشد. بنابراین اوصــاف، اینکه او به چه دلیل، در صحرای سیناء و در این ماجرا واقع شده، عجیــب به نظر می آید.[۱۴۵۳]
آیت الله معرفت، در نقد و بررسی این روایات به چند نکته اشاره می کند:
اولاً مضامین اکثر آنها را خرافات اسرائیلی می نامد؛ چرا که با قرآن مخالف است و می توان مضامین آنها را در «عهد قدیم» پیدا کرد.[۱۴۵۴]
ثانیاً این روایات، برخی مسائل را مطرح نموده که قرآن درباره آنها ساکت می باشد؛[۱۴۵۵] مانند اینکه سامری چه کسی بوده است که روایات در این باره با یکدیگر «تخالف و تضارب» دارند. به طور مثال، قتاده گفته: «سامری از بنی اسرائیل از قبیله ای بوده که به آن سامره می گویند! … و منافقی بود که اظــهار اســلام[تســلیم فرمان حضـرت موسیعلیه السلام] می کــرد و از قومی بود که گاو را عبادت می کردند..».[۱۴۵۶]
و ابن عباس، در روایتی او را اهل «باجرما» دانسته و می گوید:
«…مادرش وقتی ترسید که سر بریده شود، او را در غاری به جا گذاشت و آن را بست و جبرئیل نزد او می آمد و با انگشتانش به او غذا می داد؛ در یکی شیر و در دیگری عسل و در دیگری روغن. همواره غذایش می دادند تا رشد کرد…».[۱۴۵۷]
ثالثاً این روایات، به علت تضارب و تعارضشان، «ناسازگار با عقل» می باشد. چنان که آیت الله معرفت، در این باره می گوید:
«علاوه این که روایات مربوط به این موضوع بر اساس آنچه در تفاسیر متکی بر نقل و اثر آمده است، همگی با یکدیگر متضارب و متعارض است، اضافه بر این اکثر آنها با فهم عقل رشید مخالف است و بدین جهت اعراض از آنها سزاوارتر است».[۱۴۵۸]
۵-۲-۲-۳٫ توبه بنی اسرائیل
روایات تفسیری ذیل آیه C…إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى‏ بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُم…B[1459] که پیرامون داستان توبه بنی اسرائیل و کشتن یکدیگر می باشد، از صحابه و تابعان بسیاری نقل گردیده است.[۱۴۶۰]
به عنوان نمونه، از ابن عباس نقل شده که در تفسیر این آیه و نقل ماجرای آن، می گوید:
«موسیعلیه السلام به قومش بر اساس فرمان پروردگارش امر کرد که خودشان را بکشند، و کسانی که گوساله را عبادت کرده بودند، نشستند و کسانی که گوساله را عبادت نکرده بودند ایستادند و خنجرها را به دست گرفتند و تاریکی شدیدی آنان را فراگرفت و شروع کردند که یکدیگر را بکشند، آنگاه تاریکی از آنان زدوده شد و هفتاد هزار نفر را کشتند و همه کسانی که کشته شدند برای او توبه ای محسوب شد و برای همه باقیماندگان نیز توبه ای».[۱۴۶۱]
آیت الله معرفت، این روایات را دارای «غرابت» دانسته و آن را «ناسازگار با عقل» می خواند.[۱۴۶۲] دلیل دیگری که در ردّ و انکار این روایات می آورد، «موافقت با عهد قدیم» می باشد.[۱۴۶۳]
۵-۲-۲-۴٫ ورود بنی اسرائیل به قریه
ذیل آیه Cوَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَه…B[1464] آیت الله معرفت پس از بیان دقیق و تفسیر جامعی که با توجه به سیاق آیات ارائه می دهد، به روایات تفسیری در این باب می پردازد، اما پیش از بیـان و نقل آنهـا می گوید:
«اما بیشتر روایاتی که در مورد این حادثه مهم وارد شده، عمیقاً تحریف شده و آشفته است و به نظر می رسد که از ساخته های یهودیان و امور عامیانه شایع بین آنهاست و به تفسیر و تاریخ سرایت کرده است. و در آن حدیثی مرفوع به پیامبرصلی الله علیه و آله نیست جز یک روایت که ابوهریره آن را نقل کرده است و شاید او از روی غفلت آن را به پیامبرصلی الله علیه و آله رفع کرده است! همچنان که از روش او سراغ داریم گاهی آنچه را که از کعب و غیر او شنیده است به پیامبرصلی الله علیه و آله نسبت می دهد و چه بسا از غفلت و حواس پرتی بوده است».[۱۴۶۵]
بر این اساس، ایشان این روایات را به علت «تشویش شدید» مورد انتقاد قرار داده و احتمال زیاد می دهد که از روایات ساختگی یهود است. حتی به روایات مرفوع در این موضوع نیز نمی توان اعتماد کرد؛ چرا که از ابوهریره – که از شاگردان و مریدان کعب الأحبار است – نقل گردیده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-04-14] [ 05:55:00 ب.ظ ]




۳-۳-۹- رویارویی مکتب اهل‌بیت با قصّاص ۲۳۹
۳-۳-۱۰- تحلیل سیاست خلفا در مورد قصاص ۲۴۱
۳-۳-۱۰-۱- نقش ایجابی حاکمیت ۲۴۱
۳-۳-۱۰-۲- نقش سلبی حاکمیت ۲۴۲
فصل ۴ : نتیجه گیری ۲۴۶

: کلیات و مفاهیم

کلیات

مقدمه

قبل از بعثت پیامبر(ص) در دوران‌های بعد از رحلت حضرت اسماعیل جایگاه معنوی کعبه به محل عبادت بتان برای عموم مردم و کسب قدرت برای فرصت‌طلبان تبدیل شد و از آن پس نظام سیاسی دوران جاهلیت پیوسته از کعبه به‌عنوان محور رهبری و محل کسب قدرت بهره می‌برد. با آغاز بعثت پیامبر(ص) و تأکید حضرت بر آیین ناب ابراهیمی، موقعیت نظام سیاسی جاهلیت که حاکمیت سران بود، متزلزل شد؛ زیرا بر اساس دعوت حضرت(ص)، ایشان دنباله‌رو واقعی ابراهیم معرفی می‌شد و عرف سیاسی، پیروِ ابراهیم را شایسته تولیت کعبه می‌دانست.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

حضرت(ص) باوجود تلاش‌های فراوان و تحمل آزار و اذیت‌های جسمی و روحی در مکه موفق به تأسیس حکومت نشد، با هجرت پیامبر به مدینه و تأسیس حکومت در فرصتی کوتاه قدرت و شوکت اسلام رخ‌نمایی کرد. در نظام جدید مشرکان راهی جز تسلیم نداشتند؛ لیکن جریان سیاسی منافقان سر برآورد و هرچند در کنار مخالفت‌های یهود تعالیم اسلام را بر‌نمی‌تابید لیکن برای دستیابی به اهداف درازمدت راهبردی جز همراهی با پیامبر(ص) نداشت، پیچیدگی جریان منافقان زمانی روشن می‌شود که آگاهی‌بخشی قرآن از گروهی از مؤمنان و صحابی ضعیف الایمان پرده برمی‌دارد که نفاقی پنهان‌تر دارند و ازنظر ویژگی‌های شخصیتی نیز در تقابل با «اهل‌بیت» هستند. این گروه مطابق قرآن در آخرین سال‌های حیات پیامبر(ص) فعالیت‌های چشم‌گیری دارند که مخالفت با رأی و نظر پیامبر(ص) از ویژگی بارز آن‌هاست و در آخرین لحظات حیات پیامبر(ص) ظهور بیشتری می‌یابد. این جریان با دروغ بستن بر پیامبر(ص) ارتباط تنگاتنگی دارد و با روشن‌گری قرآن راهبرد آن‌ها در مقابل حدیث پیامبر(ص) پس از رحلت ایشان پیش‌بینی‌پذیر می‌گردد. ازاین‌رو قرآن محوری‌ترین متن برای دستیابی به سرنوشت(تاریخ) حدیث است.
بی‌شک در تحلیل عوامل سیاسی جعل حدیث از تحلیل جریان‌های سیاسی که تقارن زمانی با وقوع جعل دارند، بی‌نیاز نیستیم لیکن با توجه به آغاز جعل حدیث از زمان پیامبر(ص) بیش از هر چیزی نیازمند استنباط روشنگری قرآن نسبت به سرنوشت حدیث هستیم، همچنان که برای تفسیر واقع‌بینانه از آیات قرآن به آگاهی از فضای نزول و حیات جاهلی نیازمندیم، به‌ خصوص زمانی که دریابیم بسیاری از شاخص‌های نظام سیاسی جاهلیت پس از پیامبر(ص) بازتولید شده است و در این راه از حدیث نیز استفاده گردیده است.

بیان مسئله

حدیث به‌عنوان دومین منبع دینی اسلام دارای جایگاه ویژه‌ای است؛ بنابراین توجه جریان‌های سیاسی به حدیث، در زمان حیات پیامبر(ص) و به‌ خصوص پس‌ازآن روشن می‌شود. عوامل سیاسی در این پژوهش راهبردهایی اتخاذشده از سوی حاکمیت است که مستقیم یا غیرمستقیم به جعل حدیث منجر شده است. با تأکید بر جایگاه حدیث، اتخاذ غیرمستقیم ازاین‌روست که «مقام سیاست» به‌عنوان مرجع تصمیم‌گیرنده جامعه از یک‌سو و عامل تثبیت حاکمیت از سوی دیگر از نقش حدیث به‌عنوان مؤلفه تأثیرگذار در تمامی راهبردهای فرهنگی، اقتصادی و غیره نهایت استفاده را می‌برد. به‌ خصوص، زمانی که اثبات شود جریان سیاسی حاکم، جریان سیاسی مخالف با پیامبر(ص)(و مخالف با جریان مورد تایید ایشان) است، نقش عامل سیاست دوچندان می‌شود. زیرا از یک‌سو برای دستیابی به قدرت و یا تثبیت حاکمیت به تبدیل، تحریف و جعل حدیث دست می‌زند و از سوی دیگر حداقل آن مقدار از احادیثی را که به شکلی ناظر بر جایگاه حقیقی سیاست و مصادیق واقعی آن است، از بین می‌برد.
به‌عنوان‌مثال جریان منع تدوین حدیث از یک‌سو در راستای راهبرد دوم است؛ زیرا از مطرح شدن جریان «اهل‌بیت» به‌زعم خود جلوگیری می کند و از سوی دیگر عاملی برای تحقق آسان راهبرد دوم(جعل حدیث) در دوره بنی‌امیه است؛ جریان قصاص که به‌ظاهر یک جریان فرهنگی است، درواقع، زاده‌ی سیاست است و در دامان سیاست نیز رشد یافته است و همین‌طور بسیاری از جریان‌های فقهی و کلامی که به پشتوانه احادیث جعلی است و تنوع فرقه‌هایی را سبب شده که تا به امروز به حیات خود ادامه داده است، دور یا نزدیک ریشه‌های سیاسی دارد و یا توسط سیاست بارورشده است.
وسعت عوامل سیاسی در جعل حدیث، تأثیر ویژه‌ای بر کشف این عوامل در شناسایی احادیث سره از ناسره دارد و به شناسایی بسیاری از جریان‌های نوظهور که به‌ظاهر صبغه‌ای دینی دارند، کمک می‌نمایند، با وجود این‌ در بسیاری از آثار غیرشیعی به دلایل فرقه‌ای، عوامل سیاسی به‌گونه‌ای توجیه شده‌اند که نشان دهد عاملی، مذهبی، اجتماعی و فرهنگی و غیره است و در آثار شیعی‌ای که تلاشهایی برای شناسایی احادیث جعلی صورت گرفته است، به عوامل سیاسی توجه چندانی نشده است.
هاشم معروف حسنی در الموضوعات قبل از پرداختن به بخش اصلی کتاب خویش که پیرامون احادیث جعلی منقبت و منقصت است، در طلیعه فصل سوم از کتابش پس از اشاره به خطر احادیث جعلی در فرقه فرقه شدن جامعه مسلمانان، نبودن دو عنصر اخلاص و صراحت را دلیل اصلی برخورد غیر عالمانه در بررسی و اظهار نظر در مورد احادیث جعلی دانسته است که سبب شده است عالمان شیعه و اهل سنت هر یک در ارزیابی‌هایشان، مجموعه‌های حدیثی یکدیگر را متهم به جعلی بودن نمایند. ایشان در ادامه به راه حل مهمی در این زمینه جهت دستیابی به ارزیابی‌های بی‌طرفانه و مبتنی بر واقعیت اشاره نموده است و می‌گوید: اگر پژوهشگری به بررسی بی‌طرفانه و واقعیت‌گرای حدیث بپردازد و همه شرایط و اوضاعی را که هر یک از این دو گروه اهل تشیع و اهل تسنن در آن به سر برده‌اند مورد توجه قرار دهد و نیز به این موضوع توجه کند سیاست تا چه پایه بر همه امور حتی امور دینی سایه افکنده است به ارزیابی‌های عجولانه دست نخواهد زد، آری سیاست بر همه امور حتی امور دینی سایه افکنده بود، چرا که سیاست رنگ و بوی دینی به خود می‌گیرد و به همین دلیل نیز همواره حاکمان برای فریفتن توده‌ها و مشروع نمایندن حاکمیتشان، خود را شدیداً نیازمند به پشتیبانی[رجال] دینی می‌یافتند و در چنین شرایطی امکان نداشت که در میان نصوص دینی اعم از کتاب و یا سنت چیزی بیابند که هر چند با تاویلاتی دور به مشروعیت حکومت اشاره داشته باشد و آنها در تقویت و اشاعه آن نکوشند.[۱]
با توضیحات فوق به نظر می‌رسد، پرداختن به عوامل جعل حدیث به خصوص عوامل سیاسی در کنار سایر پژوهشها برای دستیابی به ارزیابی علمی روایات جعلی حائز اهمیت است.
بی‌شک در مقابل عوامل سیاسی جعل حدیث از سوی حاکمیت که مطمح نظر این پژوهش است گروه های مخالف نیز متقابلاً به جعل حدیث پرداخته‌اند. بررسی و تحلیل سایر عوامل سیاسی که از سوی برخی از جریان‌های سیاسی مخالف حاکمیت(مانند غلات شیعه، خوارج و غیره) صورت گرفته است، پژوهشی مستقل می‌طلبد.

ضرورت پژوهش

با توجه به اهمیت شناخت عوامل سیاسی جعل حدیث در ارزیابی دقیق‌تر احادیث، تاکنون پژوهشی جامع و دقیق در این زمینه صورت نگرفته است.

هدف پژوهش

هدف اصلی ارائه تصویری روشن از وسعت عوامل سیاسی جعل حدیث با تأکید بر سیاست حاکمان است تا دستیابی به اهداف فرعی زیر را میسر سازد:
الف. شناسایی فضای سیاسی صدور روایات جعلی.
ب. کشف ارتباط گروه‌های سیاسی مرتبط با جعل حدیث.
ج. شناسایی مهم‌ترین عوامل سیاسی جعل حدیث.
د. تبیین بازگشت بسیاری از عوامل جعل حدیث به عوامل سیاسی.

سؤالات پژوهش

    1. مهم‌ترین زمینه‌های سیاسی جعل حدیث چیست؟
    1. کدام‌یک از جریان‌های سیاسی نقش بیشتری در جعل حدیث داشته است چرا و چگونه؟
    1. مهم‌ترین عوامل سیاسی جعل حدیث کدام‌اند؟
    1. ارتباط سایر عوامل جعل حدیث با عوامل سیاسی چیست؟

فرضیات

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:54:00 ب.ظ ]




تا اینجا به تعریف مالکیت و عناصر مالکیت و ویژگیهای آن پرداختیم و برای ادامه مباحث کفایت می کند، هرچند که تعریف مالکیت اینقدر محدود نیست.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

مبحث دوم: قاعدۀ تسلیط
یکی از قواعد مهم فقهی، قاعده تسلیط است، که گاهی به آن «قاعدۀ تسلط»یا «قاعدۀ تسلیط» تعبیر می کنند. اما در عبارت فقها به قاعدۀ سلطنت معروف است.
گفتار اول : تعریف قاعده تسلیط
قاعده تسلیط، قاعده ای است که بیان کنندۀ آن است که مالک در ملک خود می تواند هرگونه تصرفی اعم از مادی و حقوقی داشته باشد، و هیچ کس نمی تواند اورا بدون مجوز شرعی ازتصرفات منع کند.براساس این قاعده، اصل بر آن است که همه گونه تصرفات برای مالک مجاز است. در صورتیکه به علت دلیل شرعی خلاف آن ثابت شود. یعنی اینکه مالک می تواند در ملک خود هرگونه تصرفی داشته باشد.بجز تصرفاتی که با شرع مغایرت داشته باشد یا نامشروع باشد.
مورد استفاده از قاعده زمانی است که در خصوص تصرفات مالک شک و تردید ایجاد شود، و در این موقع به استناد این قاعده مالک مجاز به هرگونه تصرف در مایملک خود می باشد بشرطی خلاف شرع نباشد. به قول صاحب جواهر:« قاعده سلطنت مالک و تسلط مردم بر اموال خود، اصلی است که در موارد تردید نمی توان از آن خارج شد.[۱۱]
گفتار دوم : مستندات قاعده
الف – کتاب
در قرآن مجید آیاتی زیادی در خصوص اموال و مال نازل شده اند، از جمله آیات ۲ و ۴ و ۲۹سورۀ نساء و آیه ۱۸۸ سورۀ بقره، اما آنچه مسلم است براساس این آیات مفاد قاعده تسلیط به معنای خاص خود استنباط نمی شود. و این آیات فقط در مورد نحوه مصرف اموال می باشند.
ب- روایات
حدیث از پیامبر اکرم (ص):« الناس مسلّطون علی اموالهم» یعنی مردم بر اموال خویش مسلط هستند. دلالت این حدیث بر مدلول قاعده تسلیط صریح است. زیرا وقتی از اصطلاح «مسلّطون» بحث شده گویای این مطلب است که مردم در اموال خود می توانند هرگونه تصرفی داشته باشند. در خصوص قلمرو این حدیث میان فقهاء بحث است. و چون سند حدیث از نوع مرسل است. دارای مشکل است و همین با عث سستی و ضعف حدیث شده است. اما این حدیث از زبان ائمه مطهر نیز بیان شده است اما نه به این مضمون و این خود تا حدی سستی حدیث را بر طرف می کند.
روایت سماعه که از یاران امام صادق(ع) بوده است. از آن حضرت سئوال نموده اندکه آیا کسی می تواند مال خود را به شخصی غیر وراث خود بدهد. امام در جواب فرموده اند:« مال از آن اوست و مادام که زنده است هرکاری که بخواهد می تواند با آن بکند» با توجه به مفاد روایت این مطلب استنباط می گردد که مالک در مال خود اختیار و سلطه کامل دارد. و روایاتی دیگری نیز از امام صادق(ع) وارد شده است که همگی بیانگر این مطلبند تا زمانیکه مالک زنده است می تواند در اموال خود هر گونه تصرفی داشته باشد.
از طرفی اصطلاح « حرمه مال المسلم کحرمه دمه» یعنی اینکه حرمت مال مسلمان همانند حرمت به خون اوست. شرع اسلام هم برای اشخاص و هم برای اموال آنها احترام قائل شده است.[۱۲]
ج – بنای عقلاء
سیره عقلاء و روش زندگی خردمندان چنان است که صاحبان اموال و املاک نسبت به اموال خویش سلطنت مطلق داشته و هیچ گونه محدودیتی و مانعی برای آنان نباشد. مگر به حکم قانون، و از طرف دیگر هیچ کس نتواند بدون اذن در اموال آنان تصرف کند، یا از تصرفات آنان ممانعت به عمل آورد.
د – سیره : زندگی متشرعین و مسلمانان هم به همین منوال بوده است. یعنی مادام که حکم شرع، تصرفات آنان را در اموالشان را محدود نکرده باشد. مالک در اموال خود اختیار کامل داشته و اختیاراتشان مطلق است. سیره ای معتبر است که کاشف از شیوه و روش زندگی معصوم باشد و نیز بصورت عرف در آمده باشد. و این عرف بطور واضع بیان کننده آن قاعده باشد.
هـ – اجماع: بین فقهاء نسبت به مدلول این قاعده اتفاق نظر دارند هر چند نسبت به مضمون آن اختلاف دارند. و اجماعی معتبر است که کاشف از رأی معصوم باشد.
گفتار سوم : تحلیل مفاد قاعده
سئوالی که مطرح می شود این است که در مورد حقوق مالکان و صاحبان اموال چه اصلی وجود دارد؟ آیا اصل این است که صاحب مال پس از احراز مالکیت، درکلیه تصرفات خود نیاز به مجوز شرعی دارد یا برعکس، اصل آن است که همه تصرفات برای او مجاز است. مگر آن که به حکم شرع منع گردیده باشد؟ یا اینکه شرع موارد مجاز تصرفات مالکانه را بیان می کند یا موارد ممنوع را؟ آنچه بیانگر قاعده است. این اصل است که مالکین در ملک خود می توانند همه گونه تصرف داشته باشند، مگر آن که خلاف آن ثابت شود. با توجه به این موارد مفاد قاعده دارای دو جنبه اثباتی و سلبی است:
الف – جنبه اثباتی : به استناد این قاعده و نظر به مطلق و جامع بودن مالکیت، این بحث استنتاج می شود که مالک بر مال خویش می تواند هرگونه تصرفاتی اعم از مادی و حقوقی داشته باشد.مگر در مواردی که شرع آنرا منع و رد کرده باشد.نظر به اینکه مفاد قاعده مشروعیت عموم تصرفات مالک است. اما روش اجرای تصرفات و احکام و شرایط آن به نظر اکثر فقها از این قاعده استنباط نمی شود.بنظر برخی از نویسندگان این قاعده در این خصوص ساکت است.[۱۳]
ب- جنبه سلبی : تصرفات دیگران در اموال مالک بدون اذن و رضایت او یا منع و مزاحمت آنان نسبت به تصرفات او، هم موضوع حکم تکلیفی است و هم موضوع حکم وضعی است، چنانچه سلطه مالکانه شخصی موجب تعرض و مزاحمت شود، مزاحم ضامن و مسئول جبران است. از این رو به نظر فقهاء هرگاه شخصی مالی را غصب کند، هرچند منفعتی از مال در زمان غصب فوت نکند، مالک می تواند نسبت به سلطنت فوت شده خود در زمان غصب، ادعای غرامت کند. مستند این فتوا، قاعده سلطنت است که مفید اعتبار حق سلطنت برای مالک است و چون غاصب حق مزبور را تفویت کرده، ضامن خواهد.[۱۴]
گفتار چهارم : قلمرو و کاربرد قاعده
الف – هرگاه نسبت به سلطنت مالک بر نوعی از تصرفات در مال خود تردید باشد، به استناد این قاعده می توان به جواز آن، حکم کرد و آن را نافذ دانست.
ب – قاعده سلطنت یکی از مستندات اصل لزوم در عقود است. با این توضیح که به محض انعقاد عقد و انتقال مالکیت، هرگونه دخل و تصرف مالک سابق، نیاز به مجوز شرعی دارد و مادام که چنین مجوزی تحصیل نگردیده، تصرف ممنوع و نامشروع خواهد بود.
ج – هرگاه مالک با اراده خویش مال خود را برای بهره برداری در اختیار دیگری قرار دهد آیا متصرف ضامن است یا خیر؟ به استناد قاعده سلطنت، ضمان متصرف منتفی است. محقق اصفهانی قاعده سلطنت را یکی از عوامل مسقط ضمان دانسته است.[۱۵]
د – انتقال مال به دیگری از طریق بیع واجد شرایط ایجاب و قبول است و قاعده تسلیط نیز در این خصوص جاری است. اما اگر انتقال از معاطات با شد در این خصوص میان فقها اختلاف است. اعتقاد مخالفان براین است که این قاعده در زمان اجرای تصرفات ساکت است.
هـ – آیا اعراض ملک امکان پذیر است؟ بنظر فقها اعراض ربطی به قاعده تسلیط ندارد، چون مقتضای قاعده تسلیط این است که مالک می تواند در مایملک خود هرگونه تصرفی داشته باشد نه اینکه بگوییم مقتضای قاعده مالک بودن است یا مالک بودن نیست . اما اعراض، سلب و منتفی ساختن موضوع مالکیت از تصرفات مالکانه است و چنین عملی نیاز به دلیل دیگری دارد. لذا اعراض و اثبات مالکیت شامل قاعده تسلیط نمی شوند.
ح – بنا به تصریح فقها، قاعده تسلیط شامل تصرفاتی که مستلزم انجام دادن محرمات یا ایجاد فساد باشد، مانند اسراف و تبذیر، گرفتن رشوه و ربا،خرید و فروش شراب و … نمی گردد واز سوی دیگر، ادله وجوب خمس و زکات نیز شمول این قاعده را نسبت به همه موارد تخصیص می زدند.[۱۶]
خ- برخی از فقیهان معتقدند که قاعده تسلیط، علاوه بر اموال، حقوق را نیز در بر می گردد. زیرا هرچند روایت نبوی مشهور فقط تسلط بر اموال را بیان کرده است،اما به طریق اولی شامل حقوق نیز می شود و بنای عقلا هم دلالت بر تسلط مردم برحقوق خویش دارد.[۱۷]
ر- قاعده تسلیط تثبیت کننده ارکان مالکیت است و نظر به اهمیت مسئله اموال و مالکیت،تمامی مکاتب حقوقی جدید این قاعده را پذیرفته اند.که در مواد ۳۰ و ۳۱ قانون مدنی نیز آنرا بیان کرده است.[۱۸]
ز- نمونه هایی از موارد استناد فقها به مفاد قاعده تسلیط بدین قرار است، جواز تصرف انسان در ملک خود،هرچند همسایه و دیگران متضرر شوند، مانند کندن چاه در مجاورت چاه همسایه،[۱۹] جواز جاری کردن آب و روشن کردن آتش به صورت متعارف در ملک خود[۲۰] صحت و لزوم بیع معاطاتی[۲۱] و جایز نبودن قیمت گذاری اموال احتکار شده.[۲۲]
مبحث سوم : قاعده لاضرر و لا ضرار فی الاسلام
یکی از مشهورترین قواعد فقهی قاعده لاضرر است. و ارتباط مستقیم و غیر مستقیم با حق مالکیت دارد. و بیان کننده محدودیتهای جبری مالک می باشد.این قاعده باعث می شود تا مالک در مایملک خود با احتیاط تصرف داشته باشد. هرچند از طرفی قاعده تسلیط این اجازه را به مالک داده که هرگونه تصرف را در ملک خود می تواند داشته باشد. در حالیکه شرع مقدس اسلام قاعده لاضرر را بیان کرده تا مالک در دامنه حدود تصرفات خود احتیاط کرده و هنگام استفاده و انتفاع از ملک خود ضرری به همجواران وارد نیاورد. لذا محدودیتهای مالک بر اساس این قاعده شرعی و قانونی است.
گفتار اول: تعریف قاعده
این قاعده در شرع اسلام براساس یک حادثه، که شخصی از انتفاع ملک خود باعث ضرر به همسایه می شد وضع شد. وفقها آنرا محدود به آن مورد نکردند و به سایر موارد نیز سرایت دادند. در جاهای که از این قاعده استفاده می شود، یکی دراحکام ناظر به روابط انسان با خدواند، دیگری در احکام ناظربه روابط افراد با یکدیگر است. و بیشتر مورد کاربردش هنگامی است که مالک درملک خود نبایستی سوء استفاده از حق کند. وباعث ضرر به همسایه های خود شود.
این قاعده تجاوز از حق و سوء استفاده از حق را محکوم می کند. و باعث محدودیت اجباری مالک در ملک خود می باشد.
گفتار دوم : مستندات قاعده
الف – عقل
مهم ترین دلیل برای نفی ضرر و ضرار، منبع چهارم فقه یعنی عقل است.در واقع باید گفت که مدلول این قاعده جزء مستقلات عقلیه است، که مستقلات عقلیه عبارتند از اموری که بدون حکم شرع خود عقل به آنها می رسد.[۲۳] به عبارتی عقل تشخیص می دهد که تصرفات مالک تا چه حد به نفع او است و همچنین تا چه حد تجاوز از حق است.
ب – کتاب
در قرآن مجید آیاتی وجود دارند که باتصریح به واژۀ «ضرر» و مشتقاتش در موارد خاص، احکامی را ارائه کرده اند.در آیات ۱۲نساء، ۲۳۱، ۲۳۳،۲۸۲ بقره اشاره به کلمه ضرر شده است. اما در موارد خاص مورد استناد قرار گرفته است. که مفاد قاعده لاضرر را بطور واضع نمی رساند. اما آنچه در این آیات تذکر داده شده خود به نوعی بیان کنندۀ آن است که مسلمانان موجب ضرر رساندن به یکدیگر نشوند.
ج – روایات
در خصوص لاضرر، روایات زیادی بیان شده اند، هرچند این روایات مذکور به یک لفظ واحدی نیستند، اما مضمون واحد دارند. معروف ترین این روایاتها، حدیث مربوط به داستان سمره بن جندب است که آخر آن، جملۀ «لاضرر و لاضرار» وارد شده است. البته این داستان به چند قول بیان شده است که در یکی از آنها از پیامبر اسلام (ص) این جمله ذکر شده است- لاضرر و لاضرار علی مؤمن- و در قول دیگر این جمله بدین گونه نقل قول شده است – لاضرر و لاضرار فی الاسلام – در هرصورت در هردو قاعده لاضرر استنباط می شود.
روایت دیگر، روایت شفعه است. که از پیامبر اسلام (ص) این گونه نقل شده است:«در مورد شفعه بین شرکا در زمین و مسکن قضاوت کرد و بعد فرموده اند لاضرر و لاضرار، به عبارتی پیامبر اسلام(ص) حق شفعه را از مصادیق قاعده لاضرر بیان فرموده اند. و این حق را برای شرکاء قائل شده است.
روایت دیگر، روایت دعائم الاسلام از امام صادق(ع) است، که در خصوص دیوار مشترک می باشد.سئوالی که حضور آن حضرت مطرح شده است این است که آیا مالک می تواند به قصد اینکه اگر دیوار خراب شود و امکان ورود ضرر به همسایه وجود داشته باشد، دیوار را خراب کند. جایز است؟ ایشان در جواب فرمودند بنا به قول پیامبر اسلام(ع) لاضرر و ضرار . و روایاتی بسیاری دیگری که وارد شده اند، هرکدام به نوبه خود بیان کننده این واقعیت هستند که شخص مسلمان نبایستی به خاطر منفعت خود به دیگری ضرر برساند. و در هرکدام از این روایات به طور صریح یا ضمنی قاعده لاضرر استنباط می شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:54:00 ب.ظ ]




  • برتری علم بر عابد

به فرموده پیامبر اکرم صلّی‌الله علیه و‌آله: «فَضْلُ‏ الْعَالِمِ‏ عَلَى الْعَابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النُّجُومِ لیْلهالْبَدْرِ: فضیلت عالم بر عابد همچون برتری ماه شب چهارده بر بقیه ستارگان است».

  • محبت به علماءربّانی، شعاعی از محبّت به اهل بیت

پیامبر اکرم «ص» میفرماید: «من وقّر عالما فقد وقّر ربّه‏[۱۴۶]: کسی که عالمی را مورد احترام و توقیر قرار دهد خداوند را مورد احترام و توقیر قرار داده است».

  • برتری مرکب علما از خون شهیدان

امام صادق علیه‌السّلام فرمودند: «إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّاسَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ وَ وُضِعَتِ الْمَوَازِینُ فَتُوزَنُ‏ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ الْعُلَمَاءِ فَیَرْجَحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ:[۱۴۷] در روز قیامت هنگامی‌که خداوند همۀ مردم را در یک بیابان جمع میکند و میزانها برای سنجش اعمال برقرار میشود، مرکّب علماء با خون شهیدان سنجیده می‌شود و مرکّب علما بر خون شهید رجحان می‌یابد.»

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

ازآنجاکه فقها دستهای از علما محسوب میشوند؛ باید واجد این خصوصیات باشند تا بتوانند با علم خود همانگونه که امام عسکری «علیهالسّلام» فرمودند: مانع پراکندگی دیگران به خصوص جوانان از پیرامون خود شوند و آنان را جذب دین کنند.
«لَوْ لَا مَنْ یَبْقَى بَعْدَ غَیْبَهِ قَائِمِکُمْ مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِینَ إِلَیْهِ وَ الدَّالِّینَ عَلَیْهِ، وَ الذَّابِّینَ عَنْ دِینِهِ بِحُجَجِ اللَّهِ، وَ الْمُنْقِذِینَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللَّهِ مِنْ شِبَاکِ إِبْلِیسَ وَ مَرَدَتِهِ، وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَمَا بَقِیَ أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِینِ اللَّهِ، وَ لَکِنَّهُمُ الَّذِینَ یُمْسِکُونَ أَزْمَهَ قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّیعَهِ کَمَا یُمْسِکُ صَاحِبُ السَّفِینَهِ سُکَّانَهَا- أُولَئِکَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛[۱۴۸] اگر بعد از غیبت حضرت مهدی علمائی که مردم را بسوی آن حضرت دعوت میکنند و از دین خدا با اقامۀ دلائل و براهین دفاع مینمایند و بندگان ضعیف خداوند را از دامهای شیاطین و اتباع شیاطین و دشمنان اهل بیت نجات میدهند، وجود نداشتند یک نفر در دین خدا باقی نمیماند و همه از دین حق منصرف میشدند ولی این علمای اسلام هستند که دل‌های شیعیان را از انحراف نگاه میدارند همانطور که کشتیبان کشتی را حفظ میکند و نگاه میدارد. این علماء در نزد خدا با فضیلتترینند.»

۳-۱-۱- شخصیت علمی

کسانی توانستند علم را به پیش ببرند و با علم خود نامشان را در گنجینۀ تاریخ به عنوان مؤلفی بزرگ و نجات دهنده جوانان از گرداب گناه و تباهی ثبت کنند که خود شیفته و دلباخته علم بودند.
آیت‌الله هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس خبرگان رهبری در رابطه با نقش علمی فقهای شیعه در احیای دین و هدایت نسل جوان میگوید:
نکوداشت عالمان وارسته و مراجع بیدار، همان بزرگداشت علم و تقوا و جهاد و استواری در راه خداست. از نشانه های عظمت یک مکتب، پرورش مردانی بزرگ است که در آن ظهور پیدا میکنند. اسلام هم به برکت عنایت حق تعالی و رهنمونهای قرآن و حمایت و سرپرستی رسول خدا «ص» مردانی تربیت نمود که به مانند آن در هیچ مکتبی مشاهده نشده است.
فقها و مراجع عمر خود را وقف بیان حلال و حرام خدا و اجرای احکام الهی نموده و در این راه عاشقانه تلاش کرده و میکنند.
در این میان آنانی که تلاش خود را برای برپایی حکومت اسلامی و پاسخگویی به مشکلات جامعۀ بشری و هدایت نسل جوان به سمت مسیر الهی هزینه کردند دارای ویژگیهای خاصی میباشند.
امام خمینی آن شخصیت همیشه زنده تاریخ نه تنها در برپایی انقلاب اسلامی نقش داشت که، توانست فقیهان و مجتهدانی را تربیت کند که حضورشان راهگشای مشکلات و معضلات جامعۀ انقلابی شده و مردم و جوانان دین زنده و پویا را در وجود آنان مشاهده نمودند. آیتالله فاضل لنکرانی از مراجعی بودند که در مکتب امام تربیت شده بودند. وی در هدایت و جذب جوانان به سمت دین نقش بسیار ارزشمندی داشتند بنحوی که هم قبل از انقلاب رنج ناشی از تبعید در مناطق بد آب و هوا را به جان خریدند و هم بعد از انقلاب در کنار دیگر جوانان در جبهه حضوری فعال و مؤثر داشتند.
علاوه بر این برای احیای آثار علمی امام برای نسل جوان، شرح عظیمی بر تحریرالوسیله نوشتند و با پذیرش مرجعیت، خط امام و انقلاب و فقاهت را استمرار بخشیدند. فتواهای بسیار مهم ایشان در زمینه های سیاسی به خصوص در زمینۀ دفاع از حکم امام در مورد سلمان رشدی هیچگاه از ذهنها محو نمیشود. کتابها و آثار ارزنده ایشان در زمینه فقهی و اصولی همیشه محور اصلی تحقیق و مطالعه برای دانشمندان و دانشپژوهان جوان بوده است.[۱۴۹]
آری‌ فقیهان امامیه به عنوان یک الگوی دینی فراروی یک جوان در هر منصب و جایگاهی از لحاظ علمی میتوانند با عملکرد خود، گامهای جوانان را در راه دین و ارزشهای اسلامیاستوار نمایند ودر پیشگیری از دینگریزی نقشی ارزندهای را ایفا کنند. اکنون نظر به اهمیتی که نقش مناصب فقها در پیشگیری از دینگریزی جوانان دارد به این بحث میپردازیم.

۳-۱-۱-۱-مناصب فقیه

همانگونه که قبلاً اشاره شد فقه در لغت به معناى درک و فهم است و در اصطلاح، علم به احکام شرعى فرعى است از راه ادله تفصیلى آن.
با توجه به آیات و روایات[۱۵۰] به نظر میرسد همانطور که تلقی وحی و تبیین وحی باید معصومانه باشد؛ فقیهای که میخواهد بر طبق آن علم الهی که آموخته بایدها و نبایدهای خدا را برای مکلفین بیان و احکام الهی را برای آنان پیاده کند تا مانع دینگریزی جوانان شود، دارای ویژگیهای خاصی است که جز افراد محدودی واجد آن شرایط نیستند[۱۵۱].
امام حسن عسکرى «علیه السّلام» فرمودند:
«…فَأَمَّا مَنْ‏ کَانَ‏ مِنَ‏ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِینِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ…؛[۱۵۲]… هر فقیهى که نگهدارنده نفس، از انحرافات و لغزشها و حفظ کننده دین و مخالف با هواهاى نفسانى و مطیع امر مولاى خویش باشد، بر عامّه مردم است که تقلید کننده و تابع او باشند»
فقیه به عنوان مجری قانون و احکام الهی و هدایت کننده مردم و جوانان به سمت کمال و تعالی از سوی شارع مقدس، واجد سه منصب افتاء، قضاوت و ولایت میباشد که در اینجا مختصراً به این مناصب اشاره می‌شود:

۳-۱-۱-۱-۱- منصب افتاء

فقیه وظیفهاش همان اجتهاد مستمر از طریق استفاده از منابع معتبر و اعتماد بر مبانی استوار و پذیرفته شده در اسلام است. و برجوانان به عنوان مکلفین واجب است به آن احکام عمل نمایند. چراکه در اول رسالهها ذکر شده که مکلف یا باید مقلِّد و یا مجتهد و یا محتاط باشد؛ زیرا او میداند خداوند متعال احکامی دارد و این احکام نیز منجَّز شده؛ از این رو باید برای عمل به احکام الهی به تبیین و توضیح وظایف مکلفین پرداخته و با جواب دادن به شبهات مطرح شده زمینه مناسب برای عمل به دستورات دینی را فراهم کند و مانع از دینگریزی جوانان گردد. علی أیِّ حال یکی از مناصب فقهاء إفتاء می‌باشد.
تلاش جریانهای فکری، مخالف با جریان فرهنگ توحیدی اسلام در جهت بیان این موضوع است که عدم توجه مردم و جوانان به احکام و آموزههای دینی، متأثر از معارف اسلامی میباشد؛ در صورتی که معارف بسیار عمیق عناصر فرهنگی اسلام، از بطن ارزشهای الهی برخواسته است و این موضوع را برنمیتابد؛ و ما باید مشکل را در جای دیگر که همان متن رسالهها میباشد جستجوکنیم. البته با آنکه فقها در فتواهای خود آن شرایط سهل و سهمه بودن اسلام را برای مکلفین بیان نمودند و یا به نوعی همان اصطلاح حیلههای شرعی که در بین فقیهان رواج دارد در رسالههای عملیه مشهود است؛ مثل آنکه هنگام احتمال ربا برای یک تاجر یا کاسب با شراطی آن را حلال کرده است… اما با این حال در فتواهای ما هنوز مشکلاتی وجود دارد که نیاز به بررسی دارد و اگر به رسالههای عملیه خوب دقت کرد میتوان پیبرد که: روان بودن و سیلیس بودن فتوا و پرهیز ازعبارتهای فنی و علمی فقه و اصول ۲- به روز بودن و متناسب سن و سطح مخاطب ۳- متناسب باسطح تحصیلات، شغل و جنسیت ۴- پرهیزاز بیان فتاوای اختلافی ۵- داشتن سایت یا سامانۀ پیامکی برای آنلاین پاسخ دادن سؤالات شرعی ۶- استفاده از تکنولوژی و صنعت و علم روز برای فتوا دادن ۷- مشخص کردن حد و مرز و فلسفۀ برخی فتواها، از جمله مواردی است که نیاز است به آن پرداخته شود تا فتواها از آن انزوا خارج شده و لذت عمل به دین را به کام مردم و جوانان چشاند.

الف: روان بودن فتوا و پرهیز از عبارتهای فنی و علمی فقه و اصول

روان بودن فتوا میتواند یک ویژگی و عامل مهم در لذتبخشی و جذاب بودن احکام دینی برای مردم و جوانان باشد. در صورتی که هنوز متن بسیاری از رسالهها آنچنان است که گویی مخاطبانش مشتی اصولیون و مکاسب و لمعه خوانده هستند. این فقیهان فراموش کردهاند احکام را برای کسانی مینویسند که با زیان عامیانه سروکار دارند. ازاینرو بسیاری از مکلفین هنگام رجوع به یک رساله خود را عاجز از درک بعضی از اصطلاحات و مسائل میپندارند اینجا ذهن با خواندن الفاظ نامفهوم خسته میشود و خستگی دلزدگی را در پی دارد وقتی انسان از چیزی دلزده میشود به مرور زمان تصمیم میگیرد آن را کنار بگذارد و این همان دینگریزی است.
اگر به رسالۀ آیتالله مکارم شیرازی نظری بیندازیم روانی و سادگی الفاظ را به‌خوبی مشاهده میکنیم. ایشان آنچنان فتوا دادهاند که توانستهاند مخاطبین جوان زیادی را جذب کنند.

ب: به روز بودن و متناسب سن و سطح مخاطب

باید گفت اسلام دین عصر و نسل خاصی نیست که فتواها بخواهد در چهارچوب و قالب همان عصر بگنجد و فراتر از آن سخنی نداشته باشد؛ بلکه اسلام به دلیل جامع و کامل بودن مخصوص همۀ نسل‌هاست. شهید مطهری در این را بطه می‌گوید:
نیاز است یک فقیه از تحولات روز آگاه باشد تا بتواند بر مبنای آنها مسائل را بررسی کرده و فتوا بدهد؛ زیرا سوابق ذهنی یک فقیه و اطلاعاتش از دنیای بیرون در فتواهایش تأثیرگذار است. دین اسلام دین خاتم بوده و بر زمان معین و منطقۀ خاصی اختصاص ندارد؛ بلکه مربوط به تمامی مناطق و زمان‌‌هاست؛ دینی است که برای نظام زندگی و پیشرفت بشر آمده است؛ پس چگونه امکان دارد فقیهی که از جریان‌های طبیعی پیرامون خود بی‌خبر است به تکامل و پیشرفت زندگی ایمان داشته باشد؛ و آنگاه بتواند دستورات عالی و مترقی این دین حنیف را که برای همین نظام‌ها آمده و ضامن هدایت این جریانات و تحولات و پیشرفت‌هایی است که فراروی جوانان است را اجرا کند و مانع از دین‌گریزی آنان گردد.
علاوه بر مسائل روز نیاز است فتواها متناسب سن مخاطبین اعم از کودک، نوجوان، جوان و … باشد تا مانع از فهم مکلفین شوند. سرگردانی و تحیر نسبت به مسائل، زمینۀ دلزدگی و به تبع آن دینگریزی را در پی خواهد داشت.

ت- متناسب با سطح تحصیلات، شغل و جنسیت

همانگونه که میدانیم خداوند سوای از اینکه آدمی را از نظر ارزشهای انسانی یکسان آفریده، اما از نظر ویژگیهایی چون جنسیت، شغل، نحصیلات و… او را متمایز خلق نموده است؛ و این تمایزات است که فتاوای فقها را خاص و برجسته کرده است.
اما در این میان نیاز به ذکراست با آنکه برخی از مراجع مانند آیتالله مکارم شیرازی فتواها را دسته بندی نموده و برای هر قشری رسالهای جداگانه نوشتهاند مثل احکام پزشکی، احکام خانواده، احکام بانوان و… اما با این حال هنوز بسیاری از مراجع این گونه فتاوا را در کنار سایر احکام در یک رساله گنجاندهاند، به گونهای که تقریباً به مسائل کلی پرداخته بدون ذکر جزئیات. مسلّم است که اگر یک پزشک، معلّم و یا کارمند با مراجعه به یک رساله نتواند به جزئیات مسائل مربوط به شغل خود دسترسی یابد وبعد از چند صباح پی میبرد پیدا کردن مسائل دین هزینه براست و هزینۀ آن همان از دست دادن زمان است، ازاینرو چگونه میتوان انتظار عمل به احکام شرعی را از او داشت در صورتی که خودمان برای آسایش خاطر و فراغ بال بودن آن جوان در حل مسائل و مشکلاتش قدمی بر نداشتهایم پس با ید توجه داشت که عدم عمل به احکام شرعی خود به خود زمینۀ دینگریزی را فراهم میکند.

ث-پرهیزاز بیان فتاوای اختلافی

باتوجه به اینکه فقیه براساس قطع خود، در مورد یک حکم فتوا میدهد و فتاوایش با فقیهای دیگر متفاوت است سبب شده تا هر رسالهای پر از اختلاف فتوا باشد این اختلاف فتوا شخص را دچار دوگانگی و سرگردانی میکند؛ چراکه مکلفین میخواهند اگر همۀ فتواها نمی‌تواند به مانند هم باشد حدأقل بسیاری از فتواها که مورد ابتلا است یکی باشد.
شهید مطهری در کتاب خود برای حل این اختلاف فرموده است:
«نیاز است در فقه به مانند سایر علوم رشته ها تخصصی و تقسیم شود. تقسیم کار در یک علوم نشان دهندۀ رشد و ترقی علوم و تخصصی شدن آن است. به همین علت است که رشته‌هایی چون ریاضی، طب، فلسفه، حقوق و سایر رشته ها ترقی و پیشرفت کرده است. فقه هم باید همینگونه باشد یعنی رشتههایش تخصصی باشد از طرف دیگر بهتر است علماء با یکدیگر همفکری و تبادل نظر کنند علماء و دانشمندان هر رشته دائما مشغول تبادل نظر با یکدیگرند، محصول فکر و اندیشه خود را در اختیار سایر اهل نظر قرار مى‏دهند. حتى علماء قاره‏اى با علماء قاره دیگر همفکرى و همکارى مى‏کنند. در نتیجه این همکاریها و همفکریها و تبادل نظرها بین طراز اول‏ها اگر نظریه مفید و صحیحى پیدا شود زودتر منتشر مى‏شود و جا باز مى‏کند و اگر نظریه باطلى پیدا شود زودتر بطلانش روشن مى‏شود و محو مى‏گردد، دیگر سالها شاگردان آن صاحبنظر در اشتباه باقى نمى‏مانند. متأسفانه در میان ما هنوز نه تقسیم کار و تخصص پیدا شده، نه همکارى و نه همفکرى، و بدیهی است که با این وضع انتظار ترقى و حل مشکلات نمى‏توان داشت. قرآن مى‏فرماید: «وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»[۱۵۳]. این آیه کریمه، مؤمنین و پیروان اسلام را اینطور وصف مى‏کند: دعوت حق را اجابت مى‏کنند، نماز را بپا مى‏دارند، کار خود را با شور و همفکرى انجام مى‏دهند و از آنچه به آنها عنایت کرده‏ایم انفاق مى‏کنند. پس از نظر اسلام همفکرى و تبادل نظر یکى از اصول زندگى اهل ایمان و پیروان اسلام است. اگر شوراى علمى در فقاهت پیدا شود و اصل تبادل نظر به طور کامل جامه عمل بپوشد گذشته از ترقى و تکاملى که در فقه پیدا مى‏شود بسیارى از اختلاف فتواها از بین مى‏رود.»[۱۵۴]

ج-داشتن سایت یا سامانۀ پیامکی برای آنلاین پاسخ دادن سؤالات شرعی

به این دلیل که همۀ مردم و جوانان نمیتوانند به راحتی به مراجع دسترسی داشته باشند نیاز است فقها یک سیستم پاسخگویی یا سامانۀ پیامکی برای آنلاین پاسخ دادن سؤالات شرعی درست کنند تا مکلفین بدون دغدغه بتوانند از احکام خود آگاه شوند هرچند بعضی فقها این چنین کاری کردهاند اما هنوز برای آنکه همۀ فقها به این سایت یا سامانه مجهز شوند راه زیاد است؛ بنابراین نیاز است با کوتاه کردن راه برای آگاهی مردم و جوانان با احکام الهی آنان را نسبت به انجام تکالیف الهی پایبند کرده تا به علت عدم آگاهی از احکام شرعی تفکر دینگریزی را در سر خود نپرورانند.

چ- مشخص کردن حد و مرز و فلسفۀ برخی فتواها

از جمله مواردی که نیاز است فقیه در هنگام بیان فتوا به آن توجه کند تا سبب جذب جوانان به سمت دین شود، همان دوری از حصارهای فکری است. فتوای مراجع همگی برگرفته از نص قرآن و روایات است و غیر از آن چیزی نیست. شاید یکی از علتهایی که سبب شده برخی از جوانان در مقابل برخی فتواها از جمله قصاص و قطع دست دزد و یا حتی حجاب که برای بعضی از خانمها پذیرفتنش مشکل است، شبهه ایجاد کند و در مقابلش موضع بگیرند، عدم تبیین حکمت و یا فلسفه برخی از فتاوی است؛ انسان مادی معمولا همه چیز را از عینک مادی دیده و انتظار دارد هدف و فلسفه کاری که انجام می‌دهد برایش معین باشد؛ البته بنا بر نظر دقیق عقلی انسان بنده خداست و «بنده» در برابر خدا باید بندگی کند و بس؛ همانطور که قرآن مى‏فرماید: «من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادتم کنند»«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ.»[۱۵۵] و تنها راه تکامل، بندگی است؛ اما روح جستجو گر انسانی نوعا بر اثر صیانت ذات دنبال اهدافی است که نتیجه اش محسوس باشد. به عنوان مثال صیغه در فقه شیعه از مسلمات بوده و همانطوری که علماء توضیح داده اند اگر عاقلانه انجام شود راهگشای بسیاری از مشکلات دختران و پسران جوان است؛ و راه بسیاری از گناهان را مسدود می‌کند؛ اما نکته ای که قابل تأمل است این است که مشهور فقهاء شیعه صیغه دختر باکره را مترتب بر اذن ولی دانسته اند؛ و روشن است که چنین شرطی با توجه به حجب و حیای دختران مانع بزرگی است بر سر راه خواسته های افراد؛ و همین مسئله مهمترین تفاوتی است که زندگی اسلامی را از زندگی لائیک (غربی) در این زمینه مجزا می‌کند؛ به همین جهت جوانی که بی بند وباری غرب را مشاهده می‌کند و از طرفی فشار غریزه جنسی او توان وی را سلب کرده از طرف دیگر دین فطری او تضاد با هرزگی وی پیدا می‌کند دائما از خود و دیگران می‌پرسد که چرا؟…بر اهل نظر بسیار روشن است که همین شرط به ظاهر ساده چقدر در محدود کردن ناهنجاریهای اجتماعی کارآمد است؛ اما چه تعداد از انسانها و خصوصا جوانانی که در عنفوان جوانی دچار شهو سرکشند این حکم را درک می‌کنند مسئله‌ای قابل تأمل است؛ ازاین‌رو بسیار بجاست که اگر تبیین فلسفه احکام در محدوده وظایف فقیه نیست؛ اما فقیه به عنوان حافظ دین مردم باید اگر خود نمیتواند به این مهم بپردازد، دیگری را موظف کند تا این تکلیف را انجام دهد.
در جامعۀ ما اگر جوانان فلسفۀ احکام را میدانستند هیچگاه در مقابل آن موضع نمیگرفتند به عنوان مثال قصاص خود برای آن است که جانهای دیگر محفوظ بمانند قرآن در این باره میفرماید: وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاهٌ؛ قصاص‏ مایه زندگى شما است‏؛ و یا اگر اسلام به زن سفارش میکند که حجاب خود را حفظ کند برای آن است که حجاب براى حفظ شخصیّت زن و جلوگیرى از انحراف جوانان و گسترش فساد در جامعه اسلامى است.[۱۵۶] و از طرفی یکى از فواید مهم حجاب تأمین احساس غیرت‌طلبانۀ مردان است که در صورت رفع آن، خدشه‌دار شده و سبب نزاع و نفاق فوق‌العاده در جامعه و موجب اختلال امنیت ملت و مملکت خواهد شد.

ح- پرهیز از حاکمیت جو جمود بر بیان فتواها

فقها در هنگام فتوا دادن، گاه تحت تأثیر عواملى غیر واقعى قرار مى‌گیرند؛ و این افکار اشتباه را در متن رسالههای خود پیاده میکنند و سبب دینگریزی جوانان میشوند

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:54:00 ب.ظ ]




بنابراین، در اصلاح این روایت می گوید: «اینکه گفته حرام بود، یعنی مسلمانان، می پنداشتند که حرام است».[۱۲۲۰]

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۴-۲-۲-۳-۲٫ عمومیت آیه و خصوص سبب
آیت الله معرفت، به این مسئله که آیا عمومیت آیه توسط سبب نزول، تخصیص می خورد یا نه، به دوگونه پاسخ می دهد:
الف. عدم تخصیص آیه
ایشان، ضمن مباحث مربوط به سبب نزول، با استناد به قاعده اصولی «مورد، مخصص حکم نیست»،[۱۲۲۱] به عدم تخصیص آیه به وسیله سبب نزول اشاره می کند که در حقیقت، همان امری است که فقها را به الغای خصوصیات و اخذ معنای عام حکم، واداشته است.[۱۲۲۲]
هم او، به فلسفه این حکم، اشاره کرده و آن را عدم انحصار احکام و معارف قرآنی، برای معاصران نزول قرآن، دانسته است؛ بلکه قرآن در همه زمان ها جریان دارد.[۱۲۲۳]
نمونه هایی را که ایشان در تفسیر خود، بر اساس همین مبنا، عمل نموده اند، این موارد می باشد:
ذیل آیه Cوَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّه…B[1224] روایاتی پیرامون شأن نزول آن نقل گردیده است.
ابن عباس طبق روایتی، آن را در شأن «صهیب بن سنان»، «سمیه»، «یاسر»، «بلال بن رباح»، «خباب بن ارت» و «عابس مولی حویطب» دانسته است.[۱۲۲۵] و در روایت دیگر، او و ضحاک منظور از آن را «زبیر بن عوام» و «مقداد بن اسود» عنوان نموده اند.[۱۲۲۶]
قتاده نیز، آن را در شأن «مهاجران و انصار» دانسته است.[۱۲۲۷]
عکرمه منظور از آن را «صهیب بن سنان»، «ابوذر» و «جندب بن سکن» می داند[۱۲۲۸] و ابن جریج نفر سوم را در روایت خود نیاورده است.[۱۲۲۹]
و در روایاتی دیگر ابن عباس نزول آن را مربوط به «لیله المبیت» دانسته که علی بن ابی طالــبعلیه السلام در بستر پیامبرصلی الله علیه و آله خوابید.[۱۲۳۰]
همچنین طبق روایاتی دیگر از افرادی چون حسن بصری[۱۲۳۱] و قتاده[۱۲۳۲] نقل شده که آیه را عام دانسته و آن را در مورد هر مجاهدی که در راه خدا جهاد کند، صادق می داند.
آیت الله معرفت پس از اشاره به این روایات و امثال آن، در مقام سنجش آنها می گوید:
«آیه اگر چه در ظاهر تعبیرش عام است تا شامل هر مجاهد در راه خدا و هر بذل کننده جان در راه رضایت خدا بشود، ولی شأن نزول آن ویژه یک مناسبت است و اصحاب نظر ترجیح داده اند که آن حادثه لیله المبیت است».[۱۲۳۳]
ایشان شمول آیه نسبت به وقایعی چون «واقعه رجیع» و داستان «صهیب» را انکار نمی کند. اما اینکه بتواند شأن نزول ذاتی آیه باشد، مخالف ظاهـتر آیه بوده و مفســران، آن را مــورد انکار قرار داده اند.[۱۲۳۴] پس از این به نظر ابوالفتوح رازی اشاره کرده که او این آیه را «موافق با واقعه مبیت» دانسته است؛ چرا که علیعلیه السلام مصداق Cمَنْ یَشْرِی نَفْسَهُB می باشد که آن را به معنای «من یبذل نفسه» گرفته است. اما صهیب، نفس خود را در مقابل مال فدا نمود… بنابراین نمی توان مصداق ذاتی آیه تلقی شود.[۱۲۳۵]
به نظر می رسد آیت الله معرفت نیز، نزول آیه را مربوط به «علی بن ابی طالبعلیه السلام» می داند، همان طور که خود به ترجیح مفسران نسبت به این قول اشاره نمود. ولی آیه را در معنای خود، «عام» دانسته و شمول آن را بر حوادث و اشخاص دیگر انکار نمی کند.
نمونه دیگر، ذیل آیه Cالَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَه…[۱۲۳۶]B می باشد که روایات بسیاری در شأن نزول این آیه از صحابیان و تابعان نقل شده که آن را در شأن «علی بن ابی طالب علیه السلام» دانسته است.[۱۲۳۷]
آیت الله معرفت، پیش از نقل این روایات، این آیه را عام دانسته[۱۲۳۸] و می گوید: «این آیه در ساختار عامش شامل هر کسی می شود که به انفاق در راه خدا در هر فرصتی و در هر زمانی و به هر صورت ممکن اقدام می نماید. و بهترین خیر، سریع ترین آن است».[۱۲۳۹]
اما در ادامه با اشاره به اینکه اولین کسی که به صدقه دادن، مبادرت ورزید و آن را شب و روز در راه خدا انفاق نمود، «علی بن ابی طالبعلیه السلام» می باشد. چنان که پیامبرصلی الله علیه و آله ، نزول این آیه را در مورد او بشارت داده بود.[۱۲۴۰]
بنابراین ایشان با وجود قائل بودن به «عمومیت آیه شریفه»، نزول آن را در مورد «امام علیعلیه السلام» می داند و این روایات را می پذیرد.
حتی در تأکید آن، به «موافقت لفظ آیه» با این شأن نزول اشاره کرده و می گوید: اینکه CأَمْوالَهُمْB را به صورت جمع مضاف ذکر کرده است، نشانگر این است که آن حضرت، هر چه از اموال که در اختیار داشت، در همه احوال، در راه خدا انفاق می کرد.[۱۲۴۱]
و پس از رد قائلان به ضعف سندی این روایت، و اشاره به تواتر معنوی و لفظی آن[۱۲۴۲] می گوید: «این مفاد عام آیه برای ترغیب در انفاق و شتاب کردن به سوی آن در همه حالات است و با اختصاص حضرت علیعلیه السلام به این که نخستین کسی باشد که آغازگر این کرامت است که موجب ثنای خدای تعالی شده منافات ندارد».[۱۲۴۳]
بنابر آنچه گفته شد، ایشان، بدون نفی عمومیت آیه و انحصار آن در مورد سبب نزول، اولین کسی که به حکم آیه مبادرت ورزیده را «امام علیعلیه السلام» عنوان می کند؛ به عبارت دیگر شأن نزول آیه را درباره آن حضرت دانسته و در عین حال، عمومیت آیه را شامل هر فردی می داند که به انفاق کردن و شتاب کردن در آن می پردازد.
ب. تخصیص آیه
آیت الله معرفت در عین حال که قاعده کلی «اعتبار عموم لفظ» را عنوان می کند، مواردی را بر می شمرد، که با وجود عمومیت لفظ، به وسیله سبب نزول تخصیص خورده است.
ایشان در این باره می گوید: «برخی از خطابات به گروه هایی مشخص است که به نحو قضیه خارجیه صادر شده و لفظشان عام نیست، اگر چه ملاکاً عام است هنگامی که برای ما یقینی بیاورد».[۱۲۴۴]
یکـی از نمــونه ها، ذیل آیه Cإِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَB[1245] می باشد که به اقوال مختلفی در زمینه سبب نزول این آیه اشاره کرده و از گفته مفسران، مدد می جوید.[۱۲۴۶]
ابن عباس شأن نزول آیه را درباره عده ای از «سران یهود» دانسته که نام آنها را نیز برده است. ربیع بن انس گفته آیه ۶ و ۷ سوره بقره، در شأن «ابوجهل» و پنج تن از سران احزابی است که در جنگ بدر کشته شدند.[۱۲۴۷]
طبری، خود روایت ابن عباس را می پذیرد.[۱۲۴۸]
شیخ طوسی به «خصوصیت سبب» در آیه مورد بحث اشاره کرده و می گوید:
«چاره ای نیست جز این که آیه مخصوص باشد زیرا حمل آن بر عموم غیر ممکن است. زیرا ما دانستیم که در میان کفار هستند کسانی که ایمان می آورند پس عمومیت امکان ندارد. اما دلیلی بر قطع بر یکی از آنچه گفته اند نیست و واجب است که هر یک از این اقوال را جایز بدانیم». [۱۲۴۹]
آیت الله معرفت سپس به گفته علامه طباطبایی استناد جسته که ایشان خصوص سبب را در این آیه می پذیرد و علت آن را «عدم انسداد باب هدایت» می داند. و لفظ و تعبیر آیه را مؤید این نظر معرفی می کند. ایشان مراد از Cالَّذِینَ کَفَرُواB را در این مورد و سایر موارد در قرآن، درباره «کفار مکه» عنوان می کند.[۱۲۵۰]
بر اساس آنچه بیان گردید، می توان گفت آیت الله معرفت تخصیص آیه به وسیله شأن نزول را پذیرفته است. اما اینکه مانند شیخ طوسی، به «جواز همه اقوال» معتقد است یا مانند علامه منظور از آیه را «کفار مکه» می داند، در کلام ایشان آشکار نیست.
۴-۲-۲-۳-۳٫ رفع توهم نسخ به وسیله سبب نزول
یکی دیگر از نکاتی که دقت آیت الله معرفت را در مواجهه با روایات سبب نزول، می رساند استفاده از این روایات در جهت رد ادعای نسخ در آیه ای دیگر است.
مثلاً، از شأن نزولی که ذیل آیه Cلا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها…B[1251] از ابن عباس، نقل گردیده، به عنوان شاهدی بر عدم نسخ آیه Cوَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ…B[1252] مدد جسته[۱۲۵۳] و از ابن عباس روایت کرده است که:
«هنگامی که نازل شد، مؤمنان از آن ضجه زدند و گفتند: ای رسول خدا، از عمل دست و پا و زبان توبه می کنیم ولی چگونه از وسوسه توبه کنیم؟ چگونه از آن دوری گزینیم؟ پس جبرئیل این آیه را آوردCلا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهاB».[۱۲۵۴]
او، معتقد است بر اساس آنچه این روایت شهادت می دهد، آیه Cلا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهاB در مقام تبیین آیه Cوَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ…B می باشد و ممکن است راوی این مسئله را ضبط ننموده است، و برخی پنداشته اند که مقصود، «نسخ آیه» بوده است.[۱۲۵۵]
به گفته برخی مانند ضحاک، ربیع بن انس و حسن بصری، استناد می کند که آیه Cوَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُB را محکم دانسته و قائل به عدم نسخ آن شده اند.[۱۲۵۶]
شیخ طوسی، می گوید:
«جایز است که آیه دوم، آیه اول را تبیین کند و توهم کسی را که آن را به غیر وجهش منصرف کرده است از بین ببرد. روایت در آن را ضبط نکرده است و گمان کرده که آنچه به نفس خطور می کند یا آنچه را با خود می گوید از آنچه به تکلیفش تعلق ندارد، خدا مؤاخذه می کند. و امر بر خلاف این است و مراد آیه فقط آن چیزی است که امر و نهی از اعتقادات و ارادات و غیر آن که از ما پوشیده است، شامــل آن می شود. اما آنچه داخل در تکلیف نیست به دلیل عقل خارج از آن است».[۱۲۵۷]
بنابراین، آیت الله معرفت، از این روایت، به اثبات عدم نسخ دو آیه استمداد جسته و آن دو را در مقام «مجمل و مبین» می داند.
۴-۲-۲-۳-۴٫ اخذ معنای مشترک روایات سبب نزول
ایشان، گاهی اختلافی را که در روایات سبب نزول وجود دارد، به وسیله اخذ معنای مشترک، حــل می نماید:
به عنوان مثال، ذیل تفسیر آیه Cلا إِکْراهَ فِی الدِّین…B[1258] در بیان اینکه دین، در ذاتش، اجبار را بر نمی تابد، می گوید: «شکی نیست که دین از آن نظر که ایمان و عقیده است می طلبد که برانگیزنده بر آن قدرت بیان و واضح بودن برهان باشد و در فضایی آرام و آسوده و ساکن که در آن اکراه و ارعابی نباشد…».[۱۲۵۹]
همچنین به دیدگاه برخی مفسران همچون مرحوم طبرسی[۱۲۶۰] و علامه طباطبایی[۱۲۶۱] در تفسیر این آیه اشاره می نماید.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:54:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم